از بشکن تا نفوذ در مقعد (ماجرای انگشت من)

1397/12/18

سلام…
من آرمانم(تخلص)
برای اولین بار میخوام خاطره سکسی که داشتم رو بنویسم…
قطعا ایراد داره ولی به بزرگی قطر سوراختون ببخشین…
از خودم بگم چند روز دیگه 25 سالم میشه … پوستم سبزه است و چشمام رنگی با قد معمولی 177 ولی خوش هیکل نیستم اما خوب راحت مخ میزنم بخاطر رنگ چشام
ماجرا از جایی شروع میشه که یه شب با علی دوستم ماشین بابا رو برداشتم و رفتیم تو عظیمیه کرج دور دور…که بعد چند دور کسچرخ و خسته شدن از ترافیک تخمی و موفق نبودن تو مخ زدن
علی یه آهنگ جینگیلی فتینا گذاشت و شروع کردیم بشکن زدن که کنارمون یه ال 90 پارک بود که یه زن میلف 40 ساله و یه دختر که بنظر دخترش بود شروع کردن بشکن زدن و خندیدن که آمار دادن و آمار گرفتیم و کشوندیمشون یه جای خلوت و شماره بازی که علی مخ میلف و زد و منم از بیحوصلگی فقط شماره دادم به دختر و برگشتیم…
فردا شبش علی یه قرار باهاشون گذاشت و دختره که مریم بود اسمش رو دوباره دیدم…اولاش اصلا محل نمیذاشت ولی بعد که ساعت 3-2 رفتیم جاده چالوس یه قلیون کشیدیم اکی شدیم…
کیر توش باز یادم افتاد…
تو اون زمان بابام زرت و زرت زنگ میزد که جاکش کجایی ماشین و بیار بگا ندی -_-
ماشین و دادم خونه و ماشین میلف که 2 هفته بعد فهمیدم عمه مریم بود رو برداشتیم زدیم به گشت و گذار و لب بازی تو ماشین…
شب بعد برنامه همین بود چون صب منو علی سر کار بودیم…
اما تو این شب قشنگ رفتیم خونه عمه جون قرمه سبزی رو زدیم و اونا رفتن تو اتاق و منو مریم جون تو حال…
مریم یه دختر فوق العاده سفییییید با یه کوووووونه سر حال و نررررررم بود که موهاش بلوند و مشکی فر کوتاه بود که خیلی سکسی میشد وقتی رژ قرمز میزد …
بعد 2 ساعت خایمالی و کوس لیسی راضیش کردم که بکشه پایین…
انقدر حشری بودم که برش گردوندم و کشیدم پایین و گذاشتم لای پاش که دیدم خیس و یه ناله ریز کرد…
اما از شانس گوه ساعت شده بود 6:30 صبح و دهتر کوچیکه عمه جون باس میرفت مدرسه…
ناچار کله رو کردیم زیر پتو تا بره این عن خانم…
در که بسته شد مریمو نگا کردم دیدم خوابه ولی کیر من بیداااااااار…
لاشیانه یه بوس کردم از خواب پرید بعدم عذرخواهی کردم که نمیدونستم خوابی .
شروع شد بلاخره لب بازی و فلان و گردن و داستان تا لباس و سواینشو دراوردم سینه هاش نافرم و شل بود که خورد تو پرم ولی باز از هیچی بهتر بود…
لباسمو کندم و شلوار و شرت و کشیدم پایین دستاشو اوردم گذاشتم رو کیرم یکم مالید گفتم بخور …
یکم منو من کرد و.با اکراه کرد دهنش که دیدم تنگ بازی در میاره دندون میزنه کشیدم بیرون خوابوندمش و شرتشو دراوردم کسشو که دیدم تمیز و بدون مو و سرشار از مایع بهشتی روانساز…
یکن زبون کشیدم که دهنم شور شد و حالم بد شد ولی تابلو نکردم که فکر کنم موفق نبودم چون دیگه هیچوقت نگفت بخورم واسش…
منکه تا اون لحظه داشتم خودمو اماده کردن کونش میکردم یه انگشت گفتم بکنم تو کوسش که کردم و دیدم هیچی نگفت و فهمیدم اُپنِ…
اوووووف اومد لای پاهاش و کیرمو نرم هل دادم تو کسش…
آه و نالش بلند شد و میگفت جر خوردم …
معلوم بود خیلی وقته نداده… بعد یه ربع آبم اومد …آب که نه آبشار در حدی بود که خندمون گرفت کل شکمش سفید شد و با 7-8 برگ دستمال پاکش کرد و سری بر عکسش کردم از پشت تو پوزیشن داگی کردم درِ کسش که اینسری نزدیک نیم ساعت کردمش… بازم همون داستان آبشار و دستمال…
بعد اون تو حالت خوابیده گایدمش نزدیک 50 دقیقه فکر کنم و باز هم آبشار…:)))))
بعد اون شب نزدیک 2 ماه باهم بودیم که همیشه تو خونه عمه جون میکردمش … یروز انقدر صدا مریم زیاد بود که عمه با خنده صبش ازم میپرسید چقدر داری که انقدر این داد میزنه همسایه ها زابرا شدن :)))
بار اخر که خیلی حشری بودم میخواستم کونشو.که خیلی مقاومت میکرد فتح کنم…
رفتیم تو اتاق عمه رو تخت 2 نفره به ان تا پوزیشن کردمش که اخر اپمدم لب تخت وایسادم مریم رو تخت داگی نشست و میکردمش که سوراخ خوشگل کونش چشمک زد و انگشت کوچیک و تف زدم کردم تو کونش…
به ترتیب انگشتارو میفرستادم تو … همونایی که باشون بشکن میزدم و باعث شد مخ بزنیم…
که کلی ناله کرد درش بیار و فلان دلم سوخت دراوردم و نکردم تو کونش… دلم سوخت… و متعاقبا کونم سوخت چون اون انگشتا کار خودشو کرد و باعث جداییمون شد
واقعا بهش وابسته و دلبسته بودم که جداییمون خیلی اذیتم کرد…الان تقریبا بعد 7-8 ماه علی هنو عمه رو میکنه و من بیادش جغ میزنم…
این بود انشای من
امیدوارم خوشتون بیاد

نوشته: م.آرمان


👍 5
👎 8
21196 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

753141
2019-03-09 21:18:37 +0330 +0330

همون بیادش جغ!!! میزنم خالی رو مینوشتی کلی بابت صداقتت لایکت میکردیم!!! ?


753232
2019-03-10 00:35:33 +0330 +0330

این چرندیات چیه نوشتی . مایع بهشتی روانساز
زبون زدم شور بود مگه چیپس مزمز خوردی شور بوده.
حالمون بهم خورد ننویس کیری
َ

1 ❤️

753248
2019-03-10 03:01:50 +0330 +0330

کم بزن همیشه بزن
ننوه سوخارام

0 ❤️

753263
2019-03-10 05:14:40 +0330 +0330

داستان خرس و شکارچی و بهانه کون دادنش رو شنیدی!!داستان نوشتنت بهونه س چاقال اومدی فحش بخوری…

1 ❤️

753340
2019-03-10 12:48:29 +0330 +0330

خیر خوشمون نیومد که هچ!
اصلا وقت نذاشتیم که بخونیمش!
از تگ طنز خجالت نمیکشی نویسنده جان؟!(ادمین جان؟)

1 ❤️

753345
2019-03-10 13:14:10 +0330 +0330

ینی ببین چه اندازه داستان تخمی بوده که ادمین تگ طنز زده.
ولی خودمونیم. ادمین از هر چی سر در نیاره تگ طنز میزنه.

6 ❤️

753553
2019-03-11 18:01:26 +0330 +0330

گول تگ طنز داستان مزخرفت رو خوردم!!! حیف نون اینا چی بودبلغورکردی!!!فکر کنم کونت به کیر بچه های شهوانی گره خورده که منبع ات انقدر پره خیالات ورت داشته آبشاره،،،بدو برو دیس لایک هم زیادته

1 ❤️