باران هم داشت میگفت؛ دیگه برام از عقب لذتش از جلو بیشتره!
با شنیدن این جمله از خواب بیدار شدم خواهرام داشتن غیبت دخترداییمو میکردن یکم تو شُک بودم از حرفی که شنیدم تکون نخوردم تا ادامه ی حرفاشونو گوش بدم.
باران میگفت یروز که پریود بودم با التماس صادق قبول کردم که از پشت بهش بدم بعد معاشقه یدونه قند گذاشت دهنشو رفت پشتم با تف دهنش که با قند ترکیب شده بود سوراخمو با انگشتش باز کرد وقتی که جا باز کردم حسابی بهم حال داد فردا شبش دوباره پیشنهاد داد این دفه خودم عاشقش شده بودم حتی تا چند روز بعد از پریودی هم الکی میگفتم پریودم که از کون منو بگاد بعد اون دیگه کص دادن بهم حال نمیداد!
شیش هفت ماهی میشد که باران و صادق از هم جدا شده بودن باران خونه داییم زندگی میکرد داخل زمینی که از پدربزرگم به ارث رسیده بود خونه ساخته بودیم و بخاطر همین مسئله خونه هامون به هم چسبیده بود باران اون موقع ۲۴ سالش بود که با یه پسر بچه ۴ ۵ ساله جدا شده بود چون همسایه نداشتیم با هم بزرگ شدیم ۵ سال ازم بزرگ تر بود ولی بخاطر سن بالای اون منم زود بزرگ شدم تا قبل طلاقش همیشه بهم به چشم برادر نگاه میکرد اینو حس میکردم ولی بعد اون همیشه باهام‌گرم میگرفت یک روز در میون عکس دوتاییمونو استوری میکرد که شوهر سابقشو بسوزونه خواهرای من که سر خونه زندگیشون بودن باعث شده بود منو باران تمام وقتمون پیش هم باشه بخاطر اختلاف سنیمون و اینکه از بچگی با هم بزرگ شدیم کسی کاری بهمون نداشت تازه منو تشویق هم میکردن که بیشتر با باران وقت بگذرون که افسرده نشه بعد طلاق.
یروز باران آمار یه پسره هم سن و سال خودم که اتفاقا خیلی زیاد هم کرده بودمشو گرفت گفت این چجور پسریه یجوری غیرتی شدم با یه حالت عصبانی پرسیدم چرا گفت نه نه فکر بد نکن آخه بهش میخوره اوبی باشه یه جوریه مرد نیست خیلی خندیدم گفتم زدی تو خال اتفاقا داییت ( منظورم خودم بود) خیلی ترتیبشو داده گفت جدیی میگی کی کجا چجوری با یکم خجالت براش یکم تعریف کردم که خودش میخاره و از این حرفا گفت مگه پسری هست که از دادن هم خوشش بیاد گفتم چی بگم والا این بنده خدا که خوشش میاد یهو یاد اون روز و داستان قند افتادم گفتم بزا ی تیر تو تاریکی بزنم: به ما که خوش گذشت باز خدا به اونی که اولین بار بهش آب قند داده خیر بده که کار ما رو راحت کرد
-آب قند؟
+من شنیدم وقتی با آب قند با یکی رابطه داشته باشن خوشش میاد
-چه جالب نمیدونستم
رفت تو فکر یهو مودش عوض شد حس کردم گوشاش قرمز شده
-امیر فیلم داری؟
+چ فیلمی
-از این پسره فیلمی چیزی داری؟
+وا نه واسه چی؟
-دوس دارم بببنم چه شکلی از عقب سکس میکنن
+خب اینهمه سایت برو سرچ کن ببین
-بهم میاری؟
+ها؟
-لطفا بین خودمون میمونه
+ب ب باااشه!
+اممم پسر باشه؟
-نه!
یجورایی حساب کار دستم اومد فیلمو گذاشتم گوشیو از دستم گرفت به شکم خوابید کامل رفت تو عمق فیلم خیره شده بود به صفحه گوشی
-میشه بری خونتون میخوام برم حموم
+باران خوبی خوبه حالت؟
دستشو تکیه داد به دیوار انگار فشارش افتاده باشه بازوهاشو گرفتم خوبی باران؟ لباشو رو لبام قفل کرد مث سگ گاز میگرفت فقط خودشو بهم فشار میداد بی مقدمه زانو زد جلوم شلوارمو در اوردم با ناخوناش کیرمو زخم کرد فقط کرده بود توی دهنشو فشار میداد و عوق میزد یهو چرخید و شلوارشو کشید پایین داگی شد و گفت فقط بکن تو کونم امیر توروخدا بکن تو کونم
سر کیرمو چسبوندم به سوراخش یه تف انداختم همش وول میخورد
باران ثابت باش
نمیتونم امیر فقط بکن توروخدا بکن
با تمام قدرت کردم تو کونش فقط جیغ میکشید و تکون میخورد با سختی توی کون داغش تلمبه میزدم دیگه روون شده بود آه ناله هاش کل خونه رو پر کرده بود امیر کونمو بکن امیر بکن توروخدا بکن آههههههه
چسبیده بودم بهش و فقط تلمبه میزدم آبم داشت میومد خواستم بکشم بیرون یه نفس بگیرم که دیدم کیرم پر خونه از کونش ریخته بود روی کصش و کصشم خونی شده بود گفتم باران داره خون میاد گفت فدای سرت فقط بکن حس خوبی نداشتم و فقط برای اینکه این رابطه ادامه داشته باشه تلمبه میزدم آه و ناله هاش دوباره شروع شد بعد پنج دقیقه لرزید و شل شد من همچنان با قدرت تلمبه میزدم آبم داشت میومد که کشیدم بیرون خوابید ریختم روی کونش ترکیب آب منو خونش واقعا حال بهم زن بود پاشدم کیرمو شستم و رفتم خونمون بعد نیم ساعت پیام داد وحشی دوست دارم!

نوشته: دیبالا