آخرین دختر نجیب

1392/11/05

سلام،متنی که براتون مینویسم تمامش واقعیه اگه کمبودی داره دلیلش نویسندگیه منه.و به بزرگی خودتون ببخشید…
جریان من و پریا زمانی شروع شد که یکی از دوستان من ، پریا رو که از آشناهشون بود به من معرفی کرد که ایشون میتونه کارهای نقشه کشی انجام بده …سن من در اون زمان یعنی دو سال پیش 30و پریا 23 بود.پریا دختری بسیار سفید با چشمان درشت و خوشگل واندامی پر و کاملا سکسی و من هم با رنگی گندومگون و قیافه جذاب و اندام ورزشی و بدنساز تقریبا نیمه حرفه ای بودم یا بهتره بگم هستم…قد هردومون هم نسبتا بلند.
وقتی برا اولین بار به سراغش رفتم و در رو باز کرد از دیدن همدیگه جا خوردیم و شاید لذت بردیم…خلاصه ارتباط کاری برقرار شد و ما این ارتباط بدون رابطه سکسی و مودبانه را تا یکسال داشتیم و همیشه به هم اسمس رد وبدل میکردیم تا جایی که به شوخی اسمشو گذاشته بودم برفی چون خیلی سفید بود.من هرچیزی ازش میخواستم ن نمیگفت و البته من هم خیلی هواشو داشتم…ناگفته نماند که من یه دوست دخترفابریک تقریبا سبزه رو داشتم که همیشه باهم بودیم…ولی یک شب بدجور هوس خوردن سینه های سفید پریا به سرم زد و شروع کردم به اسمسهای سکسی دادن به پریا و اون هم درست و حسابی ج میداد وخلاصه ساعت 4 صبح متن اسمسها رسید به پرسیدن رنگ کوس و کونش هرچند که میدونستم احتمالا رنگ کوسش صورتیه .هردومون شدیدا حشری شده بودیم ومن دیوانه وار اون لحضه میخواستمش و به سکس تلفنی مجبورش می کردم …اونم که هیچی رو از من دریغ نمیکرد به درخواست من پاسخ مثبت داد و گفت اگه تحمل کنی فردا عصر میام پیشت…خلاصه تا عصر منتظرش بودم وحسابی به خودم رسیدم…عصر اومد سر قرار و نشست تو ماشین.متاسفانه چون جایی نبود به جاده ای خاکی و خارج از شهر بردمش در حین مسیر پس از کلی حرف زدن دیگه نتونستم تحمل کنم و پس از چند تا لب گرفتن سینه هاشو بیرون انداختم و بادست فشارشون میدادم و بعد هم شلوارشو پایین کشدم و دور مچ پاهاش انداختم و خودمم کیرمو درآورده بودم و دستشو گذاشتم روشو ودر عین حال رانندگی هم میکردم البته جاده هم بیراهه و خلوت بود و هوا هم تقربا داشت تاریک میشد .یواش یواش سرشو خم کردم و کیرمو گذاشتم تو دهنش خودمم از پشت باسنش انگشتامو کمی تو کوسش وهمینطور کونش میکردم که خیس خیس هم شده بود…واقعا تحمل هردومون تموم شده بود ماشین رو کنار زدم و چراغهاشو خاموش کردم،پس از کلی خوردن و گاز گرفتن لب و سینه هاش شروع کرد به خوردن و ساک زدن وحشیانه برام،صندلی خودمو خوابوندم وبهش گفتم بشینه رو کیرم ،اونم خیلی تلاش کرد که بشینه چون یه جورایی جا تنگ بوئ… باهر زحمتی که بود نشست و به سختی کیرمو که مثل چوب شده بود با چند بار تف زدن رد کرد تو کونش،مطمعنا اولین بارش که نبود ولی زیاد هم ندیده بود…خلاصه همونجور که نشته بود تا ته ته داخل پشتش بود طوری که با چندین ضربه محکم آبمو ریختم داخل کونش ومحکم گرفته بودمش.تا چند ثانیه هردومون غش کرده افتادیم رو هم ولی سریع همونجوری تو ماشین لباسها رو پوشیدیم و از اونجا دور شدیم.بعد ازاین جریان سکسهای زیادی باهاش داشتم و متوجه شدم که کوسش هم اوپنه و و کوس خوشگل و تنگش حسابی تا بیخ کیرو میخوره.ولی متاسفانه مثل بعضی از دخترهای لاشی چند وقت پیش اصرار کرد که تو باید بامن ازدواج کنی و اگه نکنی خودمو میکشم چون تو کوس منو اوپن کردی در حالی که خودش از قبل باز و پاره شده بود.منم چون خیلی ازاین رفتارش بدم اومد ازش جدا شدم ولی اون هنوزم ول کن ماجرا نیست.بدرود

نوشته: کیومرث


👍 0
👎 0
31202 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

410807
2014-01-26 05:45:05 +0330 +0330

مشکل من ولی اینجاست که چرا هرکی اینجا داستان مینویسه حتما بدنسازه؟!! آیا لازمه که همه ی نویسنده ها بدنساز باشند؟!! و یا اینکه تمام بدنسازها نویسنده هستند؟ آیا نویسنده ای که بدنساز نباشه، نویسنده نیست؟ تا جایی که ما میدونستیم، نویسنده باید نویسنده باشد، نویسنده ای که نویسنده نباشد نویسنده نیست. اما از شهوانی متوجه شدیم که: “نویسنده باید بدنساز باشد، نویسنده ای که بدنساز نباشد، نویسنده نیست”!

0 ❤️

410808
2014-01-26 07:15:33 +0330 +0330
NA

١- دوست دختر فابريك تقريبأ سبزه رو چى شد؟!
٢- منظورت از عنوان داستانت چى بود؟!
اسم توهم مستجلقانه ديگه اى رو اشتباهأ رو اين تخيلت گذاشتى؟

0 ❤️

410809
2014-01-26 15:47:32 +0330 +0330
NA

داستانتونخوندم ازکامنتامشخصه چه کوس نوشته ایه.
ولی یه سوال برام پیش اومده که نجیب خان مگه چندتادخترداشت که این آخریشه ؟
هرکی میدونه راهنمایی کنه آخه من سریال عمرگل لالرو چندقسمت بیشترندیدم

0 ❤️

410810
2014-01-26 15:53:24 +0330 +0330
NA

rama_p
تازه اینکه چیزی نیست.اکثربدنسازا هم کونین یابه عبارتی بیشترکونیا بدن سازن.
البته قصدتوهین به دوستان ورزشکار رو ندارم.این نتیجه گیری ای است که ازبیشترداستانها مخصوصا داستانهای گی میشه کرد.
بعععععععععععله داداش

0 ❤️

410811
2014-01-26 17:44:19 +0330 +0330
NA

تخمی بود. ایراد از نویسندگیت نیست. از مغز پوکیدته .

0 ❤️

410812
2014-01-26 18:05:58 +0330 +0330
NA

خوب اين الان چه ربطي به عنوان داستان داشت؟ خود نکبت پندار عقده اي.

0 ❤️

410813
2014-01-26 18:49:59 +0330 +0330
NA
388847_106585156127460_242613292_n.jpg

بسلامتی شریک دوران دکتربازیمون بزن زنگوووووووووووو

0 ❤️