16 سالگی و زندایی

1393/04/13

13 سالم بود که دایییم ازدواج کرد.زنداییم خیلی خوشگل نبود، ولی تپل و با نمک بود.این زندایی ما همون اوایل ازدواج منو به عنوان خواهرزاده همسرش خیلی دوست داشت.منم مهربون بودم و کلن تو فامیل از اینایی بودم که اکثرن دوستش داشتن و خلاصه محبوب بودم.زندایی منم خب 12 13 سال از من بزرگتر بود و رو حساب محبت خیلی وقتا منو نوازش میکرد و منم اون وقتا به هیچ حسابی نمیگرفتم جز محبت، خب بچه هم بودم و خیلی این چیزا رو نمیفهمیدم.این نوازشا وقتی یکم بزرگتر شدم و فوتبال میرفتم و پام پیچ میخورد تبدیل شد به ماساژ دادن و پماد زدن و اینطور چیزا تا مثلن خوب شه (بازم از روی محبت چون زنداییم واقعن مهربون بود).خلاصه سالها گذشت و ما بزرگ شدیم و کم کم سر و گوشمون شرو به جنبیدن کرد.از طرفی رابطه من و زنداییم هم خوب بود، ولی من کم کم داشت نگاهم بهش عوض میشد.تا اینکه یه موضوعی پیش اومد که روی من و زنداییم به هم بیشتر باز شد.این زمانی بود که من 16 ساله بودم و تازه کامپیوتر گرفته بودم.یه نرم افزار بود راجع به بدن انسان و من داشتم اینو به زنداییم نشون میدادم.یه قسمت این نرم افزار راجع به دستگاه تناسلی بود و توی اون بخش یه عکس گرافیکی بود که یه کیرو با رگ و ماهیچه هاش نشون میداد که داره وارد کس میشه، ولی همه عکس چون ماهیچه و اجزای درونی بدن بود خیلی معلوم نبود.زن داییم تاپیکو دید و به شوخی گفت به به چیزای بد بدم که داره!سعید از تو بعیده ها!(اسم من سعیده)منم خودمو زدم به اون راه و گفتم مگه چی داره؟یه طورایی خجالت کشیدم، بعد رفتم تو یه بخش دیگه نرم افزار و از محل متواری شدم به بهانه ای از اتاق رفتم.وقتی برگشتم دیدم زنداییم رفته تو همون قسمت دستگاه تناسلی و اون عکسم توی اون قسمته.زنداییم با یه شیطنتی گفت خاک به سرم اینا چیه؟منم خودمو باز زدم به اون راه گفتم مگه چیه؟ قلبم داشت میومد تو دهنم، هم هیجان داشتم، هم خجالت میکشیدم.گفت این چیه؟گفتم چی؟گفت این!و اشاره کرد به کیره.منم یه طوری که مثلن ندیدم یه حالتی به خودم گرفتم که مثلن تعجب کردم و گفتم وای من نمیدونستم از این چیزا داره!گفت ینی تو نمیدونستی؟بعدم خب این که چیز بدی نیست، یه چیز طبیعیه، تو همه آدما هم اتفاق میفته.منم دوباره کم نیاوردم گفتم من خب نمیدونستم.گفت ینی تو هیچی راجع به این چیزا نمیدونی؟دروغ نگو!گفتم نه!اینو که گفتم اون شرو کرد یه توضیح کوتاه داد که مرد و زن این کارو میکنن تا بچه دار شن.منم که مثلن اینا رو نمیدونستم با خجالت و البته هیجان و شق کردگی گوش میکردم.اون شب چون همه خونه ما بودن، قضیه ظرف 2 3 دقیقه تموم شد.ولی سوال پرسیدنای من به بهونه جمع آوری اطلاعات از زن داییم ادامه داشت و از اونجایی که خاله من (خواهر شوهر زنداییم) یه آدم دیوونه بود و خیلی پشت سر زنداییم حرف میزد، منم در مقابل واسه اون جاسوسی میکردم.تا اینکه یه اتفاق افتاد که…
پدر من اصفهان کار میکرد (ما تهران هستیم) و من و مادرم تنها زندگی میکردیم، مادرم برای چند روز میخواست مسافرت بره و من شب خونه دایی و زنداییم میخوابیدم، زمستون بود و اون سال اگه اشتباه نکنم چون گاز قطع بود یا فشار کم بود یا چی، همه تو یه اتاق خوابیدیم و منم از اونجا که سر و گوشم کم کم داشت میرفت رو ویبره دلم میخواست یه طوری بهش نزدیک شم و حرفای سکسی باهاش بزنم بلکه راه برای بیشترش باز شه.صبح که شد داییم رفت سر کار و من موندم و زندایی (که اسمش ساغره) این اواخر وقتی تماس فیزیکی با زنداییم پیدا میکردم رسمن حالی به حالی میشدم، این بود که صبح که بیدار شدم و هردو تو رختخواب بودیم (جدا بودیم، داییم بین ما بود) بهش گفتم ساغر جون میشه یکم پای منو ماساژ بدی، اونم یکم غر غر کرد، ولی شرو کرد به ماساژ دادن.قبلنا یه کتابچه خیلی کوچیک و خیلی قدیمی ازش گرفته بودم مال قبل از انقلاب بود.راجع به مسایل زناشویی (همون سکس!!) که توش خیلی چیزا نوشته بود.ازش پرسیدم اون کتابه رو هنوزم دارین؟گفت آره.همش میخواستم یه چیزی ازش بپرسم که بحثو بیشتر و بازتر کنم ولی در عین پررویی خجالتم میکشیدم!!!یکم من من کردم و گفتم میشه بازم بخونمش؟با یه لبخندی گفت چیه خوشت اومده؟منم گفتم میخوام بازم بخونمش.چند لحظه سکوت شد تا زنداییم همینطور که داشت ماساژم میداد با همون لبخندی که حاکی از شیطنت بود دستشو از روی پاهام برداشت و آروم لیز داد زیر پیرهنم، شرو کرد مالیدن شکمم، منم زبونم بند اومده بود و قلبم داشت از دهنم میزد بیرون، آروم آروم دستشو رسوند لبه شلوارم و یکم سرش داد زیر شرت و شلوارم، بعد یهو دستشو کشید و با خنده گفت وای و به من نگاه کرد، که ینی مثلن اتفاقی بوده واز دستش در رفته.بعد دوباره دراز کشید و منم قفل بودم کاملن، که یهو گفت سعید جون میشه تو هم یکم پشت منو ماساژ بدی؟منم تو بهت و ناباوری برگشتم و از روی لباس شرو کردم مالیدن پشتش، ولی روم باز شده بود و آروم دستو فرستادم زیر لباسش، آروم آروم پشتشو مالیدم، دیدم هیچی نمیگه، جراتم بیشتر شد و دستمو از کنار سر دادم سمت سینه هاش و با کمال تعجب دیدم دستشو جابجا کرد تا راه من باز شه.دستم داشت جلو میرفت و آروم آروم رسید به برجستگی سینه هاش که بزرگ هم بودن.دلو زدم به دریا و دستمو بردم زیر سوتینش، دیدم بازم هیچی نمیگه، و رسوندم به نوک سینش.اونطور که اون موقع تو عکسا دیدم بودم نوک سینشو گرفتم فشار دادم و دیدم یه آه کشید.داشتم خل میشدم، تپش قلبم به مرز انفجار رسیده بود، عرق کرده بودم و زبونم بند اومده بود.دیدم گفت درش بیار.هنگ کردم!با بهت و ناباوری پیرهنشو دادم بالا و پیرهنشو درآوردم، داشتم از دیدن بدنش دیوونه میشدم.گفت بازش کن، یکم با سوتینش ور رفتم تا باز شد.برگشت، صحنه ای که داشتم میدیدم داشت دیوونم میکرد.اولین بار بود که تن لخت یه زنو میدیدم، کیرم کاملن راست شده بود.گفت ب به پشتخواب ببینم.خوابیدم.دستشو آورد و آروم کرد زیر شلوارم و کیرمو گرفت تو دستش.با هر حرکت دستش رعشه به اندامم میومد.گفت اوه اوه چقدم کلفت و داغه.من هیچی نمیگفتم.شلوار و شرتمو در آورد.یکم با دستش واسم زد، سرشو آروم آورد جلو و یکم لیسیدش.بعد گفت مال منم در بیار تا یه چیزی نشونت بدم.بعدن خیلی به دردت میخوره.ولی سعید باید قول بدی هرچی خاله شهنازت میگه بهم بگیا!خوب یادمه که صداش میلرزید.هنوزم نمیدونم چرا اون اتفاقا افتاد، بهش نمیخورد جنده باشه و مطمئنم از اون مدلا نبود، ولی انگار کنجکاویش گرفته بود و تحریکم شده بود.شلوارشو همینطور که دراز کشیده بود در آوردم، یه کون گوشتی و سفید افتاد بیرون.من مث دیوونه ها فقط نگا میکردم.گفت زود باش دیگه، پا میشم میرما!شرتشو در آوردم.برگشت کسشو که دیدم یه چیزی دور و بر کیرم موج فرستاد به تمام بدنم.سرمو گرفت و برد سمت سینش گفت آروم آروم میکش بزن.من داشتم میرفتم رو ابرا.این حرکت خیلی برام تحریک آمیز بود.یکم که میک زدم گفت بلیسش.همونطور که تو عکسا دیدم بودم سینشو لیسیدم، ولی خب خیلی خیلی ناشیانه، کنترلم اصلن دست خودم نبود. گفت دستتو بده به من.دستمو بردم جلو.دستمو گرفت گذاشت رو کسش و آروم آروم مالید.دستم خیس خیس شد.یکم اومد جلو تر، چشماشو بسته بود و دستشو رو دست من بالا پایین میکرد.چشماشو باز کرد، اون یکی دستمو گرفت و گذاشت رو سینش و مالید.من همینطور مثل منگا نگاه میکردم و البته…کیرم داشت میترکید.صدای ناله هاش خونه رو برداشته بود.فک کنم هیچ وقت انقد تحریک نشده بود.حرکات دستش تندتر شد.یهو دست منو برداشت با دست خودش کسشو مالید و همینطور که میمالید پاشد و اومد روی من.کیر منو گرفت و کرد تو کوسش و آروم آروم بالا پایین کرد.بعد گفت داشتی ارضا میشدی بگو.اگه نگی حامله میشم.کتابو که یادته.و بدون توجه به من بالا پایین میکرد.داشتم خل میشدم.اونم صداش بالا رفته بود و دیوونه شده بود.حرکاتش تند تر شد.من یهو دیدم داره آبم میاد.بهش گفتم داره میاد ولی صدام در نمیومد.با دستش کیرمو گرفت و کشید بیرون و شروع کرد به جلق زدن و با اون یکی دست کسشو مالید تا صداش به اوج رسید.بعدش فوری آب منم پاشید بیرون رو دست و شکمش.هیچ وقت انقد آب از کیرم نیومده بود.در حالی که نفسش رو شماره بود گفت 16 سالته ولی کیرت کلی آب داره.بعد یه لحظه سکوت کرد و لباساشو برداشت و یکی دو دقیقه بعد برگشت، من همونطور با کیر خیس و افتاده اونجا بودم.رسمن خشک شده بودم وقتی برگشت اومد گفت لباستو بپوش و اومد جلو صورتمو بوس کرد.یکم رفتارش سنگین بود،انگار پشیمون شده باشه.تا ظهر با هم حرفی نزدیم.تا اینکه ظهر سر نهار گفت جریان صبحو به هیچ کس نگو سعید، خب؟میدونم پسر عاقلی هستی.ولی برای اطمینان میگم.منم کم کم یخم باز شد و رابطمون دوباره عادی شد.ولی بعد از اون هرچقدر سعی کردم دوباره اون تجربه رو تکرار کنم راه نداد.یه طوری رفتار کرد که منو دوست داره، ولی اون اتفاق هرگز نیفتاده…
اگه غلط تایپی داشت ببخشید

نوشته:‌ ؟


👍 1
👎 0
153584 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

425752
2014-07-04 10:35:46 +0430 +0430
NA

واسه یه پسر 16 ساله خوب بود. تخیلات پسر 16 ساله که فراتر از این نمیره
در کل دمت گرم

1 ❤️

425753
2014-07-04 15:01:29 +0430 +0430
NA

كس كش يبار ديگه بنويسى كير خايه بروبچه هاى شهوانيو ميكنم ميندازم دهنتا

0 ❤️

425755
2014-07-04 15:59:27 +0430 +0430
NA

یعنی خوشم اومد زندایی جان برای دفعه های بعد زد تو راه گوزت
خیلی خوش خوشانت نشه پسر جان

0 ❤️

425756
2014-07-04 17:34:47 +0430 +0430

کس کش
جقی هستی
که هرروز
باجق روزت را سر میکنی
ننویس
کیرم کلفته
آبم زیاده
مغز در
رفته جقی

0 ❤️

425757
2014-07-04 17:38:56 +0430 +0430
NA

کاری به جقی بودنش ندارم ولی واسه پسر شانزده ساله خوب نوشتی آفرین پسر خوب.

0 ❤️

425758
2014-07-04 18:29:34 +0430 +0430

بچه مچه جوجه موجه ،گوز و کیرجوجه تیغیه پیر تو دهنت و خایه های اوشون توکونت . . . اگه به یه زن شوهردار مخصوصاتو فک وفامیل چپ نگاکنی درجاپستون توکونت میکنه عزیزم؛اگرم خیلی جنده خانوم باشه و شوهرش بهش نرسه نمیاد به توی یه الف بچه بده که بعدش آبروریزی کنی و بخاطر نداشتن جنبه همه جا پر کنی و بیای تو شهوانی قصه شو برای کل دنیا آپ کنی کوچول موچولو . . . بچه ی خوبی باش و درستو بخون فردا یه پخی بشی ، آ بآریکلا بچه ی خوب ب . . .

0 ❤️

425759
2014-07-04 18:34:01 +0430 +0430
NA

You are ridi and there is no water

0 ❤️

425761
2014-07-05 06:22:43 +0430 +0430
NA

افرین افرین
زدی به لاش لای لمباراش

0 ❤️

425762
2014-07-05 06:34:22 +0430 +0430

میگن حرف راستو از بچه بشنو ولی لامصب بچه های این دوره زمونه هم دروغگو شدن
تو قبر مرده و زنده ات بچه که اینقدر توهمی نباشی…

0 ❤️

425763
2014-07-05 08:05:55 +0430 +0430
NA

اینا همه نتیجه جقه زیاده ها>>>ملت عبرت بگیرن :D :|

0 ❤️

425764
2014-07-05 14:13:30 +0430 +0430
NA

عزیزم کوچولوی من، واست زوده ، این قدر هم نجلق، منم مثل تو بودم اما یه تصمیم جدی برای درس خوندن گرفتم و الآنم دارم دندان میخونم>>>>>>به خودت بیا
stop

0 ❤️

425765
2014-07-05 14:55:53 +0430 +0430
NA

خاك توسرت كسش روجرميدادي.آب كيرت روهم توكونش خالي ميكردي.كس خل ترازتو نديدم به خدا

0 ❤️

425767
2014-07-06 06:18:45 +0430 +0430
NA

این بود که صبح که بیدار شدم و هردو تو رختخواب بودیم (جدا بودیم، داییم بین ما بود)… صدای ناله هاش خونه رو برداشته بود.فک کنم هیچ وقت انقد تحریک نشده بود…
ما که نفهمیدیم جلوی داییت چه جوری ترتیب زنشو دادی و صداشم تا چند تا خونه اونورتر میرفتو داییتم هیچی نگفته… ایول داری… احتمالاً داییت خوابش سنگین بوده … ما هم باور کردیم… لااقل داستان مینویسی جلو این سوتی هارو بگیر …

0 ❤️

425768
2014-07-07 21:14:43 +0430 +0430

13 سالم بود که دایییم ازدواج کرد.زنداییم خیلی خوشگل نبود
معلومه جقی بیش نیس و به عشق زن داییت هر روز به خاطرش دس به جقی

برو به ادامه جق زدنات برس

کیر خر تو کون ادم دروغگو :)))))))))))))))

1 ❤️

425769
2014-07-20 05:36:45 +0430 +0430
NA

خوب بود پسرم

0 ❤️

425770
2014-07-23 10:22:36 +0430 +0430
NA

خخخخخخخخخخخ خوبه عزیزم هم سنیم ولی من تا حالا جرعت نکردم به زنداییم سلام و علیکی بیش کنم =))
از من میشنوی این سایت نیا به درد سن ما نمیخوره

0 ❤️

425771
2014-07-23 14:06:43 +0430 +0430
NA

اگه به داییت نگفتم!!!

0 ❤️

425772
2015-01-17 06:13:40 +0330 +0330

انشات خیلی خوبه باور کن dance4

0 ❤️