آرزوي سكسم به عشق تبديل شد

1395/01/30

سلام به همه بچه شهواني، دوستاي خوبم من تو اين سايت عضو نيستم اما همه داستانها و تاپيكها رو ميخونم و عكسهارو ميبينم، اين ماجرايي كه ميگم داستان نيست و واقعيته و فقط اسمها عوض ميشه، اول ازخودم ميگم و يكم بيوگرافي بعد داستانو ميگم كه شمام مث من حالشو ببرين،من نياز هستم ٢٩ سالمه ، اصالتا شماليم و تك دخترم ، الان ٥ ساله تهرانم وقراره ازدواج كنم، هيكلم معموليه وقيافه م بد نيس، ولي اونايي كه باهاشون بودم همگي نظرشون اينه كه علاوه بر تنگي فوق العاده ي كسم تو سكس خيلي حشري و داغم ، نميتونم بدون مرد زندگي كنم،٢١ سالگي يه نامزديه ناموفق ٤ ماهه داشتم كه كلا از بابتش خيلي ناراحت نشدم چون اپن بودنم ديگه دليل داشت!حقيقت قضيه اين بود كه تو ١٩ سالگي يه دوست پسر(مرد ٣٠ ساله) داشتم كه زن داشت اولش خب كم تجربه بودم نفهميدم كه متاهله بعدم كه ديگه بهش عادت كرده بودم نتوتستم عقب بكشم،اون خونه مجردي داشت و زياد پيشش ميرفتم از لاپايي و كس خوردن واسم انقد حشريم كرد تا بلاخره بهش اجازه دادم بكنه تو كسم ، خيلي پيشش ميرفتم تا زنش فهميد و قبل ابرو ريزي دوستيمون تموم شد ولي خب من كير خورده كه مزه شو چشيده بودم مگه ميتونستم كه به دوست پسرم ندم؟ تا قبل نامزديم دوست پسرداشتم،اما بعد كه به بهونه همين مسائل جدايي و فوق ليسانس اومدم تهران ساكن شدم تنها بودم،بعد يه مدتم رفتم سر كار، اما هنوز كيس خوب گيرم نيومده بود، ببخشيد طولاني شد حرفام،داستان از اينجا به بعد شروع ميشه كه سه سال پيش كه تازه رفته بودم سر و كار و همزمان دانشگاهم ميرفتم ماشين نداشتم و يه كم پياده ميرفتم و يكم تاكسي تا برسم سر كار و دانشگاه و بهمين ترتيب برگردم، دوست پسرم كه نداشتم كلا بد تو كف دوست پسر بودم، حواسم بود دورو برم مورد مناسب پيدا شد از دست ندم،يه روز صبح ميرفتم ازمايشگاه سر خيابون منتظر تاكسي بودم يه سوزوكي جلوتر واستاد تو چند صدم ثانيه دورو برمو پاييدمو و تصميم گرفتم سوار شم، گفتم ببينم چي از اب در مياد، سوار شدم ديدم اوووف چه جيگريه، يه پسر اخرش ٢٨ ساله قد نسبتا بلند و چشم و ابرو مشكي و ته ريشو خيلي خوش لباس، سلام و احوالپرسي و حرفهاي معمولي، پرسيد مسيرتون كجاست گفتم ميرم دولت گفت منم ميرم قيطريه تا يه جايي در خدمتتون هستم، اسمش مهران بود ٢٧ ساله و دانشجوي دكتراي مديريت ، امار منو گرفت ،يجور فهموندم كه تنهامو و مجرد، منو نزديك محل كارم پياده كرد و قرار شد تماس بگيره،يه روز و نصفي شد زنگ نزد و منم نزدم و پيش خودم گفتم سوارم كرد خوشش نيومد باقيش واسه خالي نبودن عريضه بود،خودمو سبك نكم، تا شب فردا كه زنگ زدو گفت همو ببينيم، رفتم و دور زديمو بيشتر حرف زديم، خيلي باهاش حال كردم، بوي عطرش مستم ميكرد، نسبتا مودب بود نميشد خيلي زود باهاش صميمي شد، بهر حال دوستي ما اينجوري شروع شد، هر روز حرف و صحبت و اس ام اس و هر دوسه شب يبار بيرون رفتن و گشتن ، لامصب انگار مرد نبود فقط دستمو ميگرفت، كسم ديگه داشت منو ميخورد ، شبها ميومدم شهواني داستان ميخوندم و عكس تماشا ميكردم بدتر كسم خيس ميشد حالم بد ميشد،يه ماهي شد، تا يه شب وسط حرف ، صحبت غذاهاي شمالي شد و پرسيد چيا بلدي ، چند تارو گفتم تا گفتم ناردون خوشحال شد و گفت اخجون درست ميكني واسم منم مثل اي كيو سان لامپم روشن شد گفتم حتما عزيزم كي دوست داري، گفت روز كه نميتوني سر كاري، فردا شب برام بزار ، گفتم مياي اينجا ميخوري يا ميبري گفت هر جور تو دوست داري منم گفتم پس فردا شب مهمون دارم…

فردا صبح زنگ زدم ازمايشگاه به همكارم گفتم پريود شدم دارم از درد ميميرم نميتونم بيام خودت برام رديفش كن، از صبح افتادم به جون خونه و تمييز كردن و صد بار زنگ زدم مامانم تا يادم بده چجوري ناردون بپزم ، بعد از ظهرم رفتم حموم كس وكون و همه جا رو حسابي تمييز كردم و صد بار لباس پوشيدم و در اوردم تا اخرش اماده شدم، تا اون موقع عمرم هيچوقت واسه كس دادن ي روز زحمت نكشيدم بخدا!
ساعت ٩ مهران اومد، من موهامو وا كرده بودم تا كمرم و سشوار كشيده بودم، يه دامن كوتاه مشكي بدون جوراب با يه تاپ مشكي و يه ژاكت طوريه طلايي، لاك قرمز و رژ قرمز و عطر تند…
مهران اومد تو با يه بسته شكلات و يه شاخه گل، روبوسي كرديم و نشستيم شروع كردم ازش پذيرايي كردن و حرف زدن از همه جا، يه كم بيشتر رفتيم تو مسايل خصوصي و خانواده و گذشته و اينا، منم گفتم كه نامزد داشتم و جدا شدم و كلا صحبت لذت بخشي بود تا مهران گفت گرسنمه و از صبح واسه اين ناردون دلمو صابون زدم، شامو چيدم و خورديم، خداييشش خوب پخته بودم كلي حال كرد، از جلو اپن كه پا شد اومد اينور ناغافل پيشونيمو بوسيد و گفت مرسي خيلي عالي بود،حال كردم ، بهر حال اولين تماسش بعد دست دادن و روبوسي بود كه خودش پيش قدم شد، تو كل اين مدت كسم نبض ميزد، منتظر لحظه اي بودم كه شروع كنه
، مهران بهم گفت ظرف و جمع و جور كردنو ول كن، بيا كنارم بشين، منم از خدا خواسته با سر رفتم تو مبل كنارش، گفت نه ، دستمو گرفت بلندم كرد گفت بيا بشين رو پام، قلبم ميزد، نشستم دستامو گرفت و خيلي اروم نوازششون كرد، من نگاش ميكردم خيلي اروم بود، بعد اروم شروع كرد به صحبت كردن، گفت دختري بودي كه تو خيابون سوارت كردم و نميدونستم كي هستي… يهو قلبم ريخت كه ادامه داد، اما امشب كه اومدم اينجا خيلي باهات حال كردم خيلي مهربوني ، خونه تو دوست دارم، شخصيتتو، همه چيت عاليه يه ماهه باهاتم هيچ چيز بدي نديدم ازت،اگه دوست داري تو هم باهام حال ميكني با هم دوست باشيم!!!
يعني خداييش فكر كنين من تا اون موقع داشتم تست ميشدماااا، ، ، نميدونست دست من اگه بود كه تا الان كيرشم خورده بودم، منم سريع خودمو جمع و جور كردم و يه سري حرفهاي قلمبه سلمبه زدم تو همون مايه ها كه اره منم مثلا كلي بهت اعتماد كردمو و از اين حرفهاااا
خلاصه جواب بعله دوست باشيمو كه دادم مهران محكم بغلم كرد و فشارم داد بخودش، بعد گفت اگه ناراحت نميشي خيلي خسته م ، برم؟؟؟ گفتم حتما عزيزم ، اقاا… رفت! بعله كلا ايشون رفتن و منم خيلي شيك اونشب بقول اقايون شق درد شدم و تا صبح تو رختخواب وول خوردم، اينهمه زحمت كشيدم حتي لبمم نبوسيد!!!
از فرداش صبح كه زنگ زد مدل حرف زدنش عوض شده بود، مهربونتر و صميمي تر و همهش ميگفت عزيزم و عشقم و موقع خداحافظي ميبوسيدم و شبا يكي دو ساعتي تو رختخواب باهم حرف ميزديم، خداييش از حال من بيچاره خبر نداشت كه …
دو سه هفته گذشت… منم كم كم احساس ميكردم دوسش دارم و به اين وضعيت دوستي بدون سكس عادت كردم ، حقيقتش يه كم هم با بقيه زندگيم فرق داشت، گذشت، يه روز جمعه غروب كه قرار بود بريم فرحزاد، بهم گفت حوصله شلوغي نداره مياد پيشم، ديگه فكر نميكردم ممكنه سكس كنيم اما به خودم رسيدم و خوشگل كردم تا بياد، تازه چايي دم كردم كه زنگ زد ، درو وا كردم ديدم يه جعبه شيريني و يه دسته گل گنده دستشه با يا نايلكس،تعجب كردم، گفتم اينا چيه اوردي مال كيه، گفت براي دوست دخترم، دلم غنج رفت، گفت اوندفعه حساب نيست،تازه كم كم ميفهميدم چقد با مرداي ديگه فرق داره، نشستيم به حرف زدن و چايي شيريني خوردن و فيلم ديدن، بعدشم زنگ زدم شام اوردن، بعد شام يهو پاشد نايلكسي كه همراش بود برداشت رفت تو اتاقم ، پشت سرش اومدم برم بخودم گفتم نه صبر كن ، يعني چيكار ميكنه، سه ديقه بعد اومد ديدم بلوز شلوارك تو خونه پوشيده ، خنده م گرفته بود اومد جلو بغلم كرد گفت چيه خوب واسه خودم لباس راحتي اوردم، دستمو انداختم دور كمرش بهش گفتم دوست دارم ، اونم سرمو چسبوند به شونه ش گفت منم همينطور، بعد يهو سرمو با دو دستش گرفت دوباره اورد بالا و يهو لبمو بوسيد، تو يه لحظه داغ شدم و منم شروع كردم به بوسيدن و مكيدن لبهاش، اون ميبوسيد و من ، دوتايي از هم سبقت ميگرفتيم ، وسط هال ، ايستاده ، داشتيم به هم ميپيچيدم ، مهران چشاشو بسته بود و منو فشار ميداد به خودش منم از پشتش ناخونهامو ميكردم تو كتفش، يهو نفس كم اوردم، لبمو ول كرد گفت اجازه ميدي، گفتم چي؟ گفت ببرمت تو اتاق، گفتم اره عشقم، اولين بار بود تو زندگيم كه طرفمو بيشتر از سكس ميخواستم، خوشبختانه تر و تمييز بودم، بلندم كرد مثل تو فيلمها با يه چرخش منو برد گذاشت رو تخت، اينبار ديگه نه صبر كرد نه اجازه گرفت، اومد روم ، دوباره شروع كرد به خوردن لبهام و منم همراهيش ميكردم، خيلي جلو خودمو گرفته بودم ، سه ماه صبر كردم تا خودش بخواد، از لبم جدا شد موهامو داد كنار رفت زير گردنم و گوشهام ، ميليسد و ميك ميزد و ميبوسيدو و دوباره ميومد بالا يكم لبامو ميخورد، تو اوج لذت بودم يهو پاشد، بلوز و شلواركشو در اورد و دستمو گرفت بلندم كرد و بلوزمو كشيد بالا، دوباره منو خوابوند و كمرمو داد بالا شلوارمو كشيد پايين كه همراش شرتمم در اومد، يه لحظه فقط نگاه كرد به كسم و پاشد سريع شرتشو در اورد ، الهي من قربونش برم كيرش خيلي تمييز و خوشگل، كلفت و شق شق، روم نشد خيره بشم سريع چشامو بستم كه حس كردم اومد روم و پاهامو بهم جفت كرد، كيرش لاي كسم بود ، سينه هام از تو سوتينم در اورد و شروع كرد به ليسيدن نوكش، منم بيكار نبودم دستم تو موهاش بود و اه و ناله ميكردم چنان با ناز و ادا انگار بار اولمه ، مهران فقط ميگفت عزيزم عشقم نفسم عاشقتم و تنمو گردنمو سينه هامو ميخورد و ميليسد، بعد يهو برم گردوند، يه لحظه ترسيدم نكنه بخواد بزاره تو كونم، بعد ديدم نه سوتينمو وا كرد و داره پشتمو كلن از گردن تا گودي كمرم ميبوسه، ديدم خيلي داره بهم حال ميده اروم گفتم مهراااان عششششقققم ، گفت جانم عزيزم، گفتم خسته شدي گلم بخواب ميخوام مث تو همه تنتو ببوسم، گفت باشه ،يكم ديگه سينه هامو از زير مالوند و كيرشو مالوند به كونم اومد كنارم، من پاشدم، اروم نشستم رو كيرش جوري كه كيرش لاي چاك كسم بود و همه اب كسم ماليد به كيرش، بعد موهامو اوردم جلو ريختم رو سينه هام ، اروم شروع كردم با ناخونهام ميكشيدم رو بوستش و بهش ميگفتم عزيزم عشقم دوست دارم ، مهران چشاشو بسته بود اما مثل مار به خودش ميپيچيد، بعد كمرو دادم بالا چهار دست و پا اومدم روش شروع كردم از لبش خوردن و بوسيدن و اروم اروم اومدم بايين، سينه هاش خوردم و زبونمو كردم تو نافش ميچرخوندم، مهران روتختي رو ميكشيد كه فرياد نزنه، تو دلم گفتم تلافي اون سه ماه كس درده…رسيدم پايينتر، با عشوه و ناز گفتم عزيزم ، نفس نفس ميزد ، گفتم چيكارش كنم، گفت بخورش بخورش، نياز بخورش حالم بده زيركيرشو با دست راستم گرفتم و با دست چپم دست چپشو ، اروم كله شو كردم تو دهنم ، مهران دستمو فشار ميداد، چند بار اروم كردم تو دهنمو در اوردم ، بعد كله شو ميخوردم بعد دوباره ميكردم تو دهنم و در ميارردم، مهران مثل مار بخودش ميپيچيد و من از مزه كير تو دهنم هر لحظه مست تر ميشدم ، رفتم پايين تر جفت پاهاشو دادم بالا شروع كردم خوردن خايه هاش، مهران ، مهران مودب و باكلاس من كه سه ماه تو كف كيرش بودم ديگه داشت ناله ميكرد كه با زبونم رفتم سراغ سوراخ كونش، اولين بار بود اينكارو ميكردم ولي شهوت من و ناله هاي اون حشريم ميكرد، يه كم سوراخشو ليسيدم بعد اروم نوك زبونمو كردم توش، مهران نتونست طاقت بياره دستمو كشيد گفت بيا ديوونه، منو كشيد رو خودش و لبامو بوسيد گفت ديوونم كردي، بسه ديگه ، الان وقتشه مال خودم بشي، اين حرفو كه زد يهو دلم حري ريخت ، گفتم نكنه فكر ميكنه دخترم ، منكه بهش گفته بودم نامزد داشتم دوست پسر داشتم، مهلت نداد يشتر فكر كنم محكم انداختم رو تخت و اومد روم، گفت دوست دارم ، خيلي ، منم گفتم دوست دارم عشقم، هر كاري دوست داري باهام بكن، گفت عاشقتم و اروم كيرشو سر داد لاي پام، دوباره حالم بد شد به نفس نفس زذن افتادم ، هي ميكشيد لاي چاكم بالاو پايين ميكرد اما نميكرد تو، گفتم مهران مهران تورو خدا حالم بده ، گفت چي ميخواي كيرمو ميخواي، گفتم اره ميخوام بكني منو، دستشو برد لاي پام سر كيرشو گزفت اروم چند بار تكون داد تا سوراخمو پيدا كرد، از شدت حشر كمرم بالا پايين ميشد، كله كيرشو فشارش ميداد در سوراخم نميرفت تو ، اشكم داشت در ميومد يهو لپهاي كونمو از زير گرفت كونمو داد بالا كيرشو يهو با يه فشار خيلي زياد تا ته كرد تو كسم، جر خردم ، جيغ زدم مهران مهران دردم اومد جرم دادي، گفت جون، قربون كس تنگت بشم ، شروع كرد به گاييدن، كيرش كلفت كس منم تنگ با هر با جلو عقبي كه ميكرد منم جيغ ميزدم عشقم، مهران ،كسم، جر خوردم، يه ٥ ديقه اي اون ميكررد و منم جيغ زدم تا كسم يه كم بيحس تر شد جا باز كرد و اونم تلنبه هاشو اروم تر كرد و دوباره شروع كرد همزمان لبمو و گردنو و سينه هامو خوردن، من خيلي تو زندگيم سكس داشتم ، اما اين بخاطر علاقه م بهش و زمان طولاني كه براش صبر كرده بودم ميشه گفت بينظير ترينش بود، مهران تلنبه ميزد و با سينه هام بازي ميكرد بعد گفت برگرد، برگشتم به حالت دراز كش، زير شكممو گرفت كونمو كشيد سمت خودش چسبوند به كيرش ، موهامو از پشتم داد يه طرف با دستش و بعد تا ميتونست كمرمو فشار داد به پايين تا كونم بياد هوا،بعد دوباره كيرشو كرد تو كسم ، تو اين حالت بدتر بود كيرش تو نميرفت، انقد جلو عقب كرد كه تا تهش رفت ، حالا نگا كي بگا، صداي برخورد تنش با تنم رو ميشنيدم و كير كلفتش كه كسمو جر ميداد، سرم تو بالش بود جيغ ميزدم ، باورم نميشد اين همون مهرانه كه سه ماه بهم دست نزد. ده ديقه بعد ديگه داشتم از حال ميرفتم ، گفت نيازم عشقم ارضا شدي؟ گفتم نه عشقم ، گفت چيكارت كنم ، گفتم برم گردون، برم گردوند و بيمعطلي كرد تو كسم ، پاهامو انداختم دور كمرش حلقه كردم گفتم فقط بكن و چوچولمو بمال، با يه دستش چوچولم ميمالوند و با دست چپش سينه هامو ميكشيد كه ابم اومد و گفتم مهران دارم ميشم فقط بكن، فقط كسم نه كل وحودم منقبض ميشد ، جيغ ميزدم مهرااااااان، مهراااااااان، تا اروم شدم و بيحال پاهام شل شد افتاد، مهران پاهامو گرفت و شروع كرد به تلنبه زدن، چنان ميزد سينه هام مثل موج رو تنم تكون ميخورد كه يهو مهران كيرش بيحركت شد و ابش اومد،گفت اي ايييي ايييي و يكم شد كشيد بيرون، گفتم كجاست پس كجا ريختي، نفس زنان گفت ببخشيد دست خودم نبود ريختم تو، گفتم اشكالي نداره عزيزم، ابشو حس ميكردم داره از كسم ميزنه بيرون،كشيدمش سمت خودم يوري شدم كنار هم دوتايي رو تخت خوابيديم ، زود خوابمون برد، يه ساعت بعد رفتيم دوش گرفتيم كلي همو بوسيديم و بغل كرديم و به اين نتيجه رسيديم بازم دلمون ميخواد، اومديم بيرون دوباره سكس كرديم ، اين بار مهران اول كسمو خورد و بعدشم دوباره به بهونه اينكه حالا كه يبار ريختم بار دومم ابشو ريخ
ت تو، بعدا فهميدم كلا موقع ارضاء شدن دوست نداره كيرشو در بياره واسه همين من از اون موقع قرص ميخورم، اين داستان بهترين سكس زندگيم بود با اخرين دوست پسرم، چون هنوز دوستيم و قراره ازدواج كنيم، مهران تو اون سه ماه داشت به خيال خودش امتحانم ميكرد منم كس خلم ناخواسته قبول شدم ، يعني به فكرشم نرسيد من چقد دلم كير ميخواست، بهر حال شانسي بود يا هر چي مهران ادم خوبي از اب در اومد و من الان عاشقشم، خيلي باهاش حال ميكنم و سكس هاي بي نظيري باهم داشتيم، اما من هرگز حتي يه بار از اينكه در گذشته چه كار ها كردم و با كيا خوابيدم پشيمون نيستم ، اينو گفتم بدونين سكس داشتن و لذت بردن از سكس، چه دادن چه كردن هرزگي نيست، هرزگي با چندنفر همزمان بودن و سو استفاده كردن از ديگرانه، لطفا هركي داستانو خوند اگه عضو بود نظرشو راجع به نوع نوشتم و اينكه چقد از داستانم لذت برده رو بگه، ممنون ميشم.

نوشته: نياز


👍 5
👎 4
16438 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

537760
2016-04-18 21:12:31 +0430 +0430

داستان خوبی بود اما یچیزی برام جای سواله ! تو که میگی طرف انقدر حساس و مبادی ادب و اخلاق بوده و سه ما تو قرنطینه داشته امتحانت میکرده براش مهم نبود چرا پرده نداری؟! یا تعداد دفعات سکست با دوست پسرات و بهم خوردن نامزدیت رو به هیچ جا حساب نکرد؟!
عجیبه!
دو تا شخصیت کاملا متنقاض تو یه کاراکتر واقعا عجیبه!! (hypnotized)

1 ❤️

537761
2016-04-18 21:17:58 +0430 +0430

به نظرم تخیلی اومد حوصله ندارم دوصفحه نظر بنویسم :)

0 ❤️

537768
2016-04-18 21:36:17 +0430 +0430
NA

پسندیدم ?

0 ❤️

537796
2016-04-18 23:09:40 +0430 +0430

میشه باور کرد و در کل داستان خوبی بود.

0 ❤️

537803
2016-04-19 02:36:42 +0430 +0430
NA

چند خطی از داستانت رو خوندم متوجه شدم اصل مطلب چیز دیگست ،با اینحال تا اخر به خواندن ادامه دادم.
کاری با اصل مطلب ندارم چون بمن مربوط نیست اینه که ترجیح دادم به دوسه موردی که از محتوای داستانت (اصل رو براین قرار دادم ) که بنظرم جالب و قابل بحث بود و اشاره بجایی به ان داشتی نظرمو راجبش بگم .
گفتی
"مهران تو اون سه ماه داشت به خيال خودش امتحانم ميكرد منم كس خلم ناخواسته قبول شدم ، )
معمولا کسخل ها بدون امتحان قبول میشن.
اینو گفتم که بگم تو کسخل نیستی ، وقتی یه ماشین سوزوکی و یه جگیری که راننده اش باشه جلو پات ترمز میکنه و سوار ش میشی ، به امتحان کردنش میارزه که رو طرف کار کنی
انطور که میگی اگر شراره شهوت از چشمات بیرون ریخته میشد، مطمئن باش این چیزی نبود که حتی از چشمان ابله ترین پسرها هم دور بمونه و همون روز اول ماشین سواری ،طرف دنبال محلی میگشت که سیرابت کنه !
وگرنه طرف رو بردی خونه ات ، شام سفارشی رو گذاشتی جلوش ، صدات کرده رو پاش نشستی ، ماچت هم کرده بعد پاشده گفته عزیزم تا دیدار بعدی بای بای!!!
مسئله دیگه ای که خیلی مهمه اینه که خانم ها خوب بلدند چکار کنند که مسئله داشتن یا نداشتن بکارت رو چه جوری به چشم پسرها کم اهمیت جلوه بدن و به باورشون تزریق کنند که بود و نبودش مهم نیست ، البته پسرهایی که در این مورد سر سختی نشون میدن داستانشون جداست هرچند که چند نفری از اینها رو هم در گوشه و کنار زندگی دیگران به عینه دیدم که عاقبت تسلیم شدن اما تنها در قبال یه دلخوشی دیگه که جایگزین کردند بوده. بقول کاربرهای فیسبوک که جمله جالبی رو به تیکه میگفتن " طرف ادای تنگ هارو در میاره "
علفی بودی که به دهن بزت شیرین اومدی ادای تنگهارو یحتمل دراوردی اما در اصل هم هندوانه به شرط چاقو دادی دستش …!
اصل تنگی کار اینجا بود که فقط با چهره مظلوم نمایانه تو فقط میتونست کار ساز باشه و طرف گیر قلاب تنگی شما با مخلفاتش افتاد …این شیرینی کار شاید ملاک فکری بعضی از پسرها باشه که هیجان کار و نوع سکسی که براش غش میکنند براشون مهمه ونه سنتها یی که قدیمی و پیش و پا افتاده میدونندو حاضرند بخاطرش از خیلی خطاها ی گذشته یه دختر یا خطاهای بعدیشون در طول زندگی بگذرند!
به پسره میگن بابا این دختره چی چی داره که ازش دل نمیکنی یا این زنت بچه دار نمیشه چرا طلاقش نمیدی مگه چی داره اخه؟ جواب این بوده که حتما یه چیزی داره که دلم خوشه !! اولین شانست این بود که همچین پسری به تورت خورد …کسخل هم نبودی چون سریع قاپیدیش! شانس دیگه ات برگ برنده تنگی که داشتی بود . اما این اخر کار نیست ، بلکه اول راهه. دخترها یا زنهایی که عاقلند و خودشون میدونن که سکس و شهوت انگیزه اصلی طرف به این وصلت بوده و خیلی خوب هم میدونند که نبایستی کاری بکنند که طرف ازشون سیر بشه وگرنه میرند دنبال یکی دیگه…! هرگز عملی ازشون سر نمیزنه که طرف رو یاد این بندازه که قبل از او با چند نفر سکس داشته و بکارتش رو چه جوری از دست داده و این چیزهارو تو سرش بکوبه!
اما دخترها یا زنهای بیجنبه ، به محضی که خرشون از پل گذشت با بیعرضه بازیشون که ناشی از حماقت ها و بد طینتی شان هست در عرض چند ماه طرف رو با رفتارهای احمقانه و خودخواهانه خودشو ن دلسرد میکنند وتهش هم که معلومه چی میشه …
بعدش خواستم بگم که از پیامدی که در داستانت پزش رو دادی خوشم نیومد که گفتی اصلا از سکس ها یا به عبارتی عوامانه تر از دادن های گذشته خودم پشیمون نیستم !!یعنی دیگران رو تشویق به دادن های مکررو بیشمار میکنی و شعار زندگی دوروزه و از دادنها و کردن ها لذت ببرید رو سر میدی! همه که مثل شما که تنگی جهاز شهوانی ندارند ، مثل تو هم شانس نمیارند ! حالا اگر طرفت بعد 6ماه خجالت دادنت ، ازت سیر میشد و برای رهایی از این تنگه ای که طی رفت و امد کردن های مکرر در این چند ماه تبدیل به تنگه هرمز شده و تاریخ مصرفش گذشته سابقه های دادنت رو برخت میکشید و تو سرت میزد ، باز هم میگفتی از سابقه زیر خوابی با مردهای مختلف پشیمون نیستی؟

3 ❤️

537807
2016-04-19 04:28:37 +0430 +0430

بدک نبود دوست عزیز.فقط نظر dream-girl جالبه انگار طومار نوشته ? ? ? ?

0 ❤️

537809
2016-04-19 04:57:29 +0430 +0430
NA

داستان خيلي خوبي بود و روان نوشته بودي. منم قضيه ازدواجم يه چيزي تو اين مايه هاست :)

0 ❤️

537838
2016-04-19 09:35:19 +0430 +0430

ادبیات داستانت ،ادبیات یک خانوم متشخص نیست و بعضی جاها مثل اقایون از اندام خودت نام می بری،به هر حال صداقت با زرنگی فرق می کنه.شکست و تجربه گذشته مهم نیست ،مهم اینه که فکرنکنی زرنگی .
همیشه از تو زرنگتر پیدا می شه.
بعد ازدواجت مراقب دخترهای بدون پرده تنگ زرنگ اطراف شوهرت باش که مظلوم نمایی می کنند.

0 ❤️

537845
2016-04-19 11:13:12 +0430 +0430

یکی بیاد حرف بزنه یک طرفا آبمو بیاره آااااااخ

0 ❤️

537882
2016-04-19 17:11:07 +0430 +0430

هر کسى بر اساس باورهاش از عشق هرزگى سکس و… تفسيرى داره و بر اساس اون زندگى ميکنه
سکس از نگاه يکى هرزگيه از نگاه ديگرى عشق
اينکه موضوع داستان درسته يا غلط نسبيه

مهم اينه هرکس نکات مثبت داستان و بفهمه
حتى اگه داستان عکس باورهاش باشه
ادب از که آموختى؟ از بى ادبان

0 ❤️

537899
2016-04-19 20:11:38 +0430 +0430

باید بگم که تو یک فاحشه ی موفقی و البته زیاد به خودت نناز چون بادآوردرو باد میبرد 👼

0 ❤️