یکی شدن

1401/04/20

سلام دوستان من اسمم پرنیا ۲۲ سالمه چیزی که میخوام تعریف کنم خاطره شخصی خودمه قسمت سکسی انچنان نداره قضیه از این قراره که وقتی ۹ سالم بود از اقا پسری خوشم امده بود که این اقا پسر از نزدیکانمون بود من نمیدونستم حس انروزا چیه اما کم کم به خودم امدم دیدم همه جوره به دلم نشسته و من با این حس شاید کودکانه ام بزرگ میشدم اصلا نمیدونستم اسم این حس چیه اما همه جوره این پسرو در تصورات خودم حسش میکردم و قلبن دوستش داشتم بدونه اینکه خودش چیزی بدونه رسیدم به سن ۱۳ سالگی و این حس هنوزم همراهم بود یه موقع هایی حس میکردم که اونم بی میل نیست و این منو امیدوار میکرد وما تو این زمان از هم داشتیم دور میشدیم مثل قدیم نمیدیدم همو و من خیلی دلتنگش میشدم تا این تصمیم گرفتم بهش بگم با استرس این کارو انجام دادم و درعین ناباوری اونم اعتراف کرد که اره حس منم همین طور… دیگه رابطمونا شروع کردیم اما فقط در حد چت و همون قرار های خانوادگی همو میدیدم چون من اصلا شرایط دیدنشو نداشتم من خوشحال ترین ادم رو زمین بودم مدام بهش حسمو ابراز میکردم اما این خوشی فقط تا۷ ماه ادامه داشت بهتره بگم تا این مدتم که ادامه داشت به خاطر من بود اون مدام میخواست سر هر موضوع کوچیکی قهر کنه اما من از شدت دوست داشتن مدام بهش محبت میکردم که مبادا ولم کنه اما اخر اتفاقی که نباید میوفتاد افتاد بهم گفت من نیمخوام باهات باشم من دوستی میخوام نه عشق من تموم این مدت متوجه شده بودم که حسش مثل من نیست اینبار دیگه علنن بهم گفت و کم اوردم و خیلی شکستم اما مجبور بودم قبول کنم چون دیگه علنن بهم ثابت شده بود دوستم نداره
و رابطمون تموم شد و من توی اون سن بدترین روزامو گذروندم و پیش خودم دیوانه وار دوستش داشتم و البته همش به خودم امید میدادم که بزرگ تر که بشیم باز خودم میرم دنبالش وقتی شرایطم بهتر شد که بتونم همه جوره حمایتش کنم اما قضیه به اینجا ختم نشدو اون سریع وارد رابطه ی دیگه ای شد و اوضاع منم از همه لحاظ سخت ترشده بود شرایط خانوادگی سخت از طرفی به هیچ چیزی امید نداشتم با این اوضاع کم‌اوردم و به یک پسر که امده بود خواستگاریم جواب مثبت دادم و به خودم گفتم دوباره از نو شروع میکنم وسعی میکنم همه چیز برام تموم بشه(البته بگم که شرایط سخت مجبورم میکرد که خودمو قانع کنم)اما واقعا از ته دلم میخواستم همه چیز درست بشه فقط تا مقداری موفق بودم اما تو قلب خودم هنوزم دوستش داشتم اما سعی میکردم بگذرونم خیلی مشکل داشتم بارها مشاوره رفتم اما خودم میدونستم دردم از چیز دیگه ای اینم بگم تو این مدت چند بار بهم پیام داد یا تیکه مینداخت یا سوال میپرسید و من خودمو کنترل میکردم که حتی جواب پیامشو ندم اما تا صبح گریه میکردم که نمیتونم بهش بگم هنوزم دوست دارم تا این که ۵ سال بعد از اون اتفاقا دوباره بهم پیام داد برخلاف اون چندبار جوابشو دادم یعنی در واقع کم اوردم مثل اینکه خودم دیگه حالیم نبود و دلتنگش بودم و حرف باز شد و از اونجایی یه ادم عاشق مشخصه تو حرفام لو رفت که هنوز دوستش دارم نگران حالشم براش خیلی عجیب بود بهم گفت بیا ببینمت مونده بودم بین دوراهی ولی نمیتونستم به قلبم نه بگم حسم دوباره اتیشش زیاد شد و قبول کردم اون مدت شرایط زندگیم از هم پاشیده بود وقتی رفتم دیدمش قلبم ریخت مثل روز اول تازه فهمیدم چقدر احمق بودم که فکر میکردم میتونه فراموش بشه
اما خیلی خودار شده بودم فقط سعی کردم با نگاه کردنش دلتنگیمو بر طرف کنم اما چشمام موفق نبود خیلی مشخص بود که تو‌دلم چیز دیگه ای و اونم مدام میگفت حرف دلتو بزن اما نمیتونستم چیزی بگم چیزیم نبود که بگم از دوست داشتن یک طرفه از زندگی یک طرفه ای که به خاطر دوست داشتن همین شخص زهر تر شده بود اونشب تموم شد وقتی امدم خونه نمیدونم چی شد اما خیلی فکر کردم تصمیم گرفتم دیگه کاری نکنم که اذیت بشم این همه سال خودمو محروم کردم جلوی خودمو گرفتم به خودم دروغ نمیتونستم بگم ارزوی هرسالم بود بهش پیام دادم اعتراف کردم همه ی اتفاق هایی که افتاده و گفتم هنوزم برام همونی و دوباره رابطه ی جدید شروع شد اینبار حتی قشنگ تر پر معنی تربرام…
میدونم ممنوعه بود اما قلبم از ته دل خوشحال بود سعی میکردم فقط ببینش و کلی اتفاقای خوب بینمون میوفتاد مثل یک خواب اما نمیخواستم تموم بشه خیلی زجر کشیده بودم عمیقا حس میکردم معجزه شده
اما چیزی که بازم داشت اتفاق میوفتاد این بود که اون یهو عوض میشد یک شب خیلی خوب بود دوباره یک شب یه ادم دیگه و لهم میکرد و من اینو دفعه قبل هم برام تجربه شده بود اما بازم مثل قبل نمیخواستم تموم بشه انگار خودم دلم میخواست فقط باااشه پیشم اما از درون میشکستم ولی فقط محبت میکردم میگفتم اینبار دیگه اون کارو تکرار نمیکنه
رسیدیم به شب قشنگ زندگیم
بهم زنگ زد گفت بیا ببینمت بریم خونه ی من خیلی دلتنگش بودم اما نمیدونستم باید قبول کنم یانه چون میترسیدم اتفاق بد بیوفته بهش گفتم میشه بیام‌پیشت اما بریم بیرون گفت اخه تا صبح که نمیتونیم بیرون‌ باشیم‌میریم تو بالکن میشینیم دو دل بودم اما گقتم باشه امد دنبالم رفتیم خونش رفتیم تو و من راهی اتاقش کرد گفت لباس راحتی بهت بدم گفتم نه اوکیه مانتو روسریمو دراوردم اویزون کردم
خودشم رفت تو اشپزخونه منم رفتم تو بالکن نشستم منتظرش شدم امد پیشم کمی حرف زدیم انقدر هیجان داشتم که زبونم بند امده بود از خوشحالی بهم میگفت ناراحتی امدی یا استرس داری گفتم نه اصلا چون خیلی خوشحالم و باورم نمیشه اینجام اینجوری شدم یکم هوا سرد بود براهمین گفت بریم تو گفتم اره دیدم سردشه نشستیم رو‌مبل یکم که گذشت گفت بیا بریم انورمن خیلی خستم دزار بکشم رفتیم تواتاق خوابش لباسش که یک تیشرت بود در اورد و بالاتنش کامل لخت شد خیره محو بدن ورزشیش شده بودم لباسشو داد دستمو گفت لباسمو بپوش راحت تره منم دیدم لباس خودم اذیتم میکنه رفتم جلو اینه لباسمو دراوردم و سریع لباسشو پوشیدم یهو گفت بابا اووف هیکلو منم خندیدم دراز کشید روتخت منم کنارش نشستم محو صورتش شده بودم سرش تو گوشی بود گفتم بیا بخواب روپام حداقل تا موهاتو ناز کنم امد خوابید دستمو میکردم تو موهاش و داشتم ازثانیه ثانیه اون لحظه لذت میبردم از بودنش یه مدت گذشت منم ساکت بودم گفت الان کارم تموم میشه باز سرش تو گوشی بود بلند شد گفت بیا تو بخواب رو پام من موهاتو ناز کنم منم از خدا خواسته بلند شدم دستشو اروم میکرد تو موهام چشامامو بستم خداراشکر میکردم خیلی لذت بخش بودتا حالا همچین حسی نداشتم گوشیشو گذاشت کنار منم پاشدم دوباره خوابید منم کنارش به پهلو خوابیدم چندثانیه بهم زل زده بودیم دستمو گذاشتم رو گونش ، بهش گفتم خیلی دوست دارم، و اروم گونشو ناز میکردم کم کم نگاهم رفت سمت لباش خودشم متوجه شد که که زل زدم به لباش ناخودگاه بوسش کردم اما اون از لبام جدا نشد وشروع کرد به خوردن لبام نفسم حبس شد ضربانم رفت بالا نمیدونم چقدر گذشت بعد ازم جدا شد دستشو باز کرد گفت بیا بغلم ،
رفتم تو بغلش خودمو به سینش فشار میدادم خیلی وقتا همو بغل میکردیم اما اینجوری اولین بار بود بوی بدنش تو دماغم پیچیده بود داشتم دیونه میشدم اب دهنمو به زور قورت میدادم از هیجان زیاد،نازم میکرد از موهام شروع کرد تا رسید به گردنم لباسش برای من خیلی گشاد بود برای همین دستشو داشت میبرد زیر لباس که با التماس نگاهش کردم که ادامه نده از طرفی حال خودمم خیلی بد بود یهو گفت بزار خواهش میکنم ناله ای کردم گفتم نه اما خودش گفت فقط یکم دیگه سریع لباشو گذاشت رو لبام منم علنن خفه شدم سرعت کارش زیاد میشد و همچنان داشت لب هامو میخورد دستش رفت روی زیپشلوارم که یهو چشمامو باز کردم دستشو گرفتم اسمشو صدا کردم و‌گفتم نه تورا خدا نه یهو خودشم ایستاد گفت چرا میگی نه ؟گفتم بخدا درست نیست نمیتونم این کارو بکنم اونم گفت باشه و ازم جدا شد خیلی ناراحت بودم نمیدونستم باید چیکار کنم خودم خیلی بی قرار بودم اما واقعا نمیتونستم این کارو کنم اونم رفته بود تو‌خودش یکم که جو برگشت رفتم کنارش گفتم بیا قهر نکن باهام گفت قهر نیستم اما میدونستم که ناراحت شده گفت اشکال نداره فقط بیا بغلم باز رفتم بغلش کاری نمیکردمنم فقط نگاش میکردم شیطون شدم هی لپاشو میکشیدم یهو رفت تو موهام نفس عمیق کشید شروع کرد دوباره به بوسیدنم و بهم چنگ میزد و دوباره داشت اتیش شهوتمون بهمون برمیگشت میدونستم اذیت میشه گفتم میشه ادامه ندیدم که دوباره اونجوری بشه اینارو برخلاف میل باطنیم میگفتم اما مجبور بودم یهو عصبی شد گفت باشه ولش کن اصلا همش میگی نمیشه نمیشه چشماشو بست دستشو گذاشت رو پیشونیش نفسای عصبیش که تند تند میکشید رو‌میشنیدم خودم خیس عرق شده بودم داشتم دیوانه میشدم وضعیت خیلی مضخرفی بود دلم هزارر بار بهم گفت برو لمسش کن مگه توهم نمیخواهیش اما مغزم هوشیار بود میدونست که اشتباهه دلم طاقت نمیورد اینجوری ببینمش رفتم یک لیوان اب اوردم نشستم کنارش گفتم عزیزم چشاتو باز کن منو ببین اما گفت ولم کن پرنیا حالم خوب نیست بزار خوب شدم میام پیشت گفتم نه عزیزم همین الان پاشو تو را خدا بلند شد لیوان اب دادم بهش یکم‌خورد گفتم میدونم عزیزم چقدر سخته برای منم سخت تر از توعه من دوست دارم و ارزومه باهم سکس کنیم اما شرایطش نیست گفت چرا نیست مگه نمیگی دوستم داری گفتم اره دارم گفت تو به خودت چطور اجازه میدی لبامو ببوسی اما حق اینو به من نمیدی گفتم اخه عزبزم این فرق داره اما خودمم میدونستم اون لحظه حرف چرتی زدم چون از نظر خودم وقتی انقدر دوسش داشتم که لباشو میبوسیدم پس سکسم مشکلی نبود بعد گفت تو خودخواهی کارایی که خودت دوست داریا میکنی اینارو به ارومی میگفت با یه حالت مظلوم دلم داشت به درد میومد بهش گفتم منو ببین من ارزومه با تو سکس کنم با کسی که دوسش دارم و ۱۱ سال به همچین شبی فکر میکردم نامرد نباش من دوست دارم خودت میدونی چقدر زیاد گفت میدونم با ناراحتی گفتم خداراشکر سرشو گرفتم تو بغلم تو یه حرکت منو خوابوند امد بالاسرم باصداش درگوشم گفت بزار مگه نمیگی دوست دارم اره دوستم داری! بگو دوستم داری. گفتم دوست دارم بخدا دوست دارم فقط توراخدا بهم قول بده هیچوقت تنهام نزاری و وقتی شرایطمون درست شد رسما باهم بریم تویک رابطه نه پنهانی اونم گفت باشه قول قول دوباره با ولع به کارش ادامه داد بدنم ایندفعه از شدت هیجان میلرزیدم گفت پس دوسم داری اره دستشو گذاشت رو شلوارم دوباره با ارومی تو‌گوشم گفت میزاری عزیزم اروم سرمو به تایید نشون دادم زیپمو‌باز کرد و شلوارولباس زیرمو دراورد لباسمم دراورد شروع کرد به نوازش پایین تنم داشت شلوار خودشو باز میکرد که دوباره گفت اگه اذیت میشی همینجا تموم میکنم عزیزم نمیخوام اذیت بشی با حس حس گفتم نه اذیت نمیشم حالا حرارت بدنمون مستقیم بهم میخورد و منی که یهو چششمم خورد به پایین تنه ی لختش و باورم نیمشد تو این وضعیتم با دستش مالید و من ارضا شدم رفتم پایین شروع کردم به خوردنش با ولع میخوردم دوست داشتم بهترین کیفو بهش بدم اونم داشت لذت میبرد سرعتمو بیشتر کردم کیرشو گذاشنم بین سینه هام با دست نگهش داشتم یهو‌گفت بسه بسه الان میشم گفتم کاندوم داری گفت نه بیخیال شدم
گفت نمیخوام اینجوری تو که کیف نکردی گفتم نه عزیزم من کیف کردم دوباره شروع کردم خوردم یهو اه کشید ابش پاشید تو صورت و سینم جفتمون ولو شدیم چند لحظه بعد گفت میرم حموم میام منم رفتم دستشویی خودمو اونجا تمیز کردم لباس پوشیدم و منتظرش موندم باورم نشده بود هنوز که چه اتفاقی افتاده بود وقتی امد رفتم بغلش کردم لباسشو پوشید امد پیشم محکم بغلم کرد و‌گفت مرسی بعدش چراغارو‌خاموش‌کردبم تا صبح تو بغلش بودم اما یک لحظشم نخوابیدم ارزو میکردم کاش تموم نمیشد امشب
ببخشید بچه ها اگه طولانی شد اما چندماه از اونشب کذشته من همون شبهم میدونستم که قولش سرجاش نمیمونه و منو گذاشته تو بلاتکلیفی چند وقت بعدش دوباره بی محلی و بدرفتاری خواهش میکنم
با قلب هیچکس بازی نکنید وقتی میدونید یه نفر چقدر براتون میمیره🙃

نوشته: Drim


👍 1
👎 5
10701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

884479
2022-07-12 01:02:39 +0430 +0430

تو نمیدونی همه همون لا سینه یی از کاندوم گذاشتن و کردن کس بیشتر حال میده مخصوصا اب بپاشی روش ، البته قبلش باید کتگوری آنال رو هماهنگ کرده باشی

0 ❤️

884529
2022-07-12 02:13:40 +0430 +0430

وقتی نمیتونی دوست پسرت ارضاع بکنی وحال بهش بدی اونوقت یکی دیگه میاد بهش حال میده اینو فراموش نکنید دوست داشتن وعشق با سکس کامل میشه

0 ❤️

884551
2022-07-12 03:39:51 +0430 +0430

دوستان احمق ترین شخص شهوانی را بشناسید

0 ❤️