آغاز زندگی من (۱)

1397/03/07

باد سردی شروع به وزیدن گرفت.با همون لباس های ساده داشتم زیر بارون قدم میزدم باور کردنی نبود.داشتم به کسی فکر میکردم که سالها جلو چشمام بود من هیچ وقت به این که اون دوست دارم فکر نمیکردم. مریم دختر خاله من بود. چجوری بهش بگم چقدر دوسش دارم?? نمیتونم…نمیتونم… من که تا این مدت تنها بودم و سالهاست با تنهاییام سر میکنم اخه مگه میتونم به اون ابراز علاقه کنم?? باورم نمیشه.
ای خداااااا
به این فکر میکردم که آخرش چی میشه و ساعت ها خیابون هارو یکی پس از دیگری طی میکردم مگه میشه??
فکرش دیگه داشت آزارم میداد
تو عمرم با دختری دوست نبودم و الان عاشق یکی شدم که جرات گفتن این حرف بهش ندارم.
هه… بازم هم با خودم کلنجار رفتم.
به خونه برگشتم و بوی آشنای غذاهای مادرم باز منو به رویای شیرین بچگی برد.
از خدا میخواستم این لحظاتم با یکی تقسیم کنم.
شب تو اتاقم خیره به سقف به فکر آینده بودم و آهنگ آشنای نپرس صادق شروع به خوندن کرد. توی رویای عمیقی فرو رفتم.
تو خیالتم از غصه هام اقیانوسی بی انتها ساخته بودم.
صدایی دلوب به گوشم رسید صدای آشنای پیام های گوشیم
میخواستم نگاه نکنم و باز به خیال برم اما یه چیزی بهم گفت یه نگاهی بنداز
_ رمز گوشی زدم و صفحه بالای گوشی کشیدم پایین
خدای من!!!
باورم نمیشد یه پیام از طرف کسی که بهش فکر میکردم
+پیام با اشتیاق باز کردم
_سلام. علی
+سلام.جانم
_یه چیزی ازت بخوام??
+ارع عزیزم بگو
_میتونی پنجاه تومن بهم قرض بدی?

  • بی معطلی گفتم ارع فردا برات میارم الان که شب شده
    _واییی مرسی علی ممنونم

حرف ما تا همین جا موند
لعنتی حرفی نداشتم بزنم
فرداش با کلی ذوق بهترین لباسم پوشیدم و یه عطر خوش بو از پدرم کش رفتم همیشه عطراش قایم میکرد و همیشه میگفت تو عطرای منو تموم میکنی. آش نخورده و دهن سوخته.
ولی این بار فرق میکرد
پول گرفتم با سرعت خودم رسوندم سر قرار
هنوز نرسیده بود مدتی باز به رویا فرو رفتم و یه گوشه نشسته بودم
صدای پاهایی آروم منو از خیال بیرون اوردم چشمم به چشمای درشت و زیباش افتاد
من من کنان سلام کردم
باورم نمیشد قلبم تند میزد ولی چی شده چمه
زبونم بند اومده بود من که اون همیشه میدیدم اینبار چم شده بود
_سلام علی وای ببخشید دیر کردم مادرم نمیذاشت بیام.اخ خدا نفسم. تا اینجا دوییدم.
+یه لحظه قیافه سرخ شدش تو هوای گرم تابستون با نفس نفس زدناش منو به خنده آورد.
_کوفت به چی میخندی پول بده

  • من همیشه پسر ساکتی بودم اما بدون معطلی گفتم دختره پرووو… یه خواهشی چیزی پول بده چیه?
    _ایشششش خب خواهش میکنم
    +پول بهش دادم و با عجله رفت قرار داشت با دوستاش
    منم همینجور بهش فکر میکردم
    چند روزی به هر بهونه ای پیام میداد
    طراح بود نقاشیاش عالی بود
    به بهونه نقاشی کردن عکسم بهش پیام میدادم و بالاخره یه تابلو برام کشید
    خونه مادربزرگم گذاشته بودش
    شب بهش پیام دادم مریم این تابلو چقدر شد?
    _گفت علی دیوونه ای??
    +چطور مگه??
    _گفت مگه قرار بود پولی ازت بگیرم?
    +من که از این حرف تعجب کرده بودم.اخه زحمت کشیدی نمیشه که
    _ علی یه هدیه بود برای تو قرار نبود پول بگیرم
  • بدون مقدمه یه کلمه تایپ کردم «خیلی دوست دارم»
    چجوری این پیام نوشتم و فرستادم باورم نمیشد
    _علی?
    +جانم
    _ یعنی چی دوست دارم?
    +دوست دارم واقعا
    _یعنی چی?
  • بهت فکر میکنم
    پیامی نفرستاد
    شاید اونم مث من تو شوک بود.
    +مریم ببخشید
    _علی چیو ببخشم?
    +نباید میگفتم
    _میدونستم یه چیزی هستش تو حرف زدنات با من یه جور دیگه بود میفهمیدم.

خلاصه باهم دوست شدیم بهترین روزام برام ساخت و هر روز باهم حرف میزدیم
ماها میگذشت من بیشتر بهش وابسته میشدم
تا این که یه روز نحس پیداش شد
دوتا از دوستاش با ما اومدن بیرون
ازونجا بود کابوسای زندگی من شروع شد.
میدونید نمیدونم حسادت تا چقدر تاثیر داره اما زندگی خوب منو نابود کرد.
من چیزی برای لو رفتن یا پنها کردن نداشتم.
اما مریم بهم شک کرده بود. بعد این همه ماه ??
همه جوره اذیتم میکرد.
بالاخره حسادت دوستاش کار دستمون داد
گوشیم زنگ خورد و دختری با صدای مهربون گفت سلام …
+سلام بفرمایید
_آقا علی?
+بله بفرمایید
_منو یکی از دوستاتون معرفی کرده برای آشنایی
+جان??منو?? کدوم دوستم??
_حالا بماند

  • بگین لطفا
    _میشه بیشتر آشنا بشیم??تعریفتون خیلی شنیدم.
  • نه شرمنده نمیشه
    گوشی قطع کردم
    چند روزی گذشت و مریم خودش به من گفت که زینب دوست صمیمش بوده که منو باهاش امتحان کرده و خیلی دوسم داره که بهش خیانت نکردم.
    منم با تعجب مریم اخه چی بگم بهت??من بدم میاد از خیانت این حرفا…چرا اینکار کردی?
    _ببخشید علی
    چند وقتی گذشت و اس دادن های زینب به من شروع شد
    من که هنوز فکر میکردم مریم داره امتحانم میکنه و با بی میلی تمام جواب پیاماش میدادم
    زینب ازم میخواست به جای دوست پسرش یکی که مزاحمش میشه هی تحدید کنم
    منم انجام دادم پسره دست از سرش برداش
    از فردای اون روز زینب بهم میگفت داداش منم جوابش میدادم هر موقع پیام میداد
    تک فرزند بود مثل مریم تنها بود. شده بود جا سوویچی ما هر جا میرفتیم با ما بود
    من دوست نداشتم بیاد اما مریم میاوردش
    من و مریم رابطه ای نداشتیم.
    باز حرفای دوستاش که منو با یه دختر دیدن روی مریم اثر کرد باز منو با یه حرکت احمقانه امتحان کرد مریم میدونست روزای سه شنبه خونه تنهام همیشه و زنگ زده بود به یه جنده و فرستاده بودش دم خونمون.
    زنگ در وقتی به صدا درومد به خودم گفتم یعنی کیه وقتی از پنجره بیرون نگاه کردم یه دختر با آرایش غلیظ جلو درب وایساده بود و گفتم بله بفرمایید گفت با علی اقا کار دارم منم که تعجب کرده بودم گفتم کدوم علی وقتی فامیلیم گفت تعجب کردم گفتم امرتون گفت برا سکس اومدم من که داشتم شاخ در میاوردم. گفتم بی زحمت راهتون بکشید برید منم اهلش نیستم ازین پولا هم ندارم بدم. گفت قبلا حساب شده و من که دیگه داشتم از تعجب میمردم.
    +چی چی حساب شده کی حساب کرده مگه پیک موتوری که حساب کرده اومدی
    _بماند کیه. در باز کن بیام.
    +هریی باووو پنجره رو محکم بستم و داخل آشپز خونه رفتم و یه لیوان آب یخ با یه ضرب خوردم
    حدودا وسطای شب بود گوشیم صدای اس اومد
    اون موقع لاین داشتم و مریم بود علی بیا لاین شارژ ندارم پیام بدم
    منم رفتم لاین و مریم بدون مقدمه گفت وای علی عاشقتم
    گفتم منم
    گفت میدونستم اهلش نیستی
    من که یهو انگار آب یخ ریختن رو سرم گفتم چییی???
    گفت علی
    صبح کار من بود
    وایی چی میشنیدم من احمق فکر میکردم کار پسرعمه هام یا دوستام بوده
    +مریم خیلی احمقی بیشعور نفهمی. مگه نگفتم این کارارو نکن
    اگه یکی خونمون بود چی یا بابام بود چی میشد چی میگفتن??
    _ علی ببخشید اشتباه کردم
  • گمشوووووو نفهم
    _علیییییییی
    +دیگه نمیخوام ببینمت خداحافظ
    _ علی گوه خوردم.
    من که هیچ وقت از کوره در نمیرم خسته شده بودم از این همه شکاکی اخه مگه من چیکار کرده بودم که انقدر شکاک بود??ای خدااا اه همه چی زیر پام گذاشتم هرچی تو دهنم بود بهش گفتم
    التماس های مریم فایده نداشت
    منم دیگه جواب پیاماش ندادم
    عکس پروفایلم عکس یه مشت که خورده بود تو شیشه و خونی شده بود گذاشتم
    ساعتای دو شب گوشیم پیام اومد
    اینار زینب بود.
    _چیزی شده علی??
    +نه حالم خوبه
    _دروغ نگو
    +چمیدونم برو از دوستت بپرس
    _چی شده مگه??
    جریان براش توضیح دادم و زینب از خواهر بهم نزدیک تر بود.اما هیچ وقت تو کاری بین من و مریم دخالت نکرده بود فقط گاهی در حد درد و دل باهام حرف میزد میگفت کسیو ندارم و با دوستام راحت نیستم.
    اون شب بین من و مریم وساطت کرد اما فایده نداشت من خسته شده بود اخه چرا همش گیر میداد خوبه منم دوست پسر اولش بودم.
    یه مدت گذشت و من میونم هنوز با مریم شکراب بود.
    اما زینب شده بود بهترین رفیقم من اون موقع ها هم دوست آنچنانی نداشتم.
    گذشت و گذشت…
    یه شب زینب با مادرش دعواش شده بود
    من تنها همدمش بودم و اون شب کلی حرف زد.میخواست خودکشی کنه و من با هزار تا خواهش و التماس گفتم نه اینکار نکن
    بالاخره زینب لب باز کرد و هر چی تو دلش بود گفت از رابطه داشتن بادوست پسرش گفت که اون تو رابطه براش کم نذاشت اما اون بهش خیانت کرد و اخریش سکسشون اون عین یه حییوون اذیت کرده بودش. و باهاش کات کرده بود.
    اون شب من پایه گریه های یه دختر دل شکسته نشسته بودم و به حرفاش گوش میدادم
    اما اونم کله شق تر از این حرفا بود میخواست رگش بزنه
    _علی من هیشکی ندارم هیشکی
    +من هستم عین یه داداش پیشتم
    _داداش?? علی منو حلال کن
  • ای بابا دیوونه بخدا کاری کنی منم رگم میزنم
    _غلط کردی تو بزنی
    +پس بس کن
    _علی خسته شدم
    +اصلا بزن بدرک من رفتم کلافم کردی چقدر التماست کنم من خودم روانی شدم افسردگی گرفتم باید تورو هم جمع کنم اع ول کن دیگه خداحافظ
    همیشه خدا یهو از کوره در میرفتم کلا یکی از اخلاقام اینه
    _ علییییی تورو خدا نروو جان زینب نروو
    +باش نمیرم دیگه کار احمقانه نکن
    _باش ولی من عاشقت شدم
    +هان??
    _عاشقتم از روز اول تو مریم میدیدم رفتارات حرکتات طرزخندیدنت
    خیلی دوست دارم
    +زینب این چه حرفیه میزنی
    _علی الان حدود یک سال همو میشناسیم قبل این با مریم بودی میترسیدم علاقم بهت بگم.

++من که کلا باورم نمیشد مونده بودم چی بگم اخه من اصلا پسر جذابی نیستم یه پسر ساده چهره عادی چی میگفت اخه??

_علی نمیخوای من رگم میزنم چون هیشکی جز تو ندارم.

+من که مونده بودم اخه چی بگم عکس رگ دستش فرستاد یهو تو حالت سکته رفتم
ااخه لعنتی این چه کاریه نکن
_علیییی درد داره دوست دارم

  • اخه چی من خوبه عاشقم بشی
    _همه چیت خوبه میخوامت،مریم بفهمه رابطتتون خراب میشه.
    _گور بابای مریم. علی من عاشقتم میفهمی.برامم مهم نی چی میشه

++خلاصه منم دوسش داشتم اما به عنوان عشق نه اما باهاش دوست شدم
دو هفته ای گذشت و مریم پیام میداد که برگرد اما من وسطا مونده بودم
من عاشق مریم بودم و قلبم پیشش بود با این وجود حرفی زدم که نباید میگفتم گفتم اگه واقعا عاشقمی تنت در اختیارم بزار.این امتحان کردم من به معنی تمام تموم شدن تمام رابطه این چند سال بود مریم برا همیشه رفت
زینب با تمام وجود دوسم داشت.
اون موقع ها کلا اهل سکس نبودم و حرفش نمیزدم
یه شب زینب سوال پرسید که تو سکس دوس داری چیکار کنی منم که تا حالا انجام نداده بودم گفتم نمیدونم تو بگو تو انجام دادی چیو دوس داشتی ناراحت شد
منم دیدم ناراحت شده سریع نوشتم لبام بزارم رو لبات ببوسمشون یواش بخورمشون
_ جووونن. خب دیگه

  • چی بگم خووو??
    _هرچی نترس بگو
    +لبات میخورم و سینهات میمالم

همینجوری براش میگفتم تا خودش گفت اینارو میگی حالم داره بد میشه به خودم دست میزنما گفتم باشه نمیگم.
_ نهههههه بگوووو
اون شب جفتمون همو ارضا کردیم
مدت ها گذشت
یه روز از امتحانات بر میگشت و گفت میخوام بیام خونتون منم از خدا خواسته گفتم باشه
اومد داخل و یه لیوان آب براش بردم
نشستم کنارش که لب بازیمون شروع شد
لبای خوشگلش میبوسیدم و میک میزدم گاهی با لبام لبش گاز میگرفتم
دستم بردم سمت سینهاش حسابی میمالیدم و لباش همزمان میخوردم
آروم بوسای ریز زدم و رفت یواش یواش زیر گلوش اولین بوسه رو که از گلوش زدم شل شد تو بغلم راحت افتاد گلوش لیس میزدم و میخوردم اه میکشید
لباسش دادم بالا و سینهای سایز 70 عین برف سفید زینب کلا سفید بود نوک سینش بوسیدم و یه اه عمق کشید و شروع کردم به خوردن و لیس زدم دیگه سرم خودش گرفته بود به سینش فشار میداد
منم با تمام وجود لیس میزدم
دیگه خیلی شل شده بود رو تخت دراز میخواست بکشه
وقتی دراز کشید خواستم شلوارش در بیارم گفتش نه
یخورده مقاوت کرد بعد کشیدم پایین نذاشت تا اخر بکشم پایین جلوم گرفت
دستش جلوش گرفت منم از بالای شرتش یواش لیس زدم سرم اولش یواش حول میداد که نخور اما من لیس زدنام ادامه دادم که ول کرد و شرتش دادم پاییین یه کس توپول و گوشی که سفیدیش باور نکردنی بود صورتی های توش چشم نوازش میکرد
شروع کردم به خودن زینب رو ابرا بود اولین بار بود کلا سکس میکردم
حسابی براش خوردم که یهو ارضا شد و سرم به سمت کسش فشار داد و موهام چنگ میزد
بعد کنارش خوابیدم هنوز شل بود و نفس نفس میزدم بوسش کردم اما این بار اون دستش تو شرتم بود و کیرم میمالید نمیخواستم اذیت بشه چند باری مقاوت کردم که نمیخواد فقط تو بغلم بخواب اما شرتم کشید پایین شروع کرد ساک زدن
اون موقع ها هفته ای سه بار جق میزدم و شب قبلش جق زده بودم حسی با ساک زدنش نداشتم و یه نیم ساعتی ساک زد اخر هم خودم با دست مالیدم اون تخمام میخورد
که وقتی داشتم ارضا میشدم گفتم بخور اونم خورد و تمام آبم تو دهنش خالی کردم
عالی ترین تجربه من بود برای اولین بار بود.
با زینب روزای خوبی داشتم. اما جفتمون بچه بودیم.بازم کارهای بچگانه رابطمون خراب کرد. از حرف زدن های چرت و پرت دخترونه که مریم گفته علی فلان و خانوادش اینجورین و… منم یه روزی به مریم پیام دادم و باهاش حسابی دعوا کردم و بهش گفتم جنده و گوشی قطع کردم اما کاشف به عمل اومد وسط جشن تولد اون یکی دختر خالم بوده و کل خاله هام و عمه هام جمع بودن و وسط اون همه میزنه زیر گریه و وقتی دلیلش میپرسن مگه علی به من گفته جنده. هیچی آبروم هم رفت.خوشبختانه خواهرم همیشه در صحنه هوام داره یجوری همه چی جمع میکنه و موضوع کلا خواهرم به من گفت که اینجوری شده وسط تولد منم از
اون روز دور مریم هم خط کشیدم به عنوان فامیل
خلاصه زینب هم اولین نامردی به من کرد بعد یه دعوا که یادم نمیاد سر چی بود خودم. تو ماشین یه نفر دیگه دیدمش و کلی گریه کردم و باهاش کات کردم.
اون موقع ها یه پسری هم عاشق زینب بود و من حسابی طرف میشناختم و مزاحم هم همون بود یه روز که رفتم بهش بگم دست از سر زینب بر داره دعوامون شد با یه چاقو منو زد برا اولین بار پامم به کلانتری و… باز شد.
داستان زندگی خودمه ببخشید طولانی اما دیگه نمیکشم باید بگم همه چیو
و داستان زندگی من همین جاها تموم نمیشد هنوز من زنده بودم و اتفاقای عجیبی برام افتاد که اونو هم در زندگی من 2 مینویسم…

نوشته: Aghaye_saye


👍 2
👎 2
865 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

690401
2018-05-28 21:15:27 +0430 +0430

زندگی نکردی ، زندگی کردتت

2 ❤️

690512
2018-05-29 07:52:15 +0430 +0430

لایک کردم تشویق شی چون دهه هشتادی هستی ;)

1 ❤️

690564
2018-05-29 13:33:41 +0430 +0430

والا موضوعش و خاله زنک بازیای وسطش بامزه ش میکرد. یه خرده جزئیات و توصیفات بیشتر می کردی حتی بهتر می شد.

0 ❤️

690704
2018-05-30 02:02:40 +0430 +0430

مزخرف مزخرف مزخرف
جاان مادرت دیگه ننویس
جان پدرت دیگه ننویس
از نظر فنی پر از ایراد و اشکال
اول برو داستان نویسی و مقدماتش رو یاد بگیر بعد بیا داستان بنویس تا کلمات رو حروم نکنی
نمیخوام حالتو خراب کنم ولی واقعا بد بود.
یا برو یاد بگیر یا دیگه ننویس

0 ❤️