آن یک نفر ، که جمعِ کثیری بود !

1396/03/03

دمپایی هام و در میارم و پا برهنه رو شن ساحل که از بس آفتاب خورده داغ شده به سمت دریا میرم ،
بالاخره پاهام به آب میرسه و کمی احساسِ آرامش میکنم !
.
ساحل خلوت بود
جز سه چار تا تا دختر که صدای جیغ و خنده هاشون تو امواج ساحل گم می شد و کم کم نزدیکِ من می شدن !
.
عینکِ ریبن فیکی کهبخاطر فراموش کاریم از عزیز قرض کردم میدم رو موهامو همونجا تو ساحل تا جایی که جزر و مدامواج و به پاهام برسونه میشینم !
.
دخترا نزدیک تر میشن …
.
.
_خیس نشی آقاهه …

شلیک خنده هاشون به این تیکه ی مضخرف بلند میشه !

فکر میکنن منو دست انداختن !
دخترای بیست و اندی ساله ،
خیلی جوون بودن کمی هم سبزه !
شاید از جنوب اومده بودن ،
.
بیخیال نیم نگاهی میندازم و لبخند بی رمقی تحویل میدم !
.
پای غرور و تُخسی و این خُزعبلات وسط نبود !
دختربازی واسه منِ در آستانه ی سی و نُه سالگی یکم دیر بود ! نبود ؟!
.
دخترا به راهشون ادامه میدن و دور تر میشن ،

هوای شرجی اونقدر کلافه کننده است که دلم میخواد کمی جلوتر برم !

ولی …
بیخیال میشم و عقب گرد میکنم !
دمپایی هامو پام میکنم و به راه میوفتم ،
.
بعد از سالها
دیگه از موش و گربه بازی خسته بودم
از جن و بسم الله بودنمون
فقط
هنوز
نمی دونستم باید چطور رفتار کنم ،
و مطمئنا اینو قلبم تعیین میکرد !
اما مگه اصلا دیگه مهم بود ؟
مگه مهم بودم؟!
.
سعی میکردم زیاد بهش فکر نکنم
اما تا چند لحظه ی دیگه
من باید بهش فکر میکردم !!
.
لحظه ی دیدار نزدیک است
باز می لرزد دلم ، دستم
باز گویی در جهانِ دیگری هستم ،
های!
نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ !
های !
نپریشی صفای زلفکم را دست !
لحظه ی دیدار نزدیک است !!
#مهدی اخوان ثالث

در آهنی کوچیک ویلا رو باز میکنم
غیر از ماشینِ مادر و 206 بی ریختِ من
ماشین دیگه ای نبود !
پس نرسیدن!

وارد خونه میشم و موجِ هوای سرد کولر حس خوبی به تنم میده اما در عوض
دلشوره ی عجیبی بهم وارد میکنه !
.

انتظار تلخی بود !
.
.
عزیز جونِ لمیده روی کاناپه ی محبوبم
چشمای زیباشو باز میکنه

_اومدی بالاخره مادر؟ صد دفه تماس گرفتم ، دردسترس نبودی ، دل نگرونت شدیم ، کجا رفته بودی عزیز دل؟؟
.
عادت داشت به مسلسل وار حرف زدن …
این پیرزنِ دوست داشتنی…
میشینم کنارشو
پیشونی شو بوسه میزنم !
_رفته بودم لب ساحل عزیز !
.
_چی مادر؟؟
نگاهی میندازم به گوشاش
که جای خالی سمعک هاش
نوربالا میزنه !
.
اشاره میدم به گوشاش که سمعکات ؟
از توی جیباش میاره بیرون و میزنه به گوشاش،

_میگم رفتم لب ساحل عزیز جان ، مادر کجاست؟؟

_رفت یه ساعتی استراحت کنه .

مرددم توی پرسیدن سوالم

دل و میزنم به دریا…
_عزیز ؟؟ خاله و … خاله و…
_خاله و چی مادر ؟
_خاله اینا کی میان ؟
_آهان ، تازه تماس گرفتن تو راهن مادر نگران نباش !!

من دل به دریا دادم اما مرده برگشتم ،
تاوانِ هر دیوانه بازی یک عقبگرد است …
#سید مهدی موسوی

صدای جیغ و داد که میپیچه تو حیاط
قلب من با همون دلشوره ی مسخره اش
ضربان میگیره !
.

_مهرداد توپ و بده من
_وسطی !
_نخیر فوتبال !

_بزارید برسیم حالا بعد شروع کنید!
بیاید تو هوا گرمه خون دماغ میشید باز!
بیا نرگس اینا رو ببر تو …
.
هنوز حتی با اسمش
دلم میلرزید
حتی از زبونِ خاله شهلایِ در حالِ غُر زدن !
.
عزیز میره سمتِ در برای پیشواز
و من دقیقا برعکس
برمیگردم که پله ها رو بالا برم
اما …
با کله میرم تو شکمِ مامانی که رو پله ی سوم ایستاده !
_کجا میری بچه مگه نمیبینی خالت اینا اومدن برو کمک دیگه!
هنوز بچه بودم !
با این محاسن و کمی شکم ،
با این جلال و جبروت !!
.
مثل بچه ها پسِ کلمو میخارونم
.
_بو میدم زشته ، برم حموم !
.
_زود بیا بیرون ناهارو راه بندازیم شب شد !
.
رو آینه ی بخارزده دو نقطه میکشم
و یک خطِ منحنی !
شادم؟؟ یا غمگین !
.
حولمو میکشم رو موهام و می چلونم
اصلا دوست ندارم با بادِ کولر سرما بخورم،
اونم تو این گرمایی که
خر تب می کنه !

تق تق

_بیا تو…
مهرداد پسرخاله ی شیطون و همیشه خندونم
کلشو میکنه تو و
_سام عُلیک ، عافیت باشه امیر سام ، چطوری؟

_سلام مهری ، ممنون ، نمیای توو چرا؟
_مهری و کوفت … تو چرا نمیای بیرون ، بیا پایین ناهار کبابِ …
_گرسنه نیستم تو برو …
_باشه ، فقط …
_چی؟؟
_میگم دادا جلو شوهر نرگس اینا سه نکنی صدام کنی مهری ، جونِ تو من جلو این آبرو دارم !

نرگس
میگه و دلِ من می لرزه
دلم می لرزه و
شرمم میشه که …
.
عقل هیچوقت با عشق مساوی نیست …

_برو مهرداد …!

عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردان اند …!
#حضرت حافظ

یه نخ سیگار میکشم بیرون و میرم رو تراس !
.
.
.

صدای شوخی خاله با عزیز و خنده های مامان پاهای روی پله مونده مو سست میکنه !

کاش میشد نرفت !

نفسمو کوتاه میدم بیرون !
.
میرم پایین اما مطمئنم از فشاری که یه چیزیش میشه !!
یا خیلی بالاست یا خیلی پایین !
.
خاله حرفشو قطع میکنه …
و من سلام میکنم،
سعی میکنم
چشم نچرخونم

_سلام خاله جان !

_سلام پسر گلم ، خوبی عزیزم؟ چخبر؟ چقدر لاغر شدی ، خیلی وقت میشد ندیده بودمت دلم واست یه ریزه شده بود ، تو هم نمیکنی یه سر به خالت بزنی ، بشین خاله بشین کنارم من بوست کنم ببخش پا نمیشم پیریه دیگه ، بشین میوه بخور دوش گرفتی عافیت باشه !!!
هووووفففف …
این نطقِ مسلسل وار تنها وجه اشتراک
و یا شاید تنها ژنِ به ارث رسیده از عزیز به خاله بود،
وغیر از اون
در مخیله هم نمیگنجید
این دختر از اون مادر باشه !
در جواب حرافی های خاله به لبخندی بسنده میکنم و
میشینم کنارش
تا پوست صورتم به بزاق حاصل از
رسم مضخرف ماچ آبیاری بشه !
.
آرامش خونه حاکی از نبود بچه ها
مهرداد و نرگس و …
بود !
.
خاله و عزیز و مادر بحث و از سر
و من رو
کأنهُ لم یکُن شیئاً مذکورا !!!
نادیده میگیرن !
.
بلند میشم
_با اجازه همگی من میرم تو حیاط …
_بچه ها رفتن دریا مامان ، تو هم برو اینجا حوصلت سر میره !
.
یک عمر تک فرزند بودن
منو به این لوس کردنا عادت داده بود !
حتی الانی که موهای سفید کنار شقیقه ام
به این اوضاع طعنه میزد !
.
.
صدای قژ قژ وحشناک تاب کوچیک و رنگ و رو رفته ی گوشه ی حیاط
حاکی از فاصله ی افتاده
بین حال و گذشته بود!

از یه خلأ ،
که با هیچ خاطره ای پر نمیشد!
.
چشمای بستمو باز میکنم
اما …

گلایُل های توی باغچه
بغض های حجیم و سنگینی رو
به گلوم تحمیل میکنن !!
سیب گلوم
مثل قلبم
مثل نرگس
مثل گلایل
می لرزه !
.
بیست سال قبل …
.
_امیر سام تندددترررر میخوام مثه این بچه کوچیکا برم تو آسموووون …
.
فکر میکرد خیلی بزرگه
نرگسِ شونزده ساله ی تازه شکفته ی من !
.
_پس محکم بشین نرگس میخوام ببرمت تو فضا…
_واااآی عالیه امیییییر
_میله ها رو بچسب نیوفتی …
_امیر بسه ، دیگه هُل نده !
_ترسیدی؟ میخوای بیارمت پایین؟
_نه خوبه ، فقط از این بیشتر نه !

میرم کنار تاب و از زوایه ی چپ زُل میزنم به
دخترِ تازه مهم شده ی این روزام
جلوی من روسری سرش نمیکرد و
موهای خرمایی لختش
با حرکت باد
مثل موج دریا
نه شاید هم شدیدتر !
افسار پاره کرده بود !
سینه های تازه برجسته اما خوش فُرمش
که نوک شون فریاد میزد
به لبای من احتیاج داره !
هنوز سوتین نمی بست و
با هر اوج و فرودش روی تاب
موجی که سینه ها و
باسنش میگرفت
دست و دلِ منه نوزده بیست ساله رو می لرزوند !
.
مطمئن بودم لرزش دل و دینم
سوایِ دلبری هاش
از روی عشقِ نه شهوت !
و سال ها بعد
گردش روزگار بهم ثابت کرد!
.
_امیر بریم دریا …
_نه دیگه غروبه ، خسته نشدی وروجک؟
_مگه کنارِ تو آدم خسته میشه؟
.
مستانه میخندیدم و …
فقط خدا میدونست
بی گدار به آب میزنم !!
.
اگه گفتی اسم این گلا چیه خوشگله؟!
_اگه بگم چی بهم میدی؟
_اگه بگی یه جایزه خوب پیشم داری !
_خوب معلومه اینا گِلایُلِ …
به چشمای خندونش نگاه میکنم
مژه های پرپشتش
چال کنارِ گونش
لب هایِ سرخ و نابش
.
چشم میبندمُ
لب میدوزم به ممنوعه هایی که
منو تا بهشت می بُرد !
.
بی حرکت می ایسته چشمای شرمگینشو
به پایین میدوزه
روی نگاه کردن نداره،
دستِ لرزونشو میگیرم …
_نرگس من دوست دارم…

هیچ نمیگه !
_باور کن من الکی نمیگم ، خودتم میدونی
از این پسر دله ها نیستم و فقط با تو گرم میگیرم!
.
_بخدا این بوسه عاشقونه بود !
.
سرشو بالا میگیره تا صداقت حرفامو از چشمام بخونه !
چشماشو میبنده و دل به بوسه می دوزه !

فکر کنم موفق میشه !
.
دو جام بود که با نیت شراب زدیم
رسید لب به لب و بوسه های ناب زدیم
#فاضل نظری
.
.
.
.

صدای درِ گریس کاری نشده ی ویلا
منو از گذشته هام به
حالی میاره که حالی واسم نذاشته !

مهرداد توپ به بغل وارد میشه
_ امیر سام تو این گرما نشستی اینجا؟ چرا نیومدی دریا؟
_حسش نیست داداش !
_یه چیزیت میشه ها !! بچه ها هنو دریان ، سیر نمیشن که !
سکوت میکنم و باز چشمامو میبندم
.
و مهردادِ از من نا امید وارد ساختمون میشه …
.
.
مقصر کی بود ؟
چی شد که به اینجا رسیدم؟؟
چرا نرگس منتظرِ من نموند ؟؟
چرا من و جدی نگرفت؟؟
من حالا دقیقا چند درصد خوشبخت بودم ؟
.

ساعت ده و سی دقیقه ی شب
جاده چالوس
پشتِ فرمون
به این فکر میکنم که
چرا؟؟
چرا همیشه سهم من رفتن بود ؟
کی گفته کسایی که میذارن و میرن
همیشه آدم بده ی قصه ان؟؟

بارها توی ذهنم
گذشته ها رو بازسازی میکنم،
من به هوای ادامه تحصیل
روسیه نمیرم ،
چند سال بعد از همون روزای
پر از گِلایُل
پر از عشق
پر از نرگس
میرم خاستگاریش !!

اما …
حقیقت چیزِ دیگه ایِ !

بغضِ مردونم و قورت میدم
تماسِ مادرُ برای بیستمین بار
ریجکت میکنم ،

مثل همیشه من باید برم
حداقل تا وقتی دلم
برای ناموسِ کسی نلرزه
.
نمیدونم شاید
برایِ همیشه
باید برم !!
.

داستان دیگرِ من :
تناقض دوست داشتنی

سپاس گزارم از منتقدین عزیزی که هر لحظه چیز جدیدی به من می آموزند !

نوشته: ZohreSE6


👍 30
👎 2
9248 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

600906
2017-05-24 21:09:17 +0430 +0430

قشنگ بود…
چقد خوب…
چقد پاک…
منو یاد کسی انداخت، شخصی که خیلی بهش احترام میذارم…شایدم الگومه و نمیدونم…

لایک

1 ❤️

600986
2017-05-24 21:22:02 +0430 +0430

امشب ادمین خار مادر سایت و یکی کرد عجب داستانایی اپ کرده لایک به خودت و داستانت ZohreSEعزیز البته هنوز نخوندم

1 ❤️

601251
2017-05-25 01:16:28 +0430 +0430

اسم هایی که بزرگ نوشته بودی خیلی پارازیت بود…
جالب بود…هیچ سنس و ذهنیتی از یه پسر سی و نه ساله نداشتم…الان احساس میکنم خیلی کمتر از۳۹ سال به امیر این قصه میخورد…

ممنون از نویسنده ?

0 ❤️

601311
2017-05-25 03:11:55 +0430 +0430

این از داستان قبلیت خیلی بهتر بود.با اون نتونستم خیلی ارتباط برقرار کنم ولی این یکی حرف نداشت به نظرم. داری با چه سرعتی پیشرفت میکنی! خسته نباشی.لایک نهم هم از من!

0 ❤️

601316
2017-05-25 03:17:56 +0430 +0430

.بسیار بااحساس وروان نوشتین که خواننده کاملا خودش رو غرق در جریانات داستان حس میکنه واین خوبه واین خوب بودن یعنی موفقیت.

0 ❤️

601331
2017-05-25 04:07:41 +0430 +0430

با درود ؛
خب داستان جذابی بود البته از لحاظ نوشتاری و تکنیکی خوب هست و تقریبا پیشرفت نسبت به کار قبلی تون … اینو به دلیل استعاره های نو که تعدادشون فراوونه، فلش بک های زیبا ، یک دست بودن قصه ، ارائه منسجم دقیقه های پر التهاب و مهم تر تلفیق عشق و جاذبه جنسی دختر و پسر بود واقعا بی تردید بازم می تونین قشنگ تر بنویسین
یکی دیگه از پارامترهای مثبت داستان جایگذاری شعرهای زیبا در جای جای داستان بود که به زیبایی کار اضافه میکنه و البته یه حسن دیگه انتخاب مرد قهرمان قصه از طرف یک بانو و رفتن توی تاروپود جنس دیگه !..
و اما …!
یه عاشق دلشکسته و امواج دریا و غروب و شب و … خب از پسش بر اومده بودین اما شاید میشد لوکیشن رو از دریا جدا می کردین الته یه پیشنهاده و حتما ضعف محسوب نمیشه
بوسه های عاشقانه رو وقتی با غزل آقای نظری به پایان بردین بی نظیر بود اما چرا اینقدر گذرا ؟ البته بازم ضعف اساسی نیست ولی میشد لابلای بوسه بیشتر حرف قشنگ میزدین یا استعاره های بیشتر زوج بی قرار !
داستان رو خوب جمع کردین با رفتن مرد برای همیشه ولی خب اینم یه کوچولو کلیشه ایه شاید میشد پایان دیگه ای داشت چون عزیز به خاطر پیری مفرط بهش وابستگی داشت و این با ویژگی مثبت اون سنخیت نداره .
یکی دیگه از نقاط مشابه این داستان با “تناقض دوست داشتنی من” پرداخت زیاد روی اول شخص یا قهرمان قصه است که در اون کار خانم بتسابه و اینجا امیر سام هستش که باعث کمرنگ دیده شدن دیگران میشه یعنی مو شکافی سنگین و روانکاوی اول شخص
نرگس داستان کیه ؟ میشد بیشتر توصیف میکردین ویژگیهای شخصیتی و فیزیکی ایشون بعنوان معشوقه چیه ؟!
بنظر من با ادامه کار میتونین بازم بهتر ، شجاعانه تر ! و یکدست تر بنویسید و اینو از شما توقع دارم و یقین دارم تا اون روز روشن فاصله زیادی نیست
در مجموع من یه لایک ویژه تقدیم میکنم

1 ❤️

601381
2017-05-25 04:53:50 +0430 +0430

عالی بود موفق باشی

0 ❤️

601401
2017-05-25 05:26:47 +0430 +0430

خیلی زیبا بود
لذت بردم
موفق باشی دوست عزیز

0 ❤️

601456
2017-05-25 06:48:27 +0430 +0430

لایک 15 مال من

0 ❤️

601651
2017-05-25 13:36:30 +0430 +0430

درود. سپاس که نوشتی، اما درد و رنج داشته ها رو بیشترش کردی، قلمت آرامش روح نبوده، قلقلک بدبختی آدمهاست، دیسلایک

0 ❤️

601736
2017-05-25 15:58:05 +0430 +0430
NA

لذت بردم،با بند بند نوشته هات حس گرفتم،داستان قشنگی بود،آره باید رفت اما به چه قیمتی،هی ?

0 ❤️

601766
2017-05-25 17:02:33 +0430 +0430
NA

دوست داشتنی تر از داستان قبلی

0 ❤️

601841
2017-05-25 19:21:43 +0430 +0430

هنرمند و با احساس ??? موفق باشى

0 ❤️

602401
2017-05-26 05:13:58 +0430 +0430

درست میگین کلا داستان های شما تو گروه داستانهای سکسی قرار نمی گیرن بیشتر درام عشقی هستن که جالبه و البته من نقاط قوی این داستان رو بیشتر گفتم و خب توضیحات شما قابل قبوله

1 ❤️

602511
2017-05-26 08:25:54 +0430 +0430

چیزی که توداستانت واسم جذابه اینه که خودت دختری و رفتی تو پوست یه پسر و از سمت اون روایت میکنی …بابا دستخوش اصن شاید داری درد دل یه مردی که میشناسی رو می گی هر چی هست خوب بودش عزیزم و قشنگترش اینه که خواسته زنا رو از زبون خودت گفتی :
" عشق پاک - مردانه و بدون توحش … احسنت زهره جووووون

0 ❤️

609581
2017-06-02 19:58:44 +0430 +0430

غم غم و بازم غم زندگیمون پر شده از غم؟!!
یه وقتایی دلم قیلی ویلی میره یچیزی بنویسم یا با کسی درد و دل کنم اما غمه غم! غمو دوست ندارم…
قلمتون داره بهتر و منطقی تر میشه هر بار زیبا بود ❤

1 ❤️

614871
2017-06-08 10:22:38 +0430 +0430

قشنگ بود عزيزم ، فقط اسم هايي ك بزرگ بود يكم تو ذوق ميزد

0 ❤️

657814
2017-10-12 22:10:38 +0330 +0330

لایککککککک

0 ❤️