آموزشگاه رانندگی

1390/04/20

سلام من بهراد هستم19 سالمه شیرازی هستم و چند هفته ای هم هست که با سایت شهوانی اشنا شدم وحالا تصمیم گرفتم داستانمو براتون بنویسم داستان من از اونجایی شروع شد که من هم مثله همه پسرا منتظر 18 ساله شدن بودم تا سریع برم اموزشگاهو گواهیناممو بگیرم اخه من دانشکده دولتی کاردانی قبول شدم(هنرستان بودم) قول داده بودن برام ماشین بخرن منم که تا 18 سالم شد مهلتش ندادمو رفتم اموزشگاه ثبت نام کردم کلاسام از روز دوشنبه شروع میشد چون دانشکده میرفتم مجبور شدم اموزشگاه نزدیک دانشکده ثبت نام کنم خلاصه روز اول شد من رفتم سر کلاس اموزشگاه هم پایین شهر بود ادم خوب توش پیدا نمیشدپسراشم هم از دانشکده خودمون بودن هم از ادمای اون منطقه من تازه رسیده بودم هنوز همه بچه های کلاس نیومده بودن که کم کم انگار که از خواب بلند شده بودن میومدن تو کلاس همه جور ادمی توش بود جواد. دانشجو. دختر که نه همشون سن بالا بودن تازه یادشون اومده بود که گواهینامه میخوان که چشمم به یه دختره افتاد که انصافا خوشکلم بود داشت با زنای دیگه صحبت میکرد منم نگاش میکردم نه اینکه هیز باشم ولی خوب دیگه واقعا هیشکه نبود که نگاش کنم که استاده اومد زنها ردیفای جلو نشسته بودن 15 نفریهم بودن اسمارو که داشت میخوند فهمیدم که اسمش سیما هست خلاصه استاده شروع کرد به فک زدنو بچه های کلاسم وسط حرفاش گلابی مینداختن استاده هم میترسید چیزی بهشون بگه مثل اینکه قبلا یکی حالشو گرفته بود چند روزی گذشتو روز امتحان ایین نامه رسید منم خوب خونده بودم از قضا دختره دیر اومد همه صندلیهای هم پرشده بود مجبور شد که بیات اخرکلاس بشینه صندلی جلویه من نشست بود منم خواستم یه حرفی زده باشم تا بتونم یه جورایی باهاش دوست بشم گفتم خوندی یا مثه من میخوای سکه بندازی که گفت اره زیاد خوندم برگه هارو اوردنو امتحان شروع شد همونجاهم داشتن برگه هارو صحیح میکردن اسمای قبولیارو میخوندن که هردومون قبول شدیم منم به خنده گفتم انگار سکه من خوب کارکرده که یه خنده کوچولو کرد بعد که دیگه رفتم کلاسایه عملی رو ثبته نام کردم بعد از اون بار چند باری دیدمش تا رسید به امتحان شهری نوبه من رسید منم که استرس داشتم شدید یه سرهنگم کنارم نشسته بود که از بس که جدی بود ادم میشاشید تو خودش با اجازتون پارک دوبلو خراب کردمو رد شدم از کنجکاوی شایدم فزولی نشستم ببینم اون دختره چیکار میکنه که با اجازتون اونم رد شد خیلی ناراحت بود منم از فرصت استفاده کردمو میدونستم که دخترا وقتی خیلی ناراحت هستن میشه باهاشون احساسی باشیو و اگه خوب باهوشون برخورد کنی دوستی باهوشون راحت تره رفتم پیششو سلام کردم اونم سلام کردو گفتم که منم رد شدمو از سرهنگه حرف زدمو پشته سرش پیشه سیما اداشو در اوردمو کلی خندوندمشو با کلی حرف زدنو شیرین بازی شمارمو بهش دادم خداحافظی کردم 1 روز گذشتو خبری نشد که یه دفعه یه اس اومد(سلام). منم اس زدم (سلام).بعدش دوباره یه اس دیگه دادم (شما) شاید باورتون نشه البته خودمم اون موقعه باورم نشد اس داد (پاکشوما) تعجب کردم بعدش یه اس دیگه اومد فکر کردی خودت فقط شوخی منم سیما که اون موقه بود که باورم نشد که اون همون دختره هست که با اون همه حرف زدن تونستم شمارمو بهش بدم یه چند روزی گذشتو باهم اس بازی میکردیمو باهم با گوشی حرف میزدیم که روزه امتحان شد خداروشکر اون قبول شدو با اجازتون من دوباره افتادم نمیدونم چرا پارک دوبلام همش خراب میشد
رفتم پیشش فهمیدم که قبول شده خیلیهم خوشحال بود تا فهمید که من رد شدم کلی ناراحت شد ولی من خودم خندم گرفته بود دلو زدم به دریا گفتم حالا که قبول شدی باید شیرینی بدی چیزی نگفتو بحثو عوض کرد شب یه اس اومد برام چی دوست داری منم پررو گفتم همه چی دعوتم کرد شب بریم بیرون یه شام مهمونم کنه قرار گذاشتبم منم به خودم رسیدمو یه تیپه خوشکل زدمو رفتم سره قرار منتظر موندم که اونم اومد خیلی خوشکلو خوشتیپ شده بود اومد که تاکسی بگیره که من گفتم پیاده بریم اونم قبول کرد تو راه کلی خندیدیمو باهم شوخی کردیم انگار که 100ساله همدیگرو میشناسیم اون روز هم به من هم به اون خیلی خوش گذشت اخه تو رستورانم کلی مسخره بازی در اوردیم همه نگامون میکردنومیخندیدن کم کم باهم پایه شدیم به هم اس های سکسیم میدادیم تا روزی که عموم زنگ زدو به بابام گفت یه دو روزی میخوایم بریم بیرون از شهر منم چون پایه نداشتم عموم هم بچه هم سن من نداره همراشون نرفتم بابام هم با من کنار اومدو گفت دوست نداری نیا اونا رفتن سیما هم که دیگه من همه چیرو براش تعریف میکردم میدونست ولی من اصلا به اینکه اون بخواد بیاد خونه ما فکر نمیکردم شب شدو یه اس دادم بهش (من امشب تنهام میترسم کی میاد پیشه من بخوابه) اونم جواب داد( اونی که دوسش داری) خلاصه فردا صبح شدو گفتم بزار یه امتحان کنیم زنگ زدم بهش گفتم که من تنهام غذاهم ندارم الانه که روده هام همدیگرو بخورن(البته دروغ گفتم) اونم گفت مگه من میزارم عزیزه دلم گرسنه بمونه باورم نشد گفت بیام برات غذا درست کنم منو بگو اره ه ه اونم با یه ترفنده جالب مامانشو پیچوند ساعت 10 بود که زنگ زد گفت دارم میام منو بگو گیچ شدم که چه کارکنم سریعه غذاهارو برداشتمو گذاشتم تو کمد که نفهمه من غذا داشتم خودمو درست کردم منتظرش شدم که وای زنگ درو زد منم خیلی ریلکس درو باز کردم چه خوشکل شدی اومد تو نشستو شالشو در اوردو میخندید اول نمیدونستم به چی داره میخنده منم براش یه شربت اوردم باهم یه کم حرف زدیمو شوخی کردیمو مسخره بازی در اوردیمو (من خودم خیلی شوخم اونم بدتر از من) حالا دیگه نوبت اون شده بود که هنر اشپزیشو مثلا نشون بده گفتم حالا میخوای چی بهمون بدی میخوام واسه عزیزه دلم یه قرمه سبزیه توپ درست کنم قرمه سبزی نه بابا مگه بلدی اره که بلدم رفت سره یخچال دیدم 4 تا تخم مرغ برداش اورد اون موقه بود که فهمیدم خندش واسه چی بود اصلا اشپزی بلد نبود دوتامون از خنده مرده بودیم نمیدونستم چی بگم منم چندتا سوسیس زدم بهشو یه چی شد خلاصه اینم دیگه یه جور قرمه سبزیه واسه خودش ولی باور کنید این خوشمزه ترینو باحالترین تخم مرغی بود که تا حالا خورده بودم سیر شدیم بلند شدو گفت اینم از قرمه سبزی خوشت اومد ظرفهارو برداشتو برد رو سینک که بشوره منم بلند شدم رفتم کنارش وایسادم بهش نگاه میکردم موهاشو از روشونش جمع میکردمو نازش میکردم اونم یه لبخنده کوچولو رو لباش بودو نگاش به ظرفها بود سرمو بردم جلو لباشو بوس کردم اونم برگشتو لباشو گذاشت رو لبام چه خوشمزه بود شیر ابو بست اومد که بره جلوش وایسادم لبمو گذاشت رو لبش چه احساس خوبی داشتم مثه بغل کردن بچه کوچولوها بغلش کردمو همینجوری لبام رو لباش بود بردمش تو اتاقم رو تختم نشستیم تو بغل همدیگه وای که چه لحظه ی خوبی بود اونایی که این حسو تجربه کردن میدونن که چه حسی داره همینطور که لبای همدیگه رو میخوردیم لباسای همدیگرو هم کم کم در می اوردیم چه بدن خوشکلی داره رفتم پایین تر سوتینشو باز کردم نمیدونم چه سایزی داشت که براتون بگم ولی خیلی ناز بود شروع کردم به خوردن سینهاش وای که چه شهوتی چشاشو گرفته بود دیگه صداش داشت در میومد میخواستم خوب لذت ببره هرچی تو این فیلمها دیدمو اجراش میکردم مثه حرفه ایها رفتم پایین تر همه بدن خوشکلشو خوردم اخه خوردنیم بود رسیدم به شرته نازش وای سیما کوچولو خیس شده بود داغ داغ گرمایه عجیبی داشت هرکاری بلد بودم با کسش کردمو به اوج لذت رسوندمش داشت دیوونه میشد دستاش تو موهام بود موهامو چنگ میزد راست میگن دخترا وقتی حشری میشن دیوونه میشنا نمیدونم یه بار ارضا شده بود دو بار نفهمیدم دستشو گذاشت رو کیرمو نازش میکردو باهاش بازی میکرد معلوم بود که چیزی بلد نیست مثه من فیلم نگاه نکرده با اینکه خودم کسشو براش خوردم ولی دلم نیومد بهش بگم برام ساک بزنه خودمم خوشم نمیاد از اینکه کسی برام ساک بزنه میدونستم که پرده هم داره منم که شهوتی شده بودم نمیدونستم که از عقب بکنم یا نکنم بهش گفتم میتونم اونم که میخواست منو ناراحت نکنهو منم تو شهوت اون شریک باشم گفت باشه ولی میدونستم از ته دل راضی نیست پیش خودم گفتم اگه زیاد دردش اومد بیخیال میشم با اجازتون همینکه شروع کردم صداش در اومد اشک تو چشاش جمع شد منم بیخیال شدم دیدم چاره ای نیست لاپای حال کردیم هرچیم اب بودو ریختم رو کمرش انگار شیره بدنمو کشیدن بلند شدمو کمرشو تمیز کردمو اونم خودشو جمع جور کرد جون نداشت انگار ادمی که یه روز کتک خورده باهم رفتیم حمام و این بهترین روزه زندگی من بود راستی گواهینامم رو گرفتم ولی یه شیرینی رفت تو پاچم.

نوشته:‌ بهراد


👍 0
👎 0
70809 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

289827
2011-07-11 21:07:14 +0430 +0430
NA

اصلا خودت فهمیدی چی نوشتی با این داستان تخمیت برو جقتو بزن سبک نوشتنت فوق العاده مزخرف بود.

0 ❤️

289828
2011-07-11 23:48:48 +0430 +0430
NA

افاضات بهراد:
بچه های پائین شهر توش آدم خوب پیدا نمیشه: خوب بهراد جان تو اونجا چه گهی میخوردی؟ پائین شهریا کونت گذاشتن؟؟
آدما دو دسته اند یا دانشجو یا جواد: الان تو اصلن جواد نیستی!!
دختر در زمانی که ناراحته میشه مخش رو زد : اینم دیگه از اون حرفهای دکتر نیمائی بود.
وقتی دخترا حشری میشن دیوونه میشن> تو الان در حد فرویدی دادا
با یه دختر تو رستوران غذا بخوری بعدش میتونی اس ام اس سکسی بدی.الان دیگه اندشی
قسمت سوسیس تخم مرغ شاهکار نوشته ات بود به نظر میاد تو این قسمت صنعت تشبیه رو به کار گرفتی و سوسیس رو به دودول خودت و تخم مرغ هم که تخمای خودت میشن ربط دادی اینکه حالا چرا از مزه اون تعرف کردی هم اوج کارت بود.
با کسش همه کار کردی؟؟؟ کشتی کچ؟ جودو؟ یه خم؟ آفتاب مهتاب ؟ شنا پروانه آخه بجز لیسیدن چه غلطی میخواستی کنی؟؟؟
اها یه شیرینی رفت پاچت : دادا فکر کنم به بچه پائین شهریا یه شیرینی توپ دادی آره کلک؟ ای شیطون… فقط زیاد به این شیرینی دادن عادت نکن که اوضاعت بیریخت میشه دادا آره
شیرینی دادی؟ :D

0 ❤️

289829
2011-07-12 01:11:20 +0430 +0430
NA

فری
مرسی عالی بود به این میگن داستان واقعی . نویسنده میمون یاد بگیر حتما باید واقعیتو یکی دیگه زحمت بکشه ؟:D
به توصیه های فری جون عمل کن واست خوبه

0 ❤️

289830
2011-07-12 01:11:37 +0430 +0430
NA

داش فري دس خوش ،اي ول ،پكيديم از افسردگي دمت گرم ;-) :-D
داستان نويس محترم بنده داستانتو جز دوسه خط نخوندم فقط شما كارداني قبول شدي واست ماشين خريدن اگه ارشد قبول شي لابدنذرميكنيد مادرتون پياده تاكربلا برن :-D باباهه هم بايد واست سفينه بخره وشمام تو اموزشگاه فضايى مخ دختر فضايى هارو بزني ،نه؟ :-D

0 ❤️

289832
2011-07-12 09:22:23 +0430 +0430
NA

عزيزم شما اموزشگاه رانندگي رو با شهر بازي اشتباه گرفتي !!! برو با ماشين اسباب بازيت بازي كن !! آ بري ك لا !!! چه پسره حرف گوش كنيه !! ديگه شبا كمتر پيش ماميت بخواب ! افرين پسر خوب !

0 ❤️

289833
2011-07-12 10:45:38 +0430 +0430
NA

حالا که گواهینامه گرفتی برات ماشین خریدن یادت نره بگی نخشم برات بخرنا چون بدون نخ نمیتونی باش بازی کنی.
این قضیه شربتم دردسر شدها والا ما هرکیرو کردیم نه شربتی بهش دادیم نه چیزی

0 ❤️

289834
2011-07-12 14:12:15 +0430 +0430
NA

به خدا ما هم لیسانس داریم هم ارشد خوندیم. اما تو هیچ کدوم اسباب بازی هم بهمون ندادند. حتی کسی ندونست کی خوندیم و کجا خوندیم. خوش به حال کس خلت که با یه فوق دیپلم زپرتی ماشین برات خریدند. ریدم تو داستانت کس خل

0 ❤️

289835
2011-07-12 16:08:41 +0430 +0430
NA

سلام خدمت دوستان عزيزاين بار يه خبرخوش تو سايت شهواني!

تاغيرفعال نشده حالشو ببريد.
اين بارترفندجديد"ژراش" رايگان “ل س ن اري” ا(ازآخربه اول بخونيد)

فقط بايك ايميل،براي مشاهده به سايت زيربرويد:

http://money2irancell.orq.ir

0 ❤️

289836
2011-07-12 17:17:07 +0430 +0430
NA

kososher bood!!!
baba sharbat shode dg pishniyaze sex !!!
koneto bede harchi to film didi anjam midi film hast pesara kon midan boro anjam bede tokhme sag.

0 ❤️

289837
2011-07-13 01:48:23 +0430 +0430
NA

سلام /دوست عزیز توی نویسندگی هیچ گهی نمیشی/ خداحافظ

0 ❤️

289838
2011-07-13 02:45:00 +0430 +0430

بابا يكي پيدا بشه 1داستان توپ بنويسه حالش را ببريم خسته شديم از بس چرند خونديم

0 ❤️

289839
2011-07-13 04:37:40 +0430 +0430
NA

اينم مثل بقيه!
ممنون از اصلاحيت فرى جون

0 ❤️

289840
2011-07-13 09:52:14 +0430 +0430
NA

kos sher bud hamin.

0 ❤️

289841
2011-07-14 01:34:31 +0430 +0430
NA

آخه جاکش جقی این دیگه چه داستانی بود که تعریف کردی ؟؟؟لاپایی فقط بلدی؟

0 ❤️

289842
2011-07-15 19:03:46 +0430 +0430
NA

یعنی عاشق نظراتتونم…
lol

0 ❤️

289843
2011-07-15 19:09:48 +0430 +0430
NA

Dastano nakhondam vali nazarato didam fahmidam dastan morede tavajoh aza qarar gerefte vase hamin nakhundam
:lol:

0 ❤️

289844
2011-07-15 19:56:12 +0430 +0430
NA

فری جون دمت گرم !
اون که رفته تو پاچت حتما از طرف پایین شهریا بوده !!!
مواظب باش !
لامبورگینی واست خریدن آخرش ؟!:دی

0 ❤️

289845
2011-08-23 02:01:47 +0430 +0430
NA

هر کس فیلتر شکن توپ با سرعت بالا می خواد به من پیام بده

0 ❤️

289846
2011-08-25 17:31:03 +0430 +0430

فکر میکنم منتظر 18 سالگی بودی بیای شهوانی .
بقیش هم شر و ور بیخودی بود سر هم کردی .

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها