داخل یکی از نشست های دانشجویی پرشمار و شلوغ دانشگاه شده بودیم . من و یکی از دوستانم. با کمی تاخیر رسیده بودیم و صندلی ها همه پر شده بود. گوش تا گوش. کنج تا کنج تالار اجتماعات جمعیت نشسته بود. دختر و پسرهایی که اعتراض داشتند. ناراضی بودند آزادی می خواستند و دنبال یک جور گریز می گشتند. دو یا سه نفره در حال صحبت بودند و گه گداری به سخنان سخنران هم دقت می کردند. منتظر بودند تا در فرصتی مناسب بنا به ضرورتی دست بزنند جیغ بکشند یا یار دبستانی بخوانند و چوب الفی را که بر سرشان بود به مبارزه بطلبند. نه تنها صندلی ها کاملا پر شده بود بلکه راهروها و فضای خالی جلوی سن و پشت صندلی ها که منتهی به در خروجی می شد هم کاملا پر بود. سخنرانی های دیگری را هم دیده بودم که شلوغ و نفس گیر باشد ولی این یکی با حضور احسان شریعتی و پوران شریعت رضوی پسر و همسر علی شریعتی واقعا آدم با کمبود اکسیژن مواجه می شد. دخترها و پسرهایی که صندلی گیرشان نیامده بود –از جمله خود من- کنار هم ،تو در تو،هرکسی شانه ،باسن یا سرش به یک طرف افتاده و پا روی پا انداخته و ایستاده بودیم به تماشا و شنیدن و دیدن. کوتاه و بلند،سفید و سیاه . چیز عجیب و غریبی بود . شاید اگر در حالت عادی اتفاقی مثل استنشاق عرق بدن یک غریبه یا ساییده شدن بدن مان با یک نفر دیگر رخ می داد دادمان به هوا می رفت یا رو ترش می کردیم، ولی انگار عاملی به نام علی شریعتی و و نواندیشی دینی و آزادی و تفسیرهای جوانانه و مردم سالارانه از جمهوری و اسلامی باعث شده بود این مسائل برای هیچ کس به چشم نیاید و گویی همه با هم مهربانتر شده بودند. پسرها به دخترها می خوردند و دخترها به پسرها می خوردند و گاهی به علت فشار جمعیت مجبور بودند چند ثانیه یا حتی دقیقه در همان حالت باقی بمانند و با بخشی از بدن همدیگر تماس پیدا کنند. من به همراه چند دختر و پسر دیگر در قسمتی از این زنجیر جمعیتی قرار داشتم که از چند سانتی متر راه بازمانده ی آن به عنوان کریدور عبور و مرور هم استفاده می شد. و به صورت کاملا ناخواسته در معرض تجربه لذت بخشی قرار گرفتم که هیچ گاه تا آن لحظه با گوشت و پوست و استخوانم لمس نکرده بودم. کسانی که می خواستند محل نشست را ترک کنند هیچ چاره ای نداشتند جز اینکه از این راه در حالتی که پشت را رویشان کاملا به طرف ماست رد شوند. و اینجا بود که مزیت داشتن سینه ها و باسن کوچک و نحیف برای دختران و آلت تناسلی کوچک و باسن صاف برای پسرانی که خوش نداشتند با این دیوار انسانی برخورد کنند یا حداقل برخورد کمتری داشته باشند به چشم می آمد. البته حسی به من می گوید نه کسانی که دیوار انسانی را تشکیل می دادند و نه کسانی که در حال رفت و آمد از کنار این دیوار انسانی بودند از این تماس،سایش یا برخورد یا هرچه که اسمش را می گذارید ناراحت و در عذاب نبودند. یکی از دخترانی که در صف دیوار انسانی بود سینه های درشت و برجسته ای داشت طوری که امکان نداشت در هنگام عبور یک پسر جوان نوک سینه هایش با بدن یک پسر تلاقی نکند. دختران در حالی که با یک طرفه کردن خودشان اغلب سینه یا باسن شان با سینه و آلت تناسلی من برخورد و تلاقی داشت از کنارم می گذشتند و همراه استماع مفاهیمی در باب دموکراسی و حق رای آزاد و انتخابات سالم تجربه نویی را نصیب من می کردند. سینه ها و باسن هایی که اغلب بزرگ و تازه و دست نخورده به نظر می آمدند. توی همین حیص و بیص و عبور و مرورها بود که تعادل یکی از عبور کنندگان که دختر کوتاه قد اما تو پر و زیبایی بود به هم خورد و زانویش در حین قدم برداشتن به صورت عذاب آوری با تخم های من یا همان بیضه ها اصابت کرد به طوری که خود دختر هم متوجه موضوع شد. چند ثانیه ای تمام خوشبختی ای را که ظرف چند دقیقه گذشته به دست آورده بودم فراموش کردم. از درد به خودم می پیچیدم. فضا آنقدر کم بود که امکان استعفا از این دیوار انسانی را هم نداشتم. تا آنجایی که امکان داشت سعی کردم درد را به چهره ام منتقل نکنم اما همان طور که گفتم خود دختر هم بو برده بود . لحظه ای ایستاد . لبش را گزید . لبخندی از سر خجالت تحویلم داد، دستی روی گونه ام کشید و گفت« وای تورو خدا ببخشید. واقعا ببخشید.». من حالم کمی سر جایش آمد . سری تکان دادم و عذرخواهیش را قبول کردم. توی همان لحظات کوتاه وقتی خیالش از برگشت من به زندگی راحت شد شروع به حرکت کرد . از کنار من گذشت در حالی که سینه های درشتش به صورت محسوسی با بدن من برخورد کرد. حالا من یک درد خفیف و لذت را با هم داشتم در حالی که زنجیر انسانی دوباره به حرکت افتاده بود و احسان شریعتی داشت از پلورالیسم مذهبی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی داد سخن میداد.
نوشته: lonan
روزگاریست که شیطان فریاد می زند: آدم پیدا کنید! سجده خواهم کرد. ( شریعتی )
چه فانتزیه بود!فقط آخرش باید مقطوع النسل میشدی :-D
و بعد درحالی که لبخندی به لب داشتی!!بسوی افق میرفتی و محو میشدی =))
خب عزیزم الان چی شد ؟ باید چکار کنیم ؟ میشه بدونم انگیزت از نوشتن چی بوده ؟ خواهش میکنم هرچی به مغزتون رسید ننویسید ما چه گناهی کردیم آخه ؟؟؟؟؟
بازی با کلماتت که حرف نداشت ولی ایکاش یه منطق فکری برای داستان یا رساله داشته
الان شرط میبندم خودتم متنت رو بخونی منظور خودت رو نمیفهمی چون تو یا دیوانگی ادبیات رو به سخره گرفتی یا انجماد معانی رو به تجلی کشیدی در هر صورت من به نگارشت 20 میدم ولی به مفهوم بودن متنت 0 هم نمیدم
بچه ها یکی یه ایمیل بده تا یه داستان براش بفرستم بزاره تو سایت. من هرکاری کردم نشد آپ کنم
تمام تلاشت رو کردی تا فریاد آزادی رو به ابتذال بکشی…
امیدوارم فحش هایی که میشنوی به مبلغی که گرفتی بیارزه
حتی تحریم را من و تو خوب درک نکردیم
آن پدری درک کرد که دختر 19 سالهاش سرطان حنجره گرفت
آمپول 130 هزار تومانی شد 380 هزار تومان و پدری کارمند که حقوقش تنها 30 هزارتومان افزایش داشت!
من و تو تحریم را درک نکردیم
پدری که کارگر بود و بیکار شد مجبور شد مسافرکشی کند ولی دید پراید 16 میلیون شده درک کرد!
من و تو فقط فهمیدم کامپیوتر , گوشی , لباس های برند , ماشین های خارجی گران شده
ولی آن های که مریض داشتند کمرشان را تحریم شکاند!
ولی باز هستند انسان های که دم از آزادی و روشن فکری , سیاست میزنند ولی میگوییند انرژی هسته حقمردم ایران است!
من انرژی هسته ای نمیخواهم
من میخواهم پدری مرگ کودک سرطانیش را نبیند!
در کل میتونم بهت بگم خیلی بیشعوری که وسط اون قضایا به سکس فکر میکردی.
عقده ای.
کون بلبلی٬ کون خامه ای٬ کون خرمایی٬
کوش نشور٬ حلقه٬ تخم جن خونگی٬ الهی با شاش زرد میمون کون قرمز استرالیایی خیس بشی٬ الهی با پی پی شترهای پنج کوهانه صحراهای آریزونا قهوه ای بشی
هیچی دیگه همین!
بیاد گل پسر!
hiwwa جان:
این همه فحش از کجا اوردی؟ اینترنت سرچ زدی؟ :D
خیلی جدید بودن.
بعد از سالها یه نفر یه یادی از تخم شناسی ما کرد :D
قبون دهنت هیوا جون
سرحال شدیم :D
پروازی جان:
حالا دیگه مارو نمیشناسی نامرد؟
دلم خیلی برات تنگ شده بود
مهندس گل پسر هم لطف فرمودن ارجاع دادن
اینم مرجع دقیق فحش ها
تخم شناسی/تالیف مهندس گل پسر/جلد چهارم/مبحث انواع کون-------> صفحه ۲۱۲۹
hiwwa:
اخه امتحان داری نیستی .من که به یاد همه هستم.شماها تحویل نمی گیرید . :D
واقعیت دانشگاه ها و جوونای این مملکت.
تحت عنوان شعار آزادی فقط سکس میخوان و اینکه بتونن لباسای لختی بپوشن و کسی کاری به کارشون نداشته باشه
نگارشت خوب بود ولی خیلی کوتاه بود و موضوع خاصی رو پوشش نمیداد. ولی در کل بد نبود
مرسی