من و مشتری؛ تن آشنا

1397/11/23

سامان اولین مشتری من نبود اما چهره اون یادآور گذشته شیرینم بود. قدی متوسط با هیکلی معمولی و کمی شکم با موهای کم پشت اما مرتب و پیشونی پر از چروک، منو یاد اولین عشق زندگیم انداخت… اون زمان لخت شدن برای من مهمترین اتفاق ممکن بود و به معنای اعتماد کامل و اعتقاد به عشق بود! یادم میاد که برای کندنه تک تک لباسام برنامه داشتم و دوست داشتم همه چیز روی اصول و قواعد احساسی پیش بره. هر روز به دنبال کشف اسرار بیشتری از بدن خودم و معشوقم بودم. همه ی اون معاشقه ها راز های بیشتری رو برملا میکرد.
+خانم… خانم…
_ میتونم از دستشویی استفاده کنم؟!

  • … بله بله حتما
    ترجیح دادم تا برگشتن اون، لباس هامو در بیارم… فقط سوتین و شورت تنم بود.
    با دیدن بدن لخت من جا خورد و به سینه ام خیره شد و بعد از مکث کوتاهی سرش رو پایین انداخت.
    _منتظر چی هستی؟ حاضرشو دیگه!
    احساس کردم میخواد حرفی بزنه اما همونطوری که به گل های فرش خیره شده بود، شروع کرد به باز کردن دکمه های پیراهنش. و بعد دکمه شلوارش. از روی شورت مشکی و نسبتا تنگی که تنش باقی مونده بود، معلوم بود هنوز راست نکرده بود، برعکس اکثر مشتری ها…
    کنارم دراز کشید و سریع اما آروم لبا هامو بوسید. اول چند بوسه معمولی روی لب و بعد شروع شدن زبون بازی. از نوع بوسه ها معلوم بود تجربه زیادی نداره. دست پاچه بودن توی حرکات دست و لرزش ریز لب هاش مشخص بود. خواستم کاری کنم که از این حالت خارج بشه، واسه همین به پشت دراز کشیدم و سامان رو ، روی خودم کشیدم و به بوسه ها ادامه دادیم… به سمت سینه ام که رفت ذوق و علاقه رو توی چشماش میدیدم. بدون وقفه شروع کرد به خوردن سینه هام. با ولع زیادی نوک سینه هامو میک میزد. هرچقدر که توی لب و بوسه ضعیف بود، توی خوردن سینه عالی بود!
    مدت ها بود از خورده شدن سینه هام اینطور لذت نبرده بودم و دوست داشتم سرش رو به سمت سینه ام فشار بدم، همون کاری که دوران جوانی با معشوقم میکردم. اما… اما اون فقط یه مشتریه، همین!
    _هی… چیکار میکنی؟! زودتر کارتو تموم کن. دوست دخترت که نیستم!
    +اما !
    _اما نداره! زود باش
    از روی من بلند شد و شورتش رو درآورد. کیر معمولی و سفیدی داشت. کاندوم رو سریع روی کیرش کشید… پاهامو باز کردم و با سر اشاره کردم که شروع کن.
    کیرش رو چندباری روی کص ام مالوند و آروم سر کیرش رو رد کرد و با دو سه تلمبه شروع کرد. سرش رو به سمت صورتم آورد، توی ذهنم گفتم کاس سینه هامو بخوره،توی همین حال خواستم لب هامو جلو ببرم که به سمت سینه ام رفت ! همراه با تلمبه ها به خوردن سینه ام مشغول شد. تنش بوی آشنای عشقم رو میداد، دوست داشتم دستامو دور کمرش حلقه کنم اما باید حد و حدود خودم رو رعایت میکردم! آه آروم و بهم جمع شدن صورتش، خبر از ارضا شدنش میداد… اولین بار بود از زود ارضا شدن مشتری ناراحت بودم!..
    سرعت زیادی توی پوشیدن لباس داشت! در حالی که داشت دکمه های پیراهنش رو میبست، با همون حالت خجالت و سری رو به پایین گفت ببخشید! واقعا ببخشید! خداحافظ! واقعا ممنونم!..

نوشته: sun girl


👍 35
👎 3
46938 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

747610
2019-02-12 21:23:05 +0330 +0330

آخی

1 ❤️

747612
2019-02-12 21:27:45 +0330 +0330

عشق درون ديگران نيست، بلكه درون خود ماست. ما آن احساس را بيدار می‌كنيم، ولی برای اين‌كه بيدار شود، به ديگران نياز داريم …

2 ❤️

747615
2019-02-12 21:32:31 +0330 +0330

لايك 2 خوشم اومد

1 ❤️

747635
2019-02-12 22:01:49 +0330 +0330

تو هم سریع لباس بپوش خودت و آماده کن برای مشتری بعدی
خخخ

2 ❤️

747720
2019-02-13 11:04:07 +0330 +0330

مشتری مداری کن گلم

1 ❤️

747755
2019-02-13 15:12:09 +0330 +0330

واقعا وقتی داستانو باز کردم فکر نمیکردم خوشم بیاد ولی هرخطش منو کشوند تا خط بعدی رو بخونم…

عشق درونش و تضادش با رفتاری که داشت جالب بود و تلخ. البته داستان پر از سواله که امیدوارم ادامه داشته باشه

لایک هشتم نویسنده ی ناشناس عزیز :)

1 ❤️

747763
2019-02-13 16:05:11 +0330 +0330

قشنگ بود
حس عجیبی داشت
لذت بردم از خوندنش
بازم بنویس برامون

1 ❤️

747770
2019-02-13 17:12:09 +0330 +0330

قشنگ بود ولی حیف داستانک بود نه داستان،
کاش بیشتر، جزئیات رو میگفتی و برای خواننده چالش ایجاد میکردی،صحنه آخر خوب بود ولی میشد خیلی بهتر تموم بشه. به هرحال اگه امکانش بود ۵ بار لایک میکردم برات

1 ❤️

747772
2019-02-13 17:48:12 +0330 +0330

خوب بود،و کوتاه
لایک ۱۱

1 ❤️

747786
2019-02-13 20:55:35 +0330 +0330

اولأ چرا انقد کوتاه دخترک؟
دومأ متوجه نشدم طبق چه منطقی راوی داستان خودشو از لذت بردن محروم میکرد؟ صرفأ چون فاحشه بود؟

1 ❤️

747890
2019-02-14 02:49:19 +0330 +0330
NA

نظر شما چیه؟واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم
مطمئن باش ا اون اشغالی ک ولت کرده بهترش میاد سراغت

1 ❤️

747892
2019-02-14 02:53:05 +0330 +0330
NA

نظر شما چیه؟دهنت سرویس فکر کردم واقعیه خخخخ اخرش ک خودت تو کامنتا گفتی داستانه فهمیدم
ولی درکل هم از طرز نگارشت خوشم اومد هم از چیرگیه نویسندگیت.لطفا زودتر ادامشو بنویس.
موفق باشی

1 ❤️

748173
2019-02-15 08:37:08 +0330 +0330

با احساس نوشتی .ولی فقط نوشتی .اگه توضیحاتت را نمیخوندوم قبل از کامنت گذاشتن .میخواستم یه چیزی شبیه نظر مهتی پاشنه طلا بزارم

1 ❤️

748976
2019-02-18 17:43:59 +0330 +0330

جا به جایی راوی!
یادمه یه مدت پیش یکی از کاربرای سایت یه داستان رو در قالب تاپیک منتشر کرد با روندی دقیقا مشابه این داستان. منتها راوی داستان پسری بود که تو این داستان میبینیم.
برداشت فوق العاده زیبایی بود.

1 ❤️

749010
2019-02-18 20:49:11 +0330 +0330

سانی اولا که نمیدونستم تویی… ینی مصی بهم گفته بود که داستان نوشتی برم بخونم منتها اون لحظه وقت نکردم بعدشم تقریبا یادم رفت… الآن تو تاپیکم فهمیدم که سانی خودمونی… لذا میتونی مطمئن باشی تعریفم رفاقتی نبوده و واقعا خوشم اومده. عرض شود که اون داستان رو هم حالا که درست فک میکنم خودت گذاشته بودی و اگه درست خاطرم باشه گفته بودی نویسندش نیستی. این داستان در واقع یه برداست آزاد از اون یکی محسوب میشه. این برداشت آزاد فوق العاده خوب بود. لذت بردم ازش.

1 ❤️

750347
2019-02-24 20:19:44 +0330 +0330

ناموسا یه اسمایی برا خودتون انتخاب کنین که وقتی نویسنده میخواد جواب کامنتتونو بده روش بشه اسمتونو ببره :D
(کیرخر مرسی از نظرت
کون کوچولوی ننه بلقیس،حتما ادامش رو مینویسم
برادران منفردی جز عباس سگ پدر، چرا فحش میدی؟
ممه85نوک صورتی تهران بیا، ببخشید اگه جاهایی اشکال داشت)

شاهد چنین پاسخ هایی هستیم :D

1 ❤️

750931
2019-02-27 13:07:09 +0330 +0330

فوق العاده عالی وکیری

0 ❤️

758194
2019-04-03 03:41:36 +0430 +0430

ایرانیای تو یونان

کیر وطنی?تو غربت خواستین
در خدمتم?

شوخی کردم
خواستم بگم اگه قصد مهاجرت دارین
دوباره بهش فکر کنین
چون واقعا دور از کشورت باشی
واقعا سخته
از هر نظر

0 ❤️