آموزش رزمی به استاد

1389/12/11

من سیاوش هستم 26 ساله این یه خاطره واقعیه نه یک داستان.
موضوع برمیگرده به 5 ماه پیش که تازه از مسابقات اومده بودم و بخاطر قهرمانی یه بنر تمام قد از من تو دانشگاه نصب شده بود . شاید قبل از اون فقط دوستای خودم و همکلاس هام منو میشناختن اما بعد نصب این بنر دیگه تمام دانشجویان و اساتید منو میشناختن.برای خیلی از دوستام از اساتید نمره میگرفتم. یه روز پسر عمه ام که تو دانشگاه ما بود گفت سیا یکی از درسها غیبت هام داره پر میشه و استادش هم خیلی سخت گیره تو بیا وساطت کن یه طوری مخ استاد رو بزن که درسم رو حذف نکنه منم گفتم باشه چون به قول بچه ها خیلی قدرت بیان خوبی دارم و یه وجه خاصی هم تو دانشگاه داشتم .

باهاش قرار گذاشتم که بعد کلاسش من برم پیش استادش. وقتی کلاسش تمام شد دانشجو ها داشتن میرفتن بیرون از کلاس منم سرگرم سلام علیک با بچه ها اصلا حواسم به استاد نبود تا کلاس تقریبا خلوت شد رفتم تو چشمم خورد به استاد یه زن حدود 30 ساله که چادر سرش کرده بود.تا منو دید شناخت سلام کردم پا شد خیلی گرم جوابم رو داد منم جریان غیبت های پسر عمه ام رو بهش گفتم و خالی بستم که الان چند وقت با من میاد تمرین و تو بعضی کلاس هاش غیبت کرده و این حرفها اون هم گفت باشه درستش میکنم. وقتی خواستم خداحافظی کنم بهم گفت آقای فلانی یه عرضی داشتم گفتم بفرمایید. به پسر عمه ام گفت میتونی بری من و اون تنها شدیم. ازم پرسید چند سال رزمی کار میکنم منم گفتم حدود 12 سال گفت آموزش هم میدید؟ گفتم آره حدود 6 تا شاگرد خصوصی دارم . گفت برای خانم ها چطور؟ گفتم اتفاقا دو تا از شاگردام دختر هستند و میرم تو پارکینگ خونه شون باهاشون کار میکنم. یه چند تا سوال ازم پرسید و آخرش گفت میتونم شماره تونو داشته باشم تا باهاتون تماس بگیرم در مورد کلاس رزمی. منم شماره دادم.

یه چند روزی گذشت تا اینکه یه روز که تو باشگاه بودم وقتی رفتم سر گوشیم دیدم یه تماس بی پاسخ دارم حدس زدم این استاد باشه زنگ زدم تا گوشی رو برداشت خیلی گرم باهام سلام و علیک کرد. و گفت فاطمه هستم فلانی.دیدم بله خودشه.گفت 4 نفر هستن که میخوان تو پارکینگ خونه اینا بهشون تمرین بدم. گفتم باشه برنامه ها شو ردیف میکنم باهاتون تماس میگیرم. بهش زنگ زدم و زمان تمرین رو بهشون گفتم روز تمرین رفتم به آدرسی که داده بود.در زدم در رو باز کرد تو یه پارکینگ خصوصی یه چند تا تاتامی گذاشته بودن فقط فاطمه تنش لباس ورزشی بود دختر عمه ، خواهر و دوست فاطمه با مانتو بودن. فاطمه خیلی استیل سکسی داشت اصلا فکرشم نمیکردم همچین بدنی داشته باشه. بدنش به درد رزمی نمیخورد اما جون میداد برای سکس. خیلی کون بزرگی داشت. به اونها گفتم بدون لباس ورزشی نمیتونین تمرین کنین. اون ها هم گفتن نه امروز میخوایم بریم خرید گفتیم از شما بپرسیم چه لباسی بخریم که مناسب باشه منهم براشون توضیح دادم در کمال تعجب اون سه تا رفتن منو فاطمه تنها شدیم.

فاطمه گفت نمیخوای لباس عوض کنی تمرین کنیم؟ منم گفتم باشه کجاعوض کنم؟ گفت همین جا میتونی عوض کنی؟ گفتم اینجا؟ گفت آره. گفتم اینجا که زشته نمیشه . گفت نه من میرم اونطرف. منم رفتم یه گوشه داشتم لباس عوض میکردم دیدم فاطمه داره زیر چشمی نگاهم میکنه منم به روی خودم نیاوردم بدنم شدیدا آماده بود چون دو ماه دیگه مسابقه کاپ آزاد بود و سعی کرده بود وزنم زیاد بالا نره اولش میخواستم یه تی شرت آستین بلند بپوشم اما وقتی بدن و کارهای فاطمه رو دیدم یه تاپ پوشیدم وقتی رفتم پیش فاطمه از نگاهش معلوم بود مجذوب هیکلم شده شروع به گرم کردن کردیم زیاد فشار نیاوردم یه خرده دست و پا کار کردم باهاش تو تمام حرکاتش سعی میکرد خودشو به من بمالونه. تو یه صحنه که میخواستم پا کار کنم باهاش کنارم ایستاده بود منم دلمو به دریا زدم بقلش کردم سریع دستش رو حلقه کرد دوره کمرم یه آه کشید که داشت آبم میومد لبش رو گذاشت روی لبم معلوم بود خیلی آتیشش تنده. گفت بریم تو خونه اینجا خطرناکه.

رفتیم بالا دیدم بله خانوم خودش یه سوئیت جدا داره تا رفتیم تو عین مار دور من میپیچید منم خوابوندمش رو زمین دراز کشیدم روش مثل دیونه ها لب میگرفتیم خیلی آتیشش تند بود دستش رو گذاشت زیر تاپ من رو بدنم میکشید همش میگفت جووون چه بدنی داری منم بلندش کردم بلوزش رو در آوردم تو عمرم همچین سینه هایی ندیده بودم فوق العاده بود سوتین مشکی شو باز کردم افتادم به جون سینه هاش سفتی سینه هاش منو بیشتر حشری میکرد اون هم هی پیچ و تاپ میخورد صدای آه آهش تمام سوئیت رو برداشته بود شلوار سفیدی که پوشیده بود رو از تنش در آوردم واقعا رون های پری داشت منم عاشق اینطور بدنهایی هستم شرتش رو هم از پاش در آوردم دراز کشیدم روش کیرم رو از شلوار به کسش میمالوندم ازش لب کیگرفتم با دستهام هم با سینه هاش ور میرفتم از زیرم اومد بیرون اومد رو شکمم نشست تاپ منو در آورد و سرش رو سینه هام گذاشت دستش رو برد پایین شلوار و شرتم رو با هم درآورد تا کیرم رو دید گفت جوووووووووووووووووووووون من قربونش برم. کیرم تقریبا بزرگ و کلفت هست اینو اکثر زنهایی که کردم میگفتن.یه خرده برام ساک زد با اونکه تقریبا خوب ساک میزد اما من دوست داشتم زودتر بکنمش. پاشد نشست رو کیرم یه لحظه ترسیدم گفتم اینکه حلقه دستش نبود که بگم شوهر کرده گفتم مگه دختر نیستی؟ گفت هیس سر کیرم رو تو کسش جا داد و همزمان یه آهههههه از سر لذت گفت و سرش رو به سرم نزدیک کرد و لبش رو رو لبم گذاشت بهم گفت نترس من از شوهرم جدا شدم. منم خیالم راحت شد برگردوندمش رفتم روش، کیرم رو تا ته چپوندم تو کسش یه آخ گفت که فکر کردم کاملا جر خورده بازوهام رو چنگ زده بود منم شروع به تلمبه زدن کردم خیلی کسش تنگ بود اون هم تو آسمونها بود. اولش فقط آخ و اوخ میکرد یواش یواش دیگه ناله میکرد همش میگفت جونم بکن منو جرم بده من مال توام.

برگردونمش سگی شد کردم تو کسش مو های بلندش رو از پشت تو دستم گرفتم و شروع به تلمبه زدن کردم اینطوری بهم بیشتر حال میداد یه خرده که گذشت گفت برگردیم به حالت اول دوباره برگردوندمش کیرم رو گذاشتم تو کسش حدس زدم که میترسه بکنم تو کونش چون کون فوق العاده بزرگی داشت و کونش بدجوری وسوسه ام کرده بود که بکنم توش. کیرم تو کسش بود و تند تند تلمبه میزدم و با سینه هاش ور میرفتم اون با یه لرزش خفیف که همرام بود با چنگ زدن به پشتم و حلقه کردن پاهاش دور کمرم ارضا شد منم هم تمام آبم تو کسش خالی شد. هر دو بیحال شدیم زیر گوشم گفت دوستت دارم . گفت آبم خالی شد تو حامله نشی؟ گفت اگه حامله میشدم که از شوهرم جدا نشده بودم. همونطوری که کیرم تو کسش بود خوابمون برد نمیدونم 10 دقیقه بود یا بیشتر فقط یادمه با نوازش گونه هام بیدار شدم. لبم رو رو لبش گذاشتم کیرم کوچیک شده بود اما اون هنوز حس سکس داشت با کاراش داشتم دوباره تحریک می شدم . گفتم سعی نکن برای سکس دوباره تحریکم کنی چون ضرر میکنی . گفت از سکس با تو ضرر نمیکنم .گفتم حتی اگه از عقب بکنمت؟ گفت هر چی تو بخوای من حاضرم. یه خرده ور رفتیم با هم دوباره برام ساک زد بلندش کردم برگردوندمش هنوز کیرم خوب سفت نشده بود گفتم لای باسنت رو باز کن منم کیرم رو گذاشتم لای کونش و خوابیدم روش کیرم لای کونش بود. اونقدر کونش بزرگ بود که همینطوری هم کلی بهم حال میداد. دستم رو از زیر بقلش رد کردم و سینه هاشو گرفتم و شروع به مالوندن کردم سرش رو برگردوند و بهم لب میداد واقعا تو سکس خیلی پر انرژی بود همزمان کونش رو حرکت میداد کیرم حسابی سیخ شد پا شدم یه بالش انداختم زیرش ،کونش قمبل شده بود گفتم خودت رو بده عقب لای کونش حسابی از ترشحات کیرم خیس شده بود کیرم رو گذاشتم رو سوراخ کونش فشار دادم برخلاف انتظارم سرکیرم راحت رفت تو خوابیدم روش گفت صبر کن جا باز کنه. تا حالا همچین چیزی تو کونم نرفته بذار منم لذت ببرم. منم یواش یواش فشار دادم نا نصف کیرم رفت تو اون هم آخ و اوخ میکرد گفت دیگه بسه بیشتر از این نکن توش پاره میشم اما من اصلا اینطوری بهم حال نمیده حتما باید تا ته فرو میکردم تو از یه طرف باسنش نمیذاشت بیشتر فرو کنم. دستم رو گذاشتم زیرش کمرش رو کشیدم بالا همزمان فشار دادم کیرم تا ته رفت تو اون هم یه جیغ بلند کشید که سریع اون دستم رو گذاشتم جلوی دهنش این باعث شد چون تکیه گاه نداشت تمام وزنم افتاد روش و کیرم به ته کونش ضربه زد که اون هم از درد دستم رو گاز گرفت. گفت مردم،پاره شده احساس میکنم الان آلتت تو شکممه. خوابیدم روش و تلمبه زدم اون هم خیلی درد میکشید چون تازه سکس داشتم و آبم اومده بود این بار دیگه از ارضا خبری نبود یه چند دقیقه ای تلمبه میزدم و همزمان ازش لب میگرفتم و به سینه هاش چنگ میزدم اون هم کم کم داشت لذت میبرد میگفت جون بکن منو دارم حال میکنم داری پاره ام میکنی چه حالی میده چقدر بزرگ ماله تو بکن تند تر تند تر بکن فکر کن داری باهام مبارزه میکنی ضربه بزن منم تندتر میکردم دیگه کاملا خیس عرق شده بودم گفت آبت رو بریز تو کونم منم با چند تا ضربه محکم آبم رو تو کونش خالی کردم. پا شدم رفتم دستشویی صورتم رو شستم. اومدم بیرون برام یه لیوان شیر موز آورد گفت خیلی حال کردم خیلی خوب فقط تورو تمام مقدساتت کسی نفهمه . هرچی باشه تو تو اون دانشگاه دانشجویی و من استاد برام خیلی گرون تمام میشه. گفتم اگه این موضوع رو کسی بفهمه برای من هم خیلی بد میشه خیالت راحت باشه. گفت به تو خوش گذشت؟ حال کردی؟ گفتم خیلی.میخوام این جلسات تمرینی ادامه داشته باشه. گفت با کمال میل. با هم رفتیم حمام تو حمام هم یه خرده با هم عشق بازی کردیم بهش گفتم دیگه برای امروز سکس بسه امروز هم زیاده روی کردیم . زیاده روی باعث میشه بدنم قدرتش رو از دست بده. بعد حموم یه خرده ماشاژم داد این کار رو خیلی خوب بلد بود. از اونروز به بعد هم تمریناتمون ادامه داره هم تقریبا هفته ای یه بار سکس میکنیم. بعضی از شب ها میرم پیشش و تا صبح عین زن و شوهر کنار هم میخوابیم. چون واحد فاطمه طبقه همکف آپارتمان هست و کل ساختمون مال بابای فاطمه بوده یه قسمت از پارکینگ رو یه دیوار کشیده بودن بسته بود هم برای تمرینات فاطمه اینها هم برای اینکه فاطمه میخواست تو خونه اش راحت باشه و بقیه واحد ها هم از پارکینگ اونطرفی استفاده میکنن هم برای تمرین تو پارکینگ هم برای سکس مکان خوبیه.

نوشته: سیاوش


👍 0
👎 0
62637 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

274066
2011-03-03 02:04:48 +0330 +0330

nokhodi jan lofe ya hamon laf telavat kardan deghat konin
bad az inke tanrinam tamom shod ye mees dashtam…zang zdam…salam felani parvanam…!
Hala moghe vared shodan be parkink fateme ajab heykali dasht…parvane doroste ya fateme?
Admin bebakhsh ke dobare tekrar kardam

0 ❤️

274067
2011-03-03 03:13:42 +0330 +0330
NA

جالب بود ایول

0 ❤️

274068
2011-03-03 04:49:45 +0330 +0330
NA

admin kose nanat
ba in chertayi ke mizari
bazia nemidonam chera mesle khar bavareshon mishe
taze chand rooze admin bazi nazarato pak mikone

0 ❤️

274069
2011-03-03 04:53:54 +0330 +0330
NA

خداييش اين اسمش داستان بود؟؟؟اومدي اينهمه دروغ نوشتي اينجا كه چي؟اولش هم ميگي واقعيته!
اسمش پروانه بود يا فاطمه بالاخره؟
خانوم چادري،استاد دانشگاه نبوده،استاد فاحشه گري بوده!!!

0 ❤️

274070
2011-03-03 12:52:33 +0330 +0330
NA

خيلي زشت بعضيها همه پستهارو مي خونن بعد فحش مينويسن
يعني نمك ميخورن بعد نمكدون وميكنن تو كونشون

0 ❤️

274071
2011-03-03 21:19:44 +0330 +0330
NA

verrry g000D

0 ❤️

274072
2011-03-05 05:23:39 +0330 +0330
NA

peymansh hal kardam be u yeki fosh bedam kose khahar madaret
dastan age vagheiyat bashe khobe
kos khahar madareto gaedam bache koni

0 ❤️

274073
2011-04-05 07:57:06 +0430 +0430
NA

عالی بود چون هم من رزمی کارم وهم چنین تجربه ای دارم .ممنون که من روبه یادخاطراتم انداختی.

0 ❤️

274074
2011-04-29 03:07:15 +0430 +0430
NA

سلام سیاوش جان ، آیا خودت فکر میکنی کسی داستانت رو باور میکنه ؟

0 ❤️

274075
2011-07-23 20:20:24 +0430 +0430
NA

siawash man kasio be esme siawash kahroba mishnasam age uni hatman bego teleto gom kardam

0 ❤️

274076
2011-09-16 03:02:37 +0430 +0430
NA

اه اه

خاک تو سرت
انگار جنده بلند کرده که زارت برن تو آغوش هم

0 ❤️

274077
2011-09-16 07:02:13 +0430 +0430
NA

چرا همه دخترايي كه توسط داستان نويسهاي اين سايت گائيده ميشن آخر هيكل و خوشگلي هستن ، بابا اين دختراي زشت هم دل دارنااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
فرصت كردين يك كم هم از اونها بكنيد .

0 ❤️