یک شوخی ساده (۲)

1400/01/08

...قسمت قبل

از قسمت گریه دار قضیه که بگذریم مراسم برای من کم بی خیر و برکت نبود. البته توی فکرش نبودم که این طوری بشود. خیلی ساده پیش رفت. زیر درخت توت با باقی نوه ها نشسته بودیم و حرف می‌زدیم. یک زیلو هم انداخته بودیم زیرمان و چند نفری نشسته بودند و باقی ایستاده. من نشسته بودم و دو دستم را تکیه گاه بدنم کرده بودم و با نیش باز به پسر عمویم که در حال نمک پرانی بود نگاه می کردم. همین دم که می خندیدم یک چیز سنگین روی دستم قرار گرفت. آن قدر دردناک نبود که به عادت غریزه دستم را سریع عقب بکشم اما سریع سر برگرداندم و متوجه شدم که سنگینی از کون نرم دختر عمه است که آمده کنارم و روی دستم نشسته. نمی توانستم باور کنم. قطعا متوجه بود که روی دست من نشسته و من هم می دانستم که می داند. نگاهش را دوخته بود به پسر عمویم و می خندید. دستم را آرام زیر کونش حرکت دادم که خودش کمی کونش را بالا داد و دستم آزاد شد و آن را از زیر فشار خارج کردم. بعد همان دستم را پشتش بردم و دور از نگاه های بقیه آرام کشیدم روی کمرش و بعد که دیدم واکنش ناجوری نشان نمی دهد آرام پایین آمدم تا برآمدگی کونش. همان طوری شروع به مالیدن کونش از روی لباسش کردم و همزمان سعی داشتم خودم را در حال گوش دادن به حرف های پسر عمو نشان بدهم. استرس اینکه کسی متوجه ما بشود داشت لذت بردن از این کون قلمبه و نرم را برایم کوفت می کرد. باز شق کرده بودم و تنگی شلوار داشت عذابم می داد. کیرم را هم نمی توانستم آزاد کنم چون همه متوجه می شدند. به هر حال همان لحظه صدایمان کردند که برویم و کمک بقیه میوه های مراسم را آماده کنیم. من گذاشتم آخر از همه بروم چون که شق بودن کیرم کاملا از روی شلوار مشخص بود و نمی توانستم هیچ جوره پنهانش کنم. وقتی که بلاخره موفق شدم راست بودن کیرم را مهار کنم سمت بقیه رفتم و دختر عمه را دیدم که در حال شستن یک سبد سیب کنار حوض است، خودم را نزدیکش رساندم و طوری که کسی متوجه نشود گفتم: “بعدش بیا پای درخت ابریشم”
او لبخندی زد و سیبی که دستش بود به من داد و گفت: “مال تو، این انگاری قرمزتر از بقیست”
سیب را گرفتم و همان طور که گاز بزرگی با آن می زدم رفتم که به بقیه کمک کنم.( درخت ابریشم نام درختی با گل های قاصدک مانند و زرد رنگ و معطر است که در منطقه ما به درخت ابریشم معروف است. شاید هم واقعا اسمش همین باشد، چم).
نیم ساعتی میشد که پای درخت ابریشم منتظر ایستاده بودم. داشتم از آمدنش ناامید میشدم که توانستم بلاخره از پشت یک درخت ببینمش. با قدم هایی تند آمد و تا رسید گفت: “این بچه ول کن نبود”
منظورش از بچه خواهر کوچکش بود که بیشتر اوقات آویزانش بود. بغلش کردم و مثل ناشی ترین آدم دنیا شروع کردم با بوسیدن و خوردن لبهاش. شهوت و شور نوجوانی ام با هم قاطی شده بود. با یک دستم سینه اش را از روی مانتو می مالیدم و با دست دیگرم لپ کون گنده اش را گرفته بودم و همین طوری لبهاش را میخوردم. تنش بوی تلخی می داد و او هم مثل من ناشیانه می بوسید. خواستم دکمه های مانتو اش را باز کنم که زد پشت دستم و خودش برایم باز کرد. یکی از سینه هایش را بیرون انداخت و من سینه ای گرد و سفت و ترگل ورگل با نوک قهوه ای روشن دیدم و دهنم آب افتاد. شروع کردم به مک زدن نوک سینه اش و او هم سرم را به سینه اش محکم فشار می داد. به حدی که یک لحظه نفش کشیدن برایم سخت شد.بوی تنش پیچیده بود توی نفس هام و حسابی حشرم چسبیده بود به سقف. دستم را بردم توی شلوارش و کونش را توی مشتم فشار دادم. من هم مثل اکثر نوجوان ها فانتزی سکس از عقب داشتم. در نهایت از چلاندن های من بیقرارتر شد و گفت: “بسه دیگه، من میرم، شک میکنن ببینن نیستیم. تو هم صبر کن ده دیقه بعد بیا”
خواست برود که من برای آخرین بار بغلش کردم و دو لپ کونش را محکم فشار دادم که آخ آرامی گفت و خندید و بعد، با قدم های تند رفت. من دور شدنش را تماشا کردم و کم کم داشتم متوجه بگایی شق دردی که قرار بود دهنم را سرویس کند می شدم.

نوشته: Absurdheroo


👍 10
👎 2
12201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

799994
2021-03-28 01:06:07 +0430 +0430

امیدوارم در انتهای کستان زیر همون درخت حسابتو برسن که عادت چرند گفتن از سرت بپره!

2 ❤️

800020
2021-03-28 01:46:00 +0430 +0430

دایره لغات خوب است. فقط به فعلها دقت بیشتری شود

0 ❤️

800044
2021-03-28 02:47:09 +0430 +0430

سایت کلا نابود شده هیچ کششی تو داستانا نیست

0 ❤️

800138
2021-03-28 17:21:55 +0430 +0430

ادامه بده بینیم چی میخاد بشه،فعلا نظری ندارم

1 ❤️

800280
2021-03-29 10:45:31 +0430 +0430

با الدورادو موافقم
و اینکه یکم بیشتر بنویس

0 ❤️