یک لحظه شهوت

1395/12/21

هوای اطاق بااینکه گرمه و زیره پتوام ولی از تلخی و سردی زندگیم خواب به چشمام حروم شده.دقیقا تو اوج بلوغ و شهوت زندگیمو باختم.سال دوم دبیرستان با سمیه آشنا شدم دختری گرم و نمکین.منم از دوستیش لذت میبردم چون هم شوخ بود هم تقریبا درس خون بود.منم دختری گندمی و خوش اندام ولی کم رو دقیقا برعکس سمیه.اسم من سانازه.قدم 170 وبدنم نسبت ب سنم خیلی خوبه.دوستی مادوتا5ماهی طول کشیده بود و اون حدودا منو شناخته بود.بعضی اوقات میگفت من اگه جای تو بودم حداقل با ی پسر دوست میشدم ک هم از تنهایی در بیام هم یکم پررو شم.من تو خانواده کم جمعیت بزرگ شدم پدرو مادر هردو شاغل هستن و من بیشتر اوقات تنهام.همین تنهایی باعث شد کم کم پای سمیه ب خونه ما باز بشه و باهم صمیمیت بیشتری پیدا کنیم.

هروقت پیشم بود باخیال راحت با دوست پسرش صحبت میکرد و چون خانوادش مطمن بودم من تک فرزندم راحت اجازه رفت وامدبهش میدادن.انقدر گفت وگفت تا منو با دوسته دوست پسرش اشنا کرد.توی همون 2ماه من خودبخود مجذوب رفتار کیوان شدم غافل از اینکه این مهربونی فقط بخاطر تصاحب بدنه منه.کیوان هرروز باهم صحبت میکرد و من هرروز نسبت ب درس تنبل تر.دیگه قاپ منو خوب دزدیده بود باتوجه به کمبود محبتام خوب بلد بود چطوری خرم کنه.بعداز چندماه یهو گفت دیگه دوستی بسه .دلم یجوری شد انگار معتادش شده بودم مخصوصا به حرفاش.یروز ک پدرو مادرم بخاطر شرایط حال پدربزرگم رفتن شهری ک با ما4ساعت راه داشت ومن ساده لوح از دهنم دررفت و ماجرارو گفتم.اونم انقدر زبون ریخت تا منو راضی کرد اجازه بدم بیاد خونمون.قلب داشت از دهنم بیرون میزد ک چ کاری دارم انجام میدم ولی من کور و کر بودم و دیونه عقلم کار نمیکرد.بالاخره کیوان بعداز 1ساعتی از تماس من تونست بیاد اونم باکلی دلشوره و اضطراب من.همین ک درو زدم و امد بالا ی نفس راحت کشیدم .چنان منو بغل کرد ک من تمام بدنم گر گرفت.اول پسش زدم ک ی لحظه خودشو ناراحت نشون داد و گفت منو اینجوری شناختی.منم خواستم از دلش دربیاد گفتم ن فقط دوست دارم یکم مرآت منم بکنی.خلاصه اولش نشستیم رو مبل حرف زدن خاطرات تعریف کردن از روزای اول دوستیمون .بعدش یهو دستشو گذاشت رو پام دلم یجوری شد هم از خجالت هم از حسی ک تازه داشتم تجربه میکردم.قبلش دستامو تو خیابون گرفته بود ولی این حسو نداشتم.حس خوب همراه با دلشوره بود برام.منی ک تا حالا دوست پسر نداشتم حالا یکی تو خونمون بود.2ساعتی از امدنش گذشته بود ک مادرم زنگ زد و سفارش کرد درو قفل کن ازتو خونه ما فردا میایم .کیوانم شنیدو خیالش راحت شد.گفت نترس شب نمیمونم .منم بخنده گفتم کی میذاره بمونی هوا تاربک شد برو.امد کنارم بوسم کرد تمام بدنم اتیش گرفت .گرمای لباش رو صورتم منو وسوسه کرد ک منم ببوسمش و همین باعث بدبختیم شد.روش وا شدو منو دربغلش فشار داد ک میخوامت ساناز.شروع کرد حرفای عاشقانه زدن.منم خرشدم و سرمو گذاشتم رو شونش.دیگه داشت غروب میشد و کیوان باید میرفت.همینکه بلند شد منم بلند شدم ی لحظه صورتمو گرفت نزدیک صورتشو لباشو گذاشت رو لبامو بوسید و خداحافظی کرد.شبش یکم راجب بدنم گفت ک باید نازتو بمالی و حرفایی میزد ک منو وسوسه کرد خودمو بمالم.حس خیلی خوبی بهم میداد تاحالا اینکارو نکرده بودم.صبح شدورفتم مدرسه و برگشتم دیدم مادرم رو تلفن پیغام گذاشته پدربزرگت حالش خوب نیست یا شب میایم یا صبح فردا.نمیدونم چی باعث شد شاد بشم و ب کیوان بزنگم.اونم از خداخواسته مثل همون روز ماهرانه امد تو خونه.البته با مواظبت من و خودش.خلاصه دیگه مثل بار اول نبودم همینکه امد تو انگار منتظر بودم بغلم کنه ومنو ببوسه.نشست وازتجربه دیشبم پرسید ومنم خجالت کشیدم ولی گفت طبیعیه باید تجربه میکردی شاید تو بخوای تا20سال دیگه درس بخونی وازدواج نکنی پس لذت ببر.یکم اروم شدم ب حرفش.یهو از گوشیش ی فیلم سوپراورد و گفت بیا ببینیم ولی من خجالت میکشیدم وسرم پایین بود ک دست گذاشت زیره چونم و سرم بلند کرد.چشمام افتاد به صفحه گوشیو کنجکاو دیدن شدم.زیره نافم تیر میکشید و کم کم کیوان دست انداخت رو پامو شروع کرد مالیدن.داغ شده بودم گفت میخوای سینه هاتو بخورم مردمو زنده شدم از خجالت ولی انقدر لوس بازی دراورد ک من قبول کردم بشرط اینکه فقط سینه و منم رو صورتمو بپوشونم ک خجالت نکشم.تا اوکی دادم شروع کرد ک لب گرفتن و منم خودم اماده ی حس جدید کرده بودم و تجربه ای ک فقط از سمیه تعریفشو شنیده بودم.کیوان خیلی خوب بلد بود چطوری شهوتمو ببره بالا.دستش ک از روی تیشرتم ب سینم خورد مورمورشد بدنم.لب همراه مالش بود ومن داغ.منو خوابوند و منم روسریمو انداختم رو صورتم ک نبینمش.کیوان تیشرتمو داد بالا و سینه هامو از تو سوتینم بیرون اورد بدجوری نازم دل دل میکرد.همینکه لباش خورد ب نوک سینه هام از حال میخواستم برم.میبوسید و مک میزد خیلی حال خوبی بود.چشام بسته و تو دنیا انگار نبودم.کیوان جسارتش زیاد شدو دست گذاشت رو نازم از رو شلوارم ک من دستمو گذاشتم رو دستش ک برداره و پاهامو محکم بستم ک دیدم دست کشید و سکوت کرد.چندلحظه ای گذشت فکر کردم رفته عقب ولی همینکه روسریو از صورتم برداشتم گفت دوس دارم واست بخورمش مثل فیلمه.منم یاده دیشب خودم افتادم ولی میترسیدم چیزی بشه.ولی کیوان با صورت زیباش و زبون مکارش کلی ورور کرد تا تونست شلوارمو دربیاره دیگه سانازی تو کار نبود جسمش بود و خودش انگار مرده بود.روسریو انداختم رو صورتم دقیق لب ب بالا پوشیده بود.شروع کرد لب گرفتن دوباره سینه هامو میمالید مک میزد دستش ک رفت تو شرتم خل شدم.کیوان گف وای ی آبی امده قلبم داشت میترکید .یهو شروع کرد بوس کردن نازم لیس میزدو منم بین زمین و هوا چشام بسته بود.حس کرد ی چیز گردوسفت داره رو نازم تکون میخوره روسریو داد عقبتر ک چشام ببینه ک دیدم کیوان دودولشو دراورده و داره میماله ب نازم.حس عجیب باعث شد چیزی نگم چون میدونستم فقط توش نباید بره.ولی کیوان نامرد دولا شد و انقدر از عشق دروغیش گفت و گفت تا کرد تو نازم.مردم از درد و سوزش خودم فهمیدم بدبخت شدم دودولش قرمز شده بود ولکه های خون کاملا پیدا بود.کثافت کاره خودشو کردو از معصومیت من سواستفاده کرد. لذت برام زهر شد.ولی اون کثافت باز کرد توش و بعداز چنددقیقه ای ی مایه شیری رنگ ریخت رو شکمم ک بعدا فهمیدم آب دودولش بوده.تا غروبش ک پیشم بود چندبار منو کرد دیگه درد کمتر ولذت بیشتر ولی چ فایده همراه اشک درونی بود.خلاصه شب کیوان رفت و من موندم درد کمر و زیره نافم.ب سمیه فرداس جرات نکردم بگم و وقتی مامانم امد فقط گفت چرا رنگت پریده منم بحساب تنهایی و ترس گذاشتم.اون لحظه ای ک کیوان کارشو کرده بود ازم فیلم گرفته بود و وقتی روسریوعقب داده بودم صورتم تو فیلم مشخص بود.تهدیدم کرد و چندماهی شده بودم اسیرش البته هروقت موقعیت پیش میمد خونمه ما.الانم بریدم هم ترس دارم واسه Hیندم هم از این کثافت بدم امده.
میخوام خودمو راحت کنم .ولی اینو نوشتم ک دخترا بخونن و به هیچ کثافتی اعتماد نکن اگه خودشون خودشونو بمالن یگ شرف داره تااینکه مثل من ب اخره خط برسن.دمه همه بامعرفتا گرم.ساناز اخره خط

نوشته: ساناز


👍 1
👎 11
34986 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

583324
2017-03-11 22:29:10 +0330 +0330

جایزه اُسکار کیری ترین شروع سال تقدیم میشود به
““ﻫﻮﺍﯼ ﺍﻃﺎﻕ ﺑﺎﺍﯾﻨﮑﻪ ﮔﺮﻣﻪ ﻭ ﺯﯾﺮﻩ ﭘﺘﻮﺍﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺗﻠﺨﯽ ﻭ ﺳﺮﺩﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﺣﺮﻭﻡ ﺷﺪﻩ .””
آقای ساناز بخاطر کصنوشته ی یک لحظه شهوت ?

““ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﯽ ﻓﻘﻂ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺗﺼﺎﺣﺐ ﺑﺪﻧﻪ ﻣﻨﻪ””
ببغژید :| فکر کردی پسرا واسه امر به معروف و نهی از منکر با دخترا دوست میشن؟؟

مرآت؟؟ منظورت مراعات ه دیگه؟ فک کنم اون موقه که داشتی مشقاتو مینوشتی همش اون مدادو تو کونت فرو میکردی :D

بیخیال اصلن نتونستی نقش یه دختر کیرخورده و دردمند رو بازی کنی
به جاش ریدی

دوربین فیلمبرداری تو کونت
دیگه ننویس

4 ❤️

583326
2017-03-11 22:38:50 +0330 +0330

كصشو دادي لذتشو بردي حالا نصيحتو پشيمونيشو اووردي براي ما؟؟؟برو كصكش

3 ❤️

583350
2017-03-12 03:38:52 +0330 +0330

چشم ساناز جان حتما به دوس دخترم میگم بهم اعتماد نکنه تا یه جقی دیگه به پیروان منجلیق اضافه بشه.

0 ❤️

583385
2017-03-12 10:09:03 +0330 +0330
NA

:/ asln nfhmidim to psria be hich vajh

0 ❤️

583390
2017-03-12 10:31:49 +0330 +0330

جناب پیام خیلی عذر میخام تو کامنتت دخالت میکنم
اکثر داستانها پر از غلط املایی و اشتباهات نگارشی هستن. نمونش همین داستان. ولی واقعن از بعضیاشون نمیشه ساده گذشت. آدم اگه دو کلاس سواد داشته باشه همچین اشتباهاتی نمیکنه. بعدم اینکه کامنتها واسه همچین داستانایی بیشتر فان هستن. واسه خنده است جدی نگیر!
اینکه بهترین داستان حال حاضر سایت غلط املایی داره واقعن فاجعه است. سابق نویسنده های برتر سایت مثل آریزونا، شیرین بانو، سیلور، هیوا، سپیده و… هیچ وقت تو داستانهاشون غلط املایی نداشتن. و اصلن هم برای مخاطب قابل قبول نبود ازشون غلط املایی ببینه! حالا اینکه نه جز داستانهای برتره نه نویسنده اش آشناست!
ضمنن ما اینجا اثر بزرگ ادبی نمیبینیم. فقط کصنوشته یه بچه جقیه که مثلا میخواد به ما درس زندگی بده. خیلی مصنوعی از زبان یه دختری که ضربه خورده و خیلی هم ناشیانه است.
بازم شرمنده

0 ❤️

583395
2017-03-12 10:58:30 +0330 +0330

ادا تنگا جلد هفتم فصل نهم

من؟ ساده بودم کروکور بودم نفهم بودم خرم کرد معصوم بودم اندازه جلبکم عقل نداشتم

اون؟ خرم کرد کثیف بود از معصومیتم سو استفاده کرد خرم کرد مثل روباه مکار تو گوشم ورور کرد
اینچاست که باید گفت کس نگو نقشه گالیورو رد کن بیاد ?

1 ❤️

583398
2017-03-12 11:58:13 +0330 +0330

هر ننه قمری به خودش اجازه میده هر مزخرفی رو به اسم داستان و خاطره به زشت ترین حالت و در کمال سیاه نمایی به خورد من و شما بده . دوره اینجوری جلب توجه کردن و بروز عقده های حقارت گذشته یه کم احترام به شعور مخاطبم بذارین بد نیست.

0 ❤️

583401
2017-03-12 13:06:40 +0330 +0330

وب گرد اون کامنت اولت خلاصه کل داستان بود خخخخخ
حالا نمیگیم داستان عبرت آموز ننویسن!
بنویسن ولی نه انقد مصنوعی
آدم باید قبل نوشتن یه درک جزئی از موضوع داستانش داشته باشه! ?

0 ❤️

583421
2017-03-12 15:20:51 +0330 +0330
NA

من نمیدونم چرا این بلاها فقط سر دختر های خجالتی میاد ! اینطور که آمارشون نشون میده حشر خجالتی ها بیش تر از دختر های سر زبون دار هستش. اونقدر که یادتون میره یه پسر برای بازی منچ شمارو تو خلوت گاه نمیکشونه یا به خونه اتون نمیاد …دفعه اول جستی …اما به سومین جستن نمیرسه که ضربه فنی میشی.!
حتما بایست کله دومی آقا پسر و قرمز ببینین و تازه یادتون بیفته ای داد و بیداد بدبخت شدید؟! کاشکی اینهمه که از وجود اون بی شرف و دست درازی هاش خجالت زده میشدی …ذره ای هم یاد پدر و مادرت میفتادی که بتو اعتماد کردن و خونه تنهات گذاشتن و حالا اینجوری مزد زحماتشون رو دادی خجالت زده میشدی …کاشکی ذره ای هم از دوستت خجالت میکشیدی که رفیقش رو از چنگش دراوردی …بالاخره یه نامردی هر چند کوچولو هم تاوان کوچولو هم داره …!
پسره هرچقدر هم گرگ و پدر سوخته هم باشه تنها مقصر این فاجعه خودی و خودت …!
پسرو از چنگ دوستت در میاری … باهاش تلفنی میلاسی و سکس چت داری …برای اولین بار میکشونی میاری خونه …ماچش هم میدی …برای بار دوم دعوت کردی دیگه اسمش اشتباه نیست …انتخاب کردی . خب خانم خجالتی با شرم و حیا …دفعه دوم لنگ هاتو براش باز کردی …تعارف هم امد و نیامد داره !
بعدش هم عین ماست وارفته بودی و از پخمه بازی هات گفتی !! آخه این یعنی چی …" از خجالت روسری ام رو کشیدم رو صورتم !!!؟
ایا این علامت یا نشانی از نجابت بود که میخواستی نشون بدی؟!!موضوع اینه که شماها جایگاه نجابت رو گم کردین و مثل غرور احمقانه تون نمیدونین کجا خرجش کنین (dash)

1 ❤️

583433
2017-03-12 18:03:11 +0330 +0330

کل کيوان توى کيون ننت
خوب دوکلام مينوشتى دختراى با پرده کوس ندند و اگه بى پردن و کوس دادند جلو دوربين کوس ندند

نتيجه اخلاقى

پسرا مراقب باشند دخترا به زور کيراشونو نکنند توى کوسشون و پردشونو بزنندو آويزونشون بشند

شوهر پيدا نميشه هاااااا

0 ❤️

583451
2017-03-12 20:33:42 +0330 +0330

تف به ذاتت کیوان آشغال، عوضیییی

0 ❤️

583455
2017-03-12 20:58:43 +0330 +0330

پیام جان ممنونم از کامنتت. نظرت کاملا منطقی و حرفت حرف حسابه.
ولی همونطور که گفتم و همه هم میدونن کامنتهای اینجا اکثرن جنبه فان دارن و کسی قصد آزردن دیگری رو نداره و ساناز نوعی هم قاعدتن قبل از نوشتن داستان از جو کامنتها باخبر بوده.
در ضمن بنده شکل گفتاری کلماتی مثل “فعلن” و “اصلن” رو به عمد مینویسم و مقایسه شما به هیچ وجه قیاس درستی نیست. حذف تنوین و اضافه کردن نون ساکن مورد قبول خیلی از اساتید و نویسندگان مثل صادق هدایت هست. هدف هرچه پارسی تر نوشتن و کاهش گرفتاری های املاییه. درصورتی که کلمه “مرآت” (اگه قبول کنیم که نویسنده به عمد نوشته) با شکل گفتاری این لغت فرق داره. واگر هم به عمد نوشته باشه باز هم نابجاست. چون شکل گفتاری و نوشتاری این لغت (مراعات) دقیقن یکی هستن و نمیشه توش دست برد.
یه وقت این جواب دادن منو به پای بی ادبیم نذاری. من به وقتش بی ادب هستم ولی نه دربرابر دوستان بزرگواری مثل شما پیام جان. من ادبیات نخوندم رفیق. از دوستان واساتیدی که مطمئنم چهارتا پیرهن بیشتر از من پاره کردن یاد گرفتم اینجوری بنویسم.

0 ❤️

583525
2017-03-13 04:58:19 +0330 +0330

عه چه قدر ادا تنگا رو دراوردی حقت بود مث سگ بکنتت

0 ❤️

583588
2017-03-13 19:36:42 +0330 +0330

بميرنازتوبكن توخاك

0 ❤️

583759
2017-03-14 12:26:00 +0330 +0330

Vali man tarjih midam bedam:-S

0 ❤️