مرتضی دوست دوران دبیرستانم بود. اگه من و تقلب های سر امتحان نبودیم شاید هیچ وقت دیپلمش رو هم نمی گرفت. بعد از دیپلم مرتضی که دل خوشی از درس نداشت به کمک باباش یه مغازه لوازم آرایشی باز کرد که شد پاتوق من و بد بختی هام… هر وقت عطر یا چیز دیگه ای میخواستم تلپ بودم اونجا…مرتضی هم که خودشو مدیون من میدید از هیچ جا برام کم نمیذاشت.
اون روز سرتا پارمو با فارنهایت(کریستین دیور) یکی کرد و یه عطر کادویی آزارو دیو هم به قول خودش واسه زن داداشش یعنی زهرا کادو پیچ کرد و مثل همیشه تو لحظه ی آخر گفت :
امین آقا… واسه داداشت هم یه فکری بکن
از مرتضی که بگذریم چند دقیقه زود تر رفتم سر قرار تا بهونه ای دست زهرا نداده باشم…ولی موقع رسیدن جا خوردم.
یه خانم چادری روز نیمکت همیشگی من و زهرا نششسته بود.
اعتنایی نکردم و روی جدول کنار نیمکت نشستم… دخترک خم به ابرو آورد و وانمود کرد که وجود من آزارش میده…گذر ثانیه ها برام سخت بود … فقط خدا خدا میکردم که زهرا زود تر برسه
تقریبا پونزده دقیقه ای از موعد قرار گذشته بود… کم کم داشتم نگران میشدم.
دست به گوشی شدم ولی زهرا یا جواب نمی داد یا رد میکرد.
فکر رفتن توی سرم بود که زهرا با لبخند شیرینش هوش و حواس رو دوباره از سرم برد.اومد جلو…بلند شدم…دلم میخواست به آغوش بگیرمش و با تمام قدرت فشارش بدم ولی دخترک روی نیمکت هم بلند شد.
زهرا با لبخندی که الان میفهمم چه غروری پشتش لونه کرده بود جلو میومد و برای خودش رجز میخوند.
از کلیه دوستان بابت چند وقتی که نبودم و داستان هایی (شادی به خنده نیست 2 و فریا 1) رو نا تموم گذاشتم عذر خواهی میکنم.
ممنونم که چشمای قشنگتونا پای داستان من گذاشتید.
نوشته: holy cock
من که خوشم اومد ؛ اگر هم ایرادات خیلی کوچکی داشت در این وانفسا جزء کارهای خیلی خوب محسوب می شد . این از اون دست آثاری بود که بنده همیشه گفتم به احتمال حاصل یه جوشش ادبیه تا صنعتگری داستان سرایی (کوشش) البته این نظر شخصی منه و شاید بنده تونستم انقدر خوب با این داستان ارتباط حسی برقرار کنم. به هر صورت به نظر شخصی بنده ایراد خاصی نداشت. تنها ایرادی که تونستم پیدا کنم استفاده ار کلمه ی “جا” به جای کلمه ی “چیز” در این تعبیر عامیانه بود که در ذیل نقل کردم و لاغیر. که تازه این هم ایراد محسوب نمی شه . ممکنه هر دو واژه در این عبارت کاربردی باشند.
…مرتضی هم که خودشو مدیون من میدید از هیچ جا (چیز) برام کم نمیذاشت.
خوب بود، بنویس. . . . . . . . . . . .
البته چه راحت اولی رو ول کردی و رفتی سراغ دومی!
دم شما گل بارون داش گل اندام
فقط کجاش سکسی بود؟
بد نبود .خوشم اومد . به نظرم طولانی تر باشه بهتره. مرسی holy cock.موفق باشی .
bright.night چه فاز پیر خرابات ورداشتی. اهدنا صراط المستقیم …
خيلي خوب بود ولي تو داستاناي دنباله دار بايد اخر داستان به نه جايي ختم بشه ولي به نظر من بد جايي تمومش کردي
یه داستان جالب و ادامه دار که میتونه قشنگ باشه توی اینسایت پیدا شد
نویسنده عزیز؛
خوشحالم که بازم شروع به نوشتن کردی. داستانت بسیار زیبا بود و برخلاف دوستمون من فکر میکنم بهترین جا تمومش کردی. بیصبرانه منتظرم ببینم چکارش میکنی.
یکی از فن های داستان نویسی تعلیقه. یعنی اینکه خواننده رو کنجکاو به خوندن ادامه داستانت کنی که بسیار خوب از این فن استفاده کردی.
تنها چیزی که توی ذوق میزنه اینه که چطور با این همه عشقی که به زهرا داشتی مریم اومد تو زندگیت و تونست کاری کنه که عشق زهرا رو فراموش کنی و عاشق اون بشی. خب نمیگم اینکار غیر ممکنه ولی تصویر خوبی از قهرمان داستان بجا نمیذاره. امیدوارم این مشکل در قسمت های بعد تاثیر بدی بجا نذاره.
مؤید بمانی!
خوشمل و احساسی بود مرسی :p