با سلام خدمت شما شهوانی های عزیز امیدوارم هر جا که هستید اوضاع و احوالتون کوک باشه.من رضا هستم از کرمانشاه الان 20 سالمه این داستان مربوط میشه به دو سال پیش که 18 سالم بود .قبل از شروع داستان باید چند تا چیز بگم من عاشق دختری بودم بهد اسم مینا البته الان هم عاشقشم هستم .من سه تا عمو دارم که یکی ازشون ناتنی هستش که مینا دختره همونه .مینا هم سن منه . خیلی هیکل خوب و بی نقصی داره .سرتونو درد نیارم تابستون همون سال بود که ما با اون عموم رفتیم بند انزلی .رفیتم لب دریا که یکم شنا کنیم البته قبلش بگم که من شنام خیلی عالیه چند تا مقام کشوری هم دارم .رفتیم تو آب بعد از چند ساعت دیدم مادر مینا داد زد که مینا تو آب نیست من که تو آب بودم
دیدم ش با تمام قدرت دست و پا میزدم که کمرشو گرفتم آوردم لب ساحل تنفس دهان به دهان بهش دادم و چند تا شوک زدم دیدم سرفه زد سریع بردیمش بیمارستان بستری شد .تو بیمارستان پدر مادرش خیلی ازم تشکر کردند.رفتم برم مینا رو ببینم رسیدم به در اتاق که دیدم عشم روی تخت خوابیده و از پشت شیشه که نگاش کردم اشکام بی اختیار سرازیر شد و پرستارها نذاشتن برم تو .این داستان گذشت .ما برگشتیم کرمانشاه مینا خوب شده بود و خیلی از قبل رابطه مون خوب شده بود . حرفای سکسی میزدیم و پیام عاشقانه می دادیم .دیگه کاملا با هم راحت شده بودیم .تا یک روز زنگ زد گفت بیا پیشم تنهام منم با کمال میل رفتم وقتی درو برام باز کرد وااااای چی می دیدم یه تاب و شلوارک تنگ .خیلی جذاب شده بود با هم دوست دادیم رفتم تو نشستم روی مبل برام شربت درست کرد .شربتو که خوردم اومد کنارم گفت خواهرم بهم گفته تو نجاتم دادی گفتم آره .ساکت شده بود تا یه لب ازم گرفت دستا مو در کمرش حلقه زدم کمی که لباشو خوردم تاب و سوتینشو درآورد چه سینه هایی داشت خوابیدم روش و شروع کردم به خوردن
دیدم بدنش شل شده خواستم کسشو بخورم شورت و شلوارکشو آوردم پایین شروع کردم به خوردن دیدم داره ارضا میشه .وقتی آبش اومد همشو خوردم .هیچوقت نمیتونستم بکنمش چون میدونستم درد داره و نمی خواستم اشکاشو ببینم .اون خیلی گفت بزار ارضات کنم ولی قبول نکردم برگشتم رفتم حموم رو مینا جلق زدم .ببخشید نوشتنم افتضاح بود
نوشته: رضا
ببین از افتضاح هم افتضاح تر بود. تا رفتی خونشون ترمز بریدی و توی دو خط سر و ته داستان رو روی هم اوردی
چرا هیچ دختری شلوار نمیپوشه؟ یا دامن… یا پیرهن
دیدم ش با تمام قدرت دست و پا میزدم که کمرشو گرفتم آوردم لب ساحل تنفس دهان به دهان بهش دادم و چند تا شوک زدم ////کم مونده بود همونجا بکشی پایین
فكر كنم فقط شربت خوردنت در خونه عموت صحيح باشه .
+
بازم شربت ظهور كرد تو داستانها.
چند تا سوال واسه اين داستان كيري پيش اومد از شمال تا كرمانشاه بعدش كلي اس بازي و تلفن بازي هنوز ازت نپرسيده بود كه تو نجاتش دادي ؟ مگه تو مراقبت هاي ويژه بستري شده بود كه از پشت شيشه مثل فيلم هنديها اشكت سرازير شده بود . يعني ميفرماييد سوپر من شده بودي هيچ نجات غريقي نبود دوست عزيز بهتره از اين به بعد هم به جلق زدنت مشغول باشي تو رو چه به كس و كون كردن . بعدش هم اين كار كجاش به سكس رسيد مرتيكه جلقوك
باز يه بچه جلقى تو توهمات خودش آرلوند شده.
حالا همش از خودت تعريف ريدى اينو بيخيال بگو ببينم چطور جلو مامان باباش تنفس دهن به دهن به دختره دادى؟
واقعا يكم فكر كن بعد بنويس.
تو كه خودت اذعان داري كه داستانت افتضاح بود ، چرا اومدي نوشتي آخه ؟ درد كونه ؟ مرضه ؟
دیگه اصلا ننویس…بهت فحش نمیدم چون دلم نمیاد…فقط خواستم بگم خیلی جوون پر دل وجرئتی هستی…منظورت فیلمهای فردینی نبودکه؟وگرنه خر خودتی…واینجا کسی سرش کلاه نمیره…ببین عزیزم دلیل نمیشه هر داستانی که برا تو جالبه برا دیگران هم جالب باشه…باید تو نوشتن پرورشش بدی که معلومه تو اینکاره نیستی… ولی برای نجات جون یک انسان ازت جای تقدیر و تشکر هست…در ضمن سکس باهاش هم نوش جونت…اونم خواسته یه جوری ازت تشکر کنه ، فکر کنم بدرد هم بخورین…ولی دیگه ننویس…
دو خط نوشتی که بگی طرف دختر عمومه اسکل از اول میگفتی دیگه ترسیدی داستانت اسمستر بشه جای تکاور خالی در وصف شما شعری بسراید تکاور بیا
شماره یک: کونی تو اونو نجات دادی بعد ی مدت رابطه شما بهتر شد حرف های سکسی زدید ولی اون هنوز نمیدونست تو اونو نجات دادی؟
شماره دو:من از طرف تمام اعضا ی سایت خواهش میکنم دیگه کص ننویس plz
عنوان داستانو دیدم فک کردم با دهقان فداکار یا پطروس سکس کردی !