از روی عشق بوده یا هوس؟

1391/07/04

سلام
اسمه من رهاست…یه دوسته صمیمی به نام صدف دارم که خیلی با هم راحتیم و تقریباً همه جیک و پوک همدیگرو میدونیم …یه دوره ای هم بود که باهم خیلی شیطونی میکردیم …
هر شیطونی که باعث میشد بهمون خوش بگذره …کلی هم هوای همدیگرو داریم…
بگذریم… یه روز حدود ساعت 11 ظهر بود که داشتیم باهم حرف می زدیم
صدف:
برنامت چیه ؟دوست داری کجا بریم؟

  • نمیدونم فعلاً که برنامه ای ندارم
    میای با شهاب اینا بریم یه مشی بزنیم؟
  • شهاب؟شهاب کیه؟

بابا همونی که تو با دوستش دوست بودی …اسمش بابک بود …و…
خلاصه شروع کرد توضیح دادن تا بالاخره یادم اومد.تقریباً 3-4 ماه پیش صدف با یه پسری دوست شده بود به نام شهاب منم با دوستش دوست شده بودم که اسمش بابک بود.
بابک پسری بود چشم و ابرو مشکی با قد بلند و هیکلی که کلی ساخته بودش ، خیلی هم از همدیگه خوشمون میومد ولی چون از طریق صدف با همدیگه دوست شده بودیم
به خاطر قطع شدن رابطه ی شهاب و صدف ،منو بابکم رابطمون خیلی کم شده بود و فقط گه گاهی باهم تلفنی حرف میزدیم. البته من این جوری می خواستم، چون کلی هوای
صدفو داشتم ویه جورایی مثلاً می خواستم با این کارم شهابو تنبیه کنم که یعنی چرا صدفو ناراحت کردی و جمعمون اینجوری خراب کردی…!!؟!!
پس ساعت 4 بیا دنبالم ok؟
ok.
بلند شدمو رفتم یه دوش گرفتم …موهامو خشک کردمو شروع کردم به لاک زدن پاها و دستام… که صدف اس ام اس داد که برنامه او کی شده ولی بابک میگه بزاریم واسه
فردا چون امروز باید زود بره آخه باباش اینا دارن از استرالیا میان نظرت چیه بریم یا نه ؟
داشتم به صدف اس میدادم که بابک زنگ زد و بعد از کلی احوال پرسی و قربون صدقه رفتنو دلم برات تنگ شده ، دوباره جریان و گفت و بعدم خواهش کرد برنامه رو بزاریم
واسه فردا چون خیلی دلش برام تنگ شده و میخواد یه دل سیر منو ببینه
منم گفتم اگه امروزباشه بهتره و اگه میخوای بری موردی نداره منم بعد تو میام خونه ،چون هم حوصلم خیلی سر رفته هم اینکه حالا که صدفو شهاب آشتی کردن تا پشیمون نشدن
بزار همدیگرو ببینن فوقش یه روز دیگه یه برنامه ی خوب می چینیم که کلیم خوش بگذره الان هدف از دوره هم جمع شدن آشتی کردن اون دوتاست و…ازین حرفا
خلاصه با توضیح دادن من اونم قانع شد و گفت اگه تونست یه کاری میکنه که دیرتر بره تا بیشتر پیشه هم باشیم.
بعد از اون یه اس به صدف دادم که برنامه ok شد و رفتم یه چیزی خوردم ساعت نزدیکای 4 بود که کاملاً حاضر شده بودم و کلی خوشگل کرده بودم چون میخواستم بعد از این
همه مدت که بابک منو میبینه خیلی خوبتر از قبل باشم خلاصه صدف اومدو باهم راهی خونه شهاب اینا شدیم…

شهاب یه پسری بود با موهای قهوه ای تیره و چشمای روشن ،که چشماش تقریباً شبیه گربه بود آخه هم سبز بود هم توسی روهم رفته چهره ی بامزه ای داشت قدش یه کمی از بابک کوتاه تر بود
اما هیکلش مثه بابک ورزیده بود اینو راحت میشد فهمید چون بیشتر اوقات از زیر لباسهاش شکم تیک اش معلوم بود توی راه شهاب زنگ زدو گفت مشروب چی میخوایید منو صدفم با
شیطنت بهم نگاه کردیمو گفتیم هه نه سی.
اونجا که رسیدیم اول کلی باهم گپ زدیمو از خاطرات گذشتمون حرف زدیم گاهی اوقاتم از شوخی یایی که شهاب میکرد از خنده ریسه می رفتیم چون باهم راحت بودیم شوخی یای سکسی
زیاد میکردیمو شهاب تکنیکای خفتگیری دخترهارو که بلد بودن یکی یکی و به نوبت روی منو صدف پیاده میکردو همه میخندیدیم .باهم این حرفا رو نداشتیم لعنتی انقد حرفه ای بود که با یه
حرکت جوری دستو پاتو واست گم میکرد که نمیفهمیدی از کجا خفت شدی واقعاً راه در رو نداشتی جز اینکه جیغ بزنی یه سری که صدف از درد دستش داد زدو کمک خواست شهاب لباشو
محکم گذاشت رو لبای صدف.که دیکه صداشم در نمیومد یعنی یه خفت کامل و درست و حسابی …!!
اینم از راه آخر دیدین فوت کوزه گریمم بتون گفتم بعد برید بگید شهاب بده…!!!
بایه خنده ی شیطنت آمیز به من چشمکی زد و موقعی که داشتیم همه به سمت میز بار میرفتیم بادستش یه اسمک دت محکم به کونم زد که یه هو شوکه شدم بعدم پغی
زدم زیر خندهو گفتم کثافت …پدرتو در میارم
آهای شهاب با کون زنه من شوخی نکنا که کونت میزارم.
خوب توام با کون زنه من شوخی کن.
دیوس مگه مثه تو بی ناموسم؟!
منو بابک همش پیشه هم بودیمو بابک هی توی گوشم میگفت که دلش خیلی برام تنگ شده بوده و میخواد بعداً کلی باهام سر فرصت حرف بزنه ماچم میکرد تواین حین شهاب همش بابکو
مخاطب قرار میداد و حرفهایی میزد که یعنی مثلاً بسه بابا چقد میبوسیش …بزار برسه بعد برید تو اتاق و …
شهااااااب!!!
جونم؟
خیلی بی شعوری
بخورمت
خفه شووووو
خلاصه حرفهایی میزد که باعث خندمون میشد و چون میدونستیم شوخی میکنه به دل نمیگرفتیم کلاً شهاب ازاین جور آدمهایی بود که اگه جلوت فش ناموسم میداد میمردی از خنده به جای اینکه
به دل بگیری، این وسط فقط صدف بود که گه گاهی از شوخی هاش عصبانی میشد.
خلاصه بساط مشروب چیده شده بود و قرار شد من ساقی شم که دستم از همه سنگین تره.
از نظر جنبه ی مشروب اول از همه شهاب خیلی دزش بالا بود بعد بابک بعد من و آخر هم صدف
ولی شهابو صدف معمولاً خیلی مشروب میخوردنو من بدبخت ساقی ام، باید پا به پاشون میخوردم
تقریباً شیشه تموم شده بود که شروع کردیم به بازی پانتومیم.
بازی میکردیمو میخندیدیم شهابو صدف تو یه گروه منو بابکم تو یه گروه تا به من میرسید شهاب چیزای سکسی می گفت که پانتومیمشو

اجرا کنم مثه : کوس دادن جنیفر لوپز، رقصیدن با میله و لب گرفتن از همه و…
موقعه ی اجرای آخرین حکم که لب گرفتن از همه بود اول از همه صدفو بوسیدم و بعد بابکو خیلی عاشقانه و سکسی بوسیدم چون یکمی مشروب گرفته بودتم خیلی با عشوه این کارو انجام دادم
وبه قول معروف لب پر سر و صدایی ازش گرفتم که صدای شهاب در اومد
هو توله سگها تو اتاق نیستینا .
داشتم از بابک و چشای قرمزش که فرط عشق و سکس برق می زد، به سمت شهاب می رفتم و تا بهش رسیدم خودش دستشو دوره گردنم کردو یه لب درست و حسابی و آبدار اما کوتاه
ازم گرفت تعجب کردم اما ازشم بعید نبود چون خیلی باهام تیک می زد
چون همه مست بودیم گذاشتم به حساب مستیش فقط متعجب بودم که چرا بابک و صدف اعتراضی نمیکنند که تا نگاه کردم دیدم بابک داره به سمت دستشویی میره و صدفم داره یکمی رو مبل
چرت می زنه تا شارژ شه.فهمیدم که هیچکدومشون شاهد اون صحنه نبودن وگرنه شهاب جرات نمیکرد ازین شوخیا کنه و اونجوری منو ببوسه
شهاب و دیدم که داره با اون چشماش براندازم میکنه بهش اعتنایی نکردمو به سمت آشپزخونه رفتم
دلم مشروب میخواست واسه این که جو عوض کنم داد زدم من بازم مشروب میخوام !!
بابک گفت من تا یکی دو ساعت دیگه باید برما! بعدم فک نکنم دیگه مشروب باشه
که دیدم شهاب از سمت آشپزخونه ابسولوت به دست داره میاد و با ابرو اش اشاره میکنه که ایناهاش .
باخوشحالی مشروبو ازش گرفتم و به سمت میز بار رفتم اما از چشم غره ای که بابک به شهاب رفتو شهابم با بی خیالی شونه هاشو بالا انداخت غافل نموندم. پیک هارو خیلی سنگین ریختمو بعد
بلند گفتم بریم سلامتی
دوتاشون اومدنو صدفم انگار شارژر بهش وصل کرده بودن چشماش و باز کردو به ما ملحق شد و انگار کمی سرحال اومده بود…
2 تا پیک رفتیم بالا که نمیدونم چی شد که شروع کردیم به بطری بازی وقرار شد عملی نباشه و فقط سوال باشه اونم سوال سکسی ، سوالهایی مثه اینکه : چندبار سکس داشتی؟ با چند نفر ؟
چه چیزی تو سکس بیشتر از همه ارضات میکنه ؟ با چی شل میشی میدی؟ وحشی دوست داری یا ملایم؟ میک لاو یا کردن؟ و هزاران هزار سوال سکسی و شخصی دیگه …
و قرار هم براین شد که همه صادق باشند و همه ی سوالها با جواباش همین امشب و همین جا چال شه و کسی از کسی آتو نگیره …

خلاصه از هم سوال میکردیمو میخندیدیم و از عقیده های سکسی همدیگه هم اطلاعات فراونی بدست آوردیم که این جمعمونو صمیمی تر میکردو مارو بهم نزدیکتر مخصوصاً منو بابک ، شهاب و صدفو
آخه دوستی منو بابک دوستی فابریکی نبود فقط یه مدتی باهم دوست بودیم و بعدم دوستای معمولی شده بودیم و تا اونجایی که من خبر داشتم برای شهاب و صدفم همین طور بود برای همین اگه اونا از دختر
دیگه ای حرف می زدن یا منو صدف باهم پچ پچ میکردیم بحثی بینمون پیش نمی اومد اما بابک زیاد از دخترای دیگه حرف نمیزد و غلط نکنم تو فکر دوستی فابریک با من بود چون رفتارش اینو نشون میداد.
خلاصه همین طور که مشروب میخوردیموقلیون میکشیدیمو بازی میکردیم متوجه شدم که شهاب هر چند دقیقه یه بار میره ته آشپزخونه و چند دقیقه دیگه بر میکرده اولش عادی بود ولی این کارشو
3 -4 بار تکرار کرد که حس کنجکاویم تحریک شد و با صدف درمیون گذاشتم اونم گفت تو برو دنبالش بیبین چیه بعد منم میام بابک داشت ماهواره تماشا میکرد
داری کجا میری؟
الان میام
چیزی نگفت و به تماشا کردنش ادامه داد. خونه ی شهاب اینا آپارتمانی بود در طبقه سوم . که هر طبقه دو واحد داشت و اونها اون دو واحد طبقه ی سوم و باهم یکی کرده بودن طوری که ته
آشپزخونه ی خونه ی اول به پذیرایی خونه دوم میرسید و از اونجاهم به اتاقها، این همون مسیری بود که شهاب هی میرفتو میومد …کلی کنجکاو شده بودم و فکر میکردم موادی چیزی قایم کرده که هی میره سر میزنه میاد پیش خودم گفتم اگه کار دیگه ای داره چرا تو این اتاقای خونه اولی نمیره؟

خلاصه مسیری و که شهاب دوباره اونو طی کرده بود که بره نمی دونم چیکار کنه ؟!! پاورچین پاورچینو آروم رفتم. دیدم در یکی از اتاقها بازه آروم از لای در نگاه کردم دیدم شهاب یه پلاستیک مشکیو زیر تختش
قایم کرد تا چشمش به من افتاد و دوید به سمتم اومد تا اومدم بجنبم با سرعت توی چند ثانیه منو در حالی که پشت بهش به خیال خودم در حال در رفتن بودم گرفتو چسبوند به خودش یه میک به گردنم زد که موهای تنم
سیخ شد و با اون دست دیگش یکی از سینه هامو گرفت همه ی این کارارو توی چند ثانیه ای که من میخواستم در برم جلوی در اتاق انجام داد که با اومدنه بابک سریع حالت خودشو عوض کردو حالت دیگه ای به خودش
گرفت که یعنی مثلاً مچ منو گرفته.
هوی حرومزاده با داف من چیکار داری ولش کن ببینم .
بی میل منو به دست بابک داد که داشت به زور منو از بغلش در میاورد
داف شما داشت زاق سیاه ما رو چوب می زد منم مچشو گرفتم
روبه من گفت :خوب کردی عشقم منواز لبام بوسید و دوتایی به سمت اون یکی خونه ،و سمت صدف رفتیم که داشت داد میزد که کجا غیبمون زده.

به خاطر این رفتار شهاب موذب شده بودم ،اما نه میتونستم به صدف بگم ،نه به بابک چون اونجوری یه دعوای درست و حسابی را میافتاد خصوصاً که هممون مستم بودیمو جو دعوا بیشتر میگرفتمون
از طرفی هم همش میگفتم نکنه توهم خودمه ، یا اینکه چون مست بوده شاید منو با صدف اشتباه گرفته و … ازین حرفای قانع کننده . خلاصه تصمیم عاقلانه این بود که اگرم از روی منظور این کارو کرده
بهتره برای اینکه امشب به خیر بگذره ازش فاصله بگیرم تا تموم شه بعداً یه جوری این قضیه رو حلش میکردم …و درمورد کارهای مشکوک شهاب
دیگه مطمئن شده بودم موادی ، چیزیه که میخواد ما نفهمیم یا شایدم میخواست ازش نپیچونیم .نمیدونستم میکشه یا نه …هر چی بود از هرچی آدم معتاد و دودی متنفر بودم از نظر من خلاف فقط مشــــــروب(که خلاف نیس
تفریحه) دودم فقط قلیون.
خلاصه رفتم پیش صدف و ماجرارو براش گفتم البته به غیر از اون کار شهاب چون میدونستم حالا که مسته داد و قال را میندازه و شبه همرو زهره مار میکنه ترجیح دادم بزارم موقعی که حالش سر جاشه بش بگم
وقتی موضوع بهش گفتم قرار شد باهم بریم سراغشو به قول معروف خفتش کنیمو ته و توی قضیه رو در بیاریم که شهاب اومد
شهاب جان من دیگه برم خیلی دیر شد.
صبر کن منم لباس بپوشم باهات بیام.
نه عشقم من خیلی دیرم شده تو با بچه ها بمون بعد برو خونه.
دیگه ادامه ندادم و گفتم
باشه مواظب خودت باش
منو یه عالمه بوسید و گفت
فردا زنگ میزنم کارت دارم باید حتماً ببینمت
باشه عزیزم
شهاب داداش خدافظ
خدافظ
بابک رفتو من موندمو شهاب با یه صدف مستو پاتیل .
سعی کردم خودمو با گوشیم مشغول کنمو الکی با وسایلا ور برم قلیون بکشم تا چشمم به چشش نیوفتو خاطره ی چند لحظه پیش جلوی چشممون تداعی نشه.
بابا بزار پاشو از در بزاره بیرون بعد شروع کن اس دادن .
در جوابش فقط خنده ای کردمو چون دیدم صدف خیلی مسته طوری که نمیدونه اصلاً کجاست و چه خبره و اینکه جلو شهابم یکمی موذبتر از قبل بودم آروم آروم به صدف گفتم
که سریع لباسشو بپوشه که ماهم کم کم بریم ساعت تقریباً 11 شب بود
خلاصه به زور صدفو وادار کردم که لباساشو نصفه نیمه بپوشه و عینه یه مامان حواسم بود که چیزی جا نزاره .

کاش منم ازین مامانا داشتم که کلی هوامو داشت باور کن اگه یه مامان مثه تو داشتم تا 60 سالگی شیر میخوردم.
از حرفش خندیدم تا فکر کنه که این حرفشو به پای شوخی های همیشگیش گذاشتم اونم لبخند شیطنت آمیزی تحویلم داد
شهاب میشه ماشینم اینجا بمونه چون اصلاً نمیتونم رانندگی کنم لطفاً از آژانس واسه منو صدفم یه ماشین بگیر بی زحمت ،صبح میام ماشین و میبرم
کجا حالا بشین یه گپی بزنیم بعد برو نمیخوریمت که!
نه دیونه از بعدازظهر تا حالا داشتیم گپ میزدیم دیگه بسه رودل میکنیما
تا عشقت رفت پیچیدی به بازی؟ ها خوشگله؟!
نه . ولی هم اون هم اینکه حاله صدفو که میبینی بریم خونه بهتره
دوتا ماشین بگیرم ؟
نه یه دو مسیره بگیر نزدیکیم
اگه دیرت نشده بمون برای صدف ماشین میگیرم
نه ممنون بابک گفت رسیدم خونه بهش زنگ بزنم
اینو گفتم که بفهمه و ازین حرفهای چرت نزنه اما بازم به خودم میگفتم تو چرا به خودت میگیری شاید بیچاره خواسته تعارف کنه.
تو این فکرا بودم که دیدم دوباره داره به سمت اتاقش میره
سریع سغولمه ای به صدف زدمو باهم آروم دنبالش رفتیم.
تا بهش رسیدیم دوتایی گرفتیمش و با داد و هوارو خنده، من پلاستیکو از دستش گرفتم و هر چی توش بود در آوردم
2 تا آبجوی اصل با چندتا قوطی ویسکی بود بی اعتنا به التماسهای اون در آبجوهارو باز کردمو صدف مثله جنگی زده ها پریدو کف آبجوها رو نوشید
تا مبادا ذره ایش روی زمین بریزه خلاصه با کتک ازش اعتراف گرفتیم که گفت چون خیلی مست
بودین میومدم ببینم که اینارو پیدا نکنین بخورین حالتون بدتر شه فقط هم برای اینکار نمیومدم کارای دیگه ای هم داشتم تو همین حین متوجه شدیم که آیفون داره خودشو میکشه از زنگ و صدا
صدف که خیلی هم مست و بود، مدام باباش زنگ می زد و میگفت کجایین
اونم میگفت تو راهیم برای اینکه زودتر به خونه برسه با سرعت جت به سمت در رفتو توی راهش به من گفت که خیلی دیرش شده باید زود بره،فکر کنم متوجه نشده بود که شهاب یه
ماشین گرفته و باید صبر کنه تا منم بیام به ثانیه نکشید به محض بیرون رفتنه صدف
توی چند ثانیه …

نگاهم به نگاه شهاب برخورد کرد وتوی ذهنم یادم اومد که نباید با اون تنها باشم به خاطر همین درنگ نکردمو سریع به سمت در اتاق رفتم اونم انگار ذهنمو خونده باشه به سرعت خودشو
به در رسوند
یعنی توی چند ثانیه یه نگاه به شهاب کردم یه نگاه به در ال فرار
که شهاب زودتر از من درو بستو پشت درو قفل کردو نمیدونم کلیدشو کجا گذاشت
تنها راه چاره ام فقط داد و فریاد بود …که با التماس صدفو صدا می زدم وبه در می کوبیدم تا به کمکم بیاد ولی انگار هیچ اثری از صدف نبود و با صدای بلند موزیک صدابه صدا نمیرسید . همش صحنه های شوخیامون توی ذهنم سپری میشد که شهاب
چقدر حرفه ای حرکتها ی خفت کردنو روی صدف پیاده میکردو ما میخندیدیم …
با داد فریاد صدفو صدا میکردم که یه هو تنه داغشو روبه من سمت دیوار چسبوند اونقد محکم نگهم داشته بود که نمیتونستم جم بخورم فقط چون زورم یکمی از دخترهای دیگه زیادتر بود گه گاهی
یه وولی میخوردم
با اینکه جونی برای مقابله نداشتم و خسته و خواب آلود بودم اما از آخرین قدرتهام برای فرار کردن از دستش استفاده میکردم و میزدمش اما اون اعتنایی نمیکرد
لبای سوزانشو بعد از چند لیس که روی لبام زد روی لبام گذاشت اول بوسیدشو بعد کم کم زبونشو توی دهنم کرد محکم و با نفسهای پی در پی و بلند لبهامو میخوردو میمکید
اصلاً نمیبوسیدمشو فقط صدای ادمهایی و میدادم که جلوی دهنشون چسب زدن اما دارن فریاد میزنن
با ولع تمام، اما در حین حال سکسی لبامو میبوسید طوری که گاهی وادار میشدم همراهیش کنم تا بتونم نفس بکشم
با نفسهای تند و مردونه اش لبامو میخورد .
وقتی دید که من لبهاشو نمیببوسم با زبونش از زیر گونه ام به سمت گوشم رفت و میمکیدو میخوردش گاهیم زبونشو توی گوشم میچرخوند که یه احساسی مورموری بهم دست میداد
یه چند دقیقه ای گوشامو خوردو بعدم به سمت گردنم رفت
وای چه غلطی کردم جواب اون سوالهای لعنتی و دادما …خوب میدونست که چند چیز دیونه ام میکنه که باعث میشه بی حرکت بشم و اماده ی سکس.
یکی خوردن زیر گوشمو گردنمه …خوردن کمرم و خوردن اصل کاری…!!!
داد میزدمو همچنان کمک میخواستم همین طور که گردنمو میمکیدو میخورد به سمت گوشم اومد و نفس نفس زنون گفت
بی خودی داد و قال نکن عشقه من هیچکی نیست که به دادت برسه حالا میتونم یه دل سیر بخورمت
همین طور که گردنمو میخوردو با دستهاش سینه ها مو میمالوند چشمام رو به سقف سفید شد و دهنمو باز نگه داشتم که هوا بهم برسه و بتونم نفس بکشم.
وای… !
داشت دیونه ام میکرد
من بیشتر اوقات که مشروب میخورم خیلی دوست دارم سکس کنم و فکر کنم همه همین جورین اما من نمیتونم خودمو کنترل کنم مخصوصاً اگه طرف نقطه ضعفامم بدونه
چند دقیقه ای میشد که داشت گوشو گردنمو میمکیدو لیس میزد فکر کنم منتظر بود تا کاملاً شل شم اما من هنوز کمی مقاومت میکردم
به زور زحمت تاپمو در آورد که فکر کنم یه گوشش هم پاره شده با سه شماره سوتینمو باز کردو سینه هامو میمالوندو گاهیم نکشونو با دست میگرفت و تو دستش میچرخوند وقتی که
کاملاً شل شدم دوباره شروع به لب گرفتن کرد منم همراهیش کردم
نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم ؟!!! فک کنم داشتم جوری میبوسیدمش که انگار بابک روبرومه …حرکاتش تحریکم کرده بود اما دوست نداشتم با دوست پسر دوست صمیمیم صدف این کارو بکنم حالا میخواد فاب باشن میخواد نباشن واسه همین دیگه به کارم ادامه ندادمو سعی کردم از دستش خلاص شم که شنیدم باز آروم همین طور که لبای گوشتیش رو لبام بود روی لبام زمزمه کرد
خواهش میکنم عشقه من فقط ایندفعه ،بزار به آرزوم برسم .
اعتنایی نکردمو همش تقلا میکردم شلوارمو به سرعت پایین کشیدو باسرعت دستشو توی شورتم برد تا انگشت داغش به کسم خورد شروع به تکون دادن کرد یه آه کوتاه کشیدم و
اونم با نفس نفس زدن و هر سر و صدای من میگفت
جووون
عشقم!!..
بعدم دوباره شروع کرد به خوردن گوشو گردنم و خودشم با صدای سکسی مردونه اش آه وناله میکرد که نشون میداد از لسیدنم لذت میبره که همین بیشتر تحریکم میکرد
دیگه کاملاً شل شده بودمو داشتم از کنار دیوار یواش یواش آب میرفتم میوفتادم زمین دلم میخواست دراز بکشم انگار کوه کنده بودم حرکاتم خیلی کند شده بود اما انگار شهاب سرعتش یشتر از حد معمول شده بود با یه حرکت بغلم کردو منو پرت کرد روی تختش با ولو شدنم روی تخت و بالا پایین رفتم روی خوشخواب چشمامو بستم تو همین حین اون کاملاً لخت شده بودو شلوارمم در آورده بود
و فقط شرت پام بود

روم خوابیدو دستشو کرد توی شورتمو کسمو میمالید داشتم کمکم خیس میشدم چند دقیقه ازم لب گرفتو بعداز خوردن گردنم به سمت سینه هام اومد تا یکیشو گذاشت توی دهنش یه حس خوبی اما محکم وسنگین به بدنم وارد شد و واسه مهار کردنش کمرمو از روی تخت به سمت بالا قوس دادم خوشش اومدو گفت
جووون سکسی من. مورمورت میشه؟ میدونم… حالا دارم واست سکسی …
بعدم اون یکی دستشو برد زیر کمرم و سفت فشارم داد به سمت خودش با اون یکی دستشم سینمو گرفته بود توی دهنشو میک میزد اول یکم سرشو میک میزد و بعد ول میکردو یه هو همشو میکرد توی دهنش با این حرکت بی اختیار دستمو به سمت موهاش بردمو چنگی توی موهاش زدم که بیشتر تحریکش کردو بیشتر میک میزد که صدام در میومد

دیگه صدام در اومده بودو مدام آه ناله میکردم اونم مدام میگفت
جووووون میخوامت… آره …میخوام آبتو بیارم
اون یکی سینه ام هم خیلی محکم فشار میدادو میمکیدش کم کم به سمت نافم اومدو زبونشو از زیر پرسینگم کرد توش که احساس کردم یه جایی اون وسطای کسم با هر ضربه ی زبونش به نافم ذوق ذوق میکنه وای به حال اینکه به کسم برسه
انگشتشو روی کسم میچرخوندو یه حس فوق العاده ای بهم دست میداد نفسهام تندتر شده بود و صدام بلندتر و با صدای نفسها و آه و ناله های مردونه ی اون قاطی شده بود دیکه دست از خوردنم برداشته بود و با اون چشمای خمار گربه ایش ذول زده بود به من که چه عکس العملی از اینکه افتاده به جونه کسم نشون میدم
لذت میبرد و میگفت جووووون جووووون ناله کن ناله کن عشق من عاشق این ناله کردناتم
فقط برای من ناله کن جوووون (اینو میگفتو سرعتشو زیادتر میکرد که باعث میشد جیغم بره هوا)
آهان همینه ناله کن چقدر منتظر این لحظه بودم بالاخره بهش رسیدم
از یه طرف اوج لذت از یه طرف هم دلم میخواست تمومش کنه و این همه لذتو یه جا نبرم خیلی موقعها که به این حال میرسیدم از ادامه دادن صرف نظر میکردم اما اینجا امر امر شهاب بود و من حق انتخاب نداشتم فقط حق لذت بردن داشتم
یه لحظه به خودم اومدم…حق؟! کدوم حق ؟! به خودت بیا اون دوست پسر صدفه هر چقدر هم سکسیه به تو مربوط نیست بااین فکر دوباره شروع به تقلا کردمو اونم که زود ذهنمو خوند دستامو محکم گرفتو نا فمو خورد وقتی دید اینجوری نمیشه با یه حرکت برم گردوند و جفت دستای لاغرو ظریفمو با یه دستش که خیلی مردونه و قوی بود گرفت
انگار دنبال چیزی میگشت با اون نور کم سوی چراغ خواب که روشن بود نمیتونستم ببینمش خلاصه با یه چیزی که نفهمیدم چی بود منو روبه خودش برگردوند و دستامو به تخت گره کرد با داد و فریاد لنگو لقد میخواستم که از این حالت بیرون بیام اما خیلی سفت بسته بود.خیلی عصبی شده بودم که دستامو بسته بود ولی تقصیر خودم بود یا باید به خواستش تن در میدادم یا به زور میخواست این کارو کنه یعنی به معنی واقعی خــــــفـــــــــتــــــــــــم کرد.
همین طور که داد میزدم پاهامو باز کرد همش سعی میکردم با قدرتم کاری کنم که به هدفش نرسه اما انگار قدرت اون بیشتر بود از نوک پاهام میلیسید و میمکید اما به کسم که میرسید میرفت سراغ اون پا چند بار این کارو انجام داد اونقدر ساق پامو لیس میزد که تنم کمی میلرزید خلاصه کلی قلق بدنم اومده بود دستش و همین رضایتشو بیشتر جلب میکردو بیشتر تحریک میشد اینو واضح میشد از صدای آه و ناله هاشو نفسهاش و اظهار نظر های سکسیش درمورد هیکلم فهمید.
پاهامو که باز کرد چند دقیقه مکث کرد انگار داشت نفسشو تو سینه حبس میکرد و نگاه میکرد برخورد نفساش به تنموحس میکردم و بعد از چند بار لیس زدن به کسم
عین آدمهایی که سرشونو توی کیک تولد میکنن سرشو میون پاهام برد ویه میک محکم از کسم زد که از حال رفتمو دیگه داد و بی داد نکردم و فقط به یه آه بلند که بیشتر شبیه جیغ بود و انعکاس احساس لذتم بود بسنده کردم با دو دستش لپها ی کونمو گرفت توی دستشو میمالید با صدای من انگار که بیشتر تحریک شده باشه فشاری محکم به کونم داد و با سرعت و ولع تمام به جون کسم افتاد و شروع کردن به لیسیدنو خوردن … صدام تا هفتا خونه اونورتر میرفت و تمام اتاق پر از گرما و صداهای ناله ی من بود . اونقدر داد میزدم که دیگه صدام در نمیومد غافل از این که با هر داد من بیشتر لذت میبره و انقدر کسمو میخوره که کسی برام نمیمونه چند لحظه اونقدر مکیدش که گفتم الانس که کسمو مثه ژله ازجا بکنه و قورتش بده بعد از کلی لیسیدن و مکیدن کسم یه هو زبونش و صاف کرد توش که این بار با یه آه بلند تر انگار که شارژ شده باشم تمام قدرمو جمع کردم و بی اختیار دستامو به سمت موهاش کشوندم که اون چیزی که دستامو باهاش بسته بود پاره شد و تونستم دستمو به موهاش برسونمو یه چنگی تو موهاش بزنم ،بی اختیار سرشو به کسم فشار میدادم اونم همراهیم میکرد و میگفت: اومممممممممممممممممم چه کسی جوووون…اونقدر میخورمش تا از حال بری…
آه …آی…یواش…اوووووه…اااااااااااااااااااااااه!
جووووووون عشقم …ناله کن …دیونم کن …
یه نیم ساعتی بود که داشت کسمو میخورد و دیگه نایی برام نمونده بود احساس میکردم سِر شده به زور و التماس ازش خواستم که ادامه نده یا حداقل یواشتر بمکه…که با لرزشی به تنم بی اختیار آبمو تو دهنش خالی کردم بعد تو یه تایم کوتاه که برای من به ثانیه هم نکشید رفت دستشویی و اومد
بعد از اون کیرشو گذاشت لای پاهام خودشم افتاد روم و لبامو میخورد و یه کم لاپایی بهش دادم بعد پاهامو باز کرد و کیرشو گذاشت روی کسم و هی میمالیدش به کسم گاهیم چند ضربه بهش میزد
داشتم دیونه میشدم کیر شهاب داشت رو کسم سر میخورد و احساس فوق العاده ای داشتم دیگه به هیچی فکر نمیکردم گفتم بزار هرچی میخواد بشه… من الان دلم میخواد…
کاملاً خیس شده بودم اونقدر کیرشو سر داد روی کسم که بالاخره رفت توش یه هو دوباره یه اهی کشیدمو با هر ضربه ی اون تو کسم توهمون رده امواج جیغ میزدم
اول آروم کیرشو کرد تو و عقب جلو کرد موقش که شد تا ته کرد توی کسم بعد یکم میورد بیرون دوباره محکم میکوبیدش توی کسم اونقد محکم میزد که صداشو میشنیدم دو سه بار این کارو کرد بعد تند تند شروع کرد به عقب وجلو کردن منم مثله یه آهنگ نفسهام با تلمبه زدناش هماهنگ شده بود هر چند دقیقه یه باز که خسته میشد چند ضربه میزدو دوباره با سرعت تندتری منو میکرد واقعاً نمیتونم توصیف کنم چه حالی داشتم یه سکس وحشی و ایده آل…انگار توی فیلم سوپر بازی میکردیم
احساس میکردم موقعی که آبش میخواد بیاد نمی زاره تا بیشتر از با من بودن لذت ببره فک کنم قرصی چیزیم خورده بود چون فکر نمیکنم کسی تا این حد بتونه دوام بیاره …؟!
منو به پشت خوابوند و یه چندتا بالشت نرم و خنک زیر شکمم گذاشت و با دستاش کونمو قمبل کرد بعد انگشت شصتشو روی سوراخ کونم تکون داد و زبونشو باز کرد تو کسم همین جوری انگشتش توی کونم بودو کسم و میخورد از پشت

بعد زبونشو توی سوراخ کونم کردو انگشتشو توی کسم وای … چه حالی می داد فکر کنم آب خنکی، دلستری، چیزی خورده بود چون زبونش خیلی خنک بودو
وقتی به کس داغم میخورد کیف میداد بعد از این که کلی انگشتم، کرد. زبونشو از روی کسم به سمت سوراخ کونم میکشد و همه جاشو میمکیدو میخورد منم سرمو بی حال به بالشت تکیه داده بودم جوری که لپام زده بود از روی بالشت بیرون بی حال آه و ناله میکردمو کوسو کونم رو هوا تو دهن شهاب داشت میلغزید…یه هو دوباره آبمو ریختم توی دهنش که با صدای ملچ و مولوچ فهمیدم با ولع داره لیس میزنه تا همشو بخوره
خیلی بی حال بودم اما در عین حال انگار رو ابرا بودم و کلی خسته گیم در رفته بود دلم میخواست بخوابم یه هو ولو شدمو استیل سکسمون بهم خورد از پشت بغلم کردو گفت
عزیزم به این زودی خسته شدی من هنوز باهات کار دارم تازه گیرت آوردم
بعدم همین طور که بغلم کرده بود آروم کیرشو گذاشت لای کسم که هنوز خیس بود و هی آروم عقب جلو میکرد که خیلی حس خوبی بهم میداد از طرفی دیگه هم از پشت داشت پشت گوشمو گردنمو میخورد و حرفهای عاشقونه تو گوشم زمزمه میکرد
زندگی من … نمیدونی چه حسه خوبیه تو رو داشتن …نمیدونی چقدر دوست دارم … کاش میدونستی !!!
همین طور که تو گوشم حرف میزد یه تکونی به خودم دادم که باعث شد کیرش لیز بخوره و دوباره بره تو کسم سرمو به سمت عقب به سرش فشار دادم از ته دل آه کشیدم و دستمو بردم پشت گردنشو با ناخونام موهاشو گردنشو خیلی آروم چنگ می زدمو آخ و اوخ میکردم
سرعتشو خیلی زیاد کرد … دیگه گوشام داشت سوت می کشید از فرط لذت که یه هو دیدم صدای ناله هاش داره بلند و بلند تر میشه اه اه اههه…
به سرعت برم گردوندو بعد چند ثانیه کف دستی تمام آبشو روی سینه هام خالی کرد چند ثانیه بعدم برای سومین بار ارضا شدم
بعد از چند دقیقه رفت و اومد
وقتی دید من بیهوش روی تخت افتادم خودش بغلم کردو برد توی وان ولوم کرد من همین طور چشام نیمه باز بود و گه گاهی میدیدمش که خیره به دستاش شده که داره آبو روی تنم سور میده و میمالونه
کلاً خستگی از تنم در اومد و شارژ شدم و خودم با چشمایی خماروخواب آلود از وان بیرون اومدم وشهاب و دیدم که با یه حوله سفید آغوششو برام باز کرده به سمتش رفتم اونم حولرو دورم پیچیدو بغلم کرد و روی تخت رهام کرد و خودشم لبه تخت نشست
فکر کنم یه نیم ساعتی میشد که چرت زده بودم که از سنگینی نگاه یه نفر بی اختیار چشام باز شد
و شهابو دیدم که بالای سرم با یه لیوان نوشیدنی خیلی خنک نشسته و همین طور ذول زده به منو داره با موهای بلندو مشیکیم بازی میکنه …
نمیدونستم بعد اون همه اتفاق که بینمون رد بدل شد چه طوری باید باهاش حرف بزنم ؟! یا اینکه صحبتمو با چی شروع کنم؟!!
فحشش بدم؟ بگم واقعاً لذت بردم؟ بگم ازش متنفرم یا که عاشقشم ؟ نصیحتش کنم؟!
نمیدونم …نمی دونستم واقعاً باید چی بگم نگاهی به ساعت انداختم که داشت ساعت 3:30 صبح رو نشون میداد
خوشبختانه خودش سکوت و شکست و گفت :بیا این نوشیدنی و بخور
بعد از خوردن نوشیدنی که یه هو سر کشیدمو تا آخرین قطره خوردم پرسید
بازم میخوای
در جوابش فقط نگاش کردم و تو نگاهم همش این سوال موج میزد که چرا؟ چرا من ؟
چرا این جوری نگام میکنی؟
جوابی ندادم
به خدا از اون روزی که دیدمت دیونت شدم فکرت از سرم یه لحظه بیروون نمیرفت نمیدونی چقدر با خودم حرف زدمو کلنجار رفتم تا بفهمم این احساس واقعی یا نه؟ بعد بیام سمتت …
نمیدونی چقدر از این که به درخواست دوستی بابک او کی دادی عصبی بودم و همین باعث شد رفتارم با صدف عوض بشه و رابطمون بهم بخوره…
قربونه اون چشمای مشکی درشتت برم که آوارم کرد …تو رو خدا اونجوری نگام نکن به خدا این کارو از روی هوس نکردم همش از روی عشق بود
با عصبانیت جواب دادم
عشق ؟! هه… اگه عشق بود چرا به زور اینکارو کردی ؟
چون میدونستم دست رد به سینم میزنیو هیچوقت حرفهامو باور نمیکنی
حالا فکر میکنی باور میکنم؟
مگه به تو بد گذشت ؟
سکوت کردمو جوابی ندادم تا بلند شدم که حاضر شم برای رفتن ازم خواهش کرد که تا صبح پیشش بمونم چون الان خطرناکه به خصوص اینکه من خواب آلودم هستم کلی م دهنم بو مشروب میداد
حتی گفت اگه بودنش اذیتم میکنه میتونه بره توی اتاق دیگه بخوابه
(توی دلم خند ه ام گرفت …گفتم حالا که کار از کارگذشته ادای پسر مومنا رو برای من در میاره)
خلاصه بعد از کلی اصرارقبول کردم که تا صبح بمونمو صبح برم خونه
به سمت تخت رفتم و پشت بهش سرمو زیر پتو کردم و طوری رو تخت خوابیدم که نتونه پیشم بخوابه
اما اون پررو تر بود انگار نه انگار تا چند دقیقه پیش واسه موندنه من قول داده بود که جدا بخوابیم اومد کم کم خودشو جا کرد منم مخالفتی نکردم

اگه الان میخواستم مخالفت کنم خیلی خنده دار بود (از حق نگذریم ازش خوشمم اومده بود و حرفاش روم تاثیر گذاشته بود واحساس میکردم یه حس تازه ای نسبت بهش پیدا کردم)
زیر پتو از پشت بغلم کرد و تو گوشم زمزمه کرد
قربونت برم که من عاشق همین غد بازیاتم خانومی…کاش میدونستی چقدر دوستت دارم
چشمامو روی هم گذاشتمو به حرفهای قشنگش که با اون صدای جذاب توی گوشم زمزمه میشد گوش میدادم
کم کم صداش توی گوشم کمرنگ و کمرنگتر میشد
و داشتم به این فکر میکردم که آیا این اتفاقا واقعاً از روی عشق بوده یا هوس؟!!..

نوشته: رها


👍 0
👎 0
44765 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

335965
2012-09-25 23:35:30 +0330 +0330
NA

سلام رها،دوستانه بگم منو نمودي باداستانت.دختر بخدا كسي فرار نميكرد دوقسمت مينوشتي. بخاطر داستانت ديرم شد خانم معلم (آموزگار)دعوام گنه؟؟…!!
بگه برو با اوليات بيا خودت بايد بياي.داستانت خوب بود يذره طولاني بود خسته نباشي.

0 ❤️

335966
2012-09-25 23:47:38 +0330 +0330
NA

يادم رفت بگم خودتم گفتي فابريك نبودين،جلو همديگه اعتراف كردين و… زياد فكرش نكن چون عشقي نبوده كه بخاي اسم اينكارخيانت بزاري.نوش جونت،فقط بي انصاف ديواري كوتاهترازمشروب پيدانكردي كه هرجا وجدان درد ميومد سراغت مستي و شراب مرحمي ميشد برنداي وجدان؟ بازم مدرسم ديرشد!حالاچيكاركنم؟

0 ❤️

335968
2012-09-26 00:29:45 +0330 +0330
NA

خوب بود، نزدیک به واقعیت…

0 ❤️

335969
2012-09-26 02:58:41 +0330 +0330

چه عجب!
این نشونه پیشرفته بچه ها!
کم کم داریم قصه هایی می خونیم که حتی از کلمه «ولع» استفاده می کنن و من تا تهشو می خونم.
فقط رها جان معذب درسته نه موذب
خوب بود
ممنون

0 ❤️

335970
2012-09-26 04:32:48 +0330 +0330
NA

سلام…
چند بار این داستان رو تکرار میکنید؟؟؟ خودتون از تکرار خسته نشدید؟؟؟؟؟ همه چی زندگی ما ایرانیها شده تکرار … بسه دیگه

0 ❤️

335971
2012-09-26 06:41:54 +0330 +0330
NA

خیلی خیلی قشنگ بود
من که حال کردم با داستانت
ایول

0 ❤️

335972
2012-09-26 07:57:38 +0330 +0330
NA

ممنون. داستان قابل قبولی بود.

0 ❤️

335973
2012-09-26 12:57:50 +0330 +0330
NA

خوب بود
بسیار خوب بود
عالی بود
هر سه گزینه

0 ❤️

335975
2012-09-26 12:59:17 +0330 +0330
NA

خوب بود
بسیار خوب بود
عالی بود
هر سه گزینه

0 ❤️

335976
2012-09-26 16:13:18 +0330 +0330
NA

از روی خارش باسنت!

0 ❤️

335977
2012-09-26 17:14:44 +0330 +0330
NA

nanaz bod vali kheyllliiii tolani bod jighalam vali asheghetam

0 ❤️

335978
2012-09-26 17:18:27 +0330 +0330
NA

ajeghetam bekhoda aley boood me30

0 ❤️

335981
2012-09-26 18:07:20 +0330 +0330
NA

مرسی رها جان خیلی باحال بود من که دوبار خوندمش خیلی لذت بخش بود در اینده میفهمی که هوس بود یا عشق ولی ارزششو داشت اون حالی که تو کردی معلومه شهاب مثل خودمون حرفه ای بوده ایول به ولش

0 ❤️