از سکس تا زندگی

1393/10/05

سلام
من امیرعلی هستم 26 سالمه این خاطرم واسه دو ساله پیشه.
راستش انقد اینجا خاطره خیالی و تخیلی خوندم تصمیم گرفتم یه داستان تایپ کنم در ضمن من با موبایل میام اگه ایرادی تو تایپم دیدید ببخشید دیگه. داستان از جایی شروع شد که من دو سال پیش از خدمت فراری شدم چون داداشام شمال زندگی میکردن منم تصمیم گرفتم برم شمال اونجا داداشام که دوتا هستن و هرکدوم یکی دو سال ازمن بزرگترن با یکی از دوستاشون ب اسم جواد خونه گرفته بودن هرکدومشونم با دوس دختراشون بودن منم که تازه رسیده بودمو واسه دخترا غریبه اونا هرکاری میکردن که جلو من خوب به نظر بیان بگذریم…
بعد چند وقتی که شماره ردو بدل شد بین من و دخترا فقط واسه ضرورت مابین روز بهم اس عاشقونه و جک اینحرفا میفرستادیم. تا یه روز که برا خرید رفتیم بازار من و سمانه و یکی از دخترا من رسوندمشون چون جای پارک پیدا نکردم گفتم میشینم تو ماشین برین برگردین بعد چند دقیقه یه اس واسم اومد که مواظب چشمات باش یهو هنگ کردم جواب دادم ها؟ نوشت تو ماله منی حواست باشه چشات هرز نپره تو هنگ بودم که نوشتم ینی چی تو رفیق جوادی نمیشه که,سمانه همون رفیق جواد بود, من اول تو کتم نمیرفت بعد بقولی که عاشقم شده بود مخمو زد گذشت اس بازی ادامه داشت تا شب شب موقع خوابیدن خودشو نزدیک من کرد از خورده حرفا که بگذریم شروع کردیم ب لب گرفتن ولی نمیشد کاری کرد حتی دستامم تکون نمیدادم ولی خیلی دلم میخاست همونجا ترتیبشو بدم چاره ای نبود باید تا فرصت مناسب صبر میکردم تا رسید روزی که من باید میرفتم تهران یهو سمانه کیلید کرد که منم با امیر میرم تهران خلاصه بعد ماجراهایی که پیش اومد بچه ها قبول کردن با من بیادو دوسه روز خونه ما بمونه,ما حرکت کردیم و رسیدیم تهران تا ریدسم خونه دیگه بهم فرصت نداد تا لباسامونو در اوردیم چسبید بهم گفت بلاخره بهت رسیدم راستشو بخاید من زیاد احساس خوبی نداشتم چون دوسدختره رفیقم بود و من از اولش بد میدونستم ولی با حرفاشو منطق قبول کردم که کنارش باشم تا ب ارامش برسه. بگذریم جوری منو هول داد رو تخت که حسابی حشریم کرد افتاد روم همینطور که لب میگرفتیم دسشو برد که شرتمو در بیاره یکمی با کیرم با دستاش بازی کرد که رفت پایین شرو کرد به ساک زدن بدجوری حشری شده بود تا ته میکرد تو حلقش در میاورد میکوبید تو دهنش و زبونش میگفت جوووووووون عجب چیزی داری امیرم تو ماله منی میکشمت به کسی نگاه کنی بعد چند دوسه دقیقه ساک زدن اومد نشست روم اروم کیرمو کرد تو کس تنگش انصافا تنگ بود چون فقط با یه نفر بود, جوری بالاو پایین میکرد که تخت ب صدا در اومده بود دیگه داشت ابم میومد که گفتم سما داره میاد یهو کشید عقب کرد تو دهنش و همرو خورد و بیحال افتادیم کناره هم تو دو سه روزی که پیش من بود چند باری سکس کردیم,تا الان که همه فهمیدن ما با همیم بعد کلی داستانای غم انگیز به این نتیجه رسیدسم که منم بیام شمال پیش اینا زندگی کنم الانم همه با همیم و همه چی ارومه سما هم بیشتر با منه تا جواد اونم هست ولی عاشق من شده خواهش میکنم بهش نگید جنده یا اینکه داره به دو نفر میده وجدانا ادم خوبیه , دله دیگه وقتی عاشق یکی باشی تو هر شرایطی حاظری باهاش بمونی ببخشید که حرفای بد بکار بردم چون بعضی مخاطبا اینجوری میخان, سعی کردم واسه هردو مخاطب تایپ کنم. ممنون که خوندید

نوشته: امیرعلی


👍 0
👎 0
22235 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

448583
2014-12-26 17:55:01 +0330 +0330
NA

سلام ای دی kik:fatinaz.79

0 ❤️

448584
2014-12-26 17:59:53 +0330 +0330
NA

داستانتم عالیه

0 ❤️

448585
2014-12-27 07:19:17 +0330 +0330
NA

به والله روانی شدن داستان نویساکس نگو مومن
فرزانه توام گاییدم به جاتبلیغ نظربده دیوث کونی ROFL

0 ❤️

448586
2014-12-27 09:05:35 +0330 +0330

خوب بود… ولی دختره با تعریفی که کردی از اون جنده های لاشی چیزی کم نداره…

0 ❤️