از کجا پیدات شد؟

1397/11/16

با تلفن حرف می‌زد و مدام حال مادرش را می‌پرسید و به خواهرش می گفت که صبح هر چی لازم دارن خواهد آورد.
دستش روی سقف تاکسی بود و تکیه داده بود به در. خانمی اول نشسته بود و او منتظر مسافر بعدی بود که من بودم. دست‌هایش را برداشت. جثه‌ی درشتی داشت. نشستم. نگاهم نکرد. تاکسی که راه افتاد تلفنش باز زنگ خورد. صدایش می‌لرزید و دست‌هایش را روی ران‌هایش فشار می‌داد. حس کردم حتی گریه‌اش هم گرفته. رادیو موزیکی پخش کرد. همه ساکت بودیم. ناگهان احساس کردم خودش را به من نزدیک تر کرد. یک پایم آن‌طرف سمت او بود و فشار عضلات و رانش را که منقبض می‌شد حس می کردم. بازویش هم کاملا به سینه‌ام می‌خورد.
حس کردم دلش فقط آرامش و فراموشی می‌خواهد. اجازه دادم نزدیک‌تر شود و هر چنددقیقه با جابه‌جاشدن تنش را به من بمالد. فکر کردم اگر نگران مادرش نبود حتما برخورد می‌کردم ولی حالا تصمیم گرفته بودم به او حال بدهم تا بتواند با تلخی و استرس بیمارستان بهتر کنار بیاید.
گرمای پا وبازویش هم وسوسه‌ام کرده بود. با هم پیاده شدیم. معلوم بود معذب شده که خودش را مالانده به من . عذرخواهی کرد.
چیزی نگفتم. لبخند زدم.
کوچه را با هم رفتیم. صدای موتوری که آمد کیف و خودم را به دیوار چسباندم.
نزدیک شد گفت: پیک بود رفت!
پرسید:راهتون دوره؟ می‌خوای برسونمتون
گفتم نه مزاحم نمیشم
گفت نه تعارف نمی‌کنم.
گفتم فلان کوچه هستم.
گفت مادرش تازه آمده این محل و خیلی آشنا نیست.
از خیابان که خواستیم رد شویم خودم دستم را به بازویش چسباندم. هنوز گرم بود.
با ناخن هایم سعی کردم کمی پوستش را قلقلک بدهم. چشماهایش را ریز کرد ولی هیچ نگفت.
در خانه‌ام که رسیدم. کلید انداختم و گفتم: بفرمایید حالا یک چایی. مردد بود ولی آمد.
روی کاناپه نشست. مانتوو شالم را همان‌جا کنار صندلی پرت کردم و ناگهان به رویش دست‌هایم را ستون کردم و گفتم: همیشه انقدر داغی!
تا خواست جواب بدهد لب‌هایم را به لب‌هایش چسباندم و لب پایین‌اش را کشیدم و لب بالایش را. مات شده بود.
دکمه‌های بلوزم را باز کردم. ست معمولی مشکی پوشیده بودم. و وانمود کردم دکمه‌ی شلوارم را نمی‌توانم باز کنم.
دستش را گذاشتم روی دکمه و زیپ.
با دلخوری ساختگی گفتم: گیر داره
گفت:تا باشه از این گیرا باشه.
دستش را گذاشت روی کسم.
کمی لک داشت شورتم. از توی ماشین که گرمی‌اش را حس کردم خودم فهمیده بودم.
انگشتش را آرام روی کسم چرخاند بین پاهایش بودم.
پیراهن و تاپش را درآوردم. سینه‌ام نزدیک صورتش بود. صورتش را چسباند به سینه‌ام. بغضی داشت. نباید فرصت می‌دادم.
در گوشش" های " بلندی کردم و بعد صورتش را بوسیدم.
گردنش را. سینه اش را و آرام آرام کیرش را فشار دادم.
خوشم می‌آید وقتی هنوز شلوار مرد باز نشده دستم را رد کنم و در آن‌جای تنگ خفت کنم کیرش را. تخمک‌هایش را . سعی کردم کیرش را رو به بالا نوازش دهم.طاقت نیاورد. به یک حرکت شلوارش را در آورد.
خندیدم.
بین دو پایش نشستم و شروع کردم به لیسیدنش. داغ بود. طاقت نداشتم. با همان حال نشستم رویش وپاهایم را از زمین کمی بلند کردم صاف و کشیده. آرام با دست‌هایم کیرش را داخل کسم کردم.
سرش را روی کاناپه به عقب برده بود. دوباره نشستم. آبم به کیرش نشسته بود. دوباره ماساژش دادم.
کیرش صاف مث یک کوه نوک تیز شده بود. زبون می زدم و درعین حال کونش و ساق پاهایش را نوازش می‌کردم. ناگهان به یک ضربه مرا خواباند روی زمین. از زورش خوشم آمد.
شلوارش را که تا روی پاشنه اش آمد بود دیگر کاملا درآورد و افتاد رویم.
چه وزنی داشت. اوه.
در گوشم گفت: تو از کجا پیدات شد؟
به جای جواب به سینه اش مشت زدم و گفتم:
از اینجا!
گفت: تا صبح روتم دوام می آری
دلم غنج رفت. با لبخندی گفتم شب دراز است…
بعد لب و لوچه‌ام را آویزان کردم و رو برگرداندم.
ناگهان سوتینم را کند و نوک سینه‌ام را به دندان کشید. درد شیرینی به جانم افتاده بود.
بعد زیر کمرم یک کوسن گذاشت. پاهایم را بالا نگه داشتم و او انگار در عالمی دیگر بود فقط ضربه می‌زد .
آه! نفسهایم، سرم، چشم هایم حسش می کردند.
آبش را روی شکمم ریخت. بعد صورتم را بوسید. کنارم دراز کشید. خواستم میوه یا کمپوتی بیاورم
گفت: خودت کمپوتی!
و خندیدیم.
چنددقیقه بعد که آرام شد آناناس آوردم.
خنک بود. یک دانه را به لبهایم گذاشتم گاز کوچکی زدم بعد بقیه‌ی آناناس را با زبانم در دهانش گذاشتم و باز لب گرفتیم. هر بار یکی‌مان آناناس به دهان آن یکی می‌گذاشت.
چنددقیقه بعدش شام خوردیم. سرشام معذب بود و کم حرف. تامیز را جمع کنم کنار کاناپه خوابش برد.
یکی دو ساعت گذشت. از آرام شدن نفس‌هایش فهمیدم خستگی‌اش کمتر شده. رفتم دوش بگیرم تا لباس مناسبتری بپوشم یا شیطنت دیگری کنیم.
از صدای آبگرمکن بیدار شد.
سایه‌اش را می‌دیدم حس کردم مردد است.
در را باز کردم و دستش را کشیدم.
بوسیدمش و گفتم تازه حالا از الان سانس ویژه شروع میشه.
سرش و تنش را شامپومالی کردم. روی کیرش را هم. به عمد طولش دادم. چشمانش تغییر کرد.
باز با یک ضربه برم گرداند به دیوار. دست هایم را به دیوار تکیه دادم.
زیر دوش رفت و چندثانیه بعد رویم خم شده بود دست‌هایش را زیرشکمم قلاب کرده بود و سرانجام کیرش را اول به کسم برد. خودم راخم کردم تا راحت تر بتواند. چندبار تلمبه زد.
بعد کیر داغش را روی خط باسنم حرکت داد و ضربه زد وبه یک آن مثل یه تزریقاتی کیر کلفت و داغش را وارد کونم کرد.
آه و اوخ یواشی گفتم.
گفت:تو از کجا پیدات شد؟!
و همین طور ضربه می زد.
و باز تکرار می کرد تو از کجا پیدات شد؟!
خوشم آمده بود.
می خندیدم
کمی بعد پاهایم سست شد و دستهایم خسته شد ولی او در عالم خودش بود
سرم را برگرداندم.
صورتش سرخ بود. چشم‌هایش نیم باز
گفت: لذت می بری خانوم!
زبونم را روی صورتش مثل یک بستنی داغ کشیدم. و اوهومی گفتم.
بعد از دوش رفتیم توی رختخواب باهمان حوله‌ها. نشد ساپورت بپوشم.
زیر پتوی مسافرتی برایش ساک زدم:
دم بازدم دم بازدم…
نوکش می‌خورد به ناکم.
وقتی احساس کردم نزدیک است خلاص شود پتو را پس زدم خودم را روی کیرش کشاندم. آبش آمد روی شکمم و کسم. با دستمال پاک کردم.
و به حالت یه بسکتبالیست سطل آشغال را نشانه گرفتم.
شرط بستیم اگر افتاد من رئیس شوم اگر نیفتاد او.
و خب رییس شدم.
حوله‌ی سرم را مث تاج روی سرم گذاشتم. قطره‌ای آب روی کمرم سُر خورد امر کردم آن قطره را بلیسد و بخورد.
بعد موهایم را گرفت روی زبانش و آرام قطره‌ها چکید روی دهانش.
ناخن‌هایم را در پهلوهایش فشار می‌دادم و کمی سرخ شد و جایش ماند. نمی‌خواستم بیشتر از آن پیش بروم.
بعد گردنم را مکید سینه هایم را و بازوهایم را. سرم سنگین شده بود.
یک دستم به موهای سینه اش بود و دست دیگرم روی کیرش حلقه شده بودو بالا و پایین می رفت.
زبانش را به کسم نزدیک کرد.
گفت:هنوز داغه که
گفتم به خاطر توئه و چشمک زدم.
خندید و باز گفت تو از کجا پیدات شد؟
زبانش توی کسم می‌‌چرخید و گاهی چوچول‌هایم را یکی دوبار هم آنها را مکید.
ارضا که شدم کنارم دراز کشید
سرش را روی سینه ام گذاشت و خوابید
تکان نخوردم بیدار ماندم تا بخوابد.
صبح چرتم برد ناگهان دیدم بیدار شده. باهم چایی خوردیم. موقع خداحافظی از بغلم جدا نمیشد.
حرف‌های قشنگی گفت. بعدهم کارتش را گذاشت و رفت.
روز سختی در پیش داشت…

نوشته: دلاویز


👍 7
👎 9
12743 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

746229
2019-02-05 23:58:42 +0330 +0330

دل آویز !!!

یه چی تو مایه های برادر دل انگیز حاج رضا مارمولک؟

نه

تو مایه های گردن آویز حداد عادل خودمون ؟

تو رو بجدت روح انگیز ننویس ?

راستی کمپووووت کمپپپوت ?

زین پس بجای واژه غریب و نامأنوس دلاویز بنویسید کمپوت ?

1 ❤️

746257
2019-02-06 05:40:02 +0330 +0330

دستم را رد کنم و در آن‌جای تنگ خفت کنم کیرش را. تخمک‌هایش را .

آبم به کیرش نشسته بود

به یک آن مثل یه تزریقاتی کیر کلفت و داغش را وارد کونم کرد.

بازم هس ولی همینا واست کافیه.

0 ❤️

746269
2019-02-06 07:39:20 +0330 +0330

خوب نبود
بد هم نبود
یه چیزی تو مایه های سلول های بینا بینی بود

0 ❤️

746318
2019-02-06 14:02:19 +0330 +0330

اولین داستانیه که میبینم عمو کاندومی کامنت نذاشته

0 ❤️

746397
2019-02-06 22:31:07 +0330 +0330

طولانی
فقط چند خط خوندم که توی همون چند گاییدت. فیلمهای پورن هم اینجوری کار به سکس نمیکشه.

ها کوکا

0 ❤️

746406
2019-02-06 23:51:08 +0330 +0330

اصلا نخوندم همون اول فهميدم خوشم نمياد،پي ديسلايك 8ام رو دادم

0 ❤️