آنتن (۱)

1398/01/09

سلام متین هستم الان 19 سالمه …

من تا هفده سالگیم رنگ کوچه خیابونم ندیدم … یه پسره خوشگلی که باباش خیلی براش میترسید و هیچوقت اجازه نمیداد تو کوچه بره و با بقیه بچه ها بازی کنه.
البته حق هم داشت و من خوشحالم از این بابت … چون تو یه محله پایین شهر بودیم که میشه گفت به پسر بیشتر از زن علاقه داشتن …

من همیشه بین زن ها بودم و تقریبا میشه گفت از همشون هم خوشگل تر بودم … تعریف از خود نیست واقعیت مطلب و میگم که تصویر سازی بهتری داشته باشید … یبار یادم نمیره حرم امام رضا (ع) بودیم نه سالم بود اون رمان که من تو حرم گم شدم خلاصه قسمت گمشدگان رفتیم و از اونجا که پدرم هیچ چیزی همراهش نبود که اثبات کنه من پسرشم قبول نمیکردن منو تحویل بدن و میگفتن با کسی تماس بگیرین تاییدتون کنه … و میگفتن این دختره، که بابام قاطی کرد و یه حرکتی زد که جالب نبود …
از داستان اصلی دور نشیم … سیزد سالگیم داشت به پایان میرسید کم کم و وارد چهارده سالگی میشدم … یه موهای خیلی روشنی تقریبا داشت زیر کیرم نمایان میشد یه حس های هیجان و شهوتی هم در وجودم احساس میشد … با بدن زن حسابی تحریک میشدم.
یه آب بی رنگی هم ازم خارج میشد وقتی خیلی با کیرم ور میرفتم البته کیر نمیشه گفت یه خیار قلمی باریک !
ما تو یه خونه کلنگی زندگی میکردیم و همیشه بخاطر ساختمون بلند روبرویی مشکل آنتن و داشتیم و تصویر تلویزیون همیشه خش دار بود … اون موقع ما با دیجیتال آشنا نبودیم و شاید اصلا نبود درست یادم نمیاد ولی بیشتر فکر کنم ما نداشتیم …
یه روز تقریبا گرم بهاری بدو بدو رفتم سمت پشت بوم که آنتن و اینور اونور کنم تصویر بهتری بده … عادت نداشتم به یا الله گفتن چون هنوز هم به کسی نامحرم نبودم … دره پشت بوم یه شکاف بزرگی داشت که راحت خونه همسایه روبریی پیدا بود یه دره یک و نیم متری با همون انداره یه شکاف بزرگ سرتا سر …
همینطور که رسیدم به در پشت بوم از لای درز نگاه کردم کسی نبود، دست بردم به سمت دستگیره در که از زیر زمین مهری خانم (یه زن قد کوتاه دهاتی با سینه های بزرگ بدنی سبزه کس گنننننده واقعا کسش گنده بود) میگفتم مهری خانم با بدن کاملا لخت با یه حوله خیلی کوچیک از زیر زمین به سمت بالا میرفت … بالا کلا پنج تا پله کوچیک میخورد و و زیر زمین نصفش زیر زمین بود نصفش بیرون بود :| نمیدونم چجوری توضیح بدم خونشونو …
همینطور که بالا میرفت من خیره شده بودم به بدن لختش !!! اولین بار بود بدن لخت یه زن و میدیدم پشتش به من بود، دلم تاپ تاپ میکرد به صورتی که حس میکردم الان قفسه سینم میترکه خدا خدا میکردم که ممه هاشو برگرده ببینم عاشق دیدن سینه هاش بودم، در و باز کرد وارد سالن شد … بالا طوری بود که یه در با چهار متر طول داشت و اصلا اتاق نداشت بالا و یه سالن بزرگ بود …

وارد شد هیچ کس تو خونه نبود و فاطمه دختره مهری خانم مدرسه بود و آقا قاسم شوهرش که تاکسی دار بود بیرون …
آفتاب که مستقیم میزد به چشمام خیلی صحنه جذابم و خراب کرده بود، مهر خانم برگشت یه لحظه نگاهش به سمت در پشت بوم ما امد من بدون حرکت خشک شدم مطمئن بودم کوچکترین تکونی که بخورم منو میبینه … بعد از چهار ثانیه تقریبا خیره شدن همون وسط چرخید و با یه آرامشی لباساش و شروع کرده یکبود به تن کردن که البته اشتباه نکیند من هم از فرصت استفاده کردم و داشتم جق میزدم، که بد نیست هم بگم پسرخالم بهم جق و یاد داده بود …
گذشت و چند روز بعد من داشتم وارد خونه میشدم مهری خانمم هم زمان داشت در و باز میکرد وارد بشه که تا منو دید با صدایی که من بشنوم به دخترش گفت من دارم میرم حموم … من با دستپاچگی وارد خونه شدم پنج دقیقه بعد رفتم کشیش دادم پشت در پشت بوم که دوباره شاید اون صحنه خارق العاده رو ببینم …
بیست دقیقه گذشت دیگه نا امید شده بدم … میخواستم دیگه برگردم که مهری خانم و لخت دیدم ! اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد این بود که اصلا دخترش و ندیدم تو این بیست دقیقه !!! تا مهری خانم امد من تو حالت ایستاده شلوارم و تا زانوهام کشیدم پایین و شروع کردم به جغ زدن … اونم گهگاهی به دره پشت بوم خیره میشد ولی من واقعا عقلم کار نمیکرد و فقط میخواستم لذت ببرم و مغزم بهم فرمان میداد که منو نمیبینه و منم خودم و گول میزدم …
یک هفته بعد : داشتم میرفتم نوانوایی و خوشحال بودم چون تنها مورادی که من میدیدم کوچه و خیابونو یا نونوایی رفتن بود یا هنگام مدرسه رفتن …
مهر خانم در خونش باز بود رو پله ها نشسته بود .
میخواستم برم که یه صدایی شنیدم که گفت متین .
رومو برگردوندم بطرفش گفتم بله خاله … (من بهش میگفتم خاله)
گفت بیا کارت دارم …
رفتم بطرفش دستم و گرفت کشید تو در و بست با یه حالت عصبانی گفت متین چرا منو از رو پشت بوم نگاه میکنی ???
من داشتم سکته میکردم قلبم داشت از دهنم میومد بیرون، گفتم خاله من نبودم …
یهو خشونتش و کم مرد گفت چرا من لخت بودم داشتم تماشام میکردی …
دوباره عصبانی شد گفت برم به مامانت بگم ???
من اشکم سرازیر شد تا خواست صدای گریم بلند بشه …
گفت شرط داره به مامانت نگم …
من هیچی نگفتم تا ادامه حرفشو بزنه و شرطشو بگه … که شروع کرد تو منو لخت دیدی منم باید لخت ببینمت …
گفتم خاله ببخشید بخدا غلط کردم …
گفت پس میرم به مامانت میگم …
گفتم ترو خدا نه خاله …
یه بوس از لبام کرد گفت وقتی نگاهم میکردی کجامو خیلی دوست داشتی ?
جواب ندادم .
گفت جواب ندی میرم همین الان به مامانت میگم و زنگ میزنم به پلیس منم ریده بودم به خودم …
سریع اشاره کردم به سینه هاش.
لباسه نمیدونم مخمله چیه از اینا که دست میکشی پرزش میره بالا یا پایین رنگش میزنه به تیرگی …
خلاصه لباسش و داد بالا از زیر سوتینم گرفت برد بالا سینه هاش افتادن بیرون و من درجا با دیدن این صحنه شق کردم .
درسته کیرم خیلی کوچیک یود ولی مشخص بود .
گفت متین خاله میخوای بخوریشون، هیچی نمیگفتم سرم و کشید و گذاشت رو سینش و من شروع کردم میک زدن و خودش شروع کرد شلوارم و در بیاره بعد شرتم و که کیره کوچیکم افتاد بیرون و با دستش داشت خایه منو میمالوند خیلی آروم و لطیف، سرم و از سینش جدا کرد و کیر سفیدم و گذاشت تو دهنش با اولین میکی که زد احساس کردم الانه که کمرم بشکنه … بعد از پنج دقیقه خوردن و نفس های سنگین من بلاخره مایع بی رنگی ازم خارج شد که احساس میکردم شیره جونم از سره کیرم امد بیرون …
یخورده با تخمام ور رفت دستم گذاشت رو سینه هاش و منو راهی کرد رفتم نونوایی …
تا اینجا تمام دوستان علاقه داشتن ادامش و هم میگم که خیلی جالبه ولی دیگه عنه قضیه در میاد و،طولانی میشه اینجا بگم فعلا …
فقط اینو اضافه کنم تک تک حرفها حتی اسم ها واقعیت داشت

نوشته: متین


👍 21
👎 13
18197 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

757190
2019-03-29 22:13:06 +0430 +0430

ننویس داداش

0 ❤️

757199
2019-03-29 22:29:16 +0430 +0430

یه نفر نیست بگه دردت چیه همه میگن یا سکس میکنی یا میگن خیسی ؟ یا میگن میشه آشنا بشیم؟

1 ❤️

757210
2019-03-29 22:46:00 +0430 +0430

Saqar_Sh
خو حالا تو بگو دردت چیه؟!

2 ❤️

757247
2019-03-30 01:33:30 +0430 +0430

@Saqar_Sh
اینجا شهوانیه خب،تیریبا همه به یه دلیل مشترک میان
شماهم اگر ناراحتی آی دیتو کن پسر
اگرم مشکلی داری بگو شاید بتونیم کمکت کنیم

1 ❤️

757337
2019-03-30 15:12:58 +0430 +0430

فقط میتونم بگم…بابا آب نداد…

0 ❤️