من اونو نگاییدم

1391/11/18

سلام . این اولین داستانی هست که دارم اینجا مینویسم.
گرچه داستان که نه زندگی خودمه و کاری که تمومش نکردم .

از خودم میگم , اسم من محموده و 23 سالمه و آدم ساده و شوخی هستم , تا همین لحظه هم سکس نداشتم نمیدونم باید بهش افتخار کنم یا برای خودم متاسف باشم اما به هرحال ما هم اینجوریم دیگه , این موضوع هم واسه 2 سال قبله که 21 سالم بود.
همه برنامه های من واسه زمین زدن یه دختر از حرفای رفقا و رفتار اجتماع شروع شد , از جایی که همه ادعای کس کنی داشتن !

هروقت با بچه ها میرفتیم بیرون , حرف از کس کردن و فشار دادن و این چیزا بود , همش حرف از کردن و گاییدن فلان یا بلان دختر بود , همه رفیقام یه ادعایی داشتن و به قول خودشون کوله باری از تجربه بودن در این زمینه ! (( زورتتتتتتتتت ))

واسه من سوال اینجا بود اگر دخترایی که شما میگین کسن یا شما کردینشون چرا به ما پا نمیدن !!! یا چرا نمیارین ما بکنیم ؟!!! ما مگه چیمون از شما کمتره !!! با اینکه میدونستم همشون دارن کس شر میگن و جز کف دستشون و فیلم سوپر دستشون به جایی بند نیست , اما بازم حرفاشون خیلی رو اعصابم بود .

جدا از اون چون من هیچوقت تو زمینه کس کردن حرفی برای زدن نداشتم ((حتی خالی بندی !)) و کسی رو فشار نداده بودم احساس ضعف و حقارت میکردم , فک میکردم همه کس کنن و من بدبخت فقط بخار ندارم (( با اینکه همش خالی میبستن )) , فک میکردم وقتی ترتیب یکی رو بدم و بیام واسه بقیه تعریف کنم بقیه بیشتر روم حساب میکنن .

این فکرا یه مدتی مثل خوره افتاده بودن به جونم , تا تنها میشدم یا سرم گرم نبود از دست این فکرا بهم میریختم , یه مدتی همین جوری سر کردم تا روزی که رفته بودم مجلس ختم یکی از بستگانمون.

همه چیز از اون مجلس ختم شروع شد ;
وقتی رفتم تو مجلس بخاطر عرف و نزدیکی با فرد فوت شده شروع کردم به کمک کردن , مجلس که تموم شد رفتم یه گوشه واستادم , سرم و که بلند کردم دیدم یکی از دخترای فامیل همینجوری داره زیرچشمی زیرچشمی نگام میکنه (( الاغ یجوری هم نگا میکرد که بقیه متوجه توجهش به من شده بودن در حدی که خواهرم اومد بهم گفت پدر سوخته پرستو مشکوک نگات میکنه ها)) !

منم که تو کل فامیل و خانواده خودم رو آدم سر به زیری نشون داده بودم با اینکه خودمم فهمیده بودم پرستو خیلی تابلو داره نگام میکنه , کلا نگا کردنش و تکذیب کردم و گفتم نه بابا به دختر مردم چیکار داری حالا ما تو مسیر نگاهش بودیم کی ما رو تحویل میگیره

پرستو دختر عمم بود و 18 سالش بود , تا اون روز حتی 1 درصد هم فکر نمیکردم نسبت به من توجه خاصی یا حسی داشته باشه , آخه کلا سالی 1 بار اونم فقط 2-3 روز میومدن شهر ما و شاید هر 1-2 سال یک بار همدیگه رو میدیدیم , جدا از اون اینقدر اندام سکسی داشت که تفکر زدن مخشم نداشتم , بهش فکر میکردم اما میگفتم این دیوس مال از ما بهترانه و من و چه به اون , اما من چون منتظر فرصتی برای عملی کردن هدفم بودم اون روز از نگاهاش دوزاریم افتاد که میخواد باهام ارتباط برقرار کنه .

شب که از مجلس ختم اومدیم خونه باز اون فکرای لعنتی اومدن سراغم , تا اینکه فکرم رفت طرف پرستو , پیش خودم گفتم از اون نگاهاش معلومه که خودش تنش میخاره . این و حتما باید بکنمش تا هم از ویرجینی (( مث خارجیا)):-D در بیام هم منم یه ادعاهایی واسه خودم داشته باشم .
با خودم گفتم دخترای فامیل همه شماره همدیگه رو دارن واسه همین تا 1 دقیقه خواهرم از موبایلش دور شد رفتم سراغ موبایلش و لیست مخاطبینش و چک کردم و دیدم بعــــــــــــــــــــــــله , شماره پرستو خانوم هم موجوده , شماره رو برداشتم و سریع موبایل خواهرم و همونجوری که بود گذاشتم سر جاش تا شک نکنه کسی اومده به موبایلش دست زده و جیم فنگ از اتاقش زدم بیرون , از اینکه پله پله داشتم به خواستم نزدیک میشدم خر کیف بودم .

شماره پرستو رو تو گوشیم ذخیره کردم و همون فرداش بهش اس ام اس عاشقانه دادم , یخورده دیر جوابم و داد و همون اول گفت U?

منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم محمودم دیگه ! ((مث این کس خولا )) .

نم نم رابطمون بیشتر شد , روزی نبود که با هم اس ام اس بازی نکنیم , خیلی با هم صمیمی شده بودیم اما چون بار اولم بود که میخواستم مخ کسی رو واسه سکس بزنم میترسیدم بحث و ببرم طرف کمر به پایین , از یه طرف پرستو دخترعمم بود و دختر خیلی خوبی بود و این حرفا اصلا بهش نمیخورد , از یه طرفه دیگه هم با خودم میگفتم اگر حرف سکسی و اینا بزنم و این بره به همه بگه یا موضوعمون لو بره تو کل فامیل آبرو ریزی بدی درست میشه , حالا خودم به درک آبروی پدر مادرم میره که یه عمر آبرومند زندگی کردن .

اما این تفکرا هم نتونستن جلوی هدف اصلی من زیاد دووم بیارن و دل و زدم به دریا و دم غروب یه اس ام اس سکسی واسش فرستادم!

جوابم و نداد ! منی که اس ام اس میفرستادم براش , هنوز تحویل داده نشده جوابم و میداد طوری که انگار کل روز و منتظر اس ام اس من بود , جوابم و نداد !

ریده بودم ! اصلا سابقه نداشت که جواب نده ! از ترس دیگه بهش زنگم نزدم .
هزار جور فکر و خیال اومد به ذهنم که لابد لو رفتیم !لابد کسی گوشیش و گرفته ! لابد ننه باباش فهمیدن ! لابد ضایه کردم و و و و … !

خلاصه خایه هام چسبیده بودن به سقف و از اینکه دختری با این همه استرس و ریسک و حرص واسه هدفم انتخاب کرده بودم پشیمون بودم .

تا خود نصف شب همینجور استرس داشتم , دیگه داشتم بیخیال کل ماجرا میشدم و میخوابیدم , فقط موبایلم و نزاشته بودم رو سایلنت که اگر اس ام اس داد بیدار بشم .
تازه چشمام داشت گرم میشد که دیدم اس ام اس اومد ! مث خرس پریدم رو موبایل دیدم هنگامست , اس ام اس و باز که کردم دیدم گفته ببخشید اگه جواب ندادم مهمون داشتیم , مامان و بابام هم خیلی بهم گیر میدادن منتظر موندم مهمونا برن و اونا بخوابن بعد جوابت و بدم .

وقتی اس ام اسش و خوندم انگار دنیا رو بهم دادن , نم نم تالاپ تولوپ قلبم از 199 اومد رو 120 و یه نفس راحت کشیدم .
از اون شب به بعد کم کم حرفای سکسی که میزدم بیشتر شد , من هرچی بیشتر میرفتم جلو اونم کم نمیاورد !

کم نیاوردنش واسه خودم جای سوال بود ! عمه ای که من دارم به این اجازه آفتاب مهتاب دیدن نمیده چجوری این اینقدر پایست ! من اگه میگم چوچول اون میگه کیر ! من اگه میگم می می اون میگه پستون ! (( مثلا تیریپ خجالتی ))

نمیدونم از شانس خوب من بود یا نه , تا روش تو من باز شد و حرفای سکسی واسش عادی شد خوردیم به 2-3 روز تعطیلی و پرستو اینا اومدن شهرمون !
دیوس به من نگفته بود میخوان بیان , صبح که پاشدم دیدم اس ام اس داده ما اومدیممممم کی همدیگه رو ببینیم !!!

اول فک کردم چشام به فنا رفتن , یخورده که دقت کردم دیدم نه واقعا خودش اس ام اس داده , از خوشحالی خر درونم قهقهه میزد .

بلاخره زحمات شبانه روزیم به بار نشسته بود و داشتم بعد از چند ماه به هدفم میرسیدم , اونم با کسی که تو خوابم نمیدیدم .

بعد از کلی صحبت که نمیتونیم بریم بیرون , شهر کوچیکه و همه میشناسنمون و اینا بلاخره پرستو راضی شد که بیاد خونه ما تا همدیگه رو ببینیم .

تو ساعتی که هماهنگی کرده بودیم اومد خونمون ! باورم نمیشد , ینی واقعا باورم نمیشد ! اومد تو و رفتیم تو اتاقم , نشست رو تختم و منم نشستم رو صندلی کامپیوتر و چند دقیقه همدیگه رو نگا کردیم .

واسه اینکه جو و عوض کنم گفتم دوست داری 9 ماه دیگه اسم بچمون چی باشه ؟ اونم گفت خفه شو عوضیییی ! لذتبخش ترین فحشی که تا حالا بهم داده بودن بود , پاشدم کنارش رو تخت نشستم گفتم خب این همه راه نیومدی بشینیم همدیگه رو نگا کنیم که !

یه دستم و گذاشتم دور گردنش و لبش و بوسیدم , یه حس تخمی تخیلی باحالی بهم دست داد , یجوری که انگار یچیزی از داخل بدن قلقلکم داده باشه ! همینجوری داشتم ادامه میدادم که یهو پرستو تو چشمام نگاه کرد و گفت بخدا دوست دارم محمود ! تو رو با دنیا عوض نمیکنم !

یه لحظه هنگ کردم ! اصلا نمیدونستم باید چی بگم , باید چیکار کنم ! این اولین باری بود که بعد اون همه مدت همچین حرفی میزد .

یجور حس پشیمونی داشتم , متوجه گهی که خوردم شده بودم !
آره ; من احساساتش و به بازی گرفته بودم و هدفم چشمام و کور کرده بود , اون رو من یجور دیگه حساب میکرد و من داشتم از اعتمادش سوء استفاده میکردم .

نمیدونم چرا , اما دیگه ادامه ندادم , از اتاق رفتم بیرون و اونم وسایلش و برداشت و رفت !
اینقدر تو فکر فرو رفته بودم که حتی جواب خدافظیش رو هم ندادم , بعد از اون بکلی ارتباطم رو باهاش قطع کردم , نه جواب اس ام اساش رو دادم و نه بهش زنگی زدم و حتی هروقت میومدن شهرمون برای دیدنشونم نمیرفتم واسه همین عمم هم از دستم شاکی شده بود.

دوستان واقعا ببخشید اگر خوب تعریف نکردم , می خواستم هرچیزی که بوده رو با جزئیات بگم که یخورده طولانی شد .

به هر حال شاید بگین میخوای بگی آره من فردینم و این حرفا , اما اینجوری نیست و سعی کردم فقط واقعیت رو بیان کنم , این ماجرا ممکنه واسه هرکدومتون پیش بیاد .

بعد این ماجرا هم عهد کردم اولین سکسم رو با همسر آیندم داشته باشم .
ممنون که وقتتون رو به من اختصاص دادین .
اگر جایی غلط املایی داشتم ببخشید .

خدافظ همگی .

نوشته: MahmodBidar


👍 1
👎 0
40432 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

358579
2013-02-06 04:38:24 +0330 +0330
NA

هیچی نگو
نتظر امیرزا وجونورباش

0 ❤️

358580
2013-02-06 04:47:15 +0330 +0330
NA

خوب خره چرا نرفتی خواستگاریش؟

0 ❤️

358581
2013-02-06 04:59:46 +0330 +0330
NA

بله من برات یه شعر دارم

0 ❤️

358582
2013-02-06 05:02:41 +0330 +0330
NA

یا خودت خری یا مارو خر فرض کردی اسم دختر عمت پرستو بود یا هنگامه? برو کوچولو جقتو بزن نبینم دیگه داستان بنویسیا

0 ❤️

358583
2013-02-06 05:29:05 +0330 +0330
NA

بالاخره اسمش پرستو بود یا هنگامه جون ؟
پاشو پسرم پاشو داری خواب میبینی الان مدرسه ات دیر میشه پسرم

0 ❤️

358584
2013-02-06 06:05:43 +0330 +0330
NA

شاعر جونور برگشت البت با یک دست:
عزیزم داستانت خطایی داشت
آن لحظه ذهنت مسیرش را می نگاشت
اسمها را هر گز تو قاطی مکن
هرگز منیژه را تو فاطی نکن
داستانت از عقده ای بودن سخن دارد
بگذاراکنون موودش در من اثر گذارد
چون من خود عقده ای بودم به سان محمود
کُس ها بدیدم اندر کارهای هالیوود
تا به عمر 17 کس من ندیدم
تا که از برای کار به تهران رسیدم
جمع کارگر ،همه تشنه لب از برای کُس اند
ماهم کودک و کنجکاو ،و مشتاق تر از آنان دو چند
خلاصه دوستی داشتیم ،همکار ملات ساز مان
تنها رفیق مردم ،دوست جنده بازمان
لعنت به روحش ما را با خود ببُرد
کیرمان مزه کُس را آخر بخُرد
شاهدم خدایم باشد و پاکان درگاهش
اعتیاد کس بیشتر بود ،حتی ز تریاکش
بهر همان گنده گوزی ها هفته ای دوبار
میرفتم خانه خاله،پول ها از جیب الفرار
رفتنم برای آنان سود برای خودم اما ضرر
شبی به خود گفتم :چه میکنی کره خر؟
خلاصه فکر دگر برای خود کردیم
باید به دنبال یک عدد جی اف بگردیم
عشق را بانی کنیم کس مجانی شود
فلسفی حرف میزدم تا طرف برایم روانی شود
دروغکی گفته بودم لیسانس دارم
خانواده ام در لاس وگاس پنت هاوس دارند
4 کلمه انگلیسی بلغور میکردم
دختربی نوا را مدهوش میکردم
در زبان بازی به سان خود ندیده ام
تعریف از خود است ،اما این بود پیشه ام
شلرژ میدادند و پول کافی شاپ را
با ددی قهر بودم بسته بود حساب را
این دروغ بعد از دو هفته کار ساز بود
بعد آن دیگر همه درها باز بود
شدم بیشرف تر از هر چه دیوث شهر
مصرفم در بنگ ،کارم ساخته بود یکسر
با کسانی بوده ام که حال هم یادشان میکنم
آن همه دروغ و جفنگ،حس همدردی با غمبادشان میکنم
روحشان را میزدم ناقص بر جا میگذاشتم
حال که فکر میکنم اصلا وجدان نداشتم
توبه کرده ام ،از خود شرم دارم مدتیست
حال و روزم این روزها دیدنیست
چون که بازم شدم آن حیوان پار
از برای شهوت خود گشته ام چون سگ هار
دوستان این شعر اصلا طنز نیست
حقیقت خود را گفتم ،یک کلامش جفنگ نیست
از برای عقده ام در میان جمع دوستان
کُس کنی قهار گشتم و حال اوستام
اندر این سایت آمدم کمی چشمم باز شد
این حقیقت من بود که اکنون فاش شد
دوستان شعر بالا یکی از حقیقتهای زندگی خودمه که به خاطر عقده ای بودنم من رو یه مدت به کثافط و هرزه ذهنی تبدیل کرده بود یعنی دوست داشتم برم پول بدم با یکی بخوابم و برای رفیقام با افتخار تعریف کنم
ممنون که شعر منو خوندید
من به خاطر پانسمان دستم نمیتونم سریع تو همه داستان ها نظر بزارم ولی میام

0 ❤️

358585
2013-02-06 07:02:22 +0330 +0330
NA

من از این که تونستی خودتو کنترل کنی و احساسات اون دخترو در نظر گرفتی و خودخواه نبودی خوشم اومد.

0 ❤️

358586
2013-02-06 07:27:26 +0330 +0330
NA

احتمالا یک داستان واقعی رو نوشتی ولی کوتاه بود واسم نوول براش مناسب تره

0 ❤️

358587
2013-02-06 07:57:58 +0330 +0330
NA

خیلی خوشم اومد که نکردیش اخه تو مشنگ میکردیش از هرچی کیره متنفر میشد حالا باز جا امیدش باقیه یروز یجایی یکی میتونه عشق و سکس رو باهم بهش بده

0 ❤️

358589
2013-02-06 09:28:27 +0330 +0330
NA

خواجه را وقتی (( زورتتتتتتتتت )) بنبشتی کار بجائی رسیدندی ! که فکر همی بکردی که نکند همه اش ((حتی خالی بندی !)) .
زین سبب خواجه اندرمیان هم مکتبیان بشدی که قدری در گفتار ایشان طیران بنمودی .اندرین فکر که (( با اینکه همش خالی میبستن )) فرمود که تا ببینیم که خواجه چه ها کناد.
قضارا احد من العقربای خواجه را قضیه فوت پیش آمدی و خواجه اندر مجلس حلوا تپانی بشدی و بناگه چار دیدگان( دودیده از خواجه و دودیه از بنت العمه) اندر پوزیشن ضربدری متلاقی بگشتی و خواجه در دم ریق عشق به سر بکشیدی و کرم "شورت مسیج سندینغ=sms"بر خواجه مستولی بگشتی.
درین میانه صبیه خواجه به ایوان درآمدی و به حالت سینه لرزان و الهیس والفیس بفرمودی :
((ای خواجه چون این دخترک یجوری دید بزدی و زین دید زدن مر خواجه ومر بقیه را متوجه توجهش همی بودندی و نیز به وی بگفتندی که ای ابوی سوخته وای والده گداخته شرار نگاه های بنت العمه “برستو” عقب مبارکمان را سوزانده و اندر نگاه وی آثار خیانت پیداست و همین یوم مستقبل است که خواجه را اغفال بنمودی و به زیر خویش درآوردی )) !
خواجه فرمود مر صبیه عزیز را که ملالی به شیار مبارک راه ندادندی و درآن هیچ آتش مزدندی چون که راه ورسم پارسیان (( مث خارجیا)) شده بودندی و حیا را بخوردندی و از عقب پس بدادندی .
پس خواجه ((مث این کس خولا )) خویشتن را به املی بزدی و مر سفارش صبیه محترمه بنت العمه را ننمودی و وی را به حال خود واگذاشتی ومر خواجه را کرمهای “شورت مسیج سندینغ” وول وول نزدندی و درجای خود آرام بگرفتندی و خواجه کنون در شارع همی نالان وگریان “چرخه کوس” همی بزدی که شاید از جنس اناث خبری بشدی لیک این را مر خواجه توهمی بیش نیست و بقول خود خواجه (( زورتتتتتتتتت )) وقص علیهذا
برگرفته از: شومبولنامه عبدالکوس قرنین به قلم میرزا قشمشم

0 ❤️

358590
2013-02-06 10:07:40 +0330 +0330

دخترا کم بودن میومدن از خیانت پسرا میگفتن حالا خودمونم میاییم از لاشی بازی هامون تعریف میکنیم!!! اسم داستانت هم خوب نبود فکر کردم جناییه!!! موفق و سربلند باشید.

0 ❤️

358591
2013-02-06 10:32:00 +0330 +0330
NA

آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب
کشته ی غمزه ی خود را به نماز آمده ای

0 ❤️

358592
2013-02-06 10:37:19 +0330 +0330
NA

ایوالا

0 ❤️

358593
2013-02-06 11:47:24 +0330 +0330
NA

خاك تو اون سرت الاغ ، بي تجربه ، نفهم
وقتي يه دختر ميگه “دوسست دارم” يعني “ميتوني منو بكني”
وقتي ميگه “با دنيا عوضت نميكنم” يعني “توروخدا منو بكن”
خاك تو سر خنگت كنم كه زبون اين ونوسيهارو بلد نيستي…

0 ❤️

358594
2013-02-06 15:48:05 +0330 +0330
NA

از بس خری طرف اومده بده نکردیش

0 ❤️

358595
2013-02-07 01:37:24 +0330 +0330
NA

سلام جانور جان
دمت گرم شعرت قشنگ بود خیلی خوشم اومد
وبیشتر خوشم اومد که مردی و مردانه وصادقانه نوشتی آفرین
آمیرزا جان سلام داداش

آقا چند روزه اصلا برام مقدور نمیشه بیام
ولی بزودی حضور مقتدرانه خواهم داشت پای تمام داستانها
نوکرتونم

0 ❤️

358596
2013-02-07 01:47:25 +0330 +0330
NA

شاید داستان عشقی برای کسی تازه گی نداشته باشه .اما تو فقط یکبار به دنیا می آیی یا درک کن حس اینکه کسی را دوست داشته باشی و از بودن کنارش لذت ببری که با هیچ چیز در دنیا قابل مقایسه نیست تو اگه پولدار پولدار هم بشی اما زن ات فقط بخاطر پول تو را دوست داشته باشه این اسم اش عشق نیست.درست است ازدواج شوخی نیست اما این را بدان کسانی را من میشناسم که از نظر مادی پیشترفت داشته اند اما در ازدواج اشتباه کرده اند . خونه و ماشین را میشه عوض کنی تازه دیگران به تو تبریک هم میکن. اما زن را باید طلاق بدی با کلی مشکلات هم برای تو و هم برای اون.پس اگر نیمه زندگی ات را پیدا کردی برو و به خدا توکل کن ببین شرایط ات چگونه است گرچه امروز با دست خالی ازدواج کردن یعنی حماقت اما اگر خدا راه اش را به انسان نشان بدهد خیلی ساده تر به پیشرفت در زندگی میرسی.خدایا به جوانان ما عزت و غیرت و همت عطاء کن .

0 ❤️

358598
2013-02-07 04:11:09 +0330 +0330
NA

کاری به راست و دروغش ندارم ولی کاره قشنگی بود با تچکر D:

0 ❤️