آرام با قدمای کوتاه پاهام رو روی زمین می کشیدم و راه می رفتم. وای خدای من عجب حسی بود. رفتن برای تست HIV بعد از بارها سکس بدون کاندم. من هم یکی بودم مثل همه افراد مملکت با اطلاعات ناکافی، تازه کم کم داشتم از سکس، رابطه و خطر سر در می آوردم. خودم رو قانع کرده بودم که برم چون دیر یا زود برای کارام مجبور به انجام اجباریش بودم.
آخرین پنج شنبه سال بود، سرد با آفتابی کم رمق. بیمارستان امام خمینی رو از اینترنت پیدا کردم. هنوز عقلم به آزمایشگاه های خصوصی قد نمی داد. وارد محوطه که شدم دیوارای قدیمی و رنگ و رو رفته بیمارستان حالمو بدتر کرد. مطمئنم همه بیمارایی که پا تو اون بیمارستان میذاشتن همین حس رو داشتن. هنوزم که یادم میاد با خودم میگم ای کاش دیوارا رنگی بودن، بنفش، زرد، آبی، سبز… ای کاش به رنگ رنگین کمان بودن. برای یه گی با احساسات لطیف و رنگین کمانی این آرزو دو چندان بود.
وارد ساختمانی شدم که آزمایش ایدز می گرفتن. یک سوال و راهنماییم کردن به یه اتاق. هنوز هم یکی از بدترین خاطراتم از کل مصائب گی بودن، برخوردیه که باهام تو اون روز و تو اون اتاق اتفاق افتاد. همیشه فکر می کنم خدایا حتی در مملکت نفرین شده ایران هم میشد و میشه بهتر از این بود، بهتر از این رفتار کرد. یعنی پرستاری که اونجا نشسته نباید ساده ترین آموزش ها ونکات رو در برخورد با کسی که چند دقیقه دیگه ممکنه یکی از بدترین خبرای عمرشو دریافت کنه بلد باشه؟ حالت چهره و صورتش وقتی برگه سوالایی را که پر کرده بودم یکی یکی مرور می کرد تا رسید به همجنسگرا بودن، و بالاخره ضربه
نهایی با گفتن این جمله: “بیشتر افراد همجنسگرایی که مفعول هم بودن و اومدن اینجا برا تست نتیجشون مثبت بوده، شانس بیاری تو نباشی” چه کسی میتونه حال منو تو اون لحظه تصور کنه. اون موقع هنوز اعتقاد قوی به خدا و پیغمبر داشتم، کلی نذر و نیاز کردم که خدایا یه عمر رفته تو … ما این یه بارو لااقل کوتاه بیا!
رفتم تو اتاق منتظر وایسادم تا پرستار بیاد. هر چند استرس داشتم و حتما حالت صورتم هم نشون میداد ولی تصمیم گرفتم که قوی باشم، گفتم این راهیه که خودم رفتم و باید پاش بیاستم. نگرانیم از مرگ نبود، هیچ وقت از مرگ نترسیدم. نگرانیم از چیزای دیگه بود، از مردمی بود که همین پرستار نمونه واضحش بود. آزمایش از نوع سریع بود که بعد ده دقیقه نتیجه داده می شد. ده دقیقه ای که با نسبیت انیشتین هم نمیتونستم ابعادشو درک کنم. گاهی یک و تنها یک آرزو بر تمامی خواسته هایی که از این دنیا داریم غلبه میکنه مثل زمانی که عزیزی رو از دست دادی و تنها آرزوت میشه برگشت اون. تو اون لحظه تنها
آرزوی من یه کلمه “منفی” از زبان پرستار بود. بالاخره لحظه موعود رسید، جواب منفی بود. خوشحال ولی بدجور داغون و درهم ریخته بودم. به اعمال و رفتارم، به کارایی که کرده بودم فکر می کردم و مثل گیجا راه میرفتم.
الان مدت ها از اون تست میگذره و من بارها آزمایش HIV دادم و هر بار هم دلهره ای هست هر چند خیلی کم تر. یاد گرفتم که آزمایشگاه خصوصی برم که محترمانه باهام برخورد بشه و اطلاعاتم محرمانه بمونه. در خارج از کشور که این کار رایگان و با احترام و با دادن مشاوره انجام میشه. هنوزم وقتی تو این داستانا میبینم که اطلاعات عمومی راجع به سکس و بیماری چقدر کمه، فرقی هم نمیکنه چه گی ها چه استریت ها، خیلی ناراحت میشم. در کشورهای پیشرفته دنیا ایدز به روش های مختلف تحت کنترل دراومده، از طریق آموزش، تست های منظم دوره ای و داروهای ضد ایدز رایگان که در صورت مصرف روزانه یا مصرف بلا
فاصله بعد از عمل جنسی پر خطر، امکان ابتلا رو تا حد زیادی کاهش میده. در کشور ما که بحث آموزش عملا وجود نداره و اینجور داروهای پیشگیری هم به علت هزینه بالا در دسترس نیست، هر چند به نسبت زمانی که من برای اولین آزمایشم اقدام کردم اطلاعاتی که در اینترنت در دسترس هست خیلی بیشتر شده. کمی مطالعه، سکس بی خطر و تست منظم میتونه تا حد زیادی این کمبودا رو جبران کنه.
ایدز یک هیولا نیست و افراد مبتلا هم میتونن در کنار سایر افراد، زندگی طبیعیه خودشون رو داشته باشن. نکته اینجاست که در صورت ابتلا تشخیص هر چه زودتر خیلی میتونه کمک کنه چون داروهای ضد ایدز پیشرفت زیادی داشته و در صورتی که زود تشخیص داده بشه فرد میتونه عمر مفید و سالم خودش رو تا حد زیادی داشته باشه.
نوشته: jooje_ordak
وویی بالاخره میتونم نظر بدم :) ?
قشنگ بود (preved)
آخ آخ آخ …یه بچه شونزده ساله میشناسم که بخاطر انتقام گرفتن از پدر اختلاصگر و نامردش , توسط یه عده دزدیده شده بهش تجاوزش شده و یه معتاد مبتلا به ایدز بخاطر پونصدهزار تومن ناقابل ,با یه سرنگ الوده به ویروس ایدز دارو بیهوشی بهش زده…
بمیرم براش…
خوب بود…سبک نوشتنت…نوع نوشتنت…حس نوشتت…در کل،لایک ششم…
لایک۱۳ جوجه اردک…نوشتهی قبلیتون رو هم خیلی دوست داشتم…حسِ نوشتتونو کامل گرفتم… ?
دیواری رنگی هم خیلی دوس داشتم…مرسی! ? :)
خداقوت
عالی بود مخصوصا اونجاش که بیمارستان امام خمینیو به تصویر میکشه لامصب مثل غصال خونس بری توش زنده برگردی بیرون شانس آوردی
اين برخورد خيلي جاها تو ذوق ميزنه ، كاش بعضيا روابط اجتماعيشون رو تقويت كنند و حتي ب نحوه حرف زدنشون دقت بيشتري داشته باشند ، خسته نباشيد
ممنون از نظرات محبت آميز ??? ???
سامي جان ببخشيد اميدوارم متن باعث نشه كه بعضيا بدبين بشن به زحمات كسايي كه اونجا كار مي كنن، شايد اون زمان اينطور بوده، اين تجربه شخصي خود من بود، هم كارت ملي از من خواستن، هم رفتار خانم پرستاري كه اونجا بود همين بود كه نوشتم ???
قروت جان ميدونم اين مراحلش رو، ولي منم رفته بودم بابت رابطه هايي كه بيشتر از يكي دو سال قبلش داشتم تست بدم.
كاش بيشتر تو اين زمينه به صورت داستان مطلب گذاشته بشه،چون ببخشيد كه ميگم ولي هر داستاني كه من ميبينم چه گي و چه استريت همه ميگن گذاشت تو و آبشو هم خالي كرد تو و …
خراب بشه اون بیمارستان امام خمینی که هرچی خاطره بده میاد تو ذهنم
پرستار حق داشت چون اصلی ترین عامل شیوع ایدز تو جهان همین مردان همجنسگرا هستن
بعد از اون معتادان آمپولی و بعد از اون روابط ناسالم .
برای ایدز هم واکسن هست اما چون صرفه ی اقتصادی و کارایی چندانی نداره میگن هنوز واکسنش نیست چرا استفاده نمیکنن چون تو بدن هر فرد آنتی ژن هاش یک شکلند مثلا تو بدن شما یه شکلند تو بدن آقای فلانی هم یه شکل دیگه هستن بخاطر همین برای هر فرد باید واکسن مخصوص خودش رو ساخت که بخاطر هزینه بسیار بالا و سختی تولید نمیسازن البته باید خوشحال بود که دانشگاه شهید بهشتی تهران ۴.۵ سال پیش اعلام کرده که داروش رو ساخته ولی تا اینکه این دارو برسه به دست توضیح ۱۰ یا ۱۲ سال طول میکشه چون باید ایمنی و چیزای دیگش برسی بشه و روی افراد زیادی امتحان بشه تا سر انجام بشه خوبش کرد امیدوارم این دارو به زودی عرضه بشه و این بیماری خوب بشه
ولی درخواست من از شما اینه که نکنین اینکارا رو نکنین گی بودن خوب نیست آنال خوب نیست کون برای سکس نیست استفاده نادرست برابر با بیماری های خطرناک لطفا نکنین بعنوان یک فرد مطلع
خوب بود با حسی آشنا…
لایک اول.