اولین سکس رسول با مریم

1394/02/08

سلام دوستان. این داستانی که میخوام واستون بگم کاملا واقعیه. دفعه اولمم هست ک داستان مینویسم و البته با گوشی پس اگه غلط املایی داشت ببخشید اسم من رسول هست ۱۸ سالمه . قدم ۱۷۸ و وزنمم ۵۵. خوشتیپم هستم. خب بریم سر داستان.

ماجرا از اونجایی شروع شد که من ی رفیق تازه به اسم رضا پیدا کردم و خیلی با هم جور شدیم و اینور و اونور میرفتیم. ادم خوبی به نظر میومد. منم خیلی زود باهاش صمیمی شدم. بعد چند روز بهم گفت میخام با دوست دخترم بریم کافی شاپ تو هم بیا.منم قبول کردم. وقتی رفتم دیدن دو تا دختر اومدن یکی به اسم مریم و اون یکی به اسم رویا (البته اسم ها مستعاره) که همکلاسی بودن و جفتشونم ۱۷ سالشون بود ولی رویا خوشگل تر و سفید تر بود. مریم ی دختر تو پر با قد تقریبا ۱۶۷ و رویا یه دختر تپل با قد ۱۷۰ بود که بعدا فهمیدم رفیقم می خواست تازه با مریم که یکم سبزه هم بود رفیق بشه. رفتیم کافی شاپ و رفیقم چهار تا ابمیوه سفارش داد و شروع کردیم به حرف زدن و رضا رفت رو مخ مریم و منم مشغول زدن مخ رویا شدم. بعد نیم ساعت از لاس زدن و خوردن ابمیوه پا شدیم اومدیم بیرون. و فهمیدم که رضا به مریم شماره داد ولی چون رویا گوشی نداشت شمارمو نگرفت.

بعد چند روز رویا بهم گفت که یه گوشی لازم دارم. منم سریع براش جور کردم . و دادمش و وقتی فهمیدم پا نمیده گوشیو ازش گرفتم. بعد که تو گوشی داشتم میگشتم دیدم ی پیام واسه مریم داده بود .منم سریع زنگ زدم که دیدم بعععله خود مریمه و خلاصه فهمیدم که با رفیقم دوست نشده. منم مخشو زدم و باهاش دوست شدم. از دوستیمون چند وقت گذشت و روز ولنتاین شد . اون واسم یه حلقه خرید. که جفتشم خودش کرده بود دستش منم کلی خرت و پرت که یادم نیس چی بودن. خلاصه زنگ زد و گفت بیا کادوتا بگیر منم رفتم گرفتم و کادوشا بهش دادمو زودی اومدم. داشتم تو خیابون میتابیدم که زنگ زد و گفت که خیلی نامردی میخواستم بوست کنم. منم گفتم الان دوباره میام. دوباره رفتم دم خونشون ک دیدم باباش هنوز نیومده بود. زنگ درو زدم. درو باز کرد. همونجا پشت در واساده بودیمو به هم خیره شده بودیم. هر دومون خجالت میکشیدیم ک یهو پرید بغلم و لپمو بوس کرد. منم یکم تو چشماش نگا کردمو لپشو بوسیدم. یکم دیگه ک نگاش کردم نا خوداگاه چشمامون بسته شد و لبامون رفت رو هم. نمیدونم چقد طول کشید ولی اون.لحظه رو هیچ وقت فراموش نمیکنم . خلاصه بعد ی لب بازی حسابی از هم جدا شدیم. بعد اونروز دیگه هر وقت همو میدیدیم باید همو.میبوسیدیم. خیلی دوسش داشتم. خیلی هم میرفتم خونشون. تقریبا هر وقت تنها میشد بهم میگفت منم زود میرفتم پیشش که یه بارم همینجوری به گا رفتم. بگذریم. این داستانا گذشت تا اینکه نوروز سال نود و سه شد. یه رفیقا دیگم با خونوادش مشکل پیدا کرده بود و خونوادش رفته بودن شهر و این تنها مونده بود. ما هم هر شب پیشش تا صبح بیدار بودیم و مسخره بازی در میوردیم. تا اینکه بهش گفتم میشه زیدمو بیارم خونتون؟ گفت باشه. منم با مریم هماهنگ کردم و اونم به هزار زور از خونه زد بیرون. ما هم با وانت بودیم. گفت من با وانت نمیام. منم مجبور شدم تاکسی گرفتمو با تاکسی رفتیم تا نزدیک خونه. رفیقمم درو نیمه باز گذاشته بود. خلاصه با هزار ترس رفتیم تو. رفتیم تو اتاق خوابشون. رفیقمم دیگه اخر معرفت رفت یکم مشروب و گز اورد و شروع کردیم به خوردن. ولی چون مریم بار اولش بود دو تا پیک بیشتر نخورد. منم اصرار نکردم. بعد اینکه مست شدیم رفیقم رفت بیرون تا ما راحت باشیم .ما هم شروع کردیم لب گرفتن. یکم که لب گرفتیم شروع کردم به مالیدنش از رو لباس. یه مانتو تنگ صورتی با یه شلوار لی تنگ. خلاصه بعد اینکه حسابی مالیدمش چون بار اول بود که اومده بود خونمون منم نمیخواستم اذیت بشه و میخواستم بهم اعتماد کنه کاریش نکردم و بعد یه ساعت براش تاکسی گرفتم و اونم رفت. چند ماهی از اون ماجرا میگذشت که من بد جور دوست داشتم بکنمش. خلاصه همه چیز با هم جور شد و اخرای مهر نود و سه بود که مکانم جور شد. یادمه اونروز شنبه بود و من مدرسه نرفتم. نزدیکای خونه یه ایسگاه اتوبوس بود. قبلشم باهاش هماهنگ کرده بودم که اونجا پیاده شه. خلاصه اومد و پیاده شد و پشت سر من اومد . تا رسید دم خونه چون اونجا شلوغ بود رفت تو کوچه بعدیش. منم درو وا کردم و رفتم دنبالش و بهش گفتم تو برو تو و درو ببند . منم کلید دارم. گفت باشه. اون رفت تو و درو بست منم دو دقیقه بعدش رفتم تو دیدم پشت در وایساده. پریدم بغلش و شروع کردیم به لب گرفتن . همونطوری که لباشو میخوردم بردمش تو اتاق و خوابوندمش رو تخت و خودمم افتادم روش. همونطور که لباشو میخوردم دکمه های مانتوشو باز کردم دیدم ی لباس قرمز زیرش پوشیده . اونم زدم بالا و سوتین نارنجی رنگشم زدم بالا. وااااای چی میدیدم. یه جفت سینه ۷۵ خوش فرم که سرش از شدت شهوت سیخ شده بود. شروع کردم خوردن. ی نیم ساعتی ک خوردم خسته شدم ی لب کوچولو دوباره ازش گرفتم و رفتم پایین سراغ شلوارش . چون ورزش داشتن یه بادگیر مشکی پوشیده بود . اروم اروم شلوارشو از پاش در اوردم و شروع کردم به لیسیدن روناش. بعدش رفتم سراغ کسش و از رو شورت چند بار کسشو لیسیدم. اونم چشماشو بسته بود و داشت پستوناشو میمالید . یکم که کوسشو خوردم با دندونام شرتشم کندم و شروع کردم به لیسیدن کوسش. یه کس سفید و تپل بدون حتی یه تار مو. اب از کوسش راه افتاده بود. خلاصه بعد یه کوس لیسی حسابی بهش گفتم برگرد. برگشت و ی پشتی هم گذاشتم زیر شکمش و یکم سوراخ کونشو لیسیدم. بعد رفتم کرمو از رو تاقچه برداشتمو مالیدم دم سوراخش. یکم با سوراخش بازی کردم و یه انگشتمو کردم تو سوراخش . یکم که گشاد شد دوتا انگشتمو هل میدادم تو و بعدشم سه تا انگشتم تو کونش بود . اونم همش داشت اه و ناله میکرد. بعد چند دیقه که سوراخشو خوب باز کردم یکم کرم مالیدم سر کیرمو سرشو اروم هل دادم تو کونش. ی تکونی خورد ولی زود اروم شذ. همینطور اروم اروم کیزمو هل دادم تو تا کل کیرمو تو کونش حس کرد. تو این مدتم فقط داشت از درد ناله میکرد. خلاصه شروع کردم به تلمبه زدن و اونم دیگه داشت کم کم لذت میبرد. بعد ده دیقه تلمبه زدن احساس کردم ابم داره میاد. با شدت بیشتری تلمبه میزدم و ابم که اومد همشو ریختم تو کونش. اونم یه اهی کشید و همینطور روش ولو شدم. بعد چند دیقه از روش بلند شدم و شروع کردم دوباره به خوردن کسش . انقد کوسشو خوردم که با یه تکون شدید ارضا شد و کلی اب ازش اومد. یکمش ریخت رو تخت ولی بقیشو خوردم.بعدم دوباره یکم سینه هاشو خوردم و یکمم لب گرفتیم. بعدشم بلند شد خودشو تمیز کرد و لباساشو پوشید و میخواست بره. تا دم در باهاش رفتم . بهش گفتم خوش گذشت ؟ اونم خندید و گفت اره . خیلیم خوش گذشت. خلاصه دوباره یه لب اساسی ازش گرفتم و اون رفت. وقتی نگا به ساعت کردم دیدم ساعت چهار و نیمه. از ساعت یکو نیم تا اونوقت اونجا بود. سریع رفتم خونه را یکم جم و جور کردم و اماده شدم و زدم بیزون. بعد اون داستانم دو ماه دیگه باهاش بودم که رفیقام گفتن با یکی دیگه دوست شده ولی هوخودش میگفت دروغ میگن تا اینکه خودم با هم دیدمشون و دیگه جولبشو ندادم و باهاش قهر کردم. اینم از داستان سکس من و مریم. امیدوارم خوشتون اومده باشه. اگه غلط املاییم داشتم ببخشید چون الان ساعت پنج صبحه که دارم اینو مینویسم. داستانم کاملا واقعی هست . لطفا فحشم ندید. ممنون

نوشته: رسول


👍 0
👎 0
56822 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

460356
2015-04-28 02:18:08 +0430 +0430

هی بد نبود
ولی ماجراش تکراری بود ویرایش هم نداشت

0 ❤️

460357
2015-04-28 02:19:21 +0430 +0430
NA

این داستانی که میخوام واستون بگم کاملا واقعیه.داستانم کاملا واقعی هست . لطفا فحشم ندید. ممنون… یعنی‌ حال آدمو به هم میزنید از بس اینو تکرار می‌کنید. bad

0 ❤️

460360
2015-04-28 03:50:34 +0430 +0430
NA

در کل دستان قوی داری clapping و خیلی مجلوقی
محمد بارگ رو میشناسی ؟معلومه نمیشناسی کیرش و نرده های خونشون که دیروز نصب کردن بر فرق کونت

0 ❤️

460362
2015-04-28 08:03:03 +0430 +0430
NA

نمیدونم چرا این زمونه نگارش ضعیف شده

0 ❤️

460363
2015-04-28 16:14:57 +0430 +0430
NA

احسان هات میفرماید:
چند خط تبلیغاتی اول رو خوندم فقط

0 ❤️

460365
2015-04-28 16:30:47 +0430 +0430
NA

کیرم بر مغز کس رسول نام!!!

0 ❤️

460366
2015-04-28 17:21:39 +0430 +0430
NA

diablo diablo bomb

0 ❤️

460367
2015-04-28 17:34:37 +0430 +0430
NA

بد نبود … :-P

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها