آرزوی محال

1399/12/19

سلام امیدوارم روزهای پایان سال خوبی رو بگذرونید و امیدوارم سال 1400 سال خوبی باشه و کرونا رو یه جوری بشه مهار کرد.
من پیمانم و یه داستانی نوشته بودم که اسمش (میخام بگم چی شد که اینجوری شد) بود و واقعا این کامنت ها باعث شد ادامه ندم
یه سری اتفاقات افتاد که من رو به سمت بی غیرتی به همسرم سوق داد. اون اتفاقات رو نمیگم ولی همینقدر میگم که کارم به جایی رسیده که توی سکسمون اگه اسم یکی دیگه نباشه من قادرم یک ساعت هم بکوبم ولی ارضا نشم ولی به محض اینکه خانمم مرجان شروع میکنه به تعریف کردن از سکس ها و دستمالی شدنای خیالی خودش من خیلی زوود ارضا میشم.
میخام یه سری از تلاش هام رو بگم که خواستم مرجان رو بندازم تو عمل انجام شده و مجبور بشه سکس کنه با یکی دیگه و من ببینم و لذت ببرم.
من تو یه اداره کارمندم و عصر ها هم مغازه کاشی و سرامیک دارم تو یکی از شهرهای کناره شمال (مازندران) از محل کارم سریع میام مغازه و همش یا چت میکردم تو گروهای بیغیرتی و زوج ها بودم یا تو شهوانی و xhamster و xnnxو …
مدتها بود از وقتی که حسم رو به مرجان گفته بودم و درخواست میکردم که قبول کنه که با یکی دیگه بخوابه و من ناظرشون باشم میگذشت و کیس های مختلفی رو به مرجان معرفی میکردم و اون قبول نمیکرد. یکی از کیس ها و مواردی که به مرجان گفته بودم پسر خالم بود . پسرخاله ای با 7 سال فاصله سنی (کوچکتر) ولی بسیار رفیق و قابل اعتماد . یه روز که مغازه بودم و مهدی از دانشگاه برگشته بود بهش پیام دادم و از سکس گفتم و اونم شروع کرد به تعریف کردن از سکسهایی که داشته و منم ازش پرسیدم زن شوهر دار تاحالا تو کیس هاش بوده که اونم گفت آره زیاد. باید اینم بگم مهدی قد خیلی بلندی داره و هیکلش هم خیلی رو فرمه.کوچیک که بود کیرش رو هم دیده بودم و میدونستم ازون دسته از بچه هاییه که خدا بهش نظر کرده و یه کیر خوشگل و کلفت بهش عطا کرده.
واسه همین هم بهش گفتم خیلی وقته کیرتو ندیدم میشه کیرتو شق کنی یه عکس برام بفرستی که اونم گفت به روی چشم.
تا کیرشو دیدم راست کردم و تو فکرم رفت که حتما این عکس رو به مرجان نشون بدم شاید بتونم مخشو بزنم
عکس رو پاک کردم به مهدی گفتم راستش داداش من همممم من …
گفت چیه پیمان جون بگو چی میخای بگی . گفتم راستش یه جوریه نمیدونم بگم یا نه. گفت بابا ما که با هم این حرفارو نداریم بگو ببینم چیه که انقدر سخته گفتنش اونم به من.(آخه خیلی با هم ندار بودیم تعجب کرد)
گفتم راستش مهدی جون من خیلی وقته یه فانتزی دارم نه تنها من ، مرجان هم همینه. ادامه دادم . من و مرجان دوست داریم یکی دیگه هم تو سکسمون باشه.اولش فکر کرد منظورم یه زن دیگست گفت چیه پیمان خل شدی؟ پیش زنت گاف نده دلت کص میخاد بگو خودم باهم میریم ییلاق تو ویلا ردیف میکنم بزن گزگ دست زنت نده.
گفتم نه مهدی منظورم یه کیر کلفته دیگه بود ، زن چیه من با این کیر کوچولو همین مرجان هم از سرم زیاده،
جا خورد با تعجب گفت کصخل شدی تو ؟ نکنی اینکار و هیچ به عواقبش فکر کردی؟گفتم اوووو الان خیلی وقته دارم همه جوانبشو میسنجم. گفت فکر میکنی پیمان، به محض اینکه اینکار و انجام دادی مثل سگ پشیمون میشی. هم تو هم مرجان. دیوونه بازی در نیاریا. خودم یه کص آس ردیف میکنم میبریم کوه تو ویلامون دبل میزنیم که این فانتزیتو عملی کنی با زنت نه. حال هی مهدی میخواست منو منصرف کنه من گیر داده بودم مهدی تو کاریت به اینچیزا نباشه.
پیش خودم فکر میکردم اگه بفهمه که منظورم از اینکه به اون گفتم خودشو در نظر دارم برای این کار حکما قبول میکنه. ولی تا بهش گفتم مهدی میخوام تو این کار و برامون بکنی و پارتنرمون بشی و بیای نفر سوممون شی دیدم بعد چند دقیقه پیام داد ، ای خدا ااااااا ، پیمان چرا آخه این چه فانتزی ای بود آخه تو که خیلی غیرتی بودی.نکن این کارو تو رو جون مهدی بیخیال شو.
هرچی میگفت من خواهش و التماس که یه کاری نکن برم سراغ غریبه بیا و خودت بشو نفر سوممون. حس کردم یکم نرم تر شد و گفت من خجالت میکشم مرجان حتی باهام دست هم نمیده پیش من حجاب میکنه. گفتم بهش مگم هم باهات دست بده هم پیشت باز بپوشه خوبه؟
بازهم دلیل آورد که بابا پیمان زندگیت خراب میشه نابود میشه آبروت میره این هم یه بهونست دست زنت بهونه نده زندگیت بگا میره.
گفتم نه حکم همینه خواستی بهم کمک کنی بسم الله بیا مغازه نه که برم تو همین گروهای بیغیرتی و زوج و نفر سوم تلگرام یکیو گیر بیارم یکی که اهل اینورا نباشه میارمش و …
جواب نداد هیچی نگفت و آفلاین شد. بیست دقیقه یا یکم بیشتر طول نکشید که دیدم با یه لبخند که با دفعات قبل فرق داشت با همون تیپ همیشگیش اسپورت و خوش فرم وارد مغازم شد و سلام کرد و روبوسی کردیم و نشست کنار دستم دید از رو لب تاپ که تو یه گروهم که نوشته بیغیرتای کس کش
با خنده گفت کس کش شدی رفت؟ آخه چرا پیمان؟ گفتم نمیدونم ولی بدون این حس ارضا نمیشم مرجانم الانا خیلی سرد شده تا به دستمالی شدنای تو خیابون و بازار و پاساژش فکر میکنه خیس میشه و زودی ارضا میشه.
چند ثانیه فکری کرد و گفت خوب برید پیش دکتر ، گفتم مهدی جان دکترمون تویی اون شاه کیریه که اون زیر قایمش کردی بیا و این بیماراتو درمون کن.
دستی به کیرش کشیدم و جفتمون خندیدیم.
گفت خوب چیکار میخای بکنی اگه ذره ای ببینم مرجان تمایل نداره من میکشم عقب بیخیال همه چیزا. گفتم باشه من اونو ردیفش میکنم تو فقط اون کاری که میگمو بکن. گفت چه کاری برنامتو بگو…
گفتم ببین من اینجا همه پیامای تو تلگراممون که امروز رد و بدل شد رو پاک میکنم تو هم همین کارو بکن. من شب میرم رو کار مرجان هوسی که شد هرکاری که بگم نه نمیگه .بلافاصله پیام که بهت دادم خودتو بزن به ندونستن که انگار نه انگار خیلی عادی باش. من میگم مهدی جون کیرتو میخوایم. بگو میخواین؟
یعنی چی میخواین. من میگم یعنی عکس کیرتو بفرست میخوایم ببینیم. توو هم درجا برام بفرستش. من خودم روش کار میکنم نتیجشو بهت میگم.
اگه قرار به اومدنت شد جلدی میای در خونمون.
خوب شهر ما کوچیکه و خونه خالم اینا هم خیلی به ما نزدیکه مهدی هم که ماشین باباش زیر پاشه. خونمون هم ویلاییه و حیاط دار و تقریبا بزرگ.خیالم از بابت همسایه ها هم راحته.
خداحافظی کردیم و منم زودتر مغازه رو بستم و دم غروب رفتم یه پیتزا اژدر گرفتم رسیدم خونه و به مرجان گفتم امشب میخام زود شام بخوریم که خیلی آمپر چسبوندم و میخام سه ساعت باهات حال کنم. اونم که بدش نمیومد و همیشه بعد ایام پریودیش دوست داره تا چند روز زود به زود سکس کنه و ارضا شه قبول کرد و از همون دم غروب رفت یه ست لباس سکسی که خریده بود گیپور و خیلی ناز رو پوشید.
تو داستان قبل فکر کنم گفتم که من 186 قدمه ولی یکم چاق شدم و تقریبا 135 کیلو وزنمه و کیرم خیلی کوچیکه نسبت به جثه ی بزرگم تقریبا به زور به 10 سانت میرسه. مرجان هم 168 قد و 75 کیلو وزنشه و ممه های 85 و تقریبا توپر و یه کوچولو هم شکم که وقتی ایستاده چیزی از شکمش پیدا نیست.
بگذریم…
شام و که خوردیم یکم باهاش ور رفتم و زیر گوشش هی زمزمه میکردم جنده ی من کیه اونم میگفتم مننننن. کصده ی من کیه میگفت مننننن
رفتیم دراز کشیدیم و شروع کردم بوسش کردن وممه هاشو خوردن و با کصش ور رفتن.بهش گفتم میخام امشب دیگه کارو تموم کنم و مهدی رو بیارم مرجان.
طبق معمول که همیشه اولش قاطی میکرد و ناز میکرد گفت بازم امشب قراره با این حرفات اعصابمونو به هم بریزی؟ بازم قرار نیست تو این لحظات شخصیمون راحت و دو نفره باشیم؟
گفتم مرجان دیگه اینبار عین اون دفعات نیست میخام گوشیمو بیارم و به مهدی بهم . مرجان طبق عادت گفت باشه بگو هرکی نگفت منو میترسونی میدونی که من پایم. (همیشه فکر میکرد من عملی نمیکنم این کارو همین حرف و میزد) غافل از این که امروز و امشب دیگه فرق داره و ما هماهنگ کردیم.
همینطور که این حرف ها رو میزد رفت سمت کیر کوچولومو شروع کرد به میک زدنش زیاد از خوردن خوشش نمیاد ولی طبق یه رسمی که از فیلم های پورن یاد گرفتیم همیشه اولش یه چند تا میک برام میزنه نه اینکه کامل عین حرفه ای ها بخورتش ولی یه کارایی میکنه. من هم که دیگه عقل و هوشمو از دست داده بودم و کاملا مست شده بودم هم با این کارش و هم با تهدیدش گوشیمو گرفتم و صفحه ی چت مهدی رو آوردم و بهش نشون دادم گفتم ایناهاش نگاه کن میخوام به بکنت پیم بدم.اون گفت آخ جووووون مهدی خوشگلم بگو کیرشو بیاره بکنتم که دارم آتیش میگیرم.
منم دیدم مهدی آنلاینه و درجا بهش گفتم سلام چطوری مهدی جون. عین همون حرفایی که زدیم رو اینجا پیاده کردیم و طوری که شک نکنه بهش وویس دادم قبلش به مرجان گفتم دارم وویس میدم وقتی گفتم مرجان میخاد کیرتو تو هم بگو آره کیرتو میخام مهدی جوون. (گرچه مرجان با همه ی حشری بودنش مغزش این وقتا رد نمیده و کار میکنه و اینکار و نمیکنه به گفته خودش اون زمان اصلا فکرشم نمیکرد من واقعی دارم این کارو میکنم چون پایین پام نشسته بود و داشت کیرمو لیس میزد) من وویس دادم و گفتم مهدی جون میخوام امشب بیای اینجا مرجان و برام بکنی بعد گفتم مگه نه مرجان؟ مرجانم گفتم آآآآآآآرررره بیا مهدی جون کیرتو میخام بدجوووووور بعد من گفتم البته اول باید براش بفرستی عکس کیرتو تا ببینه ببینم مرجانی هم میپسنده یا نه؟
به محض اینکه فرستادم وویس رو مهدی یه استیکر خجالت فرستاد و منم درجا پیام دادم تو هم وویس بفرست بگو قربون کص مرجن جونمم میشم و درجا پیام پاک کردم. به محض اینکه مهدی پیام صوتی دادو من پخشش کردم و همراهش عکس از کیر شق شده ی بلند و کلفتش فرستاد انگار برق از کله ی مرجان پریده باشه کیرمو ول کرد و اومد بقل دستم گفت چیککاااااااااااار کردی کسسسسسسسسسسسسسس کششششششششششش واقعا فرستادی؟
گفتم آره دیگه عزیییییییییییییییزم گفتم که امشب واقعیه بلافاصله نذاشتم کاری کنه و حرفی بزنه و ممه شو گذاشتم دهنم. مهدی بلافاصله پیام داد صوتی و گفت مرجان جون چطوره کیرم میپسندی عزیز؟ مرجام که گوشیمو که رو زمین گذاشتم بعد گرفتن ممه هاش رو گرفت دستش و وویس رو پلی کرد و همینطور که من داشتم ممه شو میخوردم با حال خراب به من گفت یزیدتو بابا این کیره یا دست بیل گفتم چرا به من میگی خوشگل جنده ی من به صاحابش بگو گرچه اگه بخای صاحبش تو میشی. اونم با همون حال و احوال که داشت ناله میزد وویس داد تازه میفهمم کیر به چی میگن اینی که پیمان من داره کس کش من داره دودوله. و یه خنده ی شیطانی هم کرد و فرستاد. منم که از این فحش ها و این مدل تحقیر وااقعی کیرم خوشم اومد و میاد کلی حال کردمو خندیدم و ممشو با ولع بیشتر خوردم.
مرجان به مهدی پیام متنی داد و نوشت برا کصم جلق بزن ببنیم ابتو برام بیار
مهدی گفتم میتونم ایکی ثانیه بیام جلو چشات بیارم آبمو مرجان احتمالا چون خجالت میکشید یا حالا از همون جنبه ای که میگم مغزش همیشه کار میکنه در همه حال و هیچ وقت عنان از دست نمیده گفت نه نه فعلا چتی باشه مهدی جون
خلاصه اون شب مهدی یه جلق اسمی زد برا مرجان و منم یه سکس عالی کردم که فکر کنم هرچی آب تو کمر و دور و اطراف داشتم رو خالی کردم تو کص مرجان و زیاد اصرار نکردیم که حتما امشب بیاد مهدی و تموم شد اون شب.
صبحش مرجان کلی اعصابش خورد بود که ای وای حالا چیکار کنیم چجوری تو چشم مهدی نگاه کنیم و ازین جور حرفا
بهش گفتم اصلا بهش فکر نکن و اگه یه روزی حتی واقعا باهاش سکس هم کردیم هیچ وقت بهش فکر نکنه و این فقط برای همون زمان سکس هست و بلافاصله بعدش تموم میشه میره. مطمئن باش مهدی هم پسر خیلی قابل اعتمادیه و هیچ وقت تو روبرو شدنامون هیچ تغییری تو رفتاری نمیکنه. فقط ازت میخام که دیگه پیشش حجاب رو کنار بگذاری و باهاش دست بدی البته لطفا
گفت خیلی راحت در این باره صحبت میکنی من دارم از غصه دغ میکنم. بوسش کردم و اون رو که آماده شده بود رسوندم مدرسشو خودم رفتم اداره.
به محض اینکه رفتم اداره دیدم نمیتونم اصلا از فکر دیشب در بیام گفتم مرخصی بگیرم و برم مغازه.
همین کارو کردم و تا رسیدم به مغازه رفتم تو گروهامو شروع کردم با دوستام خاطره دیشب رو در میون گذاشتنم و نظراتشونو گرفتم بیشتر وقت گذروندم تا مهدی بیدار شه آخه بهش پیام داده بودم که هر وقت بیدار شدی بیا مغازه چون من مغازم
حدود ساعت 10 بود که دیدم مهدی وارد مغازه شد و نشست کنارمو به محض اینکه نشست شروع کرد به خندیدن و تعریف از اینکه عجب حس و حالی داره آدم بدونه شوهره نشسته و تو داری زنشو میکنی و ازین حرفا.
گفتم خوب این حرفا رو بزار کنار برنامه امروز و امشب رو بچینیم.
گفت خوب … یعنی امشب هم سکس میکنید گفتم قطعا سکس میکنیم ولی برای تو برای عصر برنامه دارم همون زمانی که مرجان برمیگرده خونه.
گفت خوب باید چیکار کنم. گفتم من تو حیاط یه انبار دارم که یه سری از بارهامو اونجا میگذارم یه ست کاشی رو بهونه میکنیم و میری خونه ما و با ماشینت بار میزنی میاری مهدی گفت خوب پیمان انبارتون که تو حیاطه گفتم آره میدونم ولی همراهش میگم کیف ابزارم هم بیاری چون یکی از ابزارم شکسته و به کیف ابزارم نیاز دارم. خوب دقت کن مرجان نفهمه که ما از قبل برنامه ریزی کردیم گرچه میفهمه ولی تو تبالو نکن. گفت خوب بعدش … گفتم من کلید خونه رو بهت میدم ولی مطمئنا مرجان در رو از داخل قفل میکنه و چفت در و مینندازه باید یه کاری کنی تو باید دم در خونمون وایسی مرجان که از سر کار برگشت حدود ساعت 1 و ربع میذاری کامل بره توی خونه ، مرجان عادت داره وقتی میاد بلافاصله لخت مادرزاد میشه و میره تو حموم همین که مطمئن شدی مرجان تو حیاط نیست میری دروازه رو باز میکنی و میری تو حیاط و به من یه تک میزنی و من به خونه زنگ میزنم و اطلاع میدم که مهدی رو فرستادم یه سری بار بیاره برام و کیف ابزارمو هم بیاره کیف ابزارم تو کابیننت بالای رختکن حمومه مرجان دستش نمیرسه و هیچ وقت نرفته اونو بیاره من بهش پشت تلفن میگم که درو باز کنه تو بری اون برداری. ولی مرجان لخت مادرزاده و احتمالا مجبوره بیاد درو باز کنه و فرصت بهش نمیدیم که بره لباس بپوشه اون زمان که رفتی تو خونه و این صحنه رو دیدی و فهمیدی که اوضاع مناسبه نوش جونت فقط میکشمت اگه بلافاصله نیای و برام تعریف نکنی گرچه مرجان بهم شب میگه صفر تا صدشو…
تا ظهر ده بار با استرس زیاد برنامه رو باهم چک کردیم.
مهدی رفت سر ساعت دم در خونمون و منتظر شد. مرجان اومد و رفت تو خونه یکی دو دقیقه صبر کرد و مهدی رفت داخل و به من تک زد و من زنگ زدم به تلفن خونه میخواستم کاری کنم که اگه مرجان توی حموم هم رفته بوده باشه بیاد بیرون و گوشی رو برداره .همین هم شد مرجان رفته بود زیر دوش و تقریبا نیمچه خیس شده بود و اومد تلفن و برداشت و با یکم تندی گفت پیمااااان تو حموم بودم خیس اومدم بیرون به خاطر تلفن بد موقت امیدوارم ارزش داشته باشه و الا باید کل سرامیک و خودت خشک کنی
گفتم عزیزم داره حتما داره عه چرا عصبانی میشی زشته پسره تو حیاطه همون زمان مهدی در ورود اتاق رو زد مرجان با استرس و ترس گفت کیه پیمان؟ گفتم نترس عزیزم مهدی رو فرستادم یه سری بار بیاره با ماشینش برام ابزارم هم ناقصه میاد یه لحظه بر میداره.
یهو یواشکی با تندی زیاد گفت روانی دیوث من الان چه گوهی بخورم؟ خیس آبم درو چوری باز کنم چوری در برم نبینه منو؟
گفتم مرجانی !!! مهدی رو نمیشناسی؟ بنده خدا از این پسر نجیب تر؟(حالا خودمون واسش برنامه داشتیما خخخخ) میاد میگیره میره تو یه حوله بپیچ دور خودت برو پشت در این میاد میگیره میره.
گفت باشه قطع کن ببینم چه خاکی باید به سرم بریزم
از اینجا به بعد رو از شنیده ها از قول مهدی و مرجان میگم براتو که مهدی بلافاصله اومد بهم گفت و مرجان شب موقع سکس تعریف کرد.

مهدی : در که زدم یکی دو دقیقه طول کشید تا در باز شد و چفت درو انداخت سرمو انداخته بودم پایین و مثل بچه های با حیا یه یالله گفتمو سلام کردم و گفتم ببخشید ببخشید شرمند مرجان خانم و رفتم به همون آدرسی که گفته بودی، مرجان کامل رفته بود پشت در و تا اون لحظه ندیدمش وقتی رفتم داخل و کیف رو گرفتم و برگشتم یه نیم نگه زیر چشمی انداختم دیدم مرجان نیمه خیسه موهاشو و یه حوله ی بزرگ پیچیده دور خودش از ممه ها به الاش لخت و از زانو به پایین هم لخت و خیس درجا سرمو انداختم پایین و باز ببخشید گویان اومدم رد شم که مرجان در کامل باز کرد و خودش رفت پشت در که معلوم نباشه و من گفتم الان اگه برم دیگه همه چی تمومه و این فرصت از دستمون میره. یه مکث کردم با انگشتم لبه ی درو گرفتم و سرمو آوردم بالا و درو به سمت خودم و به سمت بسته شدن کشیدم یکم مقاومت حس کردم معلوم بود که مرجان داره دستگیره رو به سمت خودش میکشه ولی نه خیلی محکم قشنگ ترس رو میشد اونجا از نگاه ها و رفتار جفتمون خوند.
درو که به سمت خودم بیشتر کشیدم دیگه مقاومت نکرد و یه سلام ریز کوچیکی کرد و سرشو انداخت به سمت پایین و زمین رو نگاه میکرد ممن یه چند ثانیه از بالا تا پایینشو بر انداز کردم و یه قدم رفتم سمتش اونم رفت چسبید به دیوار پشتش و دیگه راه فرار چون نداشت فهمید که گیر کرده و قشنگ معلوم بود داره به این فکر میکنه که این یه نقشه از پیش طرح ریزی شدست و تودلش داشت به تو فحش میداد. دستمو دراز کردم به سمتش و چونشو گرفتم و سرشو آوردم بالا و با دست دیگم که کیف ابزار بود و قبلش گذاشته بودم پایین دست بردم سمت دستی که حوله رو گرفته بود و حوله رو باز کردم و به سمت زمین هلش دادم تا حوله بیافته و همینم شد و حوله افتاد و مرجان لخت مادرزاد با اون اندام خواستنی و مثال زدنی معصومانه جلوم ایستاده بود و با ترس و خواهش داشت بهم نگاه میکرد.یه قدم رفتم جلو و بهش جسبیدم تقریبا و سرمو بردم سمت لباشو یه بوسه از لباش گرفتم ولی لبهای مرجان اصلا تکون نخورد و همراهی نکرد به همین خاطر گفتم برای اینکه حس و حالش و بیارم حشریش کنم سرمو بردم سمت ممه هاشوو با دست راستم کص داغشو گرفتم و شروع کردم به مالوندن کص خیسش که از آبی که تو حموم به خودش زده بود و تراوشات کص خودش اینطور خیس و لزج شده بود. دیدم بدنش و منقبض کرده و خودشو به دیوار فشار میده و سرشو آورده به سمت گردنمو نفس گرم و اه گفتنش ریزش داره گردنمو قلقلک میده تو همین فکر بودم که دیگه تموم شده و به دستش آوردم و نقشمون جواب داد که بعد تقریبا یک دقیقه مالوندن و خوردن کص و ممه ش یهو گفت ببخش مهدی جان و هولم داد به سممت عقب و حوله رو گرفت و دوید به سمت حموم و گفت شرمنده بگو نمیتونم
منم درجا حساب کتاب کردم گفتم اگه برم سمتش تو حموم و بیشتر پافشاری کنم شاید گندش درآد اسه همین گفتم واسه الان همین قدر کافیه و عذرخواهی کردم و دید زدم کون خوشگلش که وقتی داشت میدوید بالا و پایین میرفت و کیف ابزار و بسته های کاشی رو گرفتم و اومدم بیرون و اومدم سمت مغازه پیشت.
به محض اینکه مهدی اومد و دیدم که زود اومد و اینارو برام تعریف کرد استرس عجیبی گرفتم که امشب مرجان اون روی سگش بالا اومده و امشب دهنمو آسفالت میکنه و تا شب که برم خونه حتی یه پیام هم بهش ندادم.
رفتم خونه و با ترس و لرز درو واکردم و دیدم مرجان تو دید نیست رفتم دیدم نه آشپزخونه ست نه تو هال رفتم دیدم رو تخت دراز کشیده و برقای خونه همش خاموشه.
سلام کردم و گفتم برقارو روشن کنم؟ اکی داد و روشن که کردم دیدم با همون لباس سکس گیپور آرایش غلیظی کرده و رو تخت دراز کشیده و گفت بیا ببینم کص کش ببینم تو میتونی از سرکار برگشیت با این استرسی که میدونم داشتی طی روز میتونی سکس کنی؟
منم که دیدم داره اینطوری حرف میزنه انگار یه سطل آب یخ ریخته باشن رو سرم درجا لباسمو کندم و گفتم خودتو با من مقایسه نکن جنده ی من
من فقط با اون چیزایی که میخای الان از اتفاق امروزت با مهدی برام تعریف کنی همین الان آمادگی دارم تا صبح بکنمت کصده خانومییییی
رفتم و یه سکس کردیم در حد لالیگا و هیچ وقت فراموش نمیکنم اون سکس رو. همزمان هم مرجان کل ماجرا رو برام تعریف کرد و ازم خواهش کرد که دیگه اینطوری برنامه نریزم و گفت که نمیتونه واقعا اینکار و بکنه و اینکار گناهه از نظر اون و نمیخواد که واسه یه لذت گذرا گند بزنه به همه چیز و وخیلی از اون دنیا میترسه و ازین جور حرفهای مذهبی .
میگفت تا دلت میخاد چتی هست و پاست ولی واقعی نمیتونه و با اینکه امروز همون چند دقیقه که مهدی بهش دست زده و پیشش لخت بوده و مهدی باهاش ور رفته به اندازه کل سکسی که با من میکنه بهش حال داده ولی حاضر نیست واقعا سکس کنه. من هم به مهدی این موضوع رو گفتم اونم که ته دلش واقعا راضی نبود خدا رو شکر کرد و گفت واقعا اون لحظه داشت سکته میکرد با اینکه شاید از من که متاهلم بیشتر سکس داشته با کیس های متفاوت ولی این تجربه عجیبی بوده براش.
ما هر از چند گاهی چتی سکس میکنیم حتی واتاساپ تصویری میدیم و یه ساعت باهم لخت و عور میچتیم و سکس میکنیم و مهدی هم ابشو برا مرجان میاره ولی گهگاهی که حضوری هم میبینیم تنها تغییری که کردیم اینه که مرجانی دیگه حجاب نمیکنه و آزاد و لختی و بی روسری میگرده و با مهدی دست میده.
به نظرم این که بتونم سکس مرجان رو با یکی دیگه ببینم یه آرزوی محال شده برای من.
ببخشید که صحنه های ایروتیک نداشت و سکس رو توضیح ندادم چون خودم خوشم نمیاد.
این یه ماجرای واقعیه و مثل این اتفاق واسم کم نیفتاده با بوتیکیه و فیزیوتراپ و یکی دو تای دیگه که اگه از بازخورد هاتون بفهمم که خوشتون اومده بازم مینویسم.********

نوشته: پیمان


👍 8
👎 9
27401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

796026
2021-03-09 01:18:07 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

796028
2021-03-09 01:19:07 +0330 +0330

واقعا این داستانای بیغیرتی نقد کردنش خیلی سخته؛ چون هرچقدر بیشتر فحش ناموس بدی طرفی که داستانو نوشته بیشتر حشری میشه :|
در ضمن صحنه ایروتیک؟؟؟؟؟!

3 ❤️

796127
2021-03-09 11:11:12 +0330 +0330

منم خیلی دوست داشتم خانمم به صمیمی‌ترین دوستم بده ولی چند بار غیرمستقیم گفتم قبول نکرد حتی یه بار به دوستم گفتم برو تو نخش و اگه پا داد بکنش طوریکه مثلا من خبر ندارم امیر اولش فکر کرد دارم امتحانش می‌کنم ولی وقتی دید که قضیه جدیه ترسید خانمم پا نده و به خانمش بگه و بیخیال قضیه شدیم… اگه دوست داری بیا باهم رفت و آمد کنیم فانتزیهای جالبی برای همدیگه با خانمامون ایجادمیشه.

1 ❤️

796151
2021-03-09 15:14:29 +0330 +0330

ارزش نظر دادن هم نداره

0 ❤️

796192
2021-03-09 21:28:23 +0330 +0330

خوب بود ادامه بده

0 ❤️

796202
2021-03-09 22:47:01 +0330 +0330

کسی نفرم سوم نمیخاد

0 ❤️

796417
2021-03-10 20:46:33 +0330 +0330

خوب بودعزیزدلم،اینجاشهوانیه ش ه و ا ن ی کسایی که میان اینجاکاسه داغترازاش میشن،تلفظشوحرف به حرف نوشتم هیجی کنید،بیخودمیکنی میای اینجا،حالا که اومدی موضوع داستان همون اول مشخصه اگه به ریشوقبای جنابان برمیخوره ازش رد شید،این چه معنی میده تایکی میایه چیزی مینویسه همه ادای ادمای امربه معروف کن درمیارنند،همین میشه که 4نفرم بخوان چیزی بنویسندازترس شماجرأت نمیکنند،همیشه نظرخودتوملاک قرارنده وبه کسی تحمیل نکن نظرتومیدی ولی بی احترامی نکن،،اگه غیراین باشه معلوم میشه ازاون سربازان گم نام ومعلوم الحالی که هرچی هم بگی چیزی حالیش نیست وفقط میخوای سایتوخراب کنی وهیچ وقت هم نمیتونی، وسلام،

0 ❤️