آمپولی که دختر عموم خواسته بود

1395/07/14

من توی داروخانه کار میکردم و دوره های بهیاری(آمپول زنی) را هم گذارنده بودم،دختر عموم بهم زنگ زد و گفت فلان آمپول را میخوام،می تونی برام گیر بیاری،گفتم خیلی بد گیر میاد ،نسخه میخواد،گفت پولش هرچه قدر باشه جور میکنم،گفتم ببنیم چی میشه،به هر زحمتی بود گیر آوردم و زنگ زدم و گفتم: گرفتم برات،گفت فردا صبح که بهرام (شوهرش) نیست ،برام بیارم،گفتم باشه،رفتم دمه خونه گفت بیا تو،گفت چقدر شد و حساب و کتاب کردیم،گفتم فقط چون این نسخه ای هست،حتما باید نسخه باشه برای زدن آمپول،گفت اگه میخواستم،که همون اول نسخه میگرفتم،بلدی بزنی یا نه؟گفتم باید توی پا بزنی توی دست نمیشه،گفت طوری نیست،گفتم بهرام نیاد شر بشه برام،گفت نترس سر کاره،گفتم الکل داری؟گفت آره،گقفتم بیار و بخواب روی تخت،خوابید یکم تپل بود و قلقکی،اومدم بدم شلوار و شورتش را پایین،قلقک میشد،گفتم ای بابا!عجبا،مگه تو با شوهرت کار نمیکنی،گفت از پشت قلقلک میشه!!! و گفت:یه چند ثانیه صبر کن الان خوب میشه،گفتم یکم عجله کن برام شر نشه!!گفت خوب بزار دستت را ببرم سمت باسنم،گفتم خوب ببر،دست من را مالوند به باسنش،باز هم قلقلک میشد!!!،گفتم این جوری فایده نداره صبر کن،دستت را بردار ،یه دفعه ای شلوار و شورتش را تا وسط رانش کشیدم پایین و نشستم بین دو پاش و رانش را سفت بین دو پام گرفتم،گفت گریه ام گرفت بابا!!!،الکل را زدم به باسنش،پام را شل کردم و گفتم شل بگیر،گفت نمیتونم قلقلک میشه،گفتم بابا مگه دفعه اولته آمپول میزنی؟،زود باش بابا کار دارم،گفت این بهرام پدر سوخته یه کارهایی با من میکنه که من قلقکی شدم گفتم،خوب حالا چکار کنم؟بابا عجله کن کار دارم،گفت: میشه یکم پشت من را ماساژ بدی تا حساسیتش کم بشه،گفتم ببین میتونی یه شر برام درست کنی!،گفت تو از چی میترسی؟،میخوای هم ی لباس هام در بیارم و برات ساک بزنم،گفتم از تو بعید هم نیست!!!گفت بزار شلوار و شورتم را در بیارم یکم ماساژ بده تا بلکه برطرف بشه!!!من که پسش ور نیومدم،اخرش لخت شد و گفت از سرم شروع کن به ماساژ دادن تا پام،گفتم از پشت!!!گفت از هر طرف خواستی!!!گفتم باشه از جلوی بدن شروع کردم رسیدم به التش دیدم دوباره قلقلکش میشه!!!گفتم پس تو با این بهرام بیچاره چطوری سکس می کنی؟!گفتم هولکی میخوابه روم!!!منم له میشم اون زیر دیگه قلقک هم یادم میره،گفتم ببین،من الان باید برم کار دارم،یه دفعه هم بهرام میرسه،میگه تو با این وضع داری چکار میکنی!!،گفت: شلوارت را بکش پایین!!!،گفتم مگه بهرام راضیت نمیکنه،گفت نه بابا فقط بلده بخوابه و آبش که اومد ول کنه بره!!دیگه کجا من را ارضا میکنه!!!گفتم پس آمپول زدن بهانه بود؟؟؟؟!گفت تو چه کار به اون داری؟بیا حساسیت من را بر طرف کن!!!گفتم لباست را بپوش،بهت زنگ میزنم بیا به اون آدرس،موتور پای در است ،مردم مشکوک میشند،رفتیم خونه خالی و الباقی ماجرا،بعد ها از بهرام جدا شد و با من ازدواج کرد…

نوشته: بهیار


👍 4
👎 20
97591 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

559279
2016-10-05 21:17:31 +0330 +0330

آرهدآمپول سخت گیر میومد منم که تو داروخانه کار میکردم گیر نیاوردم
به کونم جدیدا میگن پا
جقی گفت بیا منو بکن؟ کسکش لابد با این داستان کیریت جقم زدی
بعد تو هم کردیش و از بهرام جدا شد و رفتین با هم به خوبی و خوشی زندگی کردین!
کیرم تو فانتزیات
کم بزن همیشه بزن (dash) 🤮 (wanking) (erection) ****>
****>

1 ❤️

559280
2016-10-05 21:20:16 +0330 +0330

پیشنهاد میکنم بهت جلقتو بزن

0 ❤️

559281
2016-10-05 21:21:46 +0330 +0330

آخه چراااااااااااااا؟

0 ❤️

559297
2016-10-05 22:09:54 +0330 +0330

داستانت خیلی داستان بود گفتم گفتی گفت گفتیم گفتند و الا ماشالا :(
خیلی هم ابکی بود . داستان حتما نبایدواقعی باشه اما میتونه خوب نوشته بشه بچه هارو سرحال بیاره

0 ❤️

559303
2016-10-05 22:42:27 +0330 +0330
NA

كرم سيب تو احساساست

0 ❤️

559310
2016-10-05 23:02:23 +0330 +0330

تنها چیزی که به چشم میومد این بود که عجله داشت.
کزکژ مگه میخوای بری کون بدی؟ واسا دو تا تلمبه بزن بعد میری دیگه
شاش داری؟

0 ❤️

559316
2016-10-05 23:24:01 +0330 +0330

به عمت سلام مخصوص برسون.اخه گلابی اینم شد داستان؟فکر کنم اونجایی که گفتی باقیشو بعدا میگم خودت با توهمات ذهنیت ارضا شدی و اب درون مخت فوران کرد.دیگه ننویس جان عزیزترینهات

0 ❤️

559327
2016-10-06 02:01:25 +0330 +0330
NA

ابش اومد دیگه بقیشو ننوشت

0 ❤️

559337
2016-10-06 04:07:23 +0330 +0330
NA

زود باش کار دارم . عجله دارم. خیلی دیرم شده. کسکش بی بخار چاخان

0 ❤️

559342
2016-10-06 04:44:16 +0330 +0330

خاک تو سر کسشعر گویت. جقی کف دستت مو در آورد بسه دیگه…

0 ❤️

559343
2016-10-06 04:56:37 +0330 +0330

موتور پای در است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ قلقلک؟؟؟؟آلتتتتتتتت؟خونه خالیییی؟ طلاق از بهرام گامبوووو؟ ازدواج با توووووو؟دیگه جق نرن ،فانتزی هات هم تخمیه کی تو واقعیت سر کصی که میخواد بکنه منت میزاه که تو توهم واسه جق زدنت سر دختر عموی قلقلکیت منت میزاری پاشو گور تو گم کن متور پای در است

0 ❤️

559344
2016-10-06 05:53:11 +0330 +0330

بدبخت. .مجبور شدی داستان بنویسی! !ننویس عمو

0 ❤️

559358
2016-10-06 08:22:38 +0330 +0330

ای بابا خلاصه ش کردی چرا

0 ❤️

559363
2016-10-06 09:50:07 +0330 +0330
NA

چه آمپولی بوده که گیر نمیومده و شوهرشم اطلاع نداشته واویلا

0 ❤️

559369
2016-10-06 11:47:59 +0330 +0330

بچه جون تو تا حالا کس ندیدی انقدر جق زده به درجه عرفانی رسیدی از این پس صابونت عوض کن

0 ❤️

559374
2016-10-06 12:38:45 +0330 +0330

تو جق هم نزن.فقط نگاه‌کن ب کیرت گریه کن.کوس مغز توهم

0 ❤️

559378
2016-10-06 14:08:27 +0330 +0330

توجه دوستان جقی
قبل و هنگام تایپیدن جق نزدید چون کلا داستانو متنت کیری میشه آمپول خخخخخخ

0 ❤️

559412
2016-10-06 20:27:37 +0330 +0330
NA

اصن کاری به جقی بودنتو داستانه کصو شرت ندارم،آخه ملجوق اومدی اینجا داستانه سکس بنویسی(همون خیالاتت)اونوقت میای گه میخوری این همه به سکس که میرسی میگی الباقی ماجرا!کیرم تو پرزای معدت

0 ❤️

559466
2016-10-06 23:30:57 +0330 +0330

این قسمت امپول با برکت

0 ❤️

559501
2016-10-07 07:17:48 +0330 +0330

ببین یارو
اصطلاح کس گاو فقط و فقط بخاطر تو ساخته شد

0 ❤️

559539
2016-10-07 12:21:21 +0330 +0330

رفتیم خونه خالی و الباقی ماجرا ! ‎:-|‎
عاقا من شدیدأ تحت تأثیر توصیفات سکسی و همذات پنداریهای بی بدیل ومنحصربفردت قرار گرفتم عوستاد!
مارو حتمأ به فیض مجدد برسان حاجی . . . ‏‎(yes)‎

0 ❤️

559547
2016-10-07 13:54:25 +0330 +0330

گفت گفم گفت گفتم گفت گفتم بینش ی آمپولم بود

0 ❤️

559616
2016-10-07 23:06:47 +0330 +0330

این چی بود

0 ❤️

559625
2016-10-07 23:48:35 +0330 +0330

امپول، افتادن یا ماساژ نبود
95%داتانا ب سرانجامی نمیرسید
کوتاه نوشتنی ینی تابلو بود عجله داشتی برای جغ…!

0 ❤️

559657
2016-10-08 04:33:21 +0330 +0330

اصفهانی بی سولد ننویس تو حتی داروخانه پادویی هم نکردی نمیدونی ودیدی و عضلانی چیه هنوز دهاتی

0 ❤️

560347
2016-10-13 17:41:02 +0330 +0330
NA


dige nanevis joone on 2khtar amoot

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها