اصغر و سلیمه

1399/08/22

پس راویان اخبار و ناقلان آثار و طوطیان شکر شکن شیرین گفتار چنین روایت نمودند که حقیر اصغر بچه خیابون صفی علیشاه که در حال حاضر گرد پیری بر موهایم نشسته و چروک بسیار بر نازنین کیرم فرو فتاده در ایام جوانی کتاب ماشاااله خان در بارگاه هارون الرشید نوشته ایرج پزشکزاد را خوانده بودم و از همان ایام عشق وافر به ادبیات قدیمه در وجودم ریشه کرده بودی فلذا کفش و عصایی آهنین تهیه کردمدی و چند سال پیش با هر بدبختی که بود اسباب سفر به فرنگ ابتیاع نمودی و بناگاه خویشتن خویش را در فرودگاه لندن ملاحظه فرمودندی ، هموطنی راننده تاکسی بنده را یافته و بیان فرمودند که ای همشهری بیا تا تو را به سرمنزل مقصود رسانندی و تو در مقابل به من چندی فلوس رسانندی ، دیدم طرف بسیار خوارکسده تشریف دارندی فلذا گفتم جان جانانم نیازی نبودندی و شما رفع زحمت کردندی ، پس از عزیمت آن عزیز جان با یک راننده تاکسی زن بومی رخت رفاقت پوشندی و او را ندا همی دادم که ای صنما زیبا رویا محبوبا تو سینگلی یا مرید ؟ صنم بانو که اندکی پیر و زشت و دماغ دراز هم بودندی گفت که البته من سینگل هستمی ، او را بدون مقدمه گفتم من قرار است یکهفته در این مکان رحل اقامت افکندی ، آیا شما حاضر تشریف داشتندی که میزبان من باشندی ؟
طرف مربوطه که مشخص گردید لیزا نام دارندی فرمودند که خیر من شما را چوچول مبارک هم قبول ندارندی ، بنده نیز گفتم به کیرم پس مرا به هتلی نه چندان گران عزیمت گردانندی ، لیزا همی حرکت کردی و من را به هتلی کوچک در محله پاکستانی ها هدایت کردندی ، باری اطاقی گرفته و و دو ساعتی قنوده و سپس دوشی گرفته و بیرون زدندی ، آقا نمی دانید شنیدم بودمی که آنجا محله فقیر نشین هستندی ولی ما که فقری مشاهده نکردندی ، همه جا پر بود از اطعمه و اشربه و کوس بفور کامل ، ساختمانها همه قدیمی و دو طبقه ، چرخی زده و شراب و کبابی ناب تناول نمودی و کله مبارک را گرم نمودی و همه رفتندی تا رسیدیم به مغازه ای که نام سکس شاپ بر گرده می داشت ، دختری سیه چرده و کمی چاق به سمتم آمد و پرسید از کجا عزیمت کردندی ؟ وی را خطاب کردم که از سرزمین مرگ بر آمریکا ایران ، دختر که چهل سالی میزد گفتا که من هم بنگلادشی هستم ولی اینجا بدنیا آمده ام ، ودر همین اطراف خانه ای کوچک دارم که یک اطاقش را برای نیاز مالی به توریستها کرایه میدهم بیا برویم به خانه من ، او را ندا دادم که خود در هتلی اتاق گرفته ام ، گفت بیا خانه من را ببین اگر خوشت آمد برو اطاقت را پس بده ، اطاعت امر کردم و رفتم و دیدم به به عجب اطاقی ، حتی توالت ایرانی هم داشت ، وقتی دید خوشم آمده با کمی ناز گفت البته اسپشیال سرویس هم داریم و دست روی کوسش گذاشت ، حقا که مال نابی بود ، گفتمش نامت چیست ؟ گفت سلیمه ، گفتم با خود که این سلیمه واقعا حلیمه ، تیز برگشته و با هتل تسویه کرده و در خانه سلیمه رهل اقامت افکندم ،
همان شب فهمیدم که ای اصغر بدبخت تمام عمرت را بهدر دادی با آن کوس های وطنی ، هر چقدر هم که آب و تابش بدهی کوس کردن یعنی کیرت را در کوسی فرو کنی و تکانش بدهی تا آبش بیاید و اصل ماجرا همین است ، اما سلیمه آنشب و شبهای بعد آنچنان کوسی به من داد که بند بند وجودم به لرزه افتادندی ، نود کیلو وزن داشتم ولی در موقع بازگشتندی شده بودم هشتاد کیلو و ده کیلویش را سلیمه واقعا حلیمه از کیرم بیرون کشیده بود ، جزییاتش را نمی گویم تا در حسرتش بسوزید بینوایان کوس ندیده بدبخت ، یکهفته تمام روزها به گردش بودیم و شبها بر سر کوس سلیمه ک الحق که سلیمه از هیچ چیز برایم کم نگذاشت ، موقع بازگشت پول خوبی به او بابت زحماتش دادم و بدرود گفتم.

نوشته: اصغر


👍 3
👎 6
15601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

776487
2020-11-12 00:55:33 +0330 +0330

ما که نفهمیدندی آن زن راننده تو را به محله سیاه پوستان بردندی و آن بزرگواران آنچنان روغن وجودت را از کیونت بیرون کشیدندی که از شدت سوزش تا ایران پیاده دویدندی انشااله که بقیه هم نفهمیدندی…

پی نوشت: مرحوم پزشکزاد در ان دنیا سامیه قاتل الفیل و ابوالفندق شیر کش را را از پهنا درونت فروکردندی تا آثار ایشان را با مزخرفات خودت قاطی نکردندی…

6 ❤️

776489
2020-11-12 00:57:16 +0330 +0330

شب خیارشورا کونت گذاشتندی؟؟؟

کسخل بینمک

5 ❤️

776503
2020-11-12 02:14:01 +0330 +0330

اي بدبخت فلك زده اين همه خرج كردي و رفتي لندن بعد اونجا كص بنگلادشي كردي تازه پز ميدي و ميگي “جزييات نمي گويي تا در حسرت بسوزيد” الحق كه كص نديده خودتي!!!
اگر كص باز بودي ميدونستي كه جنده پاكستاني ارزون ترين و سخيف ترين جنده هاي دنيا هستن با اندام بدريخت و بوي تند فلفل
بقول دوستان كلفت ترين ديوان اشعار ادبا توي كيونت نه از ادبيات چيزي سرت ميشه نه از كص كردن

4 ❤️

776515
2020-11-12 05:44:25 +0330 +0330

تخمی

هرچی این ور اون ورش کردم که شاید بتونم با داستانت کنار بیام، نشد. شما دیگه نه طنز بنویس و نه تاپیک بزن. همین که بیایی توی شهوانی و داستان و تاپیک بخونی و کامنت بذاری خیلی کار با ارزشی انجام دادی. شاشیدم توی کـُس‌های بنگلادشی. آخه آدم عاقل میره لندن تو محله‌ی کثیف بنگلادشی‌ها کـُس میکنه؟

دوش دیدم دختری را توی خواب
همچو هارون، اندرونِ رختِ خواب
گفتمش بوسی، لبی، عشق و صفا؟
زد به کونم فلفلی، کردم جواب

ها کـُ‌کا

5 ❤️

776530
2020-11-12 09:20:14 +0330 +0330

از قدیم میگفتن
کوسم کوسهای لندن…که توش چال چوله کندن
اونوقت اصغرک رفته لندن با افتخار داده به بنگلادشی و پاکستانی و…آنهم در ایام شباب!!!
برج ساعت بیگ بن لندن تا دسته تو کونت

3 ❤️

776548
2020-11-12 14:26:40 +0330 +0330

طنز نویسی هنری بسیار سخت و ظریف است . و خب مرد مومن این چه کسشریه که نوشتی؟ مگه نثر قدیم اخر همه فعلاش ی داره؟ کردمدی ؟ لطفا این تگ طنز رو به همچین کسشریاتی آلوده نکنین . طنز نویس خوب نداریم تو سایت و خب خوبان دیگه تو کار طنز نیستن . ایکاش شاه ایکس عزیز دوباره شروع به نوشتن کنه

5 ❤️

776549
2020-11-12 14:29:19 +0330 +0330

یکی داستان سکس با بهورز زن رو بنویسه بدام بفرسته

0 ❤️