اغوش غریبه (2)

1393/11/06

…قسمت قبل

بعد از جدایی وحشتانکم از علی، گاهی می نشستم باخودم فکر می کردم که چی شد که من الان اینجام؟با این وضعیت؟! اولش به از دست دادن بکارتم فکر می کردم، اره فکر می کردم اما نه خیلی راحت؛ اوایل حتی تو ذهنمم با خودم راحت نبودم هی از فکر کردن بهش طفره می رفتم؛ ولی بعد نشستم با خودم دودوتاچارتا کردم که خب چی شده الان دقیقا ؟ به خودم جواب دادم :بکارتمو از دست دادم! بعد دوباره از خودم پرسیدم : با کی؟ گفتم علی!!!..وای اره علی! چرا تا اون موقع نفهمیده بودم که این همه غصه و گریه و ماتم من نه به خاطر خود مسئله بکارتم که به خاطر حرفهای علی بود ؛ علی نه تنها بکارت منو که روح منو ازم گرفت؛غرور منو ازم گرفت. درسته ؛ نگرانی بیشتر من به خاطر برخورد علی بود وگرنه که کلا از اون دسته ادمهایی بودم که همیشه باخودم می گفتم چو فردا شود فکر فردا کنیم (مسئله بکارتم رو بعدا هم می تونستم یه جوری جمع و جورش کنم؛اولا که اصلا هیچ عقیده ای به ازدواج نداشتم بعد هم اگر اگر اگر هم میخواستم یه کاریش کرد) اما اون برخورد علی رو نه ! دیگه نمی تونستم کاریش کنم.خلاصه حسابی اوضاعم داغون بود؛هیچ امیدی به اینده ام نداشتم،فکر می کردم اینجا ته دنیاست، دیگه همه چیز تموم شده است،دیگه دست ودلم به درس و مهم تر از اون پایان نامه ام نمی رفت؛فکر می کردم خب بعدش که چی؟ این سوال لعنتی همیشه تو ذهنم بود و براش هیچ جوابی نداشتم، بعدش که چی؟؟؟ چندماه عقب افتادم و چندین بار از استاد رهنمام تذکر گرفتم که کارم رو زودتر ببندم و برم برای دفاع؛ هر بار بهونه ای برای عقب بودن کارام میاوردم، حتی یه باربعد از دوماه که رفتم دیدن استادم به دروغ گفتم رفته بودم خونه درحالی که تموم اون دو ماه توی خوابگاه بودم و مدام چرت و خیال داشتم. البته دروغ چرا خب خود مسئله بکارت هم بود نمیدونستم سرانجامم به کجا میکشه، از طرف دیگه از خودمم ناامید شده بودم که چه راحت خودمو در اختیار کسی قرار دادم که اصلا نشناخته بودمش، منی که اون همه ادعای زرنگیم میشد!!! یه شب بی هدف زده بودم بیرون، مسیر برگشت به خوابگاه رو پیاده اومدم که توی راه سیگاری بزنم؛لعنتی فندک همراهم نبود ،دیدم ی ماشین گوشه پیاده رو پارک شده و ی کسی توش نشسته،رفتم کنارش ،از راننده اش که به نظر ادم خیلی بدی نمی اومد پرسیدم اتش داری؟اول حسابی جا خورد ، یه دختر اون موقع شب تو اون مسیر بی مهابا ازش اتش خواسته بود؛ خب تعجب داشت بعد گفت: اره.تادستمو دراز کردم که فندکشو بگیرم تعارف زد برم توی ماشینش. اصلا دلم نمیخواست این مردک موی دماغم بشه تا اخر مسیر، از طرفی نمیتونستم از سیگارم منصرف بشم، دود کردن تو مسیرخوابگاه هم ریسک بزرگی بود. نشستم صندلی جلو. خودشم سیگارشو در اورد وسیگارامونو با هم روشن کرد.اسمش دانیال بود،هرچی می گفت جواب سربالا دادم بهش،گفتم ببین الان اینقدر مساعد دعوام که فقط کافیه بگی بالا چشمت ابروئه.همون چند دقیقه سفره دلم باز شد مهم نبود نه منو می شناخت و نه من دیگه نمی دیدمش.از علی شکایت می کردم و به همه پسرهای دنیا فحش میدادم.می خندید و سعی می کرد ارومم کنه.شماره شو به زور داد تو گوشیم سیو کردم.نرسیده به خوابگاه پیاده شدم. نمیخواستم اصلا بهش فکر کنم.چندروز بعد اتفاقی به شماره اش برخوردم نمیدونم چی شد بهش اس دادم،جوابمو داد و بعد از کلی پیامک و زنگ خواست بیاد دنبالم بریم یه دوری بزنیم. خطری نداشت،قبول کردم.به اصرار منو برد محل کارش که در واقع محل زندگیش هم بود.فکر کردم داره زیاده روی می کنه ولی از طرفی هم نمیخواستم خودمو یه دختر ترسو نشون بدم. تنها زندگی می کرد،راستش دیگه نمیشد تا نصف شب توی مسیر و پارک و گوشه خیابون پیاده روی کرد و سیگار دود کرد، فکر کردم اینکه با ارش باشم میتونم راحتتر دود کنم، هم اینکه واقعا تنهایی داشت دیوونم می کرد،پیشنهاد دوستیشو قبول کردم.بعد یهو برگشت گفت خب شرط هات چیه؟چنان زدم زیر خنده که دهنش وامونده بود!گفت از اشناییمون تاحالا اول باره اینطور از ته دل میخندی.گفتم بعداز جدایی از علی اول بار بود اونطور از ته دل خندیدم. اغوش غریبه ای باید… بی خطرات خوب… بی خاطرات بد … برای دمی… همدمی! ارش توسکس خیلی هوامو داشت،اول بار که شروع کردیم معاشقه اول منو خوابوند روی تختش، اومد روم شروع کرد بوسیدنم؛ لب،گوش،گردن، نمیدونم چرا ولی هی ممانعت می کردم؛دست خودم نبود واقعا دست خودم نبود بعد از تجربه سکس با علی گاهی وقتا شدید هوس سکس می کردم و وقتی به علی می رسیدم فقط میخواستم بخورمش. حالا که موقعیت مساعد شده بود هی امتناع! ممانعت من کمی هم به خاطر خود ارش بود یعنی یک ان با خودم فکرکرده بودم که باید به ممانتعم ادامه بدهم چون در غیر این صورت فکر می کنه چه اسون باهاش حاضر به سکس شدم؛ خب اینجوریه که ما نیمه سنتی-نیمه متجدد هستیم، دخترامون اول میرن میدن بعد میشینن بهش فکر می کنن،پسرامون هم تا مجردن از هیچ جنس مونثی نمیگذرن و موقع ازدواج دنبال باکره ان! ارش جوری باهام رفتار می کرد که حس می کردم واقعا من ؛منِ زن هم توی سکس ارزشی دارم، همیشه اول منو ارضا می کرد، یعنی اینقدر کوسمو میخورد و چوچولمو میمکید و لیس می زد و گاز می گرفت که یه حس عجیبی سراپامو می گرفت و همون لحظه و همون جا ارضا می شدم ، حسی که واقعا با علی هم تجربه نکرده بودم، همیشه فکر می کردم ادم بهترین سکس رو با کسی داره که بهش حسی داشته باشه ولی زیاد هم درست نبود، می دونستم ارش منو دوست نداره ، فقط ازم خوشش میاد من هم همینطور، نصف حسی که به علی داشتم رو به ارش نداشتم.ارش می فهمید اینو ولی بازم بی خیال نمی شد و نمی شدم . شاید هر دو به همین وضعیت حداقلی مون راضی بودیم .ارش خیلی اهل معاشقه وبوس و اینا نبود مستقیم می رفت روی کار.اول بار که کیرشو دیدم واقعا جا خوردم اصلا انتظار نداشتم اینقدر بزرگ و کلفت باشه، کیر علی فقط دوم سوم کیر ارش بود هم از نظر طول و هم کلفتیش. بهش گفتم من ازش می ترسم خندید و گفت یعنی دوستش نداری؟ خندیدم و گفتم:چرا دارم!ارش اول از همه می رفت وسط پاهام ، شروع می کرد خوردن کوسم ،گاهی زل می زد تو چشام،میخواستم عکس العملم رو ببینه، با یه دستش و گاهی هر دو تا دست سینه هامو اول می مالید و بعد کم کم چنان محکم فشارشون می داد انگار حرصشو میخواست رو سینه های من خالی کنه. اینقدر میخورد کوسمو که دفعه اول با کس لیسی اش ارضا می شدم بعد اینقدر کسم حساس می شد که دیگه اجازه نمیدادم تا چند دقیقه حتی بهش دست بزنه، می فهمید اینو می رفت سیگاری می اورد و اتیش می زدیم، بعد دوباره می اومد روم، بغلم می کرد اندازه چند دقیقه گوش و گردنمو می خورد و سینه هامو گاز می گرفت ، بعد که کیرش سیخ میشد اروم اروم فشار میداد توی کوسم ،اول بار واقعا درد خیلی زیادی داشت، هم اینکه چندماه بود سکس نداشتم و هم اینکه کیر ارش واقعا بزرگ و کلفت بود.لبامو گاز می گرفتم و فقط می گفتم ارش توروخدا یواش، ارش هم حال می کرد و هی قربون صدقه ام می رفت، نزدیک امدن ابش میکشید بیرون و روی شکمم خالی می کرد.نمیتونستم واقعا به اون زودی به کیرش عادت کنم،از سر شب تا نزدیکای صبح فقط حال می کردیم، هر مدلی رو امتحان می کردیم، روی کاناپه؛ جلوی ایینه قدی هالشون؛ تو اشپزخونه؛ منو می نشوند روی کابینت اشپزخونه و کیرشو یهو فرو می کرد توی کوسم واقعا نفسم بند می اومد ولی دردشو دوست داشتم. اینقدر منو تند تند ارضا می کرد که حتی فرصت نمی کردم بشمارم. ولی همیشه خودشو نگه میداشت هم خودش حال می کرد و هم من.همیشه هم اول می پرسید که الان بشم ؟ بسه ؟ می گفتم توروخدا؛ اره دیگه بسه. بعد از یک مدت گیردادن های ارش هم شروع شد. می گفت چرا با دوست دخترات اینقدر میری بیرون ؟ هر وقت میری منو هم با خودت ببر ؛ وقتی منو نمیبری یعنی حتما پسر تو جمع تون هست و داری یک چیزی رو ازم پنهون می کنی، هر قدر می گفتم فقط یه دورهمی دخترونه بود باور نمی کرد. می گفت چرا احساسات واسم خرج نمی کنی؟چرا به من توجه نمی کنی؟ بهانه های الکی!!!خب من به شدت استقلالم رو دوست داشتم،نمیخواستم همه چیز رو با همه کس شریک کنم،بهش اصلا خیانت نمی کردم یعنی تو کتم نمی رفت که بخوام در عین حال هم با ارش باشم هم کس دیگه،نمیخواستم جمع های دوستی ام رو ،دنیاهای متفاوتم رو با هم قاتی کنم،نمیخواستم همیشه گوشی موبایل دستم باشه و بهش گزارش کارمو بدم. ولی ارش اینارو نمی فهمید،میخواست همیشه خودش باشه و خودش!میخواست همه ی دنیای من اون باشه، ولی من نمیخواستم همه ی دنیای اون باشم.من ارزوهای بزرگی داشتم و دارم . میخواستم به خیلی جاها برسم. میدونستم بنابر شرایط کاریش با دخترهای زیادی در ارتباط کاری هست ولی هیچ وقت فکر خیانتش رو به خودم راه نمیدادم.شاید هم خوش خیال بودم.چون خودم تو ذهنم فقط ارش بود فکر می کردم اون هم همینطوره. یعنی با دغدغه های فکریم اصلا فرصت نمی کردم دنبال رابطه جدید و این چیزا باشم. با ارش هم فقط بعضی شبا بودیم . نزدیکای 8 میزدم بیرون و چند ساعتی با هم بودیم و اش و لاش برمی گشتم خوابگاه و فردا ادامه زندگی و دوندگی. همش فکر می کرد یه چیزی رو ازش پنهون می کنم، منم هیچ وقت متاسفانه حوصله توضیح دادن نداشتم،فقط سکوت می کردم مثل ماجرای قبلی و با سکوتم اجازه میدادم هر فکری دوست داره بکنه، متاسفانه این بار هم به شکل وحشتناکی از هم جدا شدیم! بعد از شکست تو این رابطه واقعا زندگیم به هم ریخت ،کلی سوال جوروجور تو ذهنم بود که نه جوابشو داشتم و نه می تونستم از کسی بپرسم ، واقعا نمی فهمیدم چرا مردا عاشق سکس هستن ولی همیشه میخوان خودشون اولین کسی باشن که به بدن یه دختر دست میزنه؟مگه دخترا هم ادم نیستن و احساس ندارن؟ مگه نمیتونن حس شهوت داشته باشن؟اره خب منم ادم بودم ولی اختیارم دیگه دست خودم بود ، واقعا فکر می کنم این یه چیزی طبیعی بود که ارش نمی تونست بفهمه! فکر می کرد اگه من الان با اون هستم و سکس دارم حتما با کسای دیگه هم اره !!! واقعا مضحکه! استدلالش فوق العاده مسخره بود. درسته که هیچ وقت به ظاهر نشون نمیدادم ادم احساساتی هستم ولی در واقع بودم، برای من محال بود فکر کنم به اینکه با کسی رابطه داشته باشم که هیچ حسی بهش نداشته باشم. نه عاشق علی بودم و نه ارش ، ولی بهشون علاقه داشتم و همین برام بس بود که رابطه باهاشون برام جذاب باشه.بعد از ارش تناقضات زیادی توی ذهنم به وجود اومده بود ، یه بار رفتم مشاوره …

نوشته: فرین


👍 2
👎 0
33915 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

451637
2015-01-26 16:23:27 +0330 +0330

بالاخره اسمش ارش بود با دانیال؟

0 ❤️

451638
2015-01-26 20:08:08 +0330 +0330
NA

اول داستانتو خوندم یاد یه تبلغ از TV اقتادم اونجا که گفتی: با خودم گفتم
چی:علی
کی:علی
چرا:علی
کجا:مدرسان شریف!؟؟
هاهاها

0 ❤️

451639
2015-01-27 10:41:39 +0330 +0330
NA

چن تابودن کی به کی بوداصلامنکه حالیم نشد

0 ❤️

451640
2015-01-31 09:59:13 +0330 +0330
NA

moteasefane haghighatie k tu jame’e ziad mibinim, dokhtara ya pesarayi k ba’zan ba gereftane khabgah o favarane hese esteghlaltalabishun, ba door shodan az khanevade mikhan tu kalbade digei foru beran, yek zahere jadid, raftare jadid va tajrobiate jadid…aval jaleb b nazar miad, hayejan dare…ama bad…
hadeaghal dastmal vase kasi nabash…hese zananegito hefz kon…

0 ❤️

451641
2015-01-31 18:52:42 +0330 +0330

قشنگ بود عزیزم مرسی که خودتو لااقل اینجوری خالی میکنی.من خودم تا میبینم درک نمیشم یا نمیتؤنم درک کنم کات میکنم.درضمن سکس زیاد وخوب کات کردن رابطه رو سخت میکنه ولی ادامه هر رابطه ای به هر قیمتی تو کت من نمیره هرچیزی اندازه ای داره.اخه بگو عوضی توشدی کاسه داغ تراز آش…من از اولش همین بودم ناراحتی خدافظی کن.دیگه اینجور کارا معنی نداره.البته همه اینا از ادمای دل سیاه شکاک بعید نیس کافر همه رو به کیش خود پندارد…مرسی فریییییین جووووونم

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها