۱۶ سالگی یه پسر

1401/04/08

سلام
در اون دوران حدود ۱۶ سالگی که دیگه فهمیده بودیم کیر راست شدن یعنی چی همه چیز رو شکل کس میدیدم و بینهایت فشار جنسی رو تحمل میکردم گرچه تمام هم سن و سالهای من در اون زمان همینجوری بودند متاسفانه آگاهی جامعه هم کم بود و در مدرسه در تمام دروس دینی و قران و پرورشی همش در ایب باره بحث میکردند که هر کسی خود ارضایی کنه قطعا جهنم میره و از گناهان کبیره است اینقدر اینو تو گوش ما میکردن که بعد از هر بار جلق زدن کلی التماس و زاری میکردیم به خدا که توبه کردم دیگه انجام نمیدم ولی نهایتا یک روز بود و به علت بالل بودن سطح تستسترون در خون باز کیسه منی پر میشد و اگر هم جلق نمیزدم با خوابهای سکسی ارضا میسدم که خیلی حس بدی بود وقتی بیدار میشدی میخواستی بری مدرسه و شرتت خیس بود نه میتونستی بری دوش بگیری نه موقعیتش بود شرت رو عوض کنی خلاصه به این خلطر همیشه هر شب هر ردز جلق بود زندگی ما در اون سن با کلی بدبختی یه عکس سوپر پیدا میکردیم که زنی بود سینه هاش لخت بود و این عکس هر شب دست یکی از بچه های کلاس بود و آبروریزی بود یه کم بزرگتر که شدم دنبال فیلم سکسی بودیم و موقعیت خانه خالی که بتونیم فیلم سوپر نکاه کنیم اونم حداقل با ۴ نفر دیگه از دوستامون که همه نمیتونستند تحمل کنن و جلق میزدند برامون خیلی خیلی جالب و هیجان انگیز بود تو اون سالهای ۷۶ یا ۷۷ اگر فیلم سوپر از کسی میگرفتن بیچاره بود که اینقدر این فیلم رو در ویدیو گذلشته بودند که کیفیتش بسیار پایین بود خللصه بدبدختی داشتیم با این ماجرای تستسترون بالا
تو اون سالها که دیگه حدودا ۱۸ ساله بودم فقط برای خواباتدن این حس شدید جنسی سالن بدنسازی میرفتم و باعث میشد که روزی یک بار جلق بزنم و اوضاع بهتر شده بود یه دختر خاله داشت زن عمویی من که پدر و مادرش فوت شده بودند و با خانواده عمو من زندگی میکرد که دختری در حدود ۳۰ سال سن داشت که ازرواج تکرده بود و بسیار زیبا بود قد حدود ۱۶۰ سانت و سفید پوست بود و سینه های خوش فرمی داشت و چون با خانواده عموی من در یک خانه بزرگ ویلایی زندگی میکردیم که ما طبقه بالا بودیم و اونا پیین زندگی میکردند به همین دلیل خیلی رفت امد داشتیم و خیلی خوش بودیم با بجه های اونا و کلا جمع فامیلی و این دختر هم که اسمش مینا بود از بچگی بزرگ شدن ما رو دیده بود و یه بار هم ازدواج کرده بود ولی زیر عقد بهم خورد و کلا خلنواده ما باهاش خیلی خوب بودیم خلاصه که من هم عاشق این دختر ۱۲ سال بزرگتر بودم و اونم دیگه از رفتارم فهمیده بود و بالاخره کار به بیان کردن رسید و اونم شروع کرد به تلفنی حرف زدن با من البته دیگه در این دوران خانه ما از اون خانه بزرگ ویلایی جابه جا شده بودیم به جای دیگه و تلفنی هر روز باهلش حرف میزدم و ابراز محبت و علاقه میکردم که شو۷ی شوخی اول برای خنده با من شروع صحبت کرده بود و حالا دیگه گیر کرده بود در یه عشق سوزانی که خودشم گرفتارش شده بود و به قول خودش میگفت خدایا من جه کار کنم تو ۱۲ سال کوچکتری من چه جوری اینقدر وابسته شدم در این تلفن بازی ها خانواده عموم و ما خیلی خانه هم میرفتیم وچون قبلا در یک خانه بودیم همه به هم انس گرفته بودیم و حللا که چند کوچه فاصله بود هر شب خانه هم بودیم یه شب مثل همه تابستانها میرفتم دنبال بجه های عموم که یه دختر و پسر حدود ده ساله و برادر خودم که هم سن اوتا بود و منو و مینا که بریم دوچرخه سواری در پارکینگ خانه اونا مشغول دراوردن دوچرخه بچه ها بودم که امد پایین هنوز بچه ها بالا بودند و میخواستن بیان در حال حاضر شدن بودن که مینا تو انباری امد منم با کلی ذوق در رو بستم همه جا تاریک بود محکم بغلش کردم و بوی عطر خوبش منو مست میکرد ابنقدر محکم میبوسیدمش که باورش نمیشد و اونم همین کار رو میکرد و واقعو با این که بزرگتر بود ولی در دام این عشق افتاده بود شروع کردم ازش لب گرفتن وای خدای من نمیدونستم چه کار کنم زبانش رو در دهانم میذاشتم و میک میزدم دستم رو به سینه هاش میرسوندم و فشار میدادم اونم میلرزید از این این کار و با صدای بچه ها همه چیز قطع شد خیلی از شبها به عشق این چند دقیه چند ساعت چنوتا بچه رو میبردیم دوچرخه سواری و هر شب برگشت موقع خواب مجبور به جلق بودم تا روزی که خانواده من رفتن تهران برای انجام کاری منم گفتم درس دارم نمیتونم بیام و خانه خاله شد و با هزار بدبختی امد خانه و رفتیم توی اتاق من شروع کردم به بوسیدنش و لب گرفتن با ولع و جالب اینجا بود که این دختر از من بیشتر حشری بود بوی عطرش به تنهایی منو ارضا میکرد خلاصه دستم رو بردم روی سینه هاش اول از روی پیرهنش مالیدم و لب گرفتم تا یواش دستم رو از زیر بردم و بند سوتینش رو باز کردم تند تند گردنش رو میبوسیدم و لب میگرفتم و هی میگفتم اخ عشق منی تو اونم همرا۶ی میکرد که پیرهنش رو دراورم سوتین مشکی در کنار این سینه های سفید یه حس شهوت رو القا میکرد و سوتین هم دراوردم وای تا به حال به سینه دختری دست نزده بودم اونم دختری اینجوری هات شروع کردم به خوردن و لیسدن سینه هاش که میگفت دندان نزن اخ اخ و خیلی هم حشری شد میگفت بخور بخور دارم میمرم عشق من درازش کردم روی تخت شلوارم رو دراوردم و با بوسه شلوار اونم دراوردم و شرتشم به همچنین و شروع کردم به لیسیدن بدنش و سینه هاش کیرم در حال ترکیدن بود بهم گفت میتونی برام کسم رو بخوری گفتم اره ولی بهم بگو کجاش رو برای اولین بار کسش رو لیس میزدم بسیار حس خوبی داشتم چون از لذت بردن مینا لذت میبردم که اینجوری حشری شده ولی خودم در حال ارضا بودم و سعی میکردم که کیرم به بدنش نخوره بهم گفت برگرد که منم همزمان بخورم گفت نه اصلا نمیتونم فعلا تو حال کن منم بی وقفه براش کوسش رو لیس میزدم اونم اه و اوه میکردگه یه دفعه ارضا شد و بدنش شروع به لرزیدن کرد و از کسش آب میامد و با دستش منو دور کرد و دست خودش رو گذاشت و هی میلرزید بعد از چند ثانیه تمام شد منم کنارش دراز کشیدم گفت مرسی عالی بود و بلند شد به من گفت دراز بکش و شروع به خوردن کیرم کرد هنوز بعد اون همه سال و بعد از سکسهای خیلی زیادم هیچ وقت اون لحظه برام تکرار نشد که نشد وقتی کیرم رو لیس میزد و تا بالا میاورد تمام خون بدنم به نوک کیرم انتقال پیدا میکرد و لبم بی حس میشد و باز در جهت پایین کیرم میرفت و همه کیرم رو تو دهنش میکرد این اولین باری بود که کیرم مشت های گره کرده دورش نبود و لب و دهان کسی که عاشقش بودم روی کیرم رو گرفته بود باور کنید با چند دقیقه خوردن تمام آب وچودم به بالا پرت شد البته یک هزارم قبلش گفتم داره میاد و اون دهنش رو از روی کیرم برداشت و تمام آب کیرم به بالا پرت میشد اونم سریع کیرم و میالید و با هر حرکت دستش کلی آب روی شکم خودم میریخت تمام بدنم میلرزید و عرق کرده بودم و هی میلرزیدم بلند شد دستمال کاغدی رو اورد و کیرم رو پاک کرد و کنارم خوابید بعد از یک ربع باز من شروع کردم به راست شدن برایم قابل درک نبود که اینجور هلویی کنارم باشه و من بیکار باشم چون پرده داشت نمیشد بذارم تو کسش و از کون هم نمیداد گفت بیا بذارش بین سینه هام وای خدای من عالی بود این همون سینه های بود که هزار بار به خلطرش جلق زده بودم یه کمی کیرم رو خورد و بعد گذشتم بینشون و باز هم ارضا شدم تا گردنش آبم پرتاب شد و بعد تند تند منو تمیز کرد و گفت باید برم من هیچی نگفتم امدم
چندتا سکس دیگه هم باهاش داشتم که اگر خوشتان امد مینویسم براتون

نوشته: احسان


👍 8
👎 6
17301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

882161
2022-06-29 08:34:29 +0430 +0430

داستانت مشکلی نداشت ولی میتونی خیلی بهتر بنویسی دوست عزیز

0 ❤️

882192
2022-06-29 13:01:40 +0430 +0430

مردتیکه پوفیوز این چیه نوشتی 😂😂😂
طرح تخریب نویسندگان متوهم

0 ❤️

882200
2022-06-29 15:23:30 +0430 +0430

چقدما بگیم دس به کیر ننویسین

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها