از چت تا سكس با مريم

1390/02/22

سلام خدمت بچه هاى باحال شهوانى.من آرش هستم.قبل از هر چيز بگم من اين متنو با گوشى دارم تايپ ميكنم،پس اگر اشتباهى تو متن بود منو ببخشيد.
اين قضيه مال عيد نوروزه.قضيه از اونجا شروع شد كه روز جمعه،15مرداد 89بودكه تو اينترنت چرخ ميزدم.رفتم تو يه چت روم به اسم چت روم دنيا.مشغول چت كردن بودم كه شخصى به نام شيدا پىام داد كه يه پسر باحال بياد خصوصى.منم تا پىام شو ديدم بلافاصله رفتم تو خصوصيش و سلام كردم.اونم سلام كرد.طبق معمول اول ازش محل سكونتشو پرسيدم،كه گفت اهل دزفوله.بعدش اون پرسيد كه منم گفتم اهل مشهدم.يه آه ه ه ه ه ه ه ه ه طولانى نوشت كه پرسيدم چرا آه ميكشى؟گفت ما كه خيلى از هم دوريم؟بعدش من يه جمله نوشتم كه متنش اين بود(مهم نيست كه چقدر فاصله داشته باشيم،مهم اينه كه دلامون بهم نزديك باشن.با اين جمله انگار جادو كردم،چون شيدا گفت كه خيلى از حرفم خوشش اومده.تو چت روم دنيا اجازه ندارى شماره بدى يا بگيرى.شيدا ازم شماره خواست ولىمن ندادم.گفتم شايد پسر باشه.بهش گفتم تو شمارتو بده.با هر پىامى كه ميداد يكى از شماره هاشو ميداد،يه خط ايرانسل داشت.شمارشو كه گرفتم ازش خداحافظى كردمو گفتم باهات تماس ميگيرم.اونم گفت منتظر تماست ميمونم،بعد از خداحافظىسريع لباسمو پوشيدم و رفتم بيرون تا از يك تلفن كارتى باهاش تماس بگيرم.ببينم راست گفته يا نه!تماس گرفتم كه يه صداى ناز گوشىرو جواب داد،سلام كردمو گفتم شيدا خانوم؟يكم مكث كرد و گفت آره.علت مكث كردنش اين بود كه اسمش يه چيز ديگه بود،تو چت روم اسمش شيدا بود،اسم اصليش مريم بود.يكم با هم صحبت كرديم ديدم اعتبار كارتم داره تموم ميشه،بهش گفتم،و گفتم با گوشيم بهت پيام ميدم و بعدش باهاش خداحافظى كردم.شب بهش پيام دادم،مشخصاتشو پرسيدم،گفت 17سالشه و ميخواد پيش دانشگاهى بخونه.مشخصات ظاهريشم داد،خلاصه شب اول گذشت كم كم بهم وابسته شديم،طورى كه روزىحداقل 100تا پيام ميداديم.كم كم پيامامو بردم طرف سكس،اولش خجالت ميكشيد ولى كم كم راه افتاد.چون فاصلمون زياد بود چندماه كارمون شده بود پيام دادن و تماس گرفتن.تو اين مدت اينقدر از هيكلش واسم تعريف كرده بود كه آرزوم بود كه ببينمش و بغلش كنم.با خودم گفتم هر جور شده يه مسافرت برم و مريم و ببينم،مطمئن بودم اگه ببينمش ميتونم باهاش سكس داشته باشم.نزديكاى عيد نوروز بود كه بهش گفتم ميخوام بيام دزفول،اونم كه انگار دنيا رو بهش داده باشن گفت بىصبرانه منتظرتم.27اسفند بود كه با يكىاز دوستام به نام علىاماده ى مسافرت شديم و با ماشينم راه افتاديم طرف دزفول.راه افتاديمو بعد از چند بار توقف توى شهرهاى بين راه شب سال تحويل رسيديم به دزفول.مريم گفته بود خونشون نزديك ميدان امام حسينه،شب رسيديم اونجا.تو ميدان چادر زديم.خواستم مريمو سر كار بذارم بهش پيام دادم و گفتم ببخشيد گلم،سفر كنسل شد،حدس زدم خيلىناراحت ميشه،يه پيام داد و گفت باشه،ايشاا…يه فرصت ديگه و شب بخير گفت و خداحافظ.من كه ديدم ناراحت شده باهاش تماس گرفتم،بعد چند لحظه با بىحالىجواب داد،سلام كردم،جواب داد.گفتم چه خبر؟گفت الان حوصله ندارم،گفتم باشه،پس اگه حوصله ندارى ما هم برميگرديم،گفت از كجا برميگردى؟كجايى الان؟گفتم الان تو چادريم،تو ميدان امام حسين،يكم بحال اومد،گفت كجا؟گفتم ميدان امام حسين،نزديك خونتون،گفت شوخى ميكنى آرش!گفتم نه جون مريم،فردا ميبينمت.از خوشحالى يه جيغ زد و گفت خيلى دوست دارم ديوونه.منم ديدم خيلى شوق كرده گفتم آرومتر ديوونه،سكته نزنى.گفت ميخوام بيام ببينمت،گفتم نه گلم،الان ديروقته،باشه فردا.بهر بدبختى بود قبول كرد.خداحافظىكرديم و من و علىخوابيديم.فرداش كه بيدار شديم ساعت حدوداى11بود،گوشيمو روشن كردم يه پيام از مريم اومد كه كجايى؟پيام دادم بيا ميدان،ما تو يه چادر آبى رنگ هستيم،روبه روش هم يه پژو پارس سفيد رنگ پاركه.گفت 10دقيقه ديگه اونجام.منم خودمو آماده كردم و منتظرش نشستم.دزدگير ماشين فعال بود كه ديدم به صدا در اومد.از چادر اومدم بيرون،يه چيزى ديدم كه سر جام خشكم زد.يه دختر ناز و خيلى قشنگ با قدى حدود170،يكم لاغر(نه زياد)با يه باسن درشت كه يه مانتوى كوتاه و يه شلوار لى تنگ و يه شال خوشرنگ پوشيده بود كنار ماشين ايستاده و داره به طرف من نگاه ميكنه.راستش من فقط عكسشو ديده بودم كه اونم مال يه سال پيشش بود.خيلى فرق كرده بود.رفتم جلو،گفت آقا آرش؟شناختمش.گفتم آره.دلم ميخواست همونجا بغلش كنم،بهش دست دادم.اونم دست داد،دستهاى لطيفى داشت.ازش خواستم بريم تو چادر،كه گفت اگه ميشه از اينجا بريم يه جاى ديگه،آخه ميترسم كسى منو ببينه.گفتم باشه،به على گفتمو به راه افتاديم.با مريم يه چرخىتوى شهر زديم،مريم خيلى خوشحال بود،تو ماشين مدام با دستش بازى ميكردم.نهارمونو رفتيم تو يه رستوران خورديم،واسه على هم گرفتيم و اومديم سمت ميدون.رسيديم پيش على،بعد اينكه ماشينو خاموش كردم دست مريمو گرفتمو لبشو بوسيدم.و گفتم خيلى دوستت دارم مريم.گفت منم همينطور.
ازم پرسيد چند روز دزفول ميمونين؟گفتم هرچى تو بگى،گفت اگه اينطوره فردا ناهار دعوتين خونه ى ما.گفتم مگه ديوونه شدى دختر؟گفت جدىميگم،فردا صبح بابا و مامانم با داداشم ميرن خونه ى پدر بزرگم كه تو يكى از روستاهاى اطراف دزفوله و چون بيشتر اقواممون اونجا هستن، يه چند روزى اونجا ميمونن و منم چون درس ميخونم،باهاشون نميرم.از خوشحالى داشتم بال در مياوردم كه گفتم با كمال ميل عزيزم.و دوباره لبشو بوسيدم ولى اين بوسم طولانىتر بود،اونم منو بوسيد وگفت باهات تماس ميگيرم و خداحافظى كرد.على بهم گفت چىشد؟خوش گذشت؟گفتم جات خالى،قرار شد فردا بريم خونشون،فقط يه مشكلى هست،گفت چه مشكلى؟گفتم اگه تو هم اونجا باشى،نميتونم بهش نزديك بشم،پس اگه رفتيم خونشون به يه بهانه اى ميرى بيرون.على گفت پس من چى؟گفتم حالا تو حرف گوش كن،باقيش با من.
من همش به فردا فكر ميكردم،هرجور بود روزمونو تموم كرديمو شب زود خوابيديم تا صبح سر حال باشيم.صبح ساعت 8از خواب بيدار شده بودم،على هنوز خواب بود،علىرو بيدار كردمو يه چيزى خورديم.منتظر تماس مريم بودم.ساعت10بود كه مريم تماس گرفت و گفت خانوادش رفتن روستا.آدرسشو گرفتم و گفتم الام به راه ميوفتيم.
رسيديم در خونشون.در نيمه باز بود.با مريم تماس گرفتم كه اومد بيرون و گفت تا كسى نديده زود بياين تو.ما هم با عجله رفتيم تو.ما رو راهنمايى كرد به داخل.رفتيم داخل،روى مبل نشستيم .مريم رفت واسمون چاى درست كنه كه از تو آشپزخونه بهم اشاره كرد ،رفتم پيشش گفت دوستت يه جوريه،ازش خجالت ميكشم.گفتم الان درستش ميكنم و بوسيدمشو اومدم بيش على.به مريم گفتم اگه چيزى واسه ناهار لازم دارىبنويس تا على بره بگيره و يه چشمك به على زدم.كاغذو دادم به على و از خونه رفت بيرون واسه خريد.رو مبل نشستم و مريمو صدا زدم گفتم بيا پيشم بشين،لباسهاى پوشيده اى تنش بود.گفتم نميخواىلباستو عوض كنى؟گفت آخه على مياد الان،گفتم نگران نباش،فرستادمش دنبال نخودسياه،حالا حالاها بر نميگرده.رفت تو اتاقش تا لباسشو عوض كنه،تا رفت تو اتاقش منم دنبالش رفتم و پشت در ايستادم،صبر كردم پيرهنشو در آورد و يه تاب پوشيد كه كمرش معلوم بود.تا شلوارشو در آورد رفتم داخل اتاقش،يهو خشكش زد.منم زل زدم به كسش،خيلى تپل بود و از زير شورت سفيد كاملا معلوم بود،رفتم جلو و
لبامو گذاشتم روى لباشو با دستام باسنشو گرفتم،شوكه شده بود،يكم كه لباى نازشو خوردم بردمش طرف تختش و رو تخت درازش كردم و خودمم رفتم روش و شروع كردم به خوردن لباش و سينه هاشو با دستام ميماليدم.تازه مريم از شوك بيرون اومد و باهام همكارى ميكرد.اونم لبامو ميخورد و زبونشو ميكرد توى دهنمو اون تو ميچرخوندش،بعد كه حسابى لبهاشو خوردم تابشو بيرون آوردم،سوتين نبسته بود،واى كه چه سينه هاى گرد و قشنگى داشت،شروع كردم به خوردنشون،صداى مريم بلند شده بود،همزمان كه سينه هاشو ميخوردم كسشم از رو شورتش ميمالوندم كه كاملا خيس شده بود،،همينطور اومدم پايينتر و شكمشو بوسيدمو ليس ميزدم و زبونمو ميكردم توى نافش.مريم خيلى حال ميكرد،با هر دستىكه رو كسش ميكشيدم يه آهى از روى شهوت ميكشيد. اومدم پايينتر روى كسش.يكم كسشو از روى شورت بوسيدم و آروم شورتشو از پاش در آوردم.چه كس قشنگى داشت،تپل و سفيد.يه زبونى روش كشيدم كه مريم يه آه بلندى كشيد،شروع كردم به خوردن كسش و با چوچولش بازى ميكردم.احساس كردم مريم صداش بلندتر شده و مدام كمرشو تكون ميده.منم سرعتمو بيشتر كردم كه مريم يه آهى كشيد و ارضا شد،مريم بى حال شده بود.كنارش دراز كشيدم و چندبار بوسيدمش.ازم تشكر كرد،دستشو گذاشت روى كيرم و يكم از روى شلوار اونو ماليد.شروع كرد به بيرون آوردن لباسهام.حالا ديگه فقط شورت تنم بود،منو هول داد روى تخت و خودشم رو من دراز كشيد و شروع كرد به خوردن لبهام.و با دستش كيرمو ميماليد.اومد پايين تا رسيد به كيرم
شورتو از پام كشيد بيرون و يه دستى روى كيرم كشيد و اونو كرد توى دهنش،خيلى خوب واسم ساك ميزد.بعد 5دقيقه ساك زدن بلندش كردم و گفتم چار دستو پا بشه،اونم اطاعت كرد.يه قوطى كرم از رو ميزش برداشتم يكم به كيرم ماليدم و يكم به سوراخ كونش.با انگشتام يكم سوراخشو باز كردم و كيرمو گذاشتم دم سوراخش،آروم فشار دادم نرفت تو،خيلى تنگ بود،بهش گفتم با دستاش كونشو باز كنه،اونم هميم كار رو كرر،كيرمو گذاشتم رو سوراخ كونش و ايندفعه فشارمو بيشتر كردم كه سرش رفت تو،مريم يه جيغ زد و گفت آخ،آرش درش بيار،جر خوردم،پاره شدم،واى ى ى ى ى ،كمرشو گرفتم كه جلو نره و كم كم همشو كردم تو كون تنگ مريم،بيچاره خيلى درد ميكشيد،چند لحظه صبر كردم تا سوراخش جا باز كنه،بعدش آروم شروع كردم جلو و عقب كردن.ديگه روون شده بود و كيرم راحت جلو عقب ميشد،مريمم داشت حال ميكرد. همينطور كه تلمبه ميزدم با دستم كسشو ميماليدم كه مريم يه بار ديگه هم ارضا شد.ازش خواستم مدلشو عوض كنيم.قبول كرد.من رو تخت به پشت دراز كشيدم و ازش خواستم بياد رو كيرم بشينه.كيرمو گرفت و نشست روش،و شروع كرد به بالا و پايين شدن،خيلى حال ميداد،منم با يه دستم سينه هاشو ميماليدمو با دست ديگم با كسش ور ميرفتم،ديگه نزديكاى اومدن آبم بود.ازش خواستم دراز بكشه.دراز كشيد و من رفتم روش و يكم كمرشو بالا آوردم تا سوراخ كونش باز بشه،كيرمو كردم تو سوراخش و محكم تلمبه ميزدم.آبم خواست بريزه،به مريم گفتم آبمو كجا بريزم كه گفت بريز همون تو.چندتا تلمبه زدمو آبمو با فشار خالى كردم تو كونش،خيلى حال داد،همينطور روش دراز كشيدم،كيرم كه شل شد از تو سوراخش بيرون اومد،همديگه رو بوسيديمو بلند شديم و رفتيم حموم،تو حموم هم يه بار ديگه مريمو ارضا كردم.خودمونو شستيم و اومديم بيرون.لباسامونو پوشيديم.
بعدش با على تماس گرفتم و گفتم بيا ديگه،ما كه مرديم از گرسنگى كه على يه خنده اى كرد و گفت آره جون خودت.على اومد و مريم نهار و درست كرد و سه نفرى نهارمونو خورديم.
اين قضيه ادامه داره.نظر يادتون نره،فقط خواهشا فحش ندين. البته چند نفر عادت دارن.اگه دوست داشتين بقيه شو از پاره كردن پرده تا سكس سه نفرى رو واستون بنويسم
خداحافظ همگى

نوشته:‌ آرش


👍 0
👎 0
24831 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

280690
2011-05-13 01:21:10 +0430 +0430
NA

ماكه نفهميديم !
اولش دختره گفت بريم يه جاى ديگه اينجا ممكنه يكى ماروببينه بعدش كه برگشتين همونجا توى ماشين شروع كردين به بوسيدن همديگه؟ ديگه كسى نمى ديد؟

0 ❤️

280692
2011-05-13 01:56:46 +0430 +0430
NA

نه بد نبود خوب بود ادامه بده ولی دفعه بعد با گوشی تایپ نکن

0 ❤️

280693
2011-05-13 02:16:17 +0430 +0430
NA

حالا داستانو بی خیال
رفتی حرم آقا دعا کن آقا مارو هم بخواد.
یه چند سالیه هی نمیشه بیام مشهد پابوسش.
دمت جیز

0 ❤️

280694
2011-05-13 04:02:27 +0430 +0430
NA

Mr.ok minevisad:
من اهل دزفولم؛پس خوب گوش کن؛
اولا دزفول میدونی به اسم امام حسین نداره؛شاید با این دختره از طریق چت دوست هستی؛ولی اون انقدر محتاطه که حتی محل زندگیشو هم بهت دروغ گفته

0 ❤️

280695
2011-05-13 04:11:21 +0430 +0430
NA

Mr.ok minevisad:
دزفول یه شهر خیلی مذهبیه و یه خونواده عمرا دخترشو تو خونه واسه یک روز یا چند روز تنها نمیذاره؛اونم تو این سن؛اونم تو روز اول عید؛اونم واسه چند روز

0 ❤️

280696
2011-05-13 04:18:16 +0430 +0430
NA

Mr.ok minevisad:
داخل شهر و بین مناطق مسکونی میدونی نیست که بشه توش چادر زد؛
و دخترای اینجا اونقدر جرأت ندارن که کسیو بیارن تو خونشون؛

0 ❤️

280697
2011-05-13 04:19:19 +0430 +0430
NA

Mr.ok minevisad:
به مشهدیا توهین نمیکنم چون هم شهر امام رضا و هم شهر دوست عزیزم فریجابه؛
ولی هم این داستانت و هم بقیشو که میخوای بنویسی جز کس شعر و فانتزی برای جلقت نیست؛

0 ❤️

280698
2011-05-13 06:20:41 +0430 +0430
NA

اگه این دوستمونmr.okراست بگه که میتونم بگم ریدی

0 ❤️

280699
2011-05-13 07:31:04 +0430 +0430
NA

are benvis montazerim

0 ❤️

280700
2011-05-13 07:34:05 +0430 +0430
NA

والا بخدا اگه بازیگرای سکس هالیوود رو هم بیارن انقدر حرفه ای نیستن که شما بودید تازه دختره فقط 17 سالش بوده اگه بزرگتر شه چی میشه.فقط میتونم اگه هم راست باشه داستانت کسخل این همه راه رفتی تا دزفول واسه کس.اجب

0 ❤️

280702
2011-05-13 13:25:57 +0430 +0430
NA

من هم دزفول هستم و بهتون اطمینان میدم این داستان کذب محضه
آدرس ها کاملا اشتباهه
دزفول خیلی مذهبی تر از این حرفاس که تو پارک لب بگیری و …
هیچ دختری هم پسر رو به خونه خالی دعوت نمیکنه
لطفا توهم نزنید !!!

0 ❤️

280703
2011-05-13 13:56:51 +0430 +0430
NA

حالا کار ندارم داستان راست یا دروغ ولی به امام را قسم که با یه دختر از وکیل اباد مشهد رفیق بودم که چند بار رفتم مشهد منو برد خونشو جاتون خالی حسابی سکس کددیم

0 ❤️

280704
2011-05-13 15:28:04 +0430 +0430
NA

Mr.ok minevisad:
niloofar
ممنون از تأییدت

0 ❤️

280706
2011-05-13 17:50:54 +0430 +0430
NA

خوب دوستای دزفولیمون مچتوگرفتن بچه ها دمتون گرم خدایش خوب مچ می گرین

0 ❤️

280707
2011-05-14 02:30:40 +0430 +0430
NA

1.اون دیگه چی بوده که با یه جمله عاشق تو شده!رمان!
2.از روز اول فکر چی رو می کرده که گفت دوریم؟!
3.خیلی شوق کرده نه،خیلی ذوق کرد یا شوق داشت!!
4.چه زود و یکباره پا داد در این حد!
5.طفلکی!چه داغون شد!
6.ممنون از niloofar va mr.ok

0 ❤️

280708
2011-05-14 09:07:25 +0430 +0430
NA

ما كه نفهميديم چطور ميشه به خواطر يك دختر هزاران كيلومتر مسافرت كرد تازه ميتونستي يه مشهدي رو بگايي در ضمن مگه ميشه تو خيابون لب گرفت كوني

0 ❤️

280709
2011-05-16 04:44:16 +0430 +0430
NA

این داستان که راست بود ولی خاندان خالی بند مورد عنایت آلت سگهای بیابون قرار بگیرند

0 ❤️

280710
2011-05-16 08:57:07 +0430 +0430
NA

khoshet miyad bacheha behet fohsh bedan? age khoshet miad k bazam az in koshera benvis agar ham khoshet nemiad behet fohsh bedim be jahiziyeye nanat mikhandi miyay bade jagh kossher minvisi .kire khar too kosse ooni k ba voice changere mobayl toro koskholet kard

0 ❤️

280711
2011-09-07 17:44:42 +0430 +0430
NA

كس شر بود x-(

0 ❤️

280713
2013-06-24 08:45:18 +0430 +0430
NA

چرت بود!
رفتین تو ماشین همدیگه رو بوسیدین کسی ندید شما رو نه؟ >:P

0 ❤️