لذت تک...نه دو نفره

1394/01/27

سلام
من فاطمه هستم.امروز که می‌خوام واستون این داستان بگم ۲۴ سالمه و ازدواج کردم.امیدوارم داستان من واسه دیگران توهین آمیز نباشه.من نه می‌خوام به دختران مذهبی‌ توهین کنم و نه اینکه غیر مذهبی‌ هارو فاحشه خطاب کنم.
بریم سراغ داستان.من یه دختر مذهبی‌ هستم.منظورم اینکه چادر سرم می‌کنم نماز روضه سر جاشه و با پسرا رابطه جنسی‌ نداشتم تا قبل از ازدواج که با همسرم اینکارو کردم.اما این دلیل نمی‌شه که شهوت نداشته باشم.به خاطر اعتقادات خودم همیشه مرتب و تمیز بودم و هستم.به خودم می‌رسم اما کم آرایش می‌کنم.پدرم یه قنادی داره و مادرم وقتی‌ ۱۲ ساله بودم عمرشو به شما داد.وقتی‌ ۱۴ ساله بودم پدرم با زنی‌ ۳۰ ساله ازدواج کرد که از فامیلای دورمون بود.اون منو بی‌ نهایت دوست داره و من هم همینطور.
داستان برمیگرده به وقتی‌ که ۱۶ ساله بودم.به اصرار پدرم اون زمان در یه مدرسه سختگیر مشغوله درس خوندن بودم.از صبح زود تا عصر به هر شکلی‌ که شده درس تو مخه ما فرو میکردن تا تو کنکور نمرات خوب بگیریم و به افتخارات اونا اضافه کنیم.همه امکانات در اختیارم بود.کامپیوتر اینترنت تلویزیون دستگاه پخش و آزادی داخل خونه.منظورم اینکه پدرم نمیومد چک کنه ببین من چکار می‌کنم.کم کم شهوت به سراغم اومد و با فیلمایی که از یکی‌ از دوستانم می‌گرفتم با خود ارضائی آشنا شدم.حدود ۱ سال هفته‌ا‌ی یک شب با دیدن عکس سکسی‌ تو نت اینکارو می‌کردم.لذت بخش بود و تکراری نمی‌شد.
من بدنم سبزست و لاغر بودم.سینه‌های کوچیک داشتم اما همیشه نوکشون سیخ بود.با یه دست چوچلمو میمالیدم با دست دیگه یکی‌ از سینهامو که با کرم چرب کرده بودم نوازش می‌کردم.یه روز سرد زمستونی رفتم مدرسه اما حالم خوب نبود.حدود ۱ ساعت بعد به خونه برگشتم.کسی‌ خونه نبود.پدرم مغازه و نا مادریم سهیلا تو شرکت بود.یادم رفت بگم.سهیلا تو یه شرکت خصوصی مدیر حسابداری شرکت بود.
من اومدم خونه و خوابیدم.وقتی‌ بیدار شدم ظهر بود من تنها بودم.هوس کردم یکی‌ از فیلمایی که دستم داده بود با صدای بلند نگاه کنم.۵ دقیقه گذشته بود.می‌خواستم کلی‌ فیلم ببینم بعد خودم بمالم اما صدای در اومد.منم بلافاصله صدارو قطع کردم.صدای خنده‌‌ سهیلا بود.در اتاقم بستمو قفل کردم.صدای یه مرد میومد.تعجب کرده بودم.صدای پدرم نبود به نظر جوونتر بود.داشتم سکته می‌کردم.فکر کنم ۱۵ دقیقه روی صندلی‌ خشکم زده بود.صدای خندهاشون میومد.انگار پشت در بودن اما کم کم به سمت در اتاق ته راهرو رفتن.یکم صبر کردم.یه شورت پام بود با یه تاپ.(هوا سرد بود اما من آماده بودم با خودم بازی کنم).کنجکاو شده بودم.همینجوری اومدم بیرون.یه راهروی بلند داشتیم که یه سمتش اتاق من سمت دیگه اتاق پدرم و سهیلا و وسط اتاق انبار و حمام بود.در اتاق باز بود صدای خنده به اه اه نرم یواشی تبدیل شده بود.جلوتر رفتم.صحنه که دیدم من شوکه کرد.سهیلا لخت رو تخت بود.با دستش چنگ زده بود به موهای خودش.پاهاش از تخت آویزون بود.جوری که کوسش لبهٔ تخت بود.پاهاشو باز کرده بود.مهندس خلیلی که یکی‌ از حسابدارای شرکتشون بود و گاهی به خونهٔ ما سر میزد سرشو کرده بود لایه پاهای سهیلا و با تمام لذت لیس میزد.با دستاش نوک سینه‌های سهیلا رو میمالید.می‌خواستم جیغ بزنم اما شهوت بی‌ نهایتم جلوی منو گرفته بود.در انبار که چسبیده به اتاق اونا بود آروم باز کردمو رفتم داخلش.وسواسه تمیز بودن سهیلا باعث شده بود این انبار هم تمیز باشه.انبار ۲ تا پنجره داشت.یکی‌ به حمام یکی‌ به اتاق اونا.چارپایه رو گذاشتمو رفتم که دید بزنم.اه‌اه های سهیلا بیشتر شده بود.اما آروم حرف میزد.با صدای شهوانی.
وااای رامین آرام‌تر.زبونتو آرام‌تر روش بکش.مممممم آره همینجا همینجارو لیس بزن…
این حرفا داشت دیوونم میکرد.به نظر من خیلی‌ بهتر از “OH MY GOD” بود.نا خودآگاه دستم رفت روی کسم.از روی شورتم نوازشش می‌کردم.رامین بلند شدو‌ لباساشو درآورد.کیرش سیخ شده بود.سهیلا به خنده بهش گفت چقدر هل کردی عزیزم.تو که اینقدر بی‌ جنبه نبودی.حالا حالاها باهم کار داریم.
سهیلا دوباره خوابید.رامین دو زانو جلوی کوسش زانو زد‌‌و کیرشو آروم به کسش فشار داد.زیاد بزرگ نبود اما به راحتی‌ هم داخل نرفت.
وای وای وای یواش تر یواش تر…مممممم…اه‌ه‌ه‌ه
رامین جلوی چشمای من شروع کرده بود به کردن سهیلا.شهوتم از دیدن این صحنه‌ها اینقدر زیاد بود که پاهام کمی‌ لرزید.از چارپایه پایین اومدم.البته کمی‌ لایه پنجره رو باز کردم تا صداشون بهتر بیاد.به دیوار تکیه زدم.شرتمو تا زانو پایین کشیدم.شروع کردم به مالیدنه چوچولم.پاهام داشت می‌لرزید.دوست داشتم از شدت لذت جیغ بزنم.
اه اه اه… آر‌ههههههههه… اه اه محکمتر… اه اه اه اه…
انگار خودم داشتم سکس می‌کردم.دستم با سرعت زیاد بی‌ اختیار کسمو میمالید.چشامو بسته بودم.کسم اینقدر حساس شده داشتم دیوونه میشدم.با صدای اونا سکس اونارو تصور می‌کردم.
وااای… ایییی آره آره… همینجوری ادامه بدهههههههه…
بی‌ اختیار به زمین افتادم.به دیوار تکیه زدمو پاهامو باز کردم.باز به مالیدن ادامه دادم.
وای وای وای دارم میام رامین دارم میام… اههههههههههههه…
صدای ۲ تا جیغ کوتاه بعد سکوت.اما من به کارم ادامه دادم.باز میمالیدم.تو آسمونا بودم.هنوز صدای نفسای خسته رامین میومد که داشت تلمبه میزد
سهیلا منم دارم میام
نریز تو رامین نریز…ااااااااییییی…بریز اینجا…بریز رو سینم…واااای بکش بیرون تا نریخته…اه‌ه‌ه‌ه ه‌ه‌ه
اما ریخت.واسه اولین بار بود که اینجوری ارضا شده بودم.واسه اولین بار بود که مثل فیلما آب از کسم بیرون می‌ریخت نه فقط حس ارضا شدن.تمام بدنم می‌لرزید.دستم که پر از آبم بود رو صورتم گذاشتم که صدام در نیاد.حل نداشتم بلند بشم.صداشونو شنیدم که ۱۰ دقیقه بعد به حمام رفتن.منم رفتم به اتاقمو درو قفل کردم.ساعت ۴ بود که اونا بیرون رفتن.به خودم گفتم اون که نمیدونه من اینجام.وقتی‌ برگشت میگم تازه اومدم.رفتم یه دوش گرفتم.از حمام که اومدم بیرون دیدم سهیلا برگشته.مثل همیشه باهاش سلام کردم.آخر شب که پدرم خواب بود ما داشتیم فیلم میدیدیم بی مقدمه به من گفت لطفا چیزی که دیدیو به پدرت نگو.با تعجب نگاش کردم.اونم از نگاهم منظورم فهمید.گفت وقتی‌ امدیم داخل در اتاقت بسته بود اما وقتی‌ رفتیم حمام در اتاقت کامل باز بود.می‌دونم که خونه بودی.
چند روز بعد جرات کردم راجع‌بهش باهاش حرف بزنم.بهم گفت که پیری پدرم باعث شده اون لذت جنسی‌ ازش نبره و مجبوره به انجام اینکار.بهم گفت نمیذاره که من به این مصیبت گرفتار بشم.خوشبختانه همسرم همسنم و به اندازه خودم شهوتی.این مساله باعث شده که هرگز حتی به بوسیدن یک پسر دیگه هم فکر نکنم.
دوستانه عزیز این داستان خیالی است.من فقط خواستم ببینم توان نویسندگیم چقدره.امیدوارم خوشتون اومده باشه و لذت ببرید.نظراتتون هرچی‌ که باشه چه تعریف چه انتقاد چه فحش و توهین برای من محترمه.از زندگیتون لذت ببرین

پی‌ نوشت
من ویراستار نیستم که غلط املایی نداشته باشم.به بزرگی خودتون ببخشید.

نوشته: نویسنده جوان


👍 1
👎 0
87152 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

459102
2015-04-16 16:50:42 +0430 +0430
NA

عجب داستان بود عجب

0 ❤️

459103
2015-04-16 16:57:53 +0430 +0430
NA

جالب بود.تقریبا تخریبی بود.
نه نبود. bad
نمیدونم beee

0 ❤️

459104
2015-04-16 18:02:14 +0430 +0430
NA

بدون در نظر گرفتن پاراگراف آخر خوب بود. دستت درد نکنه

0 ❤️

459105
2015-04-16 18:02:52 +0430 +0430
NA

خوبه توان داری فقط تلاش کن

0 ❤️

459106
2015-04-16 18:16:22 +0430 +0430

در مقایسه با خیلی از داستانهای سایت، خوب بود ادامه بده امیدوارم موفق باشی

0 ❤️

459107
2015-04-16 20:03:17 +0430 +0430

فاطی کسه
فاطی جلوقی
فاطی تخیل
فاطی مذهبی
فاطی کامپیوتر
فاطی اعتقاد
فاطی ویراستار اینو ویراستاری کن

گر نکردم کون فاطی ولی کردن مردم

ملجق

0 ❤️

459109
2015-04-17 05:51:23 +0430 +0430
NA

خیلی خوب بود! راضیم ازت

1 ❤️

459113
2015-04-17 16:40:13 +0430 +0430
NA

عزیز توجه کن داستانش تخیلیه

0 ❤️

459114
2015-04-17 16:54:44 +0430 +0430
NA

داستان یه طرف اون دوست کسخولمونم که اومده تو کامنتا داره نصحیت میکنه و جدی گرفته یه طرف
خسته نباشی پهلوان

0 ❤️

459115
2015-04-17 22:53:44 +0430 +0430

مرتضی کس اونیه که تورو پست انداخت خل هم اونایی که دیشب روش خوابیدن هروقت سیفونو کشیدن تو خودتو مثل اب سیفون بنداز وسط تا اون موقع پوزتو خودت ببند قبل از اینکه دیگران مجبور شن برات ببندن

0 ❤️

459116
2015-04-17 22:54:37 +0430 +0430

وظیفه شما اول به پدرتونه بعد به اون زن غریبه اگر پدرتون رو دوست داشت خیانت نمیکرد پس برای پولش اومده زن یک مرد بچه دار به قول خودش پیر شده زنی که برای پول خودشو میفروشه جنده است عملا هم که با مرد دیگه ای خوابیده اونم تو خونه شوهرش. شما با نگفتن این مسئله به پدرتون به ایشون خیانت بزرگتری کردید اون زن غریبه بود اما شما از خونش بودید نباید این نامردی رو در حق پدر تحمل می کردید امیدوارم اگر یک روزی فرزندی داشتم به من وفادار تر از اینا باشه…

0 ❤️

459118
2015-04-18 02:18:18 +0430 +0430
NA

بازم همین ک نگفت واقیت داشت و خودش گفت داستانش خیالیه خوب بود

0 ❤️

459119
2015-04-18 06:00:42 +0430 +0430
NA

دختر جان وقتی یه همچین جنده ای که مث سگ اینجور به بابات خیانت میکنه و چشمش به پولشه و تو بغل دیگرون قهقه میزنه و میده رو باید رسواش کنی.بابات به گردن تو نکبت حق داره بعد میذاری جنده خانم ابروشو ببره

0 ❤️

459120
2015-04-18 07:46:14 +0430 +0430
NA

من که لذت بردم یوم خیس شدم

0 ❤️

459121
2015-04-18 10:15:01 +0430 +0430
NA

جوونیام ک میرفتم جنده خونه متاسفانه کاندوم یادم میرفت بزارم، یه روز یکیشون اومد گفت ازت حامله م، منم گفتم ب کیرم بچه حرومزاده به چه درد میخوره، بعدشم گرفتم کیر درازمو طوری کردم توش که قشنگ ب ماتحت بچه تو شکمش هم میخورد، بعدم گفت برو تو همون جنده خونه بچه تم مث خودت بزرگش کن، اونم گفت یه روزی میفرستم تو شهوانی زیر کامنت هات بِهت فوش بده lol … من همون بچگیت درت مالیدم بچه جون برو سلام گرممو برسون ب مامیت lol

0 ❤️

459122
2015-04-18 13:51:11 +0430 +0430

چه پسر خوبی بودی که میرفتی به خواهر مادرت سر میزدی اجرت با خدا تو فرودگاه جده بهت میدن!! حاضرم شرط ببندم حد اقل 10 سال ازت بزرگترم پس کاملا مشخصه این داستان زندگی کیه!!

0 ❤️

459123
2015-04-18 16:04:38 +0430 +0430
NA

رو عن من اسکی نرو بجاش بردار بخور فسفر مغزت زیاد شه بدونی طرفت کیه
اگه ده سال از من بزرگتر باشی که باید رید ب مغزت که میای سایت سکسی جق میزنی بدبخت
بچپ تو لونت 2 قرون فسفر بسوزون جای پولای بابایی

0 ❤️

459124
2015-04-18 16:43:27 +0430 +0430

ادامه بده جک لندن هم مثل تو شروع کرد به کس وشعر تخیل کردن ،اولین بار ازشدت سرمای بیرون به بهانه کتاب خوندن وارد کتاب خانه شد تا خودشه گرم کنه که با دنیای کتاب و نویسندگی اشنا شد ،سپیددندان ،گرگ دریا از شاهکارهای این نویسنده است
ادامه بده جک لندن وطنی

0 ❤️

459125
2015-04-18 17:53:00 +0430 +0430

پدر مادرت خوردنی نیستن پس تعارفشون نکن سگریده. زمان شاه که بابای ابنه ای تو هنوز تو کمر پدر بزرگ ابنه ای ترت بود ما تو کاباره های اون زمان کون عالمو ادمو پاره میکردیم حالا یک الف کون بچه داره واسه ما رجز میخونه حواست باشه یک دفعه دیگه اینجا زر مفت بزنی خواهرو مادرو ناموستو میکنم تو چاه مستراح

0 ❤️

459126
2015-04-22 11:46:46 +0430 +0430
NA

ادمین کونی نظرمو تایید نمیکنه و توی حروم لقمه ادعا م که زرد کردی و بلاک کردی
زمان شاه شاه نکن بچه کونی اگه هنوز شاه بود بزرگترین افتخاری که میتونستین کسب کنید این بود که ننه ت بشه رئیس جنده خونه های کشور و عابجیات هم بشه ابزار کارش
کیر ممد مومنی تو کونت

0 ❤️

459127
2015-04-24 06:26:03 +0430 +0430
NA

خوب بود حداقل خوبه اعتراف کردی که تخیلی بود، کست درد نکنه افرین

0 ❤️

459128
2015-05-06 11:36:33 +0430 +0430
NA

خخخخخخ جلقو خوبی میشی ترشی نخوری

0 ❤️

459129
2015-05-16 10:35:45 +0430 +0430

درآینده جنده خوبی خواهی شد

0 ❤️

459130
2015-06-02 11:06:48 +0430 +0430
NA

حالب بود

0 ❤️