اتفاقی نو

1396/09/02

این خاطره ای واقعی و اتفاقی نوست! اتفاقی که همچنان میفتد و هر بار تازه تر و تازه تر!
اولین باری که دیدمش دم در خونه بود. داشتم کلید به در مینداختم تا بیام داخل که دیدن چهره هراسانش منو متوقف کرد. کنارم ایستاد و سلام کرد. تا حالا ندیده بودمش و دیدنش حواسم را پرت کرد. پسری ظریف و با هیکلی متوسط و 160 سانت قد و چشمانی روشن و موهای لخت و چتری.
مثل گنجشکی که شاهین بهش حمله کرده باشه پرید کنار من ایستاد و سریع دستم را گرفت. کمی جلوتر دو تا پسر حدوداً بیست ساله و با قیافه های داغون و آویزون که شلوارهاشون را باید یکی بالا میکشید دنبالش بودند.
با دیدن من مکث کردند و وقتی رفتم جلوتر برگشتند و رفتند. از پسر که خودش را شهاب معرفی کرد پرسیدم: اینها باهات چکار داشتند؟ سرش را انداخت پایین و هنوز دستش تو دستم بود. فهمیدم قضیه از چه قراره!
ساکن آپارتمان خودمان بود و من تا بحال ندیده بودمش. من طبقه هفتم بودم و او با پدر و مادرش و برادر کوچکترش طبقه سوم بودند. مجتمعی با سی واحد که من شاید یکی دوتاشون را میشناختم. با هم داخل حیاط شدیم و وقتی پرسیدم با تو چکار داشتند سرش را بالا آورد و در حالی که تو چشمهام نگاه میکرد لبخندی زد و گفت: داشتیم فوتبال بازی میکردیم که بهشون گل زدم و اونها عصبانی شدن دنبالم کردن.
میدونستم دروغ میگه و از چشمهاش میشد فهمید. خودش هم فهمید باور نکردم و سرش را انداخت پایین. کلاس نهم بود و جوری که میگفت درسش هم خوب بود. چند دقیقه ای تو حیاط نشستیم و خواستم بیرون نره تا مشکلی نباشه.
با من تا دم آسانسور اومد و من که خسته از کار روزانه بودم حس حرف زدن نداشتم. باهاش خداحافظی کردم و طبقه سوم پیاده شد. نگاهی بهم کرد و گفت: میتونم ازتون تشکر کنم. خندیدم و گفتم دیدن تو برام تشکر بود! اومد جلو و صورتم را بوسید و گفت : مرسی!
بوی قهوه تو خونه پیچیده بود و لخت شده بودم که دوش بگیرم . صدای زنگ آپارتمان که اومد شلوارکم را پوشیدم و از پشت چشمی نگاه کردم. شهاب بود . چکار داشت که یکساعت نشده دوباره سراغم اومد؟
در را باز کردم و سلام کرد. پیراهن تنم نبود و با دیدن من مکثی کرد و گفت میتونم بیام تو؟ پرسیدم اتفاقی افتاده؟ نگاه که میکرد میتونستم حدس بزنم چه اتفاقی تو راهه. همون طور که دم در خونه حدس زده بودم برای چی اون دوتا پسر دنبالش بودن.
بی اختیار از جلو در رفتم کنار و اومد تو. در را که بستم ایستاده بود و من را نگاه میکرد. پرسید : شما تنها زندگی میکنید؟ گفتم: آره . قهوه دوست داری؟ لبخندی زد و گفت: مرسی.
داشتم قهوه میریختم که اومد تو آشپزخانه و گفت: زن نداری؟ گفتم : نه. یه دونه داشتم که جدا شدم. خندید و گفت: راحت شدی! تایید کردم و فنجان قهوه را دادم دستش. وقتی به طرف سالن میرفت وراندازش کردم. حق را به اون دوتا پسر داشتم که دنبالش کرده بودند میدادم! کمر باریک و کون خوش تراش و زیادی از حد برجسته که میشد حدس زد تجربه هم داشته و از رفتارش مشخص بود.
از وقتی مجرد بودم با زنهای زیادی تو اون خونه رابطه برقرار کرده بودم و بدم نمیومد بعد سالها که از دوره دبیرستان میگذشت یاد اون دوران را زنده کنم. چه شبهایی که به بهانه امتحان با دو تا از بچه های کلاس رابطه داشتم و هنوز اسمشون بهمن و عباس یادم بود. هر چی تا صبح میکردم سیر نمیشدم و وقت امتحان همش چرت میزدیم!
با اومدن شهاب اون حس برام زنده شد و نمیخواستم دردسری برام درست بشه. وقتی ازش پرسیدم خونوادت نگفتن با من چکار داری که اومدی خونم؟ نگاهم کرد و گفت: کسی نمیدونه من اینجام و میتونم تا هشت پیش شما باشم!
این جمله اش خیلی حرف توش بود. دو ساعت وقت داشتم و خودش هم داشت چراغ سبز را میداد. دوست داشتم به زبون بیاد و مثل عباس تو اون سالها بگه میخوام بهت بدم!
هنوز دو ساعت از آشنایی ما نگذشته بود و نمیدونم رو چه حسابی فکر کرده بود که من اهلش هستم که اینقدر بی پروا اومده بود تو خونه من. از جاش بلند شد و اومد کنار من ایستاد. دست من را گرفت و خواست بلند بشم. وقتی ایستادم من را بغل کرد و سرش را روی سینه لختم گذاشت. گفت: از من خوشت نمیاد؟ گفتم: ما هنوز چیزی از هم نمیدونیم و من هم دنبال دردسر نیستم. وقتی با چشمهای قشنگ و مژه های بلندش نگاهم کرد دلم ریخت. گفت: من دردسر نیستم.
نفهمیدم چی شد که لبهاش رو بوسیدم و او هم ادامه داد. بغلش کردم و بردمش تو اتاق خواب .خیلی سبک بود و تو مسیر اتاق خواب تی شرتش را در آورد و سفیدی بدن بیموش و سینه های برجسته اش شهوت من را بیشتر کرد.
از کارهاش میشد فهمید بار اولش نیست و بدنش داغ بود. تو اتاق شلوارش را که در آورد شورت زنانه ای پاش بود و پاهای سفیدش من را بیشتر تحریک کرد. با دیدن کیرم اومد جلو و با دست شروع به مالیدن کرد. خوشش اومده بود و مدام تخمهام را میمالید. هنوز شورت پاش بود و همین من را بیشتر مشتاق میکرد. کنار هم خوابیدیم و با لبهاش که طعم خوبی داشت و زبانش که شیرین بود دهانم را مهمان کرد.
بدنش بوی خیلی خوبی میداد و سرش را برد سمت کیرم. شروع که کرد متوجه شدم خیلی حرفه ای و با لذت این کار را میکنه. مکیدن تخمهام منو دیوونه کرده بود. پرسیدم: چقدر وقته این تمایل را داری؟ نگاهی بهم کرد و از روی تخت بلند شد. دوزانو روی تخت ایستاد و شورتش را درآورد.
چیزی را که میدیدم باور کردنی نبود. بار اول بود چنین برخوردی داشتم و سعی کردم به روی خودم نیاورم تا دلخور نشه. یک چیزی بین کیر و کس لای پاش بود. کیر کوچکی که با اینکه شق بود حداکثر 4 سانت میشد و قسمت پایین اون مثل کس بود! اما کس نبود!
نیم خیز شدم و بغلش کردم و با لذت مشغول شدم. نصف سن من را داشت و لذتی دو برابر به من میداد.دوست داشت سنگینی من را روی خودش احساس کنه. سینه های کوچکش را میخوردم و ناله میکرد. نیم ساعت بود که با ولع میخوردمش و سیر نمیشدم. سرم را روی کونش گذاشته و چاک کونش را لیس میزدم و به سوراخ صورتی رنگش که میرسیدم با زبان تحریکش میکردم.
مدام کیرم را فشار میداد و میگفت: چقدر خوبه. سفتیش را دوست دارم و لیس میزد. با دست قشنگش وجب کرد و خندید گفت: یک وجب من میشه! چند سانته؟ صورتش را به کیرم میمالید و هی اندازه میگرفت. وقتی گفتم 17 سانت تو حالت شقه ، خنده ای کرد و گفت: قربونش برم!
دیدن کونش حسابی من را وحشی کرده بود و وقتی گفت دوست دارم خشن باشی و منو بکنی ، ژل را از کنار تخت برداشته و حسابی کیرم را لیز کردم. دوست داشتم وقتی میکنمش چشمم تو چشمهای قشنگش باشه. پاهاش را روی شونه هام گذاشتم و کم کم سرش را جا کردم.
دیگه فکر کاندوم و اینکه شاید کونش تمیز نباشه را نکردم و فقط میخواستم گرمی کونش را با کیرم احساس کنم. لبهامون رو هم بود و زبانهامون با هم بازی میکردند. نصف کیرم را فرستاده بودم که حس کردم به خاطر کلفتی اون داره اذیت میشه. شروع به عقب و جلو کردن که کردم حرارتش بیشتر شد.
چند دقیقه نگذشته بود که تا ته فرو میکردم و ناله هاش به آخ جون و محکمتر بکن تبدیل شده بود. دوست داشتم وقت کردن کونش را نگاه کنم و وقتی برگشت و دوباره فرو کردم با دست آلتش را گرفته و براش میمالیدم.
هنوز تمایل داشتم تو حالتهای مختلف این کون را بکنم که حس کردم داره ارضا میشه. با دست براش میمالیدم که تو دستم خالی کرد و سوراخ کونش فشار خوبی داشت به کیرم میاورد و با تنگ شدن و شل شدنش حسابی تحریکم میکرد. چند تا تلمبه محکم زدم که آبم اومد و همون تو خالی کردم.
دستم از آبش خیس بود و همون جور نگه داشتم و براش میمالیدم. آبش بوی منی نمیداد و وقتی نوک زبونم را به آبش زدم خیلی جالب بود! طعمش واقعاً شیرین بود و اون لزجی منی را هم نداشت اما خیلی شیرین بود! روش خوابیدم و خواست از توش در نیارم. کیرم هنوز شق بود و هر دو ما باز هم میخواستیم.
دستم را با دستمال پاک کردم و آروم کشیدم بیرون. مدام میخواست سنگینی من را روی بدنش حس کنه. بغلش کردم و کشیدمش روی خودم و باز لب و زبون. با دستهام کپلهای کونش را فشار میدادم و میمالیدم.
این پسر چی بود که ازش سیر نمیشدم؟ بیشتر از دوازده سال بود که با هیچ پسری رابطه نداشتم و بهتر بگم اصلاً فکرش را نمیکردم! رابطه ای که کمتر از دوساعت ازش میگذشت و اینقدر سریع به رختخواب کشیده بود و حالا حاضر به تمام کردنش نبودم.
خودش هم همین حس را داشت و تو بغلم میگفت: خیلی وقته میدیدمت و میدونستم تنهایی و چون سن تو خیلی بیشتر از منه دوست داشتم باهات باشم. چشمانم را میبستم و صدایش را گوش میدادم وحس در آغوش کشیدن دختری نوجوان را داشتم.
با دست آلتش را میمالیدم و به زیرش دست میکشیدم و نمیخواستم ازش سوالی بکنم که ناراحت بشه. میخواستم خودش حرفی بزنه و او هم چیزی نمیگفت. برای سری دوم هردومون تحریک شده بودیم و نگاهی بهم کرد و گفت: اگه امسال عمل کنم و دختر بشم اولین نفر که بهش بدم خودتی!
بوسیدمش و تازه فهمیدم قضیه از چه قراره! کیرم دوباره شق شده بود و شهاب محکم فشارش میداد و مدام میگفت: جوووون! مال خودمه! سریع چرخوندمش و 69 شدیم و من هم براش شروع کردم. اولین بار بود ساک میزدم اما حسی نداشتم. دوست داشتم شهاب لذت ببره و او هم انصافاً کم نمیذاشت. تا ته فرو میکرد تو حلقش به حدی که به عق زدن میرسید اما باز ادامه میداد.
آب منی من از سوراخش سرریز شده بود و براش پاک میکردم. راه دوم را شروع کردم و دمر روی تخت خوابیده بود و روی رونهاش نشسته و تا بیخ جا کرده بودم. مدام قبون صدقه ام میرفت و از کیرم تعریف میکرد. میدونستم برای بار دوم آبم خیلی دیر میاد و نمیخواستم اذیت بشه.
ساعت نزدیک به هشت شده بود و هنوز مشغول بودیم که آبش اومد و با اومدن آبش کیر من هم تحریک شد و این بار رو کمرش خالی کردم. سوراخش به اندازه قطر کیرم باز بود و مدام باز و بسته میشد.
بعد اون سکس بی نظیر با سینه هاش بازی میکردم و دلم نمیخواست از پیشم بره. ساعت از هشت گذشته بود که لباس پوشیدیم و تا دم در بدرقه اش کردم و برای فردا بعد از ظهر قرار گذاشتیم. بهش سفارش کردم وقت اومدن احتیاط کنه که کسی نبینه و راحت باشیم. این شروع یک رابطه بود که خودم هم فکرش را نمیکردم و با گذشت سه ماه هنوز ادامه داره و خیلی بهتر از روزهای اول شده.
برای قبل عید هم قراره معاینات انجام بشه و مجوزش را هم گرفتن تا عمل صورت بگیره. اما شک ندارم وقتی عمل بکنه خوشگل ترین دختری میشه که تا حالا کسی دیده و قدر مسلم خودم هستم که اولین سکس را باهاش انجام میده!

نوشته: shahin


👍 4
👎 4
1653 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

662893
2017-11-23 22:40:31 +0330 +0330

نه حوصله فحش دادن دارم،نه این که لیاقتشو داری،دیس اول…نه انگار نمیشه…کیرم تو خودت و واقعیت داستانت پفیوز کونی اشغال…

0 ❤️

662897
2017-11-23 22:52:07 +0330 +0330
NA

پسره از کجا ممی دونست تو اهل کردن هستی چطور بهت اعتماد کرد از کجا فهمید تنهایی کمتر جق بزن کس نباف

0 ❤️

662909
2017-11-24 00:26:49 +0330 +0330

ای بابا
خو اینکه انقدر حشری بوده چرا از دست اون دوتا فرار کرده، سکس خشن هم که دوست داشت
هرچند که اون دوتا خودشون کون بودن
پس نتیجه میگیریم که اون دوتا و شما دوتا ۴ تایی کون بودید و میتونید با هم دودولی بازی کنید

0 ❤️

662929
2017-11-24 06:12:26 +0330 +0330

ای جااااان منم میخام

0 ❤️

662963
2017-11-24 12:15:36 +0330 +0330

جون جالبت بود خوشم اومد

0 ❤️

662971
2017-11-24 13:49:36 +0330 +0330

برادر من یه ترنس کردی ملتو گاییدی کدوم اتفاق نو :/

1 ❤️