ارکیده

1396/01/23

از لابه لای دستام خیره به زمین بودم . دود سیگار چشمام رو میسوزوند و عصبی ترم میکرد . هر از گاهی ازش کام میگرفتم . چطور تونست با من اینکارو بکنه؟ واقعا چطور بم خیانت کرد اونم وقتی من تموم تلاشم رو واسه بهترین بودن کردم . سرم رو بردم بین پاهام و آروم اشک ریختم . سخت بود . خیلی سخت .
دوستم برگشت
_علی من باور نمیکنم . نمیتونه کار سلن باشه . اون اینکارو نمیکنه .
خودش بهم گفت حمید. خودش بهم گفت. نمیتونم تحمل کنم . یه پاکت مونتانا گلد دستش بود با یه نوشیدنی . خوردم . پاکت رو باز کردم و سیگارمو ادامه دادم. واسه بار صدم گوشیم زنگ خورد.
_جواب بده علی شاید چیز تازه ای واسه گفتن داره، جواب بده و بگو که چقد داغونی.
_چی میخوای از جونم؟ بیشتر از این میخوای اذیتم کنی؟
نمیدونم چرا ولی قبول کردم که ببینمش. شاید تا زل نمیزد بهم وتو چشام اعتراف نمیکرد باورم نمیشد.
تو راه خونه بودم و سیگارای جدید رو با کهنه ها گرم میکردم. خونم یه کوچه با آپارتمانشون فاصله داشت. زنگ زدم و بش گفتم سر کوچه ام و ایستادم تا بیاد.
از دور شال زیتونیش و موهای بورشو دیدم. دلم سوخت. گریه میکرد. چشمای درشتش توی سرما سرخ و ماتم زده بود. چرا بام اینکارو کردی؟ چرا؟
_سلام
اولین بار بود که تو دستم سیگار میدید. ازم میترسید. انگار غریبه ام. یه کام محکم گرفتم.
_چی میخواستی بگی؟
_اینجا خیلی بدجاست و نزدیک خونست لطفا بریم تو حرف بزنیم
دوسش داشتم!
_احمق هنوزم دوسش داری؟
دائم با خودم حرف میزدم و خودم رو سرزنش میکردم. رسیدیم به خونم. درب و داغون بود. در با یه هول ساده باز میشد. چیزی نداشتم که بخوان بدزدن. رو تختم نشستم و اونم کنارم نشست. فقط و فقط گریه میکرد. منم سیگار.
_اذیتت کرد. بهت خیانت کرد. یه روز خوب تو زندگی نداشتی. آبرو نداشتی. فقط بخاطر اینکه بی پولی؟همین!
_نمیتونم بزارم اینجوری مثل ابر بهار گریه کنه! دوسش دارم
_خیلی احمقی که دوسش داری! از خونه بیرونش کن! اگه حرفی نداره بزنه بیرونش کن.
صداهای توی سرم دیوونم میکردن. چیکار کنم. چی ازم میخواد. وای خدا میشه فقط گریه نکنه؟ فقط گریه نکن!
رفتم نزدیک تر. دستشو گرفتم. وای خدا از منم سرد تر بود. نگام کرد فک کرد که میخوام بزنمش! رفت عقب. رفتم جلو و بوسیدمش!
_احمق! میگم از خونه بیرونش کن! بوسیدیش؟
_دوسش دارم! دوسش دارم…
کشیدمش طرف خودم. نگام کرد. نگاهش فقط ترس بود و تردید. نوازشش کردم. سرشو انداخت پایین و به گریه ادامه داد.
_نمیخواستم اینکارو بکنم، دوست دارم
آب سردی بود به تموم بدبختیام، باز نزدیکش شدم. لباشو آروم خوردم. وقتی خواستم سرمو ببرم عقب بهم نزدیک تر شد. نزاشت لبامون جدا شه و شروع کرد به کار همیشگیش. گاز گرفتنای کوچیک از لبم. رفتم عقب و تکیه دادم به دیوار. پاهاش رو اطراف بدنم گذاشت و نشست رو پام. انگار نه انگار که یه روز کامل رو دعوا کردیم. مگه میشه؟ خیلی احمقم!
دیوونه شده بودم. دکمه های مانتوش رو باز کردم. خیره به چشماش بودم و لباسشو محکم درآوردم. بدنش بی نظیر بود. نوازشش میکردم و اونم پیرهنمو درآورد و شروع کرد به باز کردن کمربندم. دستاشو گرفتم و انداختمش رو تخت. نزاشتم کارشو تموم کنه. شلوارشو با شرتش پایین کشیدم و کامل درآوردم. پاهاشو باز کردم.
_آه
_میدونستی چقدر نامردی؟
_بخور علی حرف نزن!
آروم زبونم رو تکون میدادم و به صداش دقت میکردم. صدای نازک و خش دارش ثانیه به ثانیه دیوونه ترم میکرد. هر از گاهی میمکیدم باله هاش رو و از شدت خوشی پاهاشو رو کمرم میکشید. تحمل نکرد. ناخناش رو کمرم حس کردم! کشیدم کنار. شلوارم رو تا جایی که میخواست کشید پایین و شروع کرد. چیزی به جز موهاش نمیدیدم. ولی حس و حالم دست خودم نبود. چشمام رو بستم و فقط حسش کردم. چند دقیقه کافی بود تا به اوج برسم و این چیزی نبود که وجود شدیدا عصبیم رو آروم کنه. سادیسمی نیستم ولی امشب نباید شب خوشیش باشه. وجدانم تو بحث با شیطان درونم حرفی واسه گفتن نداشت. گرفتمش و به پشت خوابوندمش. شلوارمو کامل درآوردم. از تخت اومدم پایین و شروع کردم تو اتاق گشتن. یه کرم پیدا کردم و برگشتم.
_علی درد داره! خوب چربش کن باشه؟
مگه اون موقع که زندگیمو تباه میکردی چربش کردی بی معرفت؟ یکم به منظره ی زیبای کمر تا پاهاش نگاه کردم. بی نظیر بود. دستامو بردم زیر شکمش و حالتشو درست کردم. دلم براش میسوخت ولی واسه خودم بیشتر! هر چقد سعی کردم نشد. انگشتمو چرب کردم و با یکم کرم بیشتر لبه های جایی که میخواستم رو چرب کردم. آروم آروم داشت جا باز میکرد که خودش محکم اومد عقب و یه جیغ کوچیک کشید. وای. اوج لذت و انتقام. سینه هاشو گرفتم و آروم ازش لذت میبردم. صدای ظریفش کم کم ضعیف میشد. سرشو با دستم چرخوندم. از درد گریه میکرد و به روم نمیاورد.
_ . دوست دارم
صورتشو برگردوند. خوابوندمش و خوابیدم روش. دیگه آروم نبودم و سعی میکردم تا جایی که میشه بچسبم بهش وقتی که دارم وجودش رو حس میکنم. این حالت رو تا وقتی چشمامو بستم و ارضا شدم ادامه داشت. کنارش به کمر خوابیدم.
_بغلم کن علی
بغلش کردم. محکم تر از همیشه.

نوشته: شوم


👍 9
👎 2
7096 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

589134
2017-04-12 21:27:41 +0430 +0430
NA

ﺑﺎﺯﻡ ﻛﻠﻴﺸﻪ ﺍﻳﻲ ﻳﻪ ﭼﻴﺰﺍﻳﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻣﺼﺮﻓﺸﻮﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﮔﻪ ﻫﻢ ﻣﻴﺨﻮﺍﻱ ﺑﺰﺍﺭﻱ ﻳﻪ ﻃﻮﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﺗﻮ ﺫﻭﻗﻪ ﺍﺩﻡ ﻧﺰﻧﻪ ﻻﻳﻚ ﻣﻴﺪﻡ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺏ ﻧﻮﺷﺘﻲ ﺑﻬﺘﺮﻡ ﻣﻴﺸﻲ ﺍﮔﻪ ﺳﻌﻲ ﻛﻨﻲ
ﺷﻬﻮﺍﻧﻴﻢ ﺑﺪﻩ ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ ﺍﺻﻼ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺑﺪﻭﻧﻪ ﺷﻬﻮﺍﻧﻲ/:

1 ❤️

589163
2017-04-13 05:28:42 +0430 +0430

صرفنظر از موضوع، خیلی قشنگ نوشتی.

0 ❤️

589170
2017-04-13 06:33:17 +0430 +0430

خوب بود ? موفق باشید

0 ❤️