یک کصتان واقعی از عشق اینستاگرامی (۳)

1399/12/04

...قسمت قبل

روز ها عادی و بی تفاوت میگذشتند من همچنان همون دیوونه ای بودم که تاثیراتی که اون پسر روی من گذاشته بود.
خیال میکردم رفاقت و دوستی با اون پسر بچه سال اولی میتونه باعث بشه دوباره بتونم به روز های قبل برگردم.
اما اشتباه کردم من هنوز همون آدم بودم هنوز همون پسر احساسی و شکننده و خوش قلب بودم.
خشمی که از آرین به دلم مونده بود نمیتونست حتی یک دهم از عشقی که بهش داشتمو از بین ببره دیگه احساس من از کراش زده بود بالاتر من عاشق شده بودم عاشق یه جای خالی، جای خالی پسری که حتی نمیدونستم برای چی بعد از اون همه خاطرات مشترک بی دلیل گذاشت و رفت و یه بغض ابدی و یه قلب شکسته برای من یادگاری گذاشت.
روز ها و ماه ها خیره به پنجره و به گوشی بودم که حتی یه نشونه کوچیک ازش پیدا کنم به خونشون سر میزدم اما حتی کسی آرینو نمیشناخت و میگفتن دیگه اینجا نیست.

احساس میکردم دیگه به آخر خط رسیدم زندگیم به معنی بود بی دلیل بدون عشق به رنگ خاکستری و مثل هرکس دیگه ای که به آخر خط میرسه و آخرین راهو انتخاب میکنه تصمیم منم همین بود.
هودیمو پوشیدم و رفتم سوار مترو شدم رفتم توپ خونه که سیانور بگیرم دیگه نمیتونستم این زندگی سخت و بی دلیل رو تحمل کنم ولی میدونستم که اگه بمیرم دیگه این دوران تموم میشه بیخیال خانواده‌ام و بقیه اطرافیانم شدم من فقط چشم به راه یه نفر بودم که میدونستم هیچ وقت نمیاد با این حال من امیدمو از دست دادم.
وقتی از دارو فروش ها قرصو گرفتم یه لحظه گوشیم زنگ خورد پوریا زنگ میزد.
چون تصمیم قطعی بود جواب ندادم فقط دوییدم یه جای خلوت که اون سیانور بخورم و از همه این بدبختیا راحت بشم.
اما پوریا بازم زنگ زد جوابشو دادم با یه لحن هیجان انگیزی بهم گفت همین الان بیا پایین کوچه یه خبر خوب دارم برات.
بعد قطع کرد نمیدونستم چی کار کنم تاحالا همه سورپرایز های پوریا واقعا حال منو خوب میکرد و منم سوار مترو شدم و رفتم سمت محله‌مون.
وقتی رسیدم چیزی دیدم که باورم نمیشد یه لحظه فکر کردم فقط یه خوابه عشق من برگشته بود آرین من برگشته بود اشک از چشام جاری شد دوییدم و بغلش کردم گریه میکردم اون لحظه مثل رویایی بود که به حقیقت تبدیل شده بود یه لحظه بیخیال محله و آبروم شدم و با تمام عشقی که به آرین داشتم بوسیدمش
بهش گفتم تاحالا کجا بودی نمیتونم باور کنم برگشتی.
آرین هیچی نمیگفت منم فقط سرمو رو شونه اش گذاشتم بهش گفتم هیچی نگه الان فقط میخوام تا جایی که میتونم محکم بغلت کنم تا مطمئن شم هیچوقت دیگه از دستت نمیدم.
رفتیم و توی یه پارک خلوت نشستیم منم فقط داشتم به چهره‌اش نگاه میکردم.
ازش پرسیدم چرا اینکارو با من کردی
آرین ماسک و کلاهشو درآورد غیر قابل باور بود سر تاس پوستش عین گچ سفید لبای خشک آرین حالش بد بود
شروع کرد به توضیح دادن از اینکه مبتلا به سرطان شده بود. گفتم
+چرا اینکارو با من کردی تو که میدونی چقد دوست دارم میدونی که همیشه کنارتم میدونی که هیچ وقت بس نمیکنم.
-اگه کنارت میموندم و میمردم بیشتر داغون میشدی رفتم به یه شهر دیگه تا از زنده موندم مطمئن شم
اما هنوز با من مثل قدیما عاشقانه رفتار نمیکرد با شنیدن این حرفاش دوباره بغض تو گلوم گرفت دوباره رفتم بغلش کردم آرین هم منو تو آغوش گرمش گرفت درگوشم گفت من قدر تورو ندونستم.
دیگه نزدیک به تاریکی بود آرین باید برمیگشت اگه دست من بود نمیذاشتم حتی یه ثانیه از کنارم جُنب بخوره.
شماره جدیدشو ازش گرفتم همینطور آدرسشو.
ایندفعه دیگه نمیذاشتم ترکم کنه.
ما واسه هم بودیم.
پوریا اومد کنارم نشست و بهم گفت
+واقعا از ته دلت به اون پسر علاقه داری؟
-تو غیر از این فکر میکنی؟
+اون دیگه نمیتونه تنها باشه به تو نیاز داره شاید بروز نده ولی برای ادامه زندگیش به تو نیاز داره و این یعنی از الان به بعد مسئولیت هایی داری
-زندگی آرین الان تو دستای توئه برای درمانش امید میخواد دلیل میخواد
وقتایی که خوابه کنارش بشین که اگه اتفاقی براش افتاد کمکش کنی.
وقتایی که حوصله حرف زدن نداره مجبورش نکن
اگه میخواد بخوابه بزار بخوابه
اگه باهات بد رفتاری میکنه به دل نگیر
همیشه بهش انگیزه بده
یادت باشه الان تنها دلیلی که اون هست بخاطر وجود توئه
منم بیخیال مدرسه‌ام شدم تگفکر و ذکر من شد آرین تصمیم گرفتم یه مدت بیاد خونه من و باهم هم اتاقی بشیم
روز شنبه بود آرین رو تخت من خواب بود منم امتحان داشتم و باید میرفتم سرکلاس اما نمیتونستم فقط داشتم به آرین نگاه میکردم روش بطرف دیوار بود فکر کردم خوابه ولی یهو با لحن خشنی گفت
+لازم نیست منو خر فرض کنی علی میتونم از خودم مراقبت کنم.
منم هیچی نگفتم داشتم درو باز میکردم که برم بیرون
آرین دویید منو بغل کرد و پیشونیمو بوسید معذرت خواهی کرد.
گفت

  • دست خودم نیست این اتفاق ها بازم تکرار میشه نمیخوام همیشه تورو ناراحت و عصبی ببینم من به درد تو نمیخورم
    صورتشو نوازش کردم بهش گفتم
    +ترجیح میدم کنارم باشی و عصبی و ناراحتم کنی تا اینکه اصلا نباشی.
    بزودی قسمت پایانی…

نوشته: روحام۸۰


👍 5
👎 0
3601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

793270
2021-02-22 09:29:43 +0330 +0330

قشنگ ورداشتی فصل سوم SKAM France رو توی چند پارگراف چپوندی، میخوای داستان بنویسی؟ اوکی. دستکم از خودت مایه بزار برداشتی فیلمنامه یه سریال فرانسوی رو با خلاصه چندتا فیلم دیگه که رو یوتیوب دیدی مخلوط کردی. انصافا نام کصتان برازنده این شلم شورباست.

1 ❤️

793482
2021-02-24 08:16:56 +0330 +0330

دیگه قشنگ فیلم هندی شد 😂
خانواده ها این وسط قاق تشریف دارند احتمالا… اون یکی راحت میاد خونه اینا می مونه و زندگی می کنه ، تازه با حال مریض و سرطان 😕 هیچ کس هم نمی پرسه این کیه ؟ اینجا چکار می کنه ؟
اصلا بیمار سرطانی بدحال معمولا جاش تو بیمارستانه نه خونه
خلاصه اینکه رفتی تو جاده خاکی 😒

0 ❤️