فکرشم نمیکردم زن داییم رو بکنم

1394/02/09

با سلام
اسمم فرزاده 30 سالمه مجردم بچه اراک…خدای از لحاظ قیافه از خودم راضی ام قد 180 وزنم هم 85 این اتفاقی ک میخوام واستون تعریف کنم مال یک ماه پیشه ک زن دایی ما ک 24 سال داره با داییم اختلاف پیدا میکنه و میاد اراک خونه باباش چون خونه دایی من اصفهانه…بریم سر اصل مطلب صبح زود پا شدم رفتم شرکت مرخصی بگیرم ک برم دنبال کارهای بیمه تکمیلی از در شرکت ک زدم بیرون ی اس واسم اومد نگاه کردم دیدم شماره 913 است گفتم کی میتونه باشه نگاه کردم دیدم اس داده… اقا فرزاد مریمم زن دایی مجید میخوام اگر امکان داره امروز ببینمت… اصلا تو فاز سکس باهاش نبودم چون از لحاظ سکسی تامین بودم و فکر سکس هم با اون و تو سر خودم نداشتم .اس دادم ک من دارم میرم سمت سه راه محسنی بیمه اسیا اگر میتونی بیا اونجا . رسیدم دفتر بیمه فرم گرفتم داشتم پر میکردم ک رسیدم ب شماره همراه ک یادم افتاد گوشیم و جا گذاشتم تو ماشین سریع رفتم گوشی از تو ماشین برداشتم نگاه کردم 4 تا میس کال داشتم و 2 اس نگاه کردم دیدم زن دایی بود اس داده بود میتونی بیای سراغم…و اس بعدی هم پس چرا جواب نمیدی نکنه زنگ زدی ب اون کثافت اونم گفته ک جواب من و ندی باشه هر جور راحتی.بای. سریع زنگ زدم جریان واسش توضیح دادم ک گوشی جا گذاشتم تو ماشین و قرار گذاشتیم تا ی مسیر و با تاکسی بیاد بعد من برم سراغش… کارهای بیمه رو انجام دادم ک اس داد من تا ی ربع دیگه سر ادبجو منتظرم . منم از ی سوپری سیگار خریدم و رفتم سمت ماشین و رفتم سر قرار ی ده دقیقی معطل شدم تا رسید سوار شد سلام و احوال پرسی کردیم گفت تا کی وقت داری منم بدون اینکه منظوری داشته باشم گفتم تا فردا ساعت 7 ونیم ک بخوام برم شرکت… ی لبخند خیلی ناز زد و گفت کجا بریم گفتم نمیدونم هر جا شما امر بفرمایید.گفت اول ی جای دنج و اروم پیدا کن ی یک ساعتی باهات حرف دارم گفتم تو این سرما جای دنج خلوت و گرم ب غیر از تو ماشین کجا گیر میاد … گفت هر جور مایلی ولی میخوای تا فردا ک بری سر کار من و تو ماشین نگاه داری خندیدم و گفتم ن بابا میریم خونمون ک ی دفعه جا خورد گفت ن اصلا حرف شو نزن نمیخوام با مامانت و خواهرت رو برو بشم .گفتم باشه حرفات ک تموم شد میرسونمت خونه بابات ک گفت چ زود جا زدی گفتم چطور گفت مگه نگفتی تا فردا صبح وقت داری . ی چیزیم شد ک این حرف و بهم زد .بعد شروع کرد از بدی داییم و دخالت خاله هام و مادر بزرگم تو زندگیشون گفت و اینکه داییم دو سه بار تو جمع زدتش و از این کوس شعرها گفت منم فقط گوش میدادم و سکوت اختیار کرده بودم. ی ریز اشک میریخت و میگفت قصد داره طلاق بگیره و تو این یک ماه با چند نفر مشورت کرده و با خانوادش هم ب این نتیجه رسیدن ک جدا بشن .

سرتون درد نیارم… بعد از این ک اروم شد گفت فرزاد میتونم بهت اعتماد کنم منم جو گیر شده بودم گفتم اره خیالت راحت من در خدمتم ک دستش و گذاشت روی دستم منم ی بار جا خوردم ولی روم نشد دستم و بکشم … گفت میتونی ی جا ردیف کنی بریم من تو ماشین اصلا راحت نیستم کمرم اذیتم میکنه …گفتم بزار ببینم چکار میکنم ک یاد فست فود رفیقم افتادم گفتم بریم فست فود بیست مال رفیقمه خیلی هم جای با حالیه گفت ن دیونه ی بار ی اشنای کسی ببینمون میتونی خونه ردیف کنی گفتم اتفاقا کلید خونه یکی از همکارهام ک بچه خمینه دستمه پدرش فوت کرده رفته خمین ب من سپرده ک برم غذای ماهی هاشو بدم بریم اونجا …انگار دنیا رو بهش دادن گفت معطل چی هستی برو دیگه … رسیدیم تو خونه من رفتم چای بزارم از بس سیگار کشیده بودم دهنم خشک شده بود و زن دایی هم رفت دستشویی از اشپز خونه زدم بیرون لم دادم رو مبل و تلویزیون روشن کردم ک اومد تو سالن گفت ناقلا نکنه کلید داده بهت ک با دوس دخترات بیای اینجا زدم زیر خنده و گفتم من و از این کارا گفت پ نپ عمه تو میگم اومد نشست پیشم گفت ی سیگار بهم بده روشن کردم واسش ک دود 2 و گرفت گفت اه چطوری میکشی حالم بد شد سرش گذاشت رو پام و دراز کشید و گفت فرزاد گفتم جانم گفت از بابت اعتمادی ک بهت کردم خیالم راحت باشه گفتم اره بخدا خیالت راحت راحت گفت قسم ارواح خاک فرامرز و بخور (داداش مرحومم) منم ب ارواح خاک فرامرز قسم خوردم و قول دادم ک پیش کسی از این ارتباط چیزی نگم . ک ی دفعه بلند شد من وگرفت بغل و لبام و بوس کرد و زد زیر خنده گفت چته ی دفعه شدی مثل لبو گفتم اخه … گفت اخه ک چی من تو این دوساله ک اومدم تو فامیل شما ارزوی همچین روزی داشتم ک بتونم بغلت کنم و ببوسمت و دوباره بوسم کرد گفت من برم تو اتاق ی کار دارم تا چای تو اماده بشه بر میگردم…اصلا تو حال خودم نبودم از ی طرف فکر اینکه میتونم ی کوس اس و بکنم خوشحال بودم و از ی طرف ک دارم ب داییم خیانت میکنم ناراحت تو دوگانگی بودم ک چای اماده و کردم اوردم تو سالن صدا کردم زن دایی چای اماده است ک بلند داد زد و گفت زن داایی و کوفت بگو مریم من از امروز دیگه زن دااییت نیستم این و بفهم… ی چند دقیقه ای گذشت ک اومد تو سالن وقتی با اون قیافه دیدمش نزدیک بود سنگ کوب کنم … ی تاپ دو بندی زرد و با ی دامن خیلی کوتاه مشکی اومد جلوم … ی پوست سفید خیلی ناز … اومد نشست روی پام و گفت دیگه حق نداری من و زن دایی صدا کنی لباشو گذاشت روی لبام ی ده دقیقه ای همین منوال گذشت ک من احساس کردم داره کیرم منفجر میشه ی تکون بهش دادم ک از لبام جدا شد گفت چته بزار کارم و بکنم گفتم ب فکر منم باش الان هم خفه میشم هم فرزاد کوچولو میشکنه ک ی دفعه دستش و گذاشت رو کیرم گفت قربون فرزاد کوچولوت بشم .کمربندم و باز کرد شلوار و از پام کشید پایین از روی شورت کیرم و زبون میزد منم مثل این جن زدها فقط نگاش میکردم… شورتم کشید پایین وقتی کیرم دید گفت ای جون چقدر خوشگل و نازه کردش تو دهنش انقدر حرفه ای ساک میزد ک نگو ی زبون دور کلاهکش میکشید بعد تا اخر میکرد تو دهنش سوراخ کیرم و زنون میکرد و میک میزد داشتم از شدت شهوت و لذت از حال میرفتم ک احساس کردم دارم ارضا میشم گفتم مریم دارم میام ک با سر اشاره کرده عیبی نداره با ی دست کیرم و محکم فشار میداد و سرعتش و زیادتر کرد ک من تمام ابمو خالی کردم تو دهنش همه شو قورت داد ی اخیش گفت رفت توالت تو مسیر توالت گفت خودت اماده کن تا الان تمرین بود من دهنم خشک شده بود از چای ک قبل اورده بودم ی کم خوردم شلوارم و پیراهنم و در اوردم اماده شدم ک بیاد وقتی ک اومد تاپ و دامنشو کند و با ی سوتین و ی شورت اومد تو بغلم گفت افرین تو هم ک اماده شدی واسه مسابقه…حسابی دوباره لب بازی کردیم سینه هاش ک مثل سنگ بود و حسابی مالوندم و خوابوندمش رو زمین شروع کردم سینه هاشو ب خوردن مریم هم دستش توی موهای من بود ی ریز میگفت قررررررربودوونت فر زاد جون بخور عزیزم بخور ی دستم و بردم رو کوسش حسابی خیس شده بود و با دست باهاش ور رفتم گفت فر زاد بسه کیرتو بکن تو کوس دارم ک دارم دیوووونه میشم قربون اوووون کیرت برم شورتش از پاش در اوردم وقتی کوسش و دیدم اصلا باورم نشد ی کوس ناز مثل این دخت بچه ها ک ده سالشون فکر کنم داییم اصلا دست بهش نزده بود. اومدم زبون بزنم ک گفت ن فرزاد الان وقتش نیس فقط کیرم میخوام بکون توش اروم پاهاش و دادم بالا و سر کیرم و ی چند باری کشیدم رو کوسش ک خودش دستش گرفتم ب کیرم گذاشت رو کوسش منم اروم هل دادم توش انقدر تنگ و داغ بود ک حد نداشت تا خر کردم توش ک ی اااااااااخ گفت ک نگو پاهاش حلقه کرد دور کمر ک جلو عقب نکنم زبونش در اورد ب نشانه اینکه ازش لب بگیرم منم زبونشو حسابی میک زدم ک احساس کردم پهلوم سوراخ شد نگو داره ارضا میشه ک منم محکم تو بغلش گرفت اه و ناله میکرد…ی چند دقیقه ای اینجوری گذشت ک پاهاش از دور کمر باز کرد گفت اااااخ قربوووون او کیرت برم ک اینجوری من و سر حال کرد منم حسابی داغ کرده بودم محکم تلمبه میزدم مریم هم داد و ناله میکرد میگفت اخ قربون کیرت برم فرزاد جون بکن بکن بکن عزیزم بکن نفسم بکن دوووورت بگردم این کوس فقط فقط مال تو بکن ک داشت اب میومد بهش گفتم گفت بریز توش عزیزم میخوام از اب تو پر بشم منم با فشار خالی کردم توش… .مثل جنازه افتادم تو بغلش…
شرمنده اگر طولانی شد اخه الان ک دارم مینویسم ساعت 5 صبح … اگر دوست داشتین بگید ک بقیه اش و واستون بنویسم.

نوشته: فرزاد


👍 0
👎 0
315200 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

460575
2015-04-29 14:22:50 +0430 +0430

خوب بود فقط نمیدونم چرا باورش یه کم سخته زنداییتم خیلی زود رفتش سر اصل مطلب
بازم دمت گرم

2 ❤️

460576
2015-04-29 14:31:02 +0430 +0430

ناموسا تخیلی میزد

0 ❤️

460577
2015-04-29 14:54:41 +0430 +0430
NA

احسان هات میفرماید:تا قد و وزن خوندم

1 ❤️

460578
2015-04-29 14:56:31 +0430 +0430

واقعا کس شعر بود
هیچ زنی اینقدر شهوتی نمیشه
آخه چرا یکیش به پست ما نمیخوره

2 ❤️

460579
2015-04-29 15:15:39 +0430 +0430
NA

تو قسم خاک دادشتو خوردی که به کسی نگی بعد اومدی اینجات به چند میلیون ادم گفتی خیلی کسکشی پس در ظمن اراکی ها کلا معروفن به کسشر گویی یه اراکی وقتی بغلش تو اراک راه بری میبینی همرو کرده تو هم الان زن داییتو کردی تو اگر از سکس سیر بودی تو کف اینچیزا نبودی عمرا باید قبول میکردی به داعیت خیانت کنی پس معلومه تو کفی برو کسکش حروم زاده فقط ابروی اراکیا رو بردی مادرسگ

3 ❤️

460580
2015-04-29 15:26:56 +0430 +0430
NA

کس شعر بود آخه جقی با فکر زنداییت داری مزخرف میبافی ؟

3 ❤️

460581
2015-04-29 15:32:38 +0430 +0430

به روح داداشت قسم خوردی به کسی نگی!؟ اونوقت اومدی اینجا داستانش کردی وتازه میپرسی ادامه بدی؟بابا ایول داری تو

1 ❤️

460582
2015-04-29 16:08:08 +0430 +0430
NA

ناموسا خیلییییییییییییییییییییییییی کسشعر بود.

2 ❤️

460584
2015-04-29 16:40:11 +0430 +0430
NA

الان زن داییت حامله نشده احمق ی جوری بنویس حداقل بگیم درک داستان نوشتنو داری

0 ❤️

460585
2015-04-29 16:44:50 +0430 +0430
NA

داستانت خوب بود ولی خیانتت ب داییت نهههههههههههه

0 ❤️

460586
2015-04-29 17:00:34 +0430 +0430

دمت گرم که بین خودت و مریم و(بچه ها شهوانی) نگه داشتی این راز رو music2

2 ❤️

460587
2015-04-29 17:03:55 +0430 +0430
NA

کسکش زن داییت زیر شلوار دامن میپوشه؟
ریدی جلقی

0 ❤️

460588
2015-04-29 17:16:24 +0430 +0430
NA

تو این سایت همه قد ۱۸۵به بالا اونجا هم که ۲۰ به بالا،خوب کس کش ها چرا اینقدر دروغ میگین

0 ❤️

460589
2015-04-29 17:45:20 +0430 +0430
NA

خوب بود دادا.منم اراکی ام.کس سراغ داری بیا باهم بکنیم :-D

0 ❤️

460590
2015-04-29 18:06:27 +0430 +0430
NA

ببین بچه جون من کاری به راست یا دروغ حرفات ندارم،ولی رک و رو راست بهت بگم تو رگ نداری،بویی از مردونگی و غیرت نبردی،فقط و فقط نشونه ی مردی تو اون کیرته و بس،واضح تر بگمت خوکی فهمیدی خوک

2 ❤️

460591
2015-04-29 18:08:57 +0430 +0430
NA

میگم زن گرفتی بچه خواهرتم زن تورو میکنه دایی جون
خیلی کسشعر بود
خاک عالم بر سرت
کیر بردی بر درت
میگم اگر روزی زن گرفتی یکی زنتو گایید ناراحت نشیا فقط بهش بگو زود بره سر اصل مطلب که کارش طول نکشه وگرنه گشاد میشه دیگه بهت حال نمیده
کیر تو کونت بی ناموس

1 ❤️

460592
2015-04-29 18:38:43 +0430 +0430
NA

Nakhoondam vali az nazara maloome bad ridi amoo

Maghz periodi

0 ❤️

460593
2015-04-29 19:32:03 +0430 +0430
NA

خيلي كس مغز تشريف داري

0 ❤️

460594
2015-04-29 19:43:15 +0430 +0430
NA

تا اونجای که گفت “دیگه به من نگو زندایی” خوندم (چون حالشو نداشتم)، اما اومدم بگم که دمت گرم چنان جرش بده این جنده ی روسپی رو تا تلافی مظلومیت داییتو بکنی، درضمن کاری بکن که حتمأ داییت طلاقش بده و بعداز اینکه خودتم سیرکردیش و ازش سیر شدی، واسه ضایع کردنش مرتبه آخرو بهمراه داییت بگیرین گلکیرش بکنید طوریکه تا عمر داره فراموشش نشه و کونشم بخیه برداره …
پس منتظر این داستانت هم هستم . . . ‏‎;-) ‎

0 ❤️

460595
2015-04-29 20:16:06 +0430 +0430
NA

اصلا نباید فکر اینجور کاراییو بکنی
خخخخ

0 ❤️

460596
2015-04-29 23:02:22 +0430 +0430

عاقا ملت جنده شدن یا این داستانای جدید کسشعر شدن؟

0 ❤️

460599
2015-04-30 02:51:26 +0430 +0430
NA

کیرم تو داستان تخیلیت کسکش

0 ❤️

460600
2015-04-30 03:21:28 +0430 +0430
NA

تخیلی درحدچت سکس

0 ❤️

460601
2015-04-30 04:35:11 +0430 +0430
NA

ایول تخیل

0 ❤️

460602
2015-04-30 05:16:45 +0430 +0430

از حقیقت به دور بود

0 ❤️

460603
2015-04-30 05:26:17 +0430 +0430

بچه حلال زاده به داییش میره وای به حال تو که حرومزاده ای…یعنی زنتو تمام اراک میگان…این خط,اینم نشون…کسکش…چه با آب و تاب هم از کونده بازیاش تعرف میکنه

0 ❤️

460604
2015-04-30 06:59:34 +0430 +0430
NA

خوب بود، ادامه بده.‌

0 ❤️

460605
2015-04-30 07:03:49 +0430 +0430

مسخره کرده بابا… همون اولش تابلو کرد نخوندم
خیلی بیکارید که میشینین این همه کس شعر تایپ میکنین

0 ❤️

460606
2015-04-30 07:09:39 +0430 +0430
NA

چرت بود ومزخرف…

0 ❤️

460609
2015-04-30 10:01:33 +0430 +0430

چاخان محض بود هیچ زنی به این راحتی راه نمیده اونم زن شوهر دار اونم تو فامیل که همه تا اخر عمر تو چشم همن . داییت کون خودتو داداشت گذاشته زمان بچگی برادرت طاقت نیاورده زیر کیر مرده. خواستی با سرهم کردن این مزخرفات مثلا انتقامشو بگیری پسر خالتم فکر نمیکرد یکروز زن داییشو بگاد اما شدو تو اومدی دنیا!! تو فامیل شماها این چیزا طبیعی است!!!

0 ❤️

460610
2015-04-30 11:52:30 +0430 +0430
NA

قشنگ معلومه اینا فقط ارزوت بودنو چند بار به خاطر زنداییت جق زدی کسکش تو ک به زنداییت نظر داری زن گرفتی بگو همیشه ساپورت بپوشه مردم بیشتر حال کنن

0 ❤️

460612
2015-04-30 12:53:44 +0430 +0430
NA

کیرم تو کون تو و کون زن دایت بچه کونی جلقو درغگو

0 ❤️

460613
2015-04-30 14:06:33 +0430 +0430
NA

ریدم تو ارواح داداشت برو داداصابونتا عوض کن کن ,گلنار دیگه جواب نمیده

0 ❤️

460616
2015-04-30 16:15:43 +0430 +0430
NA

فقط همینو میتنم بگم کیرم تو کون خودتو زنداییت

1 ❤️

460617
2015-04-30 17:33:23 +0430 +0430
NA

اخه کوسمیخ کوسمغز کوس موتور اخر نفهمیدم فرزاد هستی یا مجید؟

0 ❤️

460618
2015-04-30 17:39:03 +0430 +0430
NA

کونی خان اون روز که تو داشتی زنداییت رو میکردی من خونه شما بودمو داشتم مامان با آبجیتو با هم میکردم.

0 ❤️

460619
2015-04-30 19:29:46 +0430 +0430
NA

طبق معمول امدم برینم روت اخه گوزو گوزم تو گلوت الان چیزی به مغزم نمیرسه حوالت کنم

0 ❤️

460620
2015-04-30 19:31:34 +0430 +0430
NA

اهان من بچه ساوه هستم انار های دور میدون شهرداری تو کون داییت این حوالت بشه بسه

0 ❤️

460622
2015-05-01 07:11:48 +0430 +0430
NA
medium_unnamed (69).jpg
0 ❤️

460624
2015-05-01 10:52:07 +0430 +0430

ببخشيد طولاني شد اخه الان كه دارم اينو مينويسم ساعت ٥صبح :::::خوب طولاني شدن داستان چه ربطي به صبح و شب داره؟بگو فازت چيه؟؟؟؟

0 ❤️

460625
2015-05-08 10:18:17 +0430 +0430
NA

به جون داداشت که قسم خوردی نگی گفتی
زن دایت رو حامله کردی
کسشعرم که مینویسی
بابا تو دیگه کی هستی dash1

0 ❤️

460627
2015-05-22 07:58:54 +0430 +0430
NA

خدایا این چه زندگی ای هستش
چرا یکی نمی یاد به ما بدههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!
و در مورد داستان:تخیلاتی بود و در حین حال مزخرف

0 ❤️