ارضا کردن دوست دختر روز تولدش

1397/12/01

وسطای ماه رمضون بود…محله ما یه پارک بزرگ داره که ماه رمضونا وسط میدونه پارک شبها ساعته حدود ۹ تا ۱۲ جشن رمضان هست و مردمه محل و چندین تا محله اطراف جمع میشیم و یه مجری مشتی و باحال میاد و دور هم میگیم و میخندیم…معمولا برنامه ما اینطوری بود که غروب میومدیم پارک یه اکیپ بودیم که چنتا پسر بودیم و چنتا دخترم بودن باهامون،یخورده صفا میکردیم دورهم و بازی و اینا تا شب…شب ک میشد دخترا میرفتن خونه هاشون و ماهم میشستیم برنامه جشن رمضان…

یادمه اونشب خیلی خسته شده بودم و یکم کوفته بودم.این قضیه مال تابستون پارساله…جشن که شروع شد منو یکی از رفیقام رفتیم طبق معمول ردیف اخره صندلیا نشستیم و شروع کردیم مسخره بازی و شیطنت با چنتا از دخترای دور و اطراف…‌.برنامه شروع شد و من سرگرم صحبتهای مجری برنامه بودم.مجری هم ما چن نفر رو دیگه میشناخت…حدودای ساعت ۱۰ تا ۱۱ بود و وسطای برنامه و جای حساسش…دیدم امیر رفیق صمیمیم ک همیشه باهم تو برنامه میشستیم رفت کنار دوتا دختره نشست و صحبت کردن…من هم خسته بودم و حوصله نداشتم و صحبتهای مجری منو جلب خودش کرده بود و توجهی به امیر نکردم.چن دیقه گزشت و یهو امیر صدام کرد که علی بیا اینجا کارت دارم…من فهمیدم که مخ یکیشونو زده و میخاد منم مخ اون یکی رو بزنم…رفتم و سلام علیک و صحبت کردن.دخترای گرمی بودن و البته سنشون بیشتر از منو امیر بود و معلوم بود جا افتاده ان…همون اولهای صحبتشون فهمیدیم خاهرن و اسم بزرگه مهسا اسم کوچیکه مریم…امیر شماره مریمو تو گوشیش زد و دخترا بلند شدن که برن سمت خونشون گفت علی بیا بریم باهاشون…اول دخترا گفتن نه ماخودمون میریم و اینا اما به امیر با ایما و اشاره گفتم که نه باهاشون بریم منم مخ بزرگه رو بزنم…که خلاصه رفتیم و تو راهه خونشون صحبت کنان فهمیدم که ابجی بزرگه،مهسا،متولده ۶۷ و خیلی ازم بزرگتره.وقتی سنامونو پرسیدن امیر یهو پرید وسط حرفم و گف ما هم متولد ۷۰ ایم…درواقع دروع گفت و خاست نپره از دستمون و ما جفتمون ۷۴ایم…من از دروع گقتن و این لوده بازیا خوشم نمیومد و نمیخاستم سنمو دروع بگم اما دگ وقتی رفیقم این حرفو زد ضایش نکردم.امیر و مریم رفتن جلو و امیر وقتیکه داشت ازمون جدا میشد که برن با مریم جلوتر و دوتایی خلوت کنن یه چشمک بمن زد که یعنی مخشو بزن حتمن…منم با مهسا راه افتادیم و صحبت میکردیم.یکم صحبت کردیم و کاملن دختره راضی بود و میخندید و متوجه شرم که نیازی به تلاش نیس خودش راضیه و بدش نمیاد…پرسید واقعا سنتون چقدره؟!من فهمیدم که رفیقت دروع گفت که کم نیاره اما معلومه کوچیکترین ازما…گفتم اره امیر دروع گفت،من ۷۴ای ام ولی من نمیخاستم دروع بگم،الانم هنوز چیزی شروع نشده اگر راصی نیستی و مشکل داری با تفاوت سنیمون برام فرقی نداره میریم میرسونیمتون و مابرمیگردیم.خندید و گف نه مشکلی ندارم سن برام مهم نیس،تفاوت سنیمون معلوم نیس و کلن برام مهم نیس که کوچیکترباشی…منم تو چشاش نگاه کردم و یه لبخند زدم و قفل گوشیمو باز کردم،گوشیو گرفتم جلوش و شمارشو زد و سیو کردم و ادامه صحبتها تاخونشون…یکم حرف زدیم و سر کوچشون رشیدیم اونا رفتنو مابرگشتیم سمت خونه.امیر بشکن زنان تا خونه اومد و تو کونش جشن تولد بود که داف جا افتاده و احتمالن بیوه زدیم و خیلی خوشحال بود و خدایی منم خیلی خوشال بودم.چون خیلی خوب بودن جفتشون…مشخصاتشون اینطوری بود که ابجی کوچکه همون مریم که با امیررفیق شد خیلی خوشگل و خوش استیل بود و یع کم از خاهر بزرگه که زید من شد خوشگلتر بود اما بدن زید من خیلی بهتربود…مریم سبزع بود و لاغر،مهسا سفید بود و موهاشم بلوند کرده بود و سینه هاش هم متوسط و برامده بود و روناش هم فوق العاده سکسی یود جوری که از زیر شلوارش که چنتا زاپ و پارگی داشت میشد فهمید که چه پاهای تمیز و سفیدی داره.اما مریم صورتش یکم نازتر از مهسا بود…بگزریم ازین صحبتها
حدود یک ماه از رابطه منو مهسا گزشت.اصلن تفاوت سنمون براش مهم نبود و تقریبا توااین یه ماه عاشق شده بود و منم دوسش داشتم اما اون بیشتر داشت
تو این یه ماه من لوده بازی و هول بازی تو مساعل سکسی اصلا درنیاوردم و مطمعن بودم که مطلقه است،چون خیلی شیک و راحت تو محل و در و همسایه منو میبرد و میچرخیدیم و ترسی نداشت فهمیدم که از نظر جنسی خیلی راحت تامین میکنع منو فقط باید دلشو به دست بیارم…که اورده بودم…چون بااینکه میدونستم بدش نمیاد و خییییلی پایس ولی بهش پبشنهاد سکس نداده بودم تا یه ماهه اول…بعده یه ماه که هروز پیش هم بودیم تو تابستون و خیلی دیگه صمیمی شده بودیم،خودش بحث ازدواجه قبلیشو پیش کشید و گفت که مطلقه اس و منم خوشال شدم ک حدسم درست بود اما زیاد مشتاق نشون ندادم.میدونستم کع میخاد اول امتحانم کنه و ببینه که هول کوس هستم یا نه واسه همین اهمیتی به مطلقه بودنش ندادم و به رابطه عاطفیم طبق روال گذشته ادامه دادم تا یه ماه دیگه هم گذشت.

مرداد ماه برام تولد گرفت و دوتایی خیلی صفا میکردیم باهم و اینم یادم رفت بگم که خواهر کوچه،مریم بخاطر تفاوت سنیش با امیر همون فردای شبه اول تموم کرد و امیرو نخاست و گفت که سنش کمه و یجورایی از دروغ گفتن امیر بیشتر بدش اومد اما منو مهسا همچنان با هم خوب بودیم…چون تابستون بود و من بیکار بودم و مهسا هم بعد از طلاقش بیکار شده بود د خونه مادربش بود و تایمش آزاد،خیلی باهم بودیم و فقط شبا واسه خاب ازهم جدا میشدیم…طبق معموله روابطه دخترپسری،مهسا بخاطر این سع ماه تابستون وابسته شده بود و منم ازین بابت خوشال بودم،خداییش منم چیزی یراش کم نمیزاشتم و هرکاری که یه دختر دوس داشته باشه رو براش انجام میدادم.تا آذرماه هیچ حرف و پیشنهاده سکسی بهش ندادم.اذرماه برا تولدش حسابی برنامه ریختم و میخاستم تولده خوب و خاطره انگیزی ک برام گرفته بود رو تلافی کنم براش…یکی از رفیقام یه دایی داره که نصف بیشتر سال رو شهرستانه و یه واحد اپارتمان کوچیک تو محل داره که اکثرا خالیه و ماهم هروقت مکان بخایم کلید میگیریم و میریم اونجا صفا.دایی رفیقم هم مارو میشناخت و مشکلی نداشت با کلید دادنه بع ما فقط سفارش کرده بود تر و تمیز نگه داریم البته اینم بگم خودش معتاد بود و خونش همیشه بساط دود و تریاک براه بود و همیشه منقل و سیخش اماده برا سکس بود و یه دوشک هم همیشه پهن میزاشتیم وسط اتاق که همچی اماده باشه…چون دیر به دیر میومد ماهم بعد از عشقوحالامون جمع نمیکردیم تا چنوقت یبار جمع کنیم خونشو‌…برا تولد مهسا از صبح رفتم کلید گرفتم تا غروب پدرم دراومد و اثاره عشقو حالهای قبلی که اونجا کردیمو تمیز کردم و یه سروسامونی به اتاقاش دادم چنتا بادکنک و لوازم تولد گرفتمو اماده کردم و رفتم طبق معمول مغازه عروسک فروشی رفیقم و یه عروسک خوشگل و نرم و گنده خریدم اوردم گزاشتم تو باکس تو اتاق خاب و خونرو اماده کردم و رفتم دنبال مهسا…مهسا هم فکر میکرد وقتی میرم سره قرار امشب،با یه کیک و کادو میرم و قراره سوپرایزش کنم اما دست خالی که منو دید تعجب کرد و فک کرد برنانه ای ندارم…یخورده قیافش رفت توهم،اما به روی خودش نیاورد.به بهونه قلیون کشیدن و تکراری شدنه سفرع خونه های محل،گفتم بیا بریم خونه رفیقم اونجا پنجاه نوع قلیون هست بشینیم یکشیم دوتایی و فیلم هم تماشا کنیم.فقط مشکل کیک تولد بود کع حاطر بود و وقتش بود برم بگیرم اما مهسا میدید و تابلو میشد…فرستادمش خونشون گفتم برو تنباکو عربیه خودت که خیلی شاخ بود از کربلا اورده بودن براش رو وردار منم میرم کلیدع خونه رفیقمد میگیرم مرتبش میکنم میام دنبالت بریم اونجا‌…گفت باشه و زودبیا و رفت…منم گوله باموتور رفتم اول عطاری،کاندوم و ترا دویست سه تا خریدم و یدونه خوردم و رفتم کیکو گرفتم بعدش رفتم تخمه فروشی تخمه و خوراکی و نوشیدنی گرفتمو و بردم خونه اماده کردم همچیو.رفتم دنبالش و اوردمش خونه درو باز کردم چراغو روشن کردم و خلاصه که سوپرایز شد و کلی بقلم کرد و ماچ و بوس و تشکر و اینا.گفتم برو تو اتاق خاب کادوتو بردار…اتاقو نشون دادم و خرسی که تزیینش کرده بودم رو تخت رو دید و بازم سوپرایز سد و خرسه رو بقل کرد و کلی خوشال شد…ازمنم خیلی تشکر کرد و بقل و بوس و ازین صحبتها…رفتیم تو پذیرایی مانتو و شالشو دراورد و منم بولیزمو دراوردم و با تیشرت و نشستیم کیکمونو خوردیم و صحبت کردیم و حساااایی خندیدیم…‌تو این چتماه اینقدر نخندیده بودیم باهم و خوش نگزشته بود…یکم ایکس باکس باهام بازی کرد و حساااابی جلوم دلبری کرد با شیطنت هاش…اوایل عاشقش نبودم و فقط میخاستم وقتمو باهاش بگزرونم…ادمی هم نیستم که عاشق پیشه بشم و هنوزم البته نشدم اما بهش علاقه پیدا کرده بودم…همیشه میگفت که اصلا متوجه کمتر بودنه سنت نمیشم و از همه پسرایی که باهاشون بودم تاحالا اخلاقت مردونه تره…شاید بخاطر سنگین یودن و خشن بودنم میگفت شایدم بخاطر ظاهرم که از سنم یکم بیشتره…البته الان پسرا طاهرشون بیشتر از سنشون میخوره اکثرا منم که تفاوتی با بقیه ندارم…درکل رابطمون عالی شده بود و تفاوته سنیه زیادمون، هیچ خللی ایجاد نمیکرد تو رابطمون…اون از ماهه دوم تقریبا وابستم شده بود و منم تازگیا متوحه شده بودم که یکم وابستگی پیدا کردم بهش…ساعت حدود ۹ بود.کیکو خورده بودیم با اهنگ کلی رقصیدیم،تمام صورتم جای اکلیل و رژ لب مونده بود،تخمه خوردیم و انقدررر خندیدیم که گذر زمان از دستمون درررفته بود…هنوز اهنگ داشت پخش میشد.دستمو گزفت گف بیا بریم پیش خرسم…دنبالش رفتمو دستمو ول کرد و پرید رو تخت…موهاش تو هوا پخش میشد وقتی حین شیطنت هاش میپرید بالا میخندید و من روانیه موهاش شده بودم…انقدر دلمو برده بود و دیدنه بدنش و دلبریاش داغم کرده بود که دلم میخاست بگیرم تو بقلم لهش کنم…ترامادولی ک خورده بودم هم ترکیده بود و اثر کرده بود و کاملن نعشه بودم و اماده ی سکس…خابید رو تخت و منم رفتم کنارش خابیدم…طبق معموله همیشه که تو پارک رو چمن ها دراز میکشیدمو د سرشو میزاشت رو دستمو میخابید کنارم،اینبارم همینطوری کنارم خابید و سرشو رو دستم گزاشت…ازبس شیطنت کرده بودیم و رقصیده بودیم بدنامون خیس بود و برق میزد…دیدنه پوست سفیدش با قطراته براقه روش داشت دیوونم میکرد…اما خیلی تحملم زیاده تو اینطور قضایا…گذاشتم برنامه مون طبق رواله طبیعی و رمانتیکش پیش بره و اون وحشیه درونمو کنترل کردم…سرش رو از رو دستم بلند کرد و گزاشت رو سینم و دستاشو انداخت روم و خیلی یهویی لباشو چسبوند بع لبام‌…سه چهار ثانیه لبه بالایی مو مکید و سرشو یکم چرخوند و لبامون رو لبای همدیکه قفل شد…مزه ی لباش با طعم رژ لبش باعث شد از شدته لذت چشمامو ببندم و فقط نفسامون رو روی ریتمه همیشگی رد و بدل کنیم…بوسیدنمون رو قطع کرد…از تولدی ک براش گرفته بودم و از بودنم دز کنارش تو همچین لحظاتی تشکر کرد و بازم تو نگاهش بهم میگفت که هنوز از بوسه سیر نشده…پای چپش بین پاهام بود تا این لحظه.اما پاشو بلند کرد و گزاشت اون سمت بدنم و پاشد نشست روم…سرشو اورد پایین و منم سرمو یکم اوردم بالا و بازم لبامون چسبید رو لبای هم و باز هم همون ریتم همیشگی و طعم خاصه رژ لبش و لبای قلوه ایش…دستام رو به دو طرف باز کرد و انگشتاشو لای انگشتام قفل کرد و لباش زو محکمتر رو لبام فشار میداد…از نفساش که تندتر شدع بود فهمیدم که داغه داغ شده…تو همون حالت چند ثانیه ازش لب گرفتم‌…بلندش کردم و جامون رو عوض کردم.خابوندمش رو تخت.بین دوتا زانوهام قرارش دادم و دستاشو بردم بالا لبامو گزاشتم رو لباش و لب گرفتم دوباره…خسته شدن تو کارم نبود و سیرمونی نداشتم…همونطور که دستام رو دستاش که بالای سرش بودن بود،لبامو از رو لباش جدا کردم اومدم روی گردنش…از شدت داغ بودنع گردنش لبای منم داغ شد و گرماشو حس کردم…چن ثانیه از گردنش بوس گرفتمو مکیدمش و از عمد گزاشتم که کبود بشه…هم میخاستم ببینم واکنشش نسبت به گررنش چیه و عایا نقطه حساسش هست یا نه هم اینکه میخاستم کبودی بمونه رو گردنش و یجورایی بهم حس مالکیت میداد…مثل یه مهر بود که به بدنش زدم.
گردنش رو رها کردم و با سرعت سرمو اوردم بالا و تیشرتمو دراوردم…تو چشماش نگاه کردم و با نگاهم خاستم که اجازه بده بولیزه اونم دربیارم…یه لبخند زد که مفهموش اجازه دادن بود…دست انداختم پایینه بولیزش و اوردم به سمت بالا و چون که دراز کشیدع خاستم دربیارم یکم سخت دراومد اما دراومد و بلخره بدنش روبروم قرار گرفت بدون لباس…یه سوتینه مشکی که کوتاه بود و فقط نوک سینش به پایین رو گرفته بود و مابقی سینه هاش کاملن بیرون بود…بااینکه دراز کشیده بود اما برامدگی سینه هاش هنوز گرد بود و واقعا بدنم داشت منفجر میشد…باز افتادم روی گردنش و شروع کردم به مکیدن و لیسیدنه گردنش…خیلی سعی میکردم نقاطه حساسشو پیدا کنم…هرجا که نفساش تندتر میشد یعنی اونجا حساستره…از روی گردن خیلی اروم بسمت پایین میومدم مثل فیلمهای هالیوودی…البته تجربیاتم هم تو این حرکات یکم بیشتر شده بود تو این یکی دوساله اخیر…
با لبام بالای سینه های سفید و خیلی نرمشو،که از بالای سوتین مشکیه دیوونه کنندش بیرون اومده بود لمس میکردم و میک میزدم.با دستام سوتینشو خیلی اروم از روی نوک سینه هاش اوردم پایین…یه آهه خیلی آروم کشید و حس کردم کاملن داغه داغ شده دیکه…با ولع تمام شروع کردم خوردن سینه های نرم و سفیدش که نوکهای صورتی رنگه محشری داشت…خیلی خوش بو و خوش طعم بودن…یه لحظه به فکرم رسید برم یه مقدار از کیک تولد که باقی مونده رو بیارم بمالم رو سینه هاش و از رو سینه هاش بخورم،اما گشادیم میومد و نمتونستم ازین قسمته ماجرا دل بکنم…همینطور که سینه هاشو میخوردم و صدای ناله های مهسا بلند شده بود،دستاشو روی سرم میزاشت و محکم روی سینه هاش فشار میداد…هنوزم طعم و مزه ی ممه های به اون خوشکلی از یادم نرفتع…کم کم دیکه باید به سمت اصل قضیه میرفتم…نوک سینه اش تو دهنم بود…داشتم مبخوردمشون با ولع تمام…لبامو از رو سینش ورداشتم و پرسیدم آماده ای؟!
بدون معطلی و بی وقفه بلند شد و نشست رو تخت و لباشو گزاشت رو لبام و شروع کرد با ولع تمام لب گرفتن…دست انداخت رو شلوارم و کیرمو که سفت شده بود گرفت توی دستش…بلند شدم رو زانوهام نشستم روی تخت…دکمه های شلوارمو باز کرد…همینطوری سریع دکمه هارو تا پایین باز کرد و وقتی که تموم شد اروم شلوارمو کشید پایین…شلوارم تنگ بود و شورتم هم همراهش پایین اومد…کیرم که نیمه سفت شده بود از شورت افتاد بیرون…دستشو انداخت دور کیرم و شروع کرد مالیدن…تو همین حالت لباشو باز اورد روی لبام…اما من سیر نشده بودم هنوز از لباش…نمیتونستم دل بکنم ازش…تو اینطور مواقع دلم نمیخاد هیچ کدوم از قسمتهای سکس رو رها کنم…دلم میخاد همع لذتهاشو باهم ببرم…مثلا سینه خوردن و لب خوردن باهمدیکع امکان پذیر نبود…
لباش رو از لبام جدا کردم و سرشو بادستام گرفتم و فشار دادم بسمت پایین که یعنی ساک بزنه برام…مقاومتی نداشت…خوشحال شدم که بدون مقاومت رفت که ساک بزنه…موهاشو نوازش میکردم…لباش که طعم لب های خودم رو گرفته بود،آروم گزاشت رو سر کیرم…خیلی اروم اورد تا وسطه کیرم و دوباره لباشو اورد رو سر کیرم…خیلی ناز و آروم ساک میزد…من ساک زدنه سرعتی رو دوست نداشتم به هیچ وجه.ساک زدنه آروم و با میک زدنهای محکم رو بیشتر دوس داشتم.انگار شیره وجودمو میمکید توی دهنش…
کیرم به لطف ترامادول دویست هنوز به قدر کافی سفت نشده بود

(((این نکته رو متذکر بشم که بدترین نوع تاخیری برای سکس ترامادول هستش،چون فردای اون روز کلافگی شدید و گاهی اگر مصرفتون زیاد بوده باشه بدن درد هم شراغتون میاد،اما من چون قبلا حدود یک سال، هروز ترا میخوردم و البته الان خیلی وقته نمیخورم برام راحتتر بود که برای تاخیری ترا بخورم که بدنم بهش آشناست اما شما به هیج وجه استفاده نکنین چون اعتیادش فوق العاده زیاده و خطرع تشنج روی ترامادول بسیار بالاست،خصوصا اکر به بدنتون نسازه تشنج میکنین و آبرو و شرفتون میرع))))

بگزریم بریم سراغ ادامش…هنوز داشت خیلی آروم و مبتدی ساک میزد و هرزگاهی از دهنش درمیاورد و یه نفس عمیق میکشید و باز میکرد تو دهنش…کم کم کیرم سفته سفت شد اما هنوز یه قسمت کار که مورد علاقم هست انجام نشده بود…
گفتم پاشو شلوارتو دربیارم…خابید رو تخت و دکمه شلواره لی‌اش رو که از شدت تنگ بودن داشت دیوونم میکرد باز کرد…منم مهلت ندادم خودم دستمو انداختم و زیپ شلوارش رو باز کردم و شلوارشو کشیدم پایین…شورتش هم همرنگه سوتینش مشکی بود و خیلی خوشگل بود…یجورایی حس کردم وقتی رفتع خونه که تنباکو بردارع لباس زیرهاشو عوض کرده و اماده شده خودش…چون سوتینش رو وقتی که سینه هاشو مبخوردم،بوی لباسی میداد که تازه از ماشین لباسشویی دراومده و انگار بوی مواد شوینده میداد یعنی تازع پوشیده و هنوز بوی بدن رو نگرفته بود…شلوارشو از پاهاش جدا کردم و اون سوتینش که زیره سینه هاش بود رو از وسط باز کردم و انداختم پایین تخت…تمامن لخت شده بود و فقط شورته خوشگلش تنش بود…حالا نوبت من بود که دیوونش کنم…تو این کار خیلی ماهرم…پاهاشوو با دوتا دستم بردم بالا و سرمو گزاشتم لای گوشتای رونش و لبا و دهنمو میمالوندم روی کوسش از روی شورت…با دستم شورتشو به سمت راست کشیدم تا کوسش بیاد بیرون…کوسش هم تمیز بود و البته از پوست سفیدش معلوم بود که کلن بدنش خیلی کم مو هستش…اروم زبونمو روی قسمت بالای کوسش گزاشتم و چون دهنم به لطف سینه های گردش آب افتاده بود،با لیس اول کوسش خیس شد و البته یکم هم خیس بود خودش ازقبل…صدای ناله ی بلندی ازش بلند شد…معلوم شد با لیس اول خیلی لذت برده.اروم با زبونم وسطه کوسشو میلیسدم…اینم بگم شاید براتون جالب باشه تا یکی دوسال پیش از لیسیدنه کوس متنفر بودم و حسه خوبی نداشتم بهش…اما دوس دختر قبلیم کم سن و سال بود و دختر بود و نمیتونستم از جلو بکنمش بخاطر همین بشرطی از عقب بهم میداد که کوسشو بلیسم…منم هروقت میخاستم بکنمش به زور کوسش رو میلیسیدم یه کم براش…چهار پنج بار که سکس داشتم باهاش دگ کوس لیسیدن برام سخت نبود و یجورایی حتی ازش راضی هم بودم چون دخترو کاملن حشری میکرد و باعث میشد تمایل داشته باشه به سکس باهام بیشتر از هردفعه
خلاصه کوس مهسارو خیای اروم میلیسدم و دستام هم روی پاهاش بود…دوس داشتم عین فیلمهای پورن انگشتمو بکنم توی کوسش و ارضاش کنم اما هنوز زود بود باید خیلی باهاش لذت میبردم…بالای کوسش کاملن خیس شده بود و صدای نالش اتاقو پر کردع بود و بدنش کاملن داغه داغ بود جوری که دستام که رو پاهاش بود و لبام که رو کوسش بود میسوخت از شدت گرمای بدنش…همونطوری که با زبونم روی کوسش بازی بازی میکردم دست راستمو بردم رو سینه سمت راستش و مالوندم و نوکشو گرفتم اروم کشیدم و نیشگون گرفتم چشماش کاملن بسته بود و تو رویا سپری میکرد…فکر کنم تو سکسایی که داشته تاحالا کسی با کوسش انقدر ور نرفته بوده و شایدم اصلن کوسشو کسی نخورده بوده تالا قبل از من…حدود هفت هشت دقیقه ای زبونم روی کوسش بود که زبونم داشت کم کم بیحس میشد.‌…بلند شدم و گفتم شلوار منو از بالا سرت بده…گف چرا گفتم کاندوم تو جیبمه…گف خیلی کثافتی با برنامه منو کشوندی اینجا پس…گفتم نه برنامه نریخته بودم واسه سکس اما خریدم که اگر شد لنگ نمونیم…خندید و شلوارمو داد و کاندومو دراوردم و یکیشو کشیدم رو کیرم…کیرم خابیده یکم شل شده بود…گفتم بیا یکم بخورش سفت شه باز و خیس هم بشه راحت بره تو…پاشد بصورتی سگی نشست روبروی من و سرشو اورد جلو کیرمو یکم ساک زد و توف مالی کرد کیرمو…همونطوری سگی برگشت کونشو گرفت سمتم و گف فقط اروم اروم بکن توش که دردم نیاد…گفتم خیالت راحت…خودم هم یکم توف مالیدم رو سر کیرم…سرشو مالیدم لای کوسش چند ثانیه…ناله هاش دوباره شروع شد…ازین حرکت خیلی خوشش میومد که کیرم لای کوسش تکون تکون بخوره…منم یکم اینکارو تکرار کردم و سرشو خیلی اروم فشار دادم تو کوسش…یکم کمرشو اورد بالا و صداش قطع شد…درد باعث شده بود کمرشو بیاره بالا و از حالت قمبل دربیاد…گفتم تکون نخور بزا جا باز کنه دردت نمیاد خیالت راحت…یواش یواش شل کرد و کمرشو فشار دادم پایین…خیلی اروم و نرم با سرعته کم فشار دادم توی کوسش تا نصفه…کامل ندادم بره تو…تا نصف که رسید باز اوردم عقب و یبار دیکع فشار دادم…یه اه بلند کشید که فهمیدم باز دردش گرفت…اما کمرشو بالا نیاورد دیگه…دستامو گزاشتم روی لمبرهای کونش و با سرعته خیلی کم کیرمو عقب جلو کردم…کوسش تنگ بود و داشت شیره وجودمو میمکید…خیلی وقت بود از کوس نکرده بودم…بااینک کاندوم رو کیرم یود اما گرمای داخله کوسش خیلی زیاد بود و کاملن بدنش داغه داغ بود…سرعت عقب جلو کردنمو یکم بیستر کردم…دستامو از زیر بردم روی ممه هاش و شروع کردم مالیدن…نوک سینه هاشو میگرفتم میکشیدم و با یه لبخند ریز اه و ناله میکرد و منم سرعتو هی بیشتر میکردم…دیگه مقاومتی نداشت و راحت تلمبه میزدم…وقتی کیرمو تا ته میکردم تو یکم میرفت جلو و دردش میومد…بدنامون خیس عرق شده بود و صدای برخورده بدنامون به هم تو اتاق میپیچید…سرعت تلمبمو زیاد کردم و صدای ناله اش تبدیل به داد و فریاد شده بود…دستمو اوردم روی کونش و فشار میدادم کوسشو روی کیرم…کیرمو تا ته میکردم توش و در میاوردم…لذتش قابل وصف نبود…داشتم منفجر میشدم ولی هنوز مونده بود تا ابم بیاد…حدود چهار پنج دقیقه تقریبا طول کشید که صدای ناله هاش قطع شد یه لحظه و بدنش لرزید و دوباره ناله هاش با صدای خیلی لرزون و ارومتر شروع شد…‌فهمیدم ارضا شده…کیرمو از کوسش دراوردمو برش گردوندم و خابوندمش روی تخت و پاهاشو دادم بالا و از همدیگه باز کردم و انگشت اشاره دست راستمو کردم اروم تو کوسش که صدای نالش همراه با لرزش دستاش و بدنش باز شروع شد…‌با سرعت توی کوسش فرو میکردم انگشتمو که با دستاش دستمو نگه میداشت و داد میکشید…اما من ادامه دادم حدود دو دیقه و انگشتمو کشیدم بیرون و یه اب بیرنگ از کوسش خیلی اروم جاری شد در حد یه ته استکان ریخت روی تخت…بدنش شل شد و دستاش ول شد و کامل ازضا شد…حالا دیگ مطمعن شدم که سکسمون باب میلش بوده که ارصا شده…سرمو گزاشتم رو سینه هاش و شزوع کردم خوردنه ممه هاش تا یکم بگذره بتونم بکنمش دوباره…همونطور که خابیده بود و پاهاش ولو شده بود روی تخت و خیس عرق بود و ناله میکردمنم سینه هاشو میخوروم و هرزگاهی دندونامو میکشیدم روی سینش و میخندید…بلند شدم و اومدم نزدیک سرش رو زانوهام نشستم و سرشو با دستم اوردم بالا و گفتم بخورش سریع…با رغبته کامل کیرمو کرد تو دهنش و شزوع کرد ساک زدن…حدود دو دیقه ساک زد و منم سینه هاشو مالیدم…سرمو اوردم پایین یه بوس از لباش گرفتم و رفتم سره جای قبلیم و خابیدم روش طوری کیرم افتاد روی کوسش…یه نگاه به پایین انداختم کیرمو تنظیم کردم روی سوراخ کوسش،یه فشار دادم سرش رفت تو…یه اه بلند کشید و سینمو چسبوندم به سینه هاش و کیرمو تا ته کردم تو کوسش و لبامو چسبوندم رو لباش…شروع کردم محکم تلمبه زدن…صدای شلپ شلوپ بدنمون هم خیلی لذت بخش بود هم خیلی بامزه…همونطور که لب میگرفتم ازش محکم هم کیرمو میکوبیدم توی کوسش…تاثیر ترامادولها دیکه کارساز نبود و تمام بدنم رو تو خایه هام حس میکردم…سرعت تلمبه رو بیشتر کردم که ابم موقعی که میخاد بیاد با سرعت بپاجه…نزدیک بود که ابم بیا کیرمو دراوردم از کوسش و کاندومو از سرش کشیدم بیرون و انداختم اونور…‌گفتم بیا بخور کیرمو تا ابش بیاد…پاشد نشست جلو کیرم و شزوع کرد ساک زدن…زود ابم اومد و کیرمو گرفت توی دستاش و تمااااام شیره ی وجودم از سره کیرم ریخت توی دستاش…یه لبخند مثل جنده ها زد و دستمالو از رو میز برداشتم و دادم و همه ابمو ریخت تو دستمال…با یه دسمال دیکه عرقمو خشک کردم و انداختم رو میز دسمالارو…هیچی برام تو اون لحطه مهم نبود…بدنم مثل ماست شل شده بود و فقط تونستم مهسارو بخابونم و خودم هم بخابم بقلش و محکم بقلش کنم…لبامو گزاشتم رو لباش و یکم لب بازی کردیم…بدنامون خیسه عرق بود…کفتم خیلی حال داد به من عاللللی بود…گفت به منم همینطور عشقم عالی بود…بوسم کرد و گفت مرسی …یه کم دراز کشیدیم بقل هم بدون لباس تا عرقامون خشک بشه…بوی اب کیرم که توی دستمال بود باعث شد بلند شم و بندازمش تو آشغالی…گفتم میخای بخابی شب همینجا؟!به مامانت و بابات بگو خونه دوستتی شب…گفت نه خیلی دوس دارم بمونم شب و پیشت باشم اما دیشب خونه سارا بودم امشب هم بگم میخام بمونم اونجا خیلی ضایس و میفهمن اونجا نمیرم…منم اصرار نکردم و لباسامونو پوشیدیم و رفتیم توی حال…ابمیوه از یخچال ورداشتم…مزه ی اخرین مشروبی بود که با رفیقام خورده بودم و اضافه اومده بود…مزش یاده اون مشروبه اخر انداخت…خلاصه که اونروز بهترین سکسم تو این چنسال بود و کاملن تخلیه شدم…‌.انقدر سبک شدم که داشتم بال درمیاوردم
بقیه داستانام هم با مهسا میگم براتون

امیدوارم که خسته نشده باشین و اگر غلط املایی داشتم از بیسواد بودن نیست،بخاطر سرعت تایپ کردنمه که بالاس و خیلی تند مینویسم و ممکنه غلط زیاد دلشته باشه…شما به بزرگی خودتون ببخشید
اگر ایرادی داشت یا اگر خوشتون نیومد لطفا فحش و دری وری نگین و احترام همدیگرو نگه داریم حتی تو سایت های سکسی و شهوانی هم میتونیم دوست پیدا کنیم و دوست باشیم باهمدیگه(اینم بگم تو داستان از اسمهای اصلی استفاده نکردم)
خدانگهدارتون

نوشته: علی.سناتور


👍 7
👎 8
41832 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

749489
2019-02-20 20:49:13 +0330 +0330

خیلی کسشر و دروغی بود

1 ❤️

749492
2019-02-20 20:57:12 +0330 +0330

تو که راس میگی
ولی محل ما، ماه رمضون که میشه بوی لواط میده.
یه مشت نوجوون کون پشمی میرن مسجد هیئت روضه خونی رئیس بسیج محل که خودش تو نوجوونی یکی کونش گذاشته میاد کیون این بچه مچه ها میزاره…
اکیپ دختر پسرا این چیزا ؟ کص نگو مومن برو کونت چرب کن قرار زبح اسلامی با آلت رئیس پایگاهت بکنی

0 ❤️

749493
2019-02-20 21:00:23 +0330 +0330

یکسال ترا می خوردی بعد چطوری قطع کردی؟
بعد چونکه یکسال این کاره بودی قرص خوردی تشنج نکردی
مشتی تو مطمئن باش اگر یک سال ترامادول زدی کلا بجای عمو باید بهت بگن عمه
یعنی کلا می خوابه پس شعر نگو

1 ❤️

749498
2019-02-20 21:07:40 +0330 +0330

بنظرمن که حقیقت و نوشتی و قشنگم بود تقریبا.
لایک

0 ❤️

749514
2019-02-20 21:33:02 +0330 +0330

این یه داستانه مهم نیست که حقیقته یا نه
ولی یه سوال دارم
چرا این قدر رو فاصله ی سنی تاکید کردی ؟

1 ❤️

749573
2019-02-21 00:30:27 +0330 +0330

باید کسشو تا جون داشتی میخوردی

0 ❤️

749583
2019-02-21 01:13:31 +0330 +0330

« سرکوچشون رشیدیم» داداش کمتر بکش جاکش

0 ❤️

749594
2019-02-21 03:02:40 +0330 +0330

وجدانا" اینهایی که نظر گذاشتن تا ته این داستان رو خوندن!؟همتون لایک دارید

0 ❤️

749610
2019-02-21 05:26:59 +0330 +0330

دو مورد بود که باعث شد حالم از داستانت بهم بخوره از داستانی که توش از کلمه سگی برای دختر استفاده میشه متنفرم چون کاملا داره به اون دختر توهین میشه واست متاسفم
و دوم تا زمانی که آبت نیمده بود دختره رو دوست داشتی و علاقه داشتی بدنش سفید بود و همچی عالی بود ؟
ولی وقتی ارضا شدی اون مثه جنده ها لبخند میزد ؟
متاسفم برای ذهن بیمارت

3 ❤️

749671
2019-02-21 12:26:24 +0330 +0330

خوب نیست عزیز دلم

0 ❤️

749795
2019-02-21 23:38:04 +0330 +0330

نظرم درازه نخوندمش خخخ

0 ❤️

749923
2019-02-22 15:59:18 +0330 +0330

یه تیکه اش رو سوتی دادی به نظرم. شروع کردی کردن بعد دختره ارضا شد بعد اومدی بالا دادی ساک بزنه بعد دوباره رفتی پایین دوباره کردیش. حالا این وسط کاندوم چی شد؟ یعنی از رو کاندوم برات ساک زد؟

0 ❤️

750322
2019-02-24 15:39:30 +0330 +0330
NA

ساعت9تازه کیک خوردین تاساعت چند داشتی میکردیش؟

0 ❤️

794737
2021-03-02 20:19:10 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️