از سارا خوشم اومد

1392/12/19

سلام این داستانی که میخوام بگم برای یکی دو سال پیشه،اون موقع با یه دختری دوست بودم به نام شیما خیلی خوشگل خوش اندام بود ولی من واقعأ دوسش داشتم بدون هیچ هوسی اما یه بار که باهم قرار گذاشته بودیم سر قرار نیومد و بعد از چندین باری که بهش زنگ زدم جواب داد و گفت بهتره دیگه همو نبینیم بدون هیچ دلیلی نمیخوام دروغ بگم غیر اینکه دستاشو بگیرم دیگه هیچکار دیگه ای نکرده بودم.
یه مدتی گذشت خیلی داغون بودم با یه دختری آشنا شدم به اسم سارا دختر خوبی بود قیافتن هم بد نبود اما اندام سکسی داشت،یه مدت باهم دوست بودیم زنگ و اس بعضی اوقات همو میدیدیم،اما فقط برام حکم یه سرگرمی رو داشت شیمای لامصب از ذهنم بیرون نمیرفت،یه بار که کنار هم روی صندلی تو پارک نشسته بودیم یدفعه سرشو گذاشت رو شونه هام گفتش امید واقعأ ازت خوشم میاد احساس میکنم دوستت دارم منم چیزی نگفتم،لبهاشو به گردنم نزدیک کرد خوشم اومد از این کارش گردنمو بوس کوچیک کرد من حواسم همش به اینور اونور بود که کسی نبینه سه بشه،یدفعه دیدم سرشو بلند کرد جوری نگام میکرد انگار معلوم بود چی میخواست،لباشونزدیک کرد منم بوسیدمش عجب لبای قندی!! کیفشو گذاشت رو پام بطوری که دید نداشته باشه اونوقت شروع کرد مالیدن کیرم از رو شلوار گفتش وا امید چه کلفته منم یکی دوتا از دکمه های مانتوشو باز کردم دستم که به سینه هاش خورد چه حالی داد! فوق العاده بود نرم و خوش فرم،اون روز همونطور گذشت،قرار شد فردا همو ببینیم،منتها از مشکل بی مکانی که همیشه جز مشکلات اصلی من هست قرار شد همو یه پارک دیگه ببینیم لب ساحل اونجا رو با یه تخته سنگ پوشونده بودن اما پشتش یه مکان خوب بود که هیچکی روش دید نداشت.رفتیم اون پشت همون اول کار شروع کردیم به خوردن لبای همدیگه کم کم شروع کردم دکمه های شلوارشو باز کردم با اینکه به ظاهر نمیذاشت در حالی که همینطور سرپا بودیم شروع کردم به مالوندن کسش از رو شرت حسابی خیس بود.در حالی که همینطور لبای همو میخوردیم روسریش رو کنار زدم رفتم سمت گردنش و شرع کردم به خوردن گردنش همزمان دستمو از رو شرتش بردم داخل حالا دستم رو کسش بود قشنگ براش مالوندم تو اوج حال بود که گوشیش زنگ خورد مامانش بود بیچاره از ترس زبونش بند اومده بود گفت امید مامانم لابد فهمیده گوشی رو جواب داد مامانش گفت ما امشب خونه مامان بزرگتیم دیگه خونه نیا بیا اونجا ما هم که از خدا خواسته گفت بریم خونمون اینجا درست نیست منم الکی ناز اول کردم ولی در نهایت رفتیم انگار واسه یه بار شانس بامن بود،رسیدیم خونشون حسابی بزرگ بود،گفت اینجا بمون یه شربتی چیزی بیارم رفت سمت آشپزخونه منم پشت سرشچ رفتم،تا در یخچالو باز کرد،از پشت گرفتمش شروع کردم به مالیدن سینه هاش در گوشش گفتم شربت میخوام چیکار عزیزم من تورو میخوام،گفت واقعأ میگی؟ فکر کردی من نمیدونم یکی دیگه رو دوست داری ولش کردم رفتم عقب برگشت به سمتم گفت ناراحت نباش عزیزم یه کاری میکنم فراموشش کنی روسریشو در آورد خودشو چسبوند بهم شروع کرد به خوردن لبهام،همونجا لباسهای همدیگرو در آوردیم گفت واوو چه بدنی داری،خب بدنم خوب بود 3 چهار سالی بود بدنسازی کار میکردم گفتم تو هم فوق العاده ای عزیزم،رو به پشت وایساد گفت بازش کن سوتینشو میگفت سوتینش که بر خلاف رنگ پوستش سیاه بود رو باز کردم عجب سینه هایی… تاب نیاوردم سروع کردم لیسیدن و خوردن،تو همون حال رفتیم به سمت مبل انداختم رو کاناپه،شرتمو درآورد،گفت اجازه هست بخورم گفتم مال خودته،زبونشو کشید روش بعد آروم یه قسمتی رو کرد تو دهنش کم کم شروع کرد به ساک زدن زیاد حرفه ای نبود ولی همونم حال میداد،تخمام هم یکم لیس زد،گفتم بسه دیگه نوبت منه،خوابوندمش رو کاناپه شرتشو آروم درآوردم یکی دو تا بوسه رو رانش زدم،و یکم لیس زدم سرم بردم نزدیک کسش پاهاش با دستام باز کردم چه کسی بود تمیزو و ناز،فقط اپن نبود،ی لیس از پایین به بالا زدم که با آهش همراه شد یکم خوردمش،بهش گفتم کیرم کستو میخواد کیرمو گذاشتم رو کس خیسش و روش مالیدم یکم،چه حالی میداد،گفت میخوای بکنی داخل گفتم معلومه،گفت پس باید قول مردونه بدی که بیای خواستگاریم و باهام ازدواج کنی معلوم بود این روش جدیده.بلند شدم گفت کجا میری؟ رفتم کرمی که روی میز بود رو برداشتم گفتم سارا برگرد برش گردوندم به طوری که پاهاش روی زمین قرار گرفت کون خوش فرمش رو به من بود یکم خوردمش با کرم سوراخ کونشو مالیدم گفت پس نمیخوای منو؟ گفتم میخام اما نمیخام قولی بدم که بعد نتونم بهش عمل کنم اونوقت نامرد بشم کیرمو گذاشتم دم سراخ کونش بلند گفت نه آخه میمیرم از درد گفتم نترس نرمش کردم سرشو در حالی که سارا داشت خودشو عقب میکشید ک دم داخل یدفعه فشار دادم تا کلش رفت تو یه جیغ بلندی زد بعد گفت آیی پاره شدم مامانی یکم کیرم نگه داشتم اون تو تا عادت کنه کونش بهش کیرم داشت میترکید انقد فضا تنگ بود.یکم گذشت شروع کردم اروم جلو عقب بردن سترا آی اوی میکرد اما کمکم داشت با لذت همرا میشد کم کم متوجه شدم که داره حال میکنه پس منم تندترش کردم تو این مابین یکی دوباری سارا به ارگاسم رسید منم وقتی دیدم کم کم داره آبم میاد در آوردم و آبم خالی کردم رو کمر و کونش سارا گفت وایی امید سوختم چه داعه و بعد رفتیم حموم و یه حال دیگه با هم کردیم.بعد اون یه چند وقت دیگه هم باهم بودیم که دیگه اون رفت پی زندگیش منم همینطور

نوشته: omidofski


👍 0
👎 0
58542 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

414446
2014-03-11 03:21:39 +0330 +0330

تخمی بود، دیگه ننویس . . . . . . . . . . . . . . . .
آخه این هم شد داستان سکسی؟ داشت از کون درد می‌نالید ولی 3 بار به ارگاسم رسید؟ شاشیدم تو تخیلات تخمیت، دیگه ننویس.

0 ❤️

414447
2014-03-12 04:45:18 +0330 +0330
NA

خوشم اومد ؛ طرز نوشتنت جالب نبود
ولی در کل خوب بود یکم تمرین کن بهتر میشی
راستی بعد از نوشتن داستان حتما ویرایش کن که غلط املایی تو داستان خیلی ضد حال میزنه

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها