من ماندانا هستم 26 ساله و دو ساله که ازدواج کردم . از همون ابتدا علاقه ی زیادی به خشونت داشتم و در کل بگم که به هیچ وجه مرد خیلی مهربون و رمانتیک نمیتونست احساساتمو ارضا کنه . یه مرد ریاست طلب و قدرتمند میخواستم و خیلی خوشحالم که اون رو در زندگیم دارم . پرهام شوهرم یک مرد قد بلند و خوش هیکله ، نمیتونم بگم که خوشگله اما خب جذابیت های خودشو داره . ما توی زندگیمون یک روش خاص و شاید عجیب رو داریم و اون اینه که من مطیع پرهام هستم و ازش دستور میگیرم. و اگر سرپیچی کنم حتما تنبیهم میکنه ، به شدت عاشقمه و دوستم داره اما من تحت امر بودن و اقتدارش رو خیلی دوست دارم ، سر پوششم ، ارایشم ، رفتارم و همه چیزم حساسه .این داستان یکی از تنبیهات منه.
چند ماه گذشته به مهمونیی که یکی از دوستان متاهل پرهام ترتیب داده بود رفتیم ، در واقع پنج خانواده ی متاهل که همه از دوستای دوران دانشگاهش بودن و یکی از اون ها مهمونی داده بود . داستان این بود که سر بازی پاسور شرط بندی شد ، دو نفر از خانوما با دو تا از اقایون بازی میکردن (که یکیشون پرهام بود )و قرار بود اگر اقایون باختن یکی از دستورات ما رو اجرا کنن و اگر خانوما باختن بلاعکس . از بخت بد من دو تا خانوم بازی رو باختن و واقعا اون دو تا از جمله پرهام جر زدن و حالا بماند . شرط اقایون یه چیزی بود که ما خانوما رو شوکه کرد اونا خواستن که هر خانومی ، شیش تا نخ سیگار و سه دقیقه قلیون بکشه ! من به وضوح میدیدم که پرهام در این تصمیم نقشی نداشته و ناراحته اما هیچی نمیگفت … نمیگفت چون میدونست که قبلا به من گفته که تا چه حد از سیگار کشیدن زن متنفره ! (شایدم خودش این پیشنهادو داده که منو امتحان کنه ! نفهمیدم اخر!)شرط بود و باید اجرا میشد . خانوم ها انجام میدادن و اقایون نامرد غش غش میخندیدن …نوبت رسید به من میدیدم که پرهام با نگاهش اشاره کرد نکنم اما من نمیتونستم کم بیارم پس با ترس سیگار رو گرفتم و کشیدم ، سرفه میکردم. نخ دوم ، سوم … یکم یاد گرفته بودم و با وجود اینکه قرمز شده بودم اما رفتم سر قلیون ، چشمای پرهام گشاد شده بود… ترس تمام وجودمو گرفته بود اما واقعا نمیشد بگم نه! پیش چند تا از خانومای دوستاش ، نمیشد … خون خون پرهامو میخورد و شاید من بهتر از همه میفهمیدم … قلیون رو هم با بدبختی کشیدم … اون مهمونی لعنتی بلاخره تموم شد ، از بقیه که جدا شدیم و رسیدیم به ماشین پرهام با چشمای خونی نگاهم کرد …
-گمشو بشین …
-پرهام من…
خفه شو ماندانا ، بشین !
تحکم صداش به قدری بود که هیچی نگفتم و فقط نشستم ، با سرعت بالا میروند و من داشتم سکته میکردم ، میدونستم بیچاره شدم میدونستم میکشتم …میدونستم چه خاطرات بدی از سیگار کشیدن مادرش داره و چقدر بهم گفته که حالش از این قضیه به هم میخوره…تا خونه یه کلام حرف نزد . رسیدیم دم در خونه و از ماشین پیاده شدیم . ماشین و پارک کرد و رفتیم تو خونه ، با کلیدش عصبی درو باز کرد و من قلبم تو گلوم بود ، یهو بازومو محکم گرفت و محکم هلم داد تو خونه ، و درو پشت سرش کوبید به هم … من امشب میمردم ، منو میکشت میدونستم . جلوی روم وایساد ، سرمو از خجالت و ترس پایین انداخته بودم ، چونمو گرفت و اورد بالا .
-ببینمت …
نگاش کردم ، چشماش غم زده و عصبی بود ، قلبم سینمو میکوبید ، چند ثانیه تو چشمام زل زد و یه دفعه با تمام قدرتش محکم توی صورتم سیلی زد . سکته کردم … بازومو گرفت وگرنه پرت میشدم یه گوشه . دستمو رو گونه ام گذاشتم .
پرهام من…
هیچی نفهمیدم غیر اینکه سیلی دوم محکم توی گوشم نشست . پرهام عصبانی بود ، ادبم میکرد ، امشب بد ادبم میکرد . موهامو از زیر شالم چنگ زد .سرم رفت عقب …
-فقط خفه میشی. … فقط صداتو نشنوم پرتم کرد رو زمین و نالیدم .
-لخت شو ، سریع … زود باش…
میلرزیدم ، لخت می شدم و خودمو برای تنبیهم حاضر میکردم ، میدونستم حقمه ، حقمه مگر یه کلمه که نمیخوام بکشم چقدر سخت بود ، من احمق همیشه این برام زجر اور بود که جلوی بقیه کم بیارم! دیدمش که دستش رفت سمت کمربندش و یخ کردنمو کاملا حس کردم . موهامو کشید …
-ااااخخخخخ
پرتم کرد روی مبل ، نصف بدنم روی مبل بود و پاهام از مبل اویزون … منتظر داد و فریادش بود … و بلاخره شروع کرد .
سیگار دستت میگیری آره? آررررررره? جلوی چشم من سیگار میکشی ? جرئت پیدا کردی ، اره دو روز زیر پام لهت نکردم جرئت پیدا کردی هر گوهی میخوای میخوری …
میگفت و من از ترس زبونم بند اومده بود ، کمربندشو دور دستش پیچید
میدونستی ، توی لعنتی عوضی میدونستی بالا میارم از این کار اما گفتی به عنم! به درک بذار کم نیارم ! تو گوه خوردی ، لابد پس فردا هم کوس میدی به هر کسی که کم نیاری اره? … ماندانا میکشمت … ماندانا همین امشب زنده زنده چالت میکنم تو این خونه … آدمت میکنم …
به گریه افتادم ، گریه میکردم و با هر دادش تنم میلرزید .
-پرهام غلط کردم ، غلط کردم ببخشید … ببخشید پرهام کمربندشو اورد بالا و محکم رو پشتم زد … شششقققققققق
مگه نگفتم خخخخفففه???ههههههااااااااان?
کمربندشو برد بالا و اسپنک وحشتناکم شروع شد شششششششققققققق…ششششششققققققق … برق از سرم پرید ، باسنم یهو اتیش گرفت .
نمیشنوم بشمری … نمیییشنوووممم… گوه خوردناتو نمیشنوم!
شششششقققققق
-اااااییییییی 1 ببخشید ششششششقققققق
-اااااااییی اییییی 2 ببخشید . . .
-شششششقققققق شششششققققق شششششققققق
گریه میکردم با تمام وجود ، میشمردمو عذر خواهی میکردم ، باسنم اتیش گرفته بود .
-جیییییغ 23 غلط کردددممم . .
.
-جییییییییغ 27 گوه خوردم گوه خوردم زد و زد تا اینکه انگار خودش خسته شد . . . .
-جیییییغ جیییییییغ 40 گوووووه خوردددمم کمربندشو انداخت . و من ضجه میزدم ، تا نخوری نمیفهمی که اینهمه کمربند خوردن یعنی چی … باسنم اتیش گرفته بود داشتم میمردم. پرهام موهامو دور دستش پیچید و بلندم کرد ، نشست رو مبل و منو خوابوند رو پاهاش …
تقققققققققققق تقققققققققققق .
. . تققققققققققققق
داشتم میمردم داشتم میمردم زیر ضرباتش صدام گرفته بود و مثل بچه ایی که از گریه نفس کم میاره نفسم بالا نمیومد .
-57 نمیتونم نمیتونم ببخشید ببخشید پرهام بسه تتتتققققققققققققققق
نوشته: مانداناجون
پس که این طور
ارررررررررررره حتما نمیدونه اینجایی اررررره
ای جون بفهمه اینجایی یکم دیگ اینطور بزنتت جوووون چه کیفی میده
به 8 روش زنده ی سامورائی گایدمت جنده من تا تهش خوندم فکر کردم اخرش سکسیه.نمیترسی پرهامت کونت بزاره امدی داستانشو نوشتی این دفعه از سینه دارت میزنه تسلیت عرض میکنم
از داستان کیریت بگذریم فقط یه سوال:
(اسپنک) یعنی چی؟؟؟؟؟
منو میبخشی,اما اگه داستان واقعی باشه,که شک دارم,جفتتونو باید برد تیمارستان,کاری به روش و نوع سکست که مشخصه اسپنکه ندارم,اما مردی که زنشو با همچین شدتی بزنه,فقط میشه گفت نامرده…بعد از زدن هم صد سال بشینه زار بزنه از اشتباه بودن این رفتار چیزی کم نمیشه,وقتیم اول بزنه و بعد بشینه گریه کنه,پس روانیه…بدتر اینکه گفتی عاشقتم هست,نه عزیزم,نیست…ننویس جفتمون به سکس خشن علاقه داریم,شما,مخصوصا ایشون از اونور بوم افتادن,این سکس نیست,وحشیگریه…خدا شفا بده
کير تو دهن بابات با اين بچه درست کردنش که بايد زنجيرش کني به جايي
خیلی خوشم امد . خوب و روان نوشته بودی . واقعا نباید اینطور می شد . . موفق باشید .
ارزش تا اخر خوندن رو نداشت،،،ولی مشاور خوب خواستی سراغ دارم
الان میخوای از فکر و خیال در بیای برو جلوی پنجره 2 نخ سیگار بکش bomb
همه چیش یه طرف صدای کمربند رو خوب دوبله میکردا خدایی. خدایا این سایت اسمش باید بشه دیونه خونه . بابا اینقدر هنر نمایی نکنید
بیدارشوعزیزم کابوس دیدی.نگاشوهرجاکشت. مثل خرس گرفته خوابیده.بگیربخواب معامله biggrin
یه دونه مغز از جاپون (ژاپن) برا خودت سفارش بده. لازم داری 100%، چون مواردی مثل شما تعمیر نمیشه و باید تعویض کنین.
بهم بگید
دوستان ، آقایون …
جواب منو بدید من دارم اشتباه میکنم ? من باید واقعا برم پیش روانشناسی چیزی ? اینکه یه زن مطیع مردش باشه توی اون مرد چه حسی ایجاد میکنه ? از یه هنچین زنی بیزار میشید ? ببینید میدونم شما شاید زنتونو نزنید اما با فرض اینکه سادیسم داشته باشید جوابمو بدید …
من این زندگی رو دوست دارم اما…
بچه ها منو با فحش لگد مال کردید که…!
این یک علاقه ی خیلی نادره درسته ، ببینید مثل اینه که یه اسلیو با اربابش ازدواج کنه … من اگر باسنم قرمز نباشه رابطه بهم نمیچسبه ، دخترایی که مازوخیسم باشن کاملا متوجه منظور من میشن …
آقا پسرایی که نظر دادید و منو به فحش کشیدید ، مسلما اگر همسر من این داستان رو ببینه خیلی عصبانی میشه اما دلم میخواست بنویسم تا ببینم واقعا چند نفر از دخترا همچین رابطه ایی رو دوست دارن… یعنی واقعا من و اون دیوانه اییم?
باور کنید که روزای خیلی خوبی هم داریم ، اون سادیسمه و من به شدت مازوخیسمم ما عاشق همیم و شاید فقط کسایی که مثل خودمونن درکمون کنن …
خیلی ناراحت شدم که پیاما رو خوندم ، شاید واقعا من دیوانه ام !
چیکار کنم که عاشق این رابطه ام ، عاشق تنبیه شدن و اسپنکامم … این تنبیه من یکی از سخت ترین تنبیهاتم بود ، پرهام دیوانه نیست من هم نیستم … زندگی عاشقانه ایی رو داریم باور کنید.
ببخشید اگر داستانم ارزش خوندن رو نداشت …
ممنون از نظراتتون ، اقلا فهمیدم که یه مریض بیشتر نیستم
اه ، یه پسری مردی چیزی خب جواب منو بده ببینم باید چه غلطی بکنم …همش به درد فحش دادن میخورید?
اصلا همش استرس دارم احساس میکنم با این نظراتی که دادید من خیلی احمقم !
یکی منو راهنمایی کنه … دخترا ? مازوخیسمی نیست?
عزیزم اینجوری نگو تو وشوهرتم از مخلوقین خداوند هستید.به من و حسن و قلی هیچ ربطی نداره چطوری سکس میکنید.مهم خودشما دوتا هستید که همدیگرو دوست دارید وحتی از کتک خوردن توسط شوهرت لذت میبری.تو راضی اون راضی کس خوارناراضی.خوشبختیتونو آرزومندم.
نمیدونم چرا زیر هر داستانی فوش مینویسین
بگذریم
اونایی که گفتن روانی و تیمارستانی یا… هر چیزی
وقتی از این گرایش چیزی نمیدونین نرف الکی نزنین یا اگه دنبال داستان سکس هستین اینارو نخونین و فوش ندین
من خودم گرایشم لیتله و اینکه ماها روانی نیستیم پس یا اینجور داستانارو نخونین یا میخونین فوش ندین
ماندانا جون شماهم ناراحت نباش و به یه مشت حرفای بی پایه و اساس این ادما اهمیت نده برات ارزوی بهترینارو دارم تو این سال جدید
قشنگ بود، منم دوست دارم اینجوری کتک بخورم
تخيل قوي داري
نكنه كتاب فيل ها پرواز ميكنن هم تو نوشتي؟؟؟؟؟؟؟