سلام…من 24 سالمه.دلم میخواست خاطره ی سکسمو با علی براتون تعریف کنم.باهاش تو راه دانشگاه آشنا شدم.علی دومین دوست پسرمه.دوست پسر قبلیم بهم خیانت کرد برا همین بعد 3 سال باهاش بهم زدم.
4 ماه از دوستیمون گذشته بود.یه روز صبح بهم زنگ زد و گفت مامانش اینا رفتن سفر و لازم نیست برا اینکه همو ببینیم تو گرمای تابستون اسیر خیابونا شیم.خیلی دوسش دارم راستش تو دلم از اینکه باهاش تنها باشم بدم نمیومد اما بهش گفتم اشتباه گرفته و من اهلش نیستم.
میدونم اونم دوسم داره و دلش نمیخواست رابطمون خراب شه برا همین زنگ زد و معذرت خواست,قرار گذاشتیم بریم بیرون.
رفتیم پارک,وسط هفته بود برا همین خیلی خلوت بود,بهش تکیه داده بودمو رو چمن نشسته بودیم,یه هو حس کردم با تردید داره دستشو به کمرم نزدیک میکنه,من که داشتم از گرمی تنشو بوی عطرش لذت میبردم با شل کردن حلقه ی دستم بهش اجازه دادم دستشو دور کمرم حلقه کنه,پشتم بهش بود و داشتم از نوازشاش لذت میبردم,یهو متوجه شدم یکی داره بهمون نزدیک میشه,زود خودمو جم و جور کردم و از عشقم فاصله گرفتم.
از درون داشتم به خاطر داشتن آغوشش دیوونه میشدم,بی مقدمه گفتم علی اگه یه چیزی بگم جون عسل بد فک نمیکنی؟بهم گفت معلومه که نه دیوونه.آروم گفتم بیا بریم خونتون,میخوام بغلت یه کم مال من باشه.
تو راه هیچی بهم نگفتیم,وقتی وارد خونشون شدیم انگار غریب گیر افتاده باشم رفتم کنج مبل ساکت نشستم.اومد کنارم نشست,ضربان قلبم تند شده بود,دستمو گرفت و بوسید,بی اختیار سرمو فشار دادم به سینش تا صورتمو نبینه,دختر هاتی هستم اما تا حالا نذاشتم کسی بفهمه.گفت عسل بشین رو پام,وای خدا چه حسی داشتم…بزرگ شدن لحظه ایه کیرشو با اینکه جین تنم بود با کسم حس میکردم…همینجور که رو پاش بودم شروع کردیم به لب گرفتن از هم…علی زبونمو کامل میکرد تو دهنشو میمکید,مخصوصا سرمو گرفتم بالا که گردنمو بلیسه…آخه هیچ جای بدنم به اندازه گردنم تحریک پذیریش زیا نیست,وقتی گردنمو میمکید حس میکردم رو آسمونم؛یهو انگار کلافه شده باشه گفت عسل نمیخوای مانتوتو دربیاری؟از رو پاش بلند شدم مانتومو در آوردم.پاشد وایساد تکیم داد به دیوار دوباره لبامو مکید,اینبار یه راست رفت سر خط سینم که از تاپم بیرون بود,دیگه از شدت تحریک صدام دراومده بود و آه میکشیدم.از حرکت دستاش فهمیدم میخوا تاپمو دربیاره,دستامو بالا گرفتم تا کارشو راحت کنم,تیشرت خودشم درآورد.دستاشو گذاشت رو سینه هامو از رو سوتین میمالید,با التماس چشام بهش فهموندم درش بیاره,سینه هام که لخت شد چند لحظه بهشون خیره نگا میکرد یهو با یم لحن پرشهوت گفت اینا تا آخر عمر مال منن عسلم,داشتم از هیجان وا میرفتم که زبون گرم و خیس عشقمو رو نوک سینه هام حس کردم.چه حالی داشتم…علی گرسنه ی من داشت پستونامو میمکیدو میمالید…رو زانو نشست تا شلوارمو باز کنه,گفتم علی نه,گفت عسلم فقط میخورمش برات…قول میدم چیزی نشه و کارشو کرد و شلوارمو از پام دراورد,دیگه رو پا بند نبودم دراز کشیدم کف اتاق,علی سرشو برد بین پاهامو شروع کرد به لیسیدن…منم پاهامو باز کرده بودم تا زبونش ارضام کنه,اینقد حال میکردم که چشام پراشک شده بود از هیجان…علی با اشتهای زیاد داشت کسمو میخورد.با صدای بریده بهش میگفتم بمکش عشقم و اون هربار محکمتر کسمو میمکید,سر علیرو با دست به کسم فشار میدادم که یهو ارگاسم شدم…من عشقمو ارضا نکردم.اونروز علی من مجبور شد خودارضایی کنه اما دفه های بعد کاری کردم که همیشه از سکس باهام لذت ببره.
نوشته: عسل
cheghadr bi mazze nmitooni bolandtar benevisi
ghalate emlayi hamke dashti
vali konan bad nabood
كه اين طور…
خيلى لطف كردين مارو در جريان گذاشتي
فقط نگران بودم بهش بگى
على، بده بغلى
منظورم اينه نابود شديم بس كه هيجان داشت
اخطار:
داستان قبل از رانندگى و كارهايى كه نياز به هوشيارى كامل دارد خوانده نشود بدليل خواب آور بودن شديد!
<ستاد آواز دشتى با صداى بلند در آپارتمان> 06:00
با این که زیاد جالب نبود اما یک خط اون از هزار تا گی،لز،محارم هم قشنگ تره
جالب نبود. ولی به قول این دوستمون از اونایی که سکس با محارم و گی مینویسن بهتر بود.
خیلی کسل کننده بود. با اینکه خیلی کوتاه بود، روند داستان هم کند پیش میرفت.
حداقل قبلش میدادی دو نفر بخونن نظرشونو بهت بگن.
خاک تو مخت!
سلام داستانت خوب بود زحمت كشيدي حداقل كسشعر تفت ندادي ممنون از اعترافت،قابل توجه بعضيهاكه ميگن مردها فقط بفكر خودشونن خداروشكرينفر پيداشد كه شق درد بخاطر عشقش بجون خريد بخداقسم كه رستگارشد.
بر خلاف نظر دوستان
بنظر من قشنگ وطبیعی بود
خوب نوشته بودی من خوشم اومد از خوندن خاطره ات
اگه داری هنوز هم بنویس
بدك نبود اروم پيش رفتي عسل جون در نتيجه عالي بود
اگه بازم سكس داشتي بنويس فيض ببريم
می توست یکم طولانی تر باشه. ولی بد نبود.
همیشه شاد باشید.
کونی بازی نبود…
لزنبود…
محارم نبود…
در کل بنویس…
بنویس…
عسل خانوم بنویس…
همون خط اولشو خوندم فهمیدم چه جاکشی هستی…کس ننه تو و علی…زنده باد دوس پسر اولت
هوررررراااااااااااا پرسپولیس بالاخره برد…
از صمیم قلب این پیروزی غرور آفرین را به همه …(دیگه نمیتونم ادامه بدم اشک شوق امون نمیده) :((
بعنوان يك خاطره نويس مبتدي كارت بد نبود ودرصورتيكه علاقه به ادامه نوشتن داشته باشي ميتوني اميدوار باشي كه باتمرين بيشتر به مهارت بالاتري درنوشتن دست پيداكني_ با اينهمه ايكاش داستاني كه بعدها اتفاق افتاد ودرآن كاري كردي كه طرف كاملا راضي شده واز سكس با "يو"بيشترين لذتها را تجربه كندو قس عليهذا…را اول مينوشتي تاعلاوه براينكه هيجان بيشتري را به داستانت ميدادي و فضاي بيشتري را جهت مانور بهتر و جذابتر در داستان براي خود فراهم ميكردي ,مهمتراز همه ازخجالت دوست پسرمظلوم و ناكامت هم درآمده و تلخي نرسيدن آقا كلاغه به خونش )دوسپسر(را در همان ابتدا به رخمان نميكشيدي_
Bad nabud, behtar az un gay’o maharemo less’a bud, yekam tulani taro ba chefto baste bishtar mituni benvisi ta khanande bere be fazaye dastan.
کس مشنگ ریدی