آزادی،اسلامیت،جمهوریت و باقی قضایا

1391/11/13

داخل یکی از نشست های دانشجویی پرشمار و شلوغ دانشگاه شده بودیم . من و یکی از دوستانم. با کمی تاخیر رسیده بودیم و صندلی ها همه پر شده بود. گوش تا گوش. کنج تا کنج تالار اجتماعات جمعیت نشسته بود. دختر و پسرهایی که اعتراض داشتند. ناراضی بودند آزادی می خواستند و دنبال یک جور گریز می گشتند. دو یا سه نفره در حال صحبت بودند و گه گداری به سخنان سخنران هم دقت می کردند. منتظر بودند تا در فرصتی مناسب بنا به ضرورتی دست بزنند جیغ بکشند یا یار دبستانی بخوانند و چوب الفی را که بر سرشان بود به مبارزه بطلبند. نه تنها صندلی ها کاملا پر شده بود بلکه راهروها و فضای خالی جلوی سن و پشت صندلی ها که منتهی به در خروجی می شد هم کاملا پر بود. سخنرانی های دیگری را هم دیده بودم که شلوغ و نفس گیر باشد ولی این یکی با حضور احسان شریعتی و پوران شریعت رضوی پسر و همسر علی شریعتی واقعا آدم با کمبود اکسیژن مواجه می شد. دخترها و پسرهایی که صندلی گیرشان نیامده بود –از جمله خود من- کنار هم ،تو در تو،هرکسی شانه ،باسن یا سرش به یک طرف افتاده و پا روی پا انداخته و ایستاده بودیم به تماشا و شنیدن و دیدن. کوتاه و بلند،سفید و سیاه . چیز عجیب و غریبی بود . شاید اگر در حالت عادی اتفاقی مثل استنشاق عرق بدن یک غریبه یا ساییده شدن بدن مان با یک نفر دیگر رخ می داد دادمان به هوا می رفت یا رو ترش می کردیم، ولی انگار عاملی به نام علی شریعتی و و نواندیشی دینی و آزادی و تفسیرهای جوانانه و مردم سالارانه از جمهوری و اسلامی باعث شده بود این مسائل برای هیچ کس به چشم نیاید و گویی همه با هم مهربانتر شده بودند. پسرها به دخترها می خوردند و دخترها به پسرها می خوردند و گاهی به علت فشار جمعیت مجبور بودند چند ثانیه یا حتی دقیقه در همان حالت باقی بمانند و با بخشی از بدن همدیگر تماس پیدا کنند. من به همراه چند دختر و پسر دیگر در قسمتی از این زنجیر جمعیتی قرار داشتم که از چند سانتی متر راه بازمانده ی آن به عنوان کریدور عبور و مرور هم استفاده می شد. و به صورت کاملا ناخواسته در معرض تجربه لذت بخشی قرار گرفتم که هیچ گاه تا آن لحظه با گوشت و پوست و استخوانم لمس نکرده بودم. کسانی که می خواستند محل نشست را ترک کنند هیچ چاره ای نداشتند جز اینکه از این راه در حالتی که پشت را رویشان کاملا به طرف ماست رد شوند. و اینجا بود که مزیت داشتن سینه ها و باسن کوچک و نحیف برای دختران و آلت تناسلی کوچک و باسن صاف برای پسرانی که خوش نداشتند با این دیوار انسانی برخورد کنند یا حداقل برخورد کمتری داشته باشند به چشم می آمد. البته حسی به من می گوید نه کسانی که دیوار انسانی را تشکیل می دادند و نه کسانی که در حال رفت و آمد از کنار این دیوار انسانی بودند از این تماس،سایش یا برخورد یا هرچه که اسمش را می گذارید ناراحت و در عذاب نبودند. یکی از دخترانی که در صف دیوار انسانی بود سینه های درشت و برجسته ای داشت طوری که امکان نداشت در هنگام عبور یک پسر جوان نوک سینه هایش با بدن یک پسر تلاقی نکند. دختران در حالی که با یک طرفه کردن خودشان اغلب سینه یا باسن شان با سینه و آلت تناسلی من برخورد و تلاقی داشت از کنارم می گذشتند و همراه استماع مفاهیمی در باب دموکراسی و حق رای آزاد و انتخابات سالم تجربه نویی را نصیب من می کردند. سینه ها و باسن هایی که اغلب بزرگ و تازه و دست نخورده به نظر می آمدند. توی همین حیص و بیص و عبور و مرورها بود که تعادل یکی از عبور کنندگان که دختر کوتاه قد اما تو پر و زیبایی بود به هم خورد و زانویش در حین قدم برداشتن به صورت عذاب آوری با تخم های من یا همان بیضه ها اصابت کرد به طوری که خود دختر هم متوجه موضوع شد. چند ثانیه ای تمام خوشبختی ای را که ظرف چند دقیقه گذشته به دست آورده بودم فراموش کردم. از درد به خودم می پیچیدم. فضا آنقدر کم بود که امکان استعفا از این دیوار انسانی را هم نداشتم. تا آنجایی که امکان داشت سعی کردم درد را به چهره ام منتقل نکنم اما همان طور که گفتم خود دختر هم بو برده بود . لحظه ای ایستاد . لبش را گزید . لبخندی از سر خجالت تحویلم داد، دستی روی گونه ام کشید و گفت« وای تورو خدا ببخشید. واقعا ببخشید.». من حالم کمی سر جایش آمد . سری تکان دادم و عذرخواهیش را قبول کردم. توی همان لحظات کوتاه وقتی خیالش از برگشت من به زندگی راحت شد شروع به حرکت کرد . از کنار من گذشت در حالی که سینه های درشتش به صورت محسوسی با بدن من برخورد کرد. حالا من یک درد خفیف و لذت را با هم داشتم در حالی که زنجیر انسانی دوباره به حرکت افتاده بود و احسان شریعتی داشت از پلورالیسم مذهبی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی داد سخن میداد.

نوشته: lonan


👍 1
👎 0
33094 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

357058
2013-02-01 04:13:26 +0330 +0330

نگارشت خوب بود ولی خیلی کوتاه بود و موضوع خاصی رو پوشش نمیداد. ولی در کل بد نبود
مرسی

0 ❤️

357059
2013-02-01 04:37:52 +0330 +0330
NA

به اين مي گن عقده !!!

0 ❤️

357060
2013-02-01 05:02:39 +0330 +0330
NA

روزگاریست که شیطان فریاد می زند: آدم پیدا کنید! سجده خواهم کرد. ( شریعتی )

0 ❤️

357061
2013-02-01 05:07:36 +0330 +0330

چه فانتزیه بود!فقط آخرش باید مقطوع النسل میشدی :-D
و بعد درحالی که لبخندی به لب داشتی!!بسوی افق میرفتی و محو میشدی =))

0 ❤️

357062
2013-02-01 05:10:49 +0330 +0330
NA

خب عزیزم الان چی شد ؟ باید چکار کنیم ؟ میشه بدونم انگیزت از نوشتن چی بوده ؟ خواهش میکنم هرچی به مغزتون رسید ننویسید ما چه گناهی کردیم آخه ؟؟؟؟؟

0 ❤️

357063
2013-02-01 05:20:51 +0330 +0330
NA

بازی با کلماتت که حرف نداشت ولی ایکاش یه منطق فکری برای داستان یا رساله داشته
الان شرط میبندم خودتم متنت رو بخونی منظور خودت رو نمیفهمی چون تو یا دیوانگی ادبیات رو به سخره گرفتی یا انجماد معانی رو به تجلی کشیدی در هر صورت من به نگارشت 20 میدم ولی به مفهوم بودن متنت 0 هم نمیدم

0 ❤️

357064
2013-02-01 07:09:07 +0330 +0330
NA

خوب که چی …!!!

0 ❤️

357065
2013-02-01 07:11:28 +0330 +0330
NA

بچه ها یکی یه ایمیل بده تا یه داستان براش بفرستم بزاره تو سایت. من هرکاری کردم نشد آپ کنم

0 ❤️

357066
2013-02-01 07:13:34 +0330 +0330
NA

تمام تلاشت رو کردی تا فریاد آزادی رو به ابتذال بکشی…
امیدوارم فحش هایی که میشنوی به مبلغی که گرفتی بیارزه

0 ❤️

357067
2013-02-01 16:35:40 +0330 +0330

?

0 ❤️

357068
2013-02-01 16:51:53 +0330 +0330
NA

ياد حرم امامرضا افتادم…

0 ❤️

357069
2013-02-01 17:44:10 +0330 +0330
NA

حتی تحریم را من و تو خوب درک نکردیم
آن پدری درک کرد که دختر 19 سالهاش سرطان حنجره گرفت
آمپول 130 هزار تومانی شد 380 هزار تومان و پدری کارمند که حقوقش تنها 30 هزارتومان افزایش داشت!
من و تو تحریم را درک نکردیم
پدری که کارگر بود و بیکار شد مجبور شد مسافرکشی کند ولی دید پراید 16 میلیون شده درک کرد!
من و تو فقط فهمیدم کامپیوتر , گوشی , لباس های برند , ماشین های خارجی گران شده
ولی آن های که مریض داشتند کمرشان را تحریم شکاند!
ولی باز هستند انسان های که دم از آزادی و روشن فکری , سیاست میزنند ولی میگوییند انرژی هسته حقمردم ایران است!
من انرژی هسته ای نمیخواهم
من میخواهم پدری مرگ کودک سرطانیش را نبیند!

0 ❤️

357070
2013-02-02 09:25:11 +0330 +0330

در کل میتونم بهت بگم خیلی بیشعوری که وسط اون قضایا به سکس فکر میکردی.
عقده ای.
کون بلبلی٬ کون خامه ای٬ کون خرمایی٬
کوش نشور٬ حلقه٬ تخم جن خونگی٬ الهی با شاش زرد میمون کون قرمز استرالیایی خیس بشی٬ الهی با پی پی شترهای پنج کوهانه صحراهای آریزونا قهوه ای بشی
هیچی دیگه همین!
بیاد گل پسر!

0 ❤️

357071
2013-02-02 09:27:07 +0330 +0330
NA

hiwwa جان:

این همه فحش از کجا اوردی؟ اینترنت سرچ زدی؟ :D

خیلی جدید بودن.

0 ❤️

357072
2013-02-02 09:53:42 +0330 +0330

بعد از سالها یه نفر یه یادی از تخم شناسی ما کرد :D
قبون دهنت هیوا جون
سرحال شدیم :D

0 ❤️

357073
2013-02-02 10:07:24 +0330 +0330

پروازی جان:
حالا دیگه مارو نمیشناسی نامرد؟
دلم خیلی برات تنگ شده بود
مهندس گل پسر هم لطف فرمودن ارجاع دادن
اینم مرجع دقیق فحش ها
تخم شناسی/تالیف مهندس گل پسر/جلد چهارم/مبحث انواع کون-------> صفحه ۲۱۲۹

0 ❤️

357074
2013-02-02 10:09:31 +0330 +0330
NA

hiwwa:

اخه امتحان داری نیستی .من که به یاد همه هستم.شماها تحویل نمی گیرید . :D

0 ❤️

687725
2018-05-15 06:14:40 +0430 +0430
NA

واقعیت دانشگاه ها و جوونای این مملکت.
تحت عنوان شعار آزادی فقط سکس میخوان و اینکه بتونن لباسای لختی بپوشن و کسی کاری به کارشون نداشته باشه

0 ❤️