ازدواج با جنده ترین زن جهان (۲)

1400/10/27

...قسمت قبل

بعد از ظهر اون روز رفتیم خرید. بعدش برگشتیم خریدا رو گذاشتیم تو هتل و با زنم رفتیم دوچرخه سواری نزدیک ساحل. نوشین فقط یه شلوار استرچ پوشیده بود با یه پیرهن سفید و یه کلاه افتابگیر و حسابی داف شده بود. پسرای جوون که از کنارمون رد میشدن نمیتونستن چشم از اون کون گندش که دوطرف زین دوچرخه پهن شده بود بردارن. یه دفعه چندتا پسر نوجوون که معلوم بود شهرستانین و با اسپیکر اهنگ بلند گذاشته بودن از کنارمون رد شدن. یکیشون سوت زد و بلند گفت “عجب کونی داشت زنه” نوشین یه نگاه بهم کرد. من با عصبانیت داد زدم “بیشعور میام کونتو پاره میکنما” پسره در حالی که داشت با دوچرخه دور میشد گفت “برو بابا تو اگه بکن بودی ننت واست زن حامله نمیگرفت.” و با دوستاش خندیدن. راستش خیلی با این حرفش تحریک شدم، ولی خب همزمان حس بدی هم گرفتم که جلوی زنم کسی باهام اینطوری صحبت کرده بود. نوشین گفت “ولش کن عزیزم واقعا بیشعور بود” خلاصه حسابی دوچرخه سواری کردیم و همینطور نگاهای مردا و پسرا که از کنارمون رد میشدنو میدیدم و حال میکردم. حتی از نگاهای بد و با نفرت زنا به نوشینم حال میکردم. میدونستم زنم اونقد خوبه که بهش حسودیشون میشه و میترسن شوهراشونو بدزده. دوست داشتم فک کنم همه زنا میدونن من بیغیرتم و نوشین به هرکی دلش میخواد میده. خودم میدونم فکرای مریضی داشتم.

شبش از یه ساقی اشنا که داییم بهم معرفی کرده بود یه شیشه شراب گرون گرفتم و تو اتاق خوردیم. حسابی داغ شده بودیم و صورت نوشین گل انداخته بود که بهش گفتم “نوشین تو خیلی از گذشتت واسم نگفتی، حالا که ازدواج کردیم دیگه بگو” گفت “مثلا چی؟ هرچی میخوای بدونی بگو تا بگم” گفتم “مثلا اولین کسی که باهاش سکس کردی کی بود؟” با لبخند گفت “با داداش دوست دوران راهنماییم زهرا” با تعجب گفتم “واقعا؟ چجوری؟” گفت “ول کن سعید تو بی جنبه ای دوباره ناراحت میشی” گفتم “نه عزیزم این که مال گذشته بوده، همه چیو بگو واسم قول میدم ناراحت نشم” با خنده شیطون گفت “همه چیو؟ مطمئنی؟” گفتم “اره عزیزم، همه چیو با همه جزئیات” گفت باشه و انگار که خیلی از یاداوریش حال کرده باشه چشاشو بست و با لبخند گفت “اون روزا من زیاد میرفتم خونه زهرا اینا و خیلی باهاش جور بودم. نوشین و زهرا تو مدرسه معروف بودیم اصلا. داداشش مرتضی هم بعضی وقتا خونشون بود و من میدیدمش. راستش از همون اول که دیدمش حس کردم بهش علاقه دارم. دخترا تو اون سن زود عاشق میشن دیگه. مرتضی از ما چندسال بزرگتر بود. کشتی گیر بود و هیکل و صورت مردونه ای داشت. الان هروقت حسن یزدانی رو میبینم یاد اون میفتم” منم برای این که خودمو اوکی نشون بدم گفتم “پس حسابی خوشتیپ بوده”

با یکم تعجب خندید و گفت “اره خلاصه… یه روز که زهرام بهم گفته بود برم خونشون، وقتی رفتم مرتضی درو باز کرد و گفت “زهرا نیست، کلاس خیاطیه. ولی نیم ساعت دیگه میرسه فک کنم. بیا تو تا بیاد.” وقتی رفتم تو حس عجیبی داشتم، هم ترسیده بودم هم از تنها بودن با مرتضی حشری شده بودم. وقتی نشستم بهم گفت “نوشین تو دوست صمیمی زهرایی، میخواستم راجب یه چیزی باهات صحبت کنم” با خجالت گفتم “بفرمایید” گوشی زهرا رو دراورد و گفت “امروز صبح گوشی زهرا رو چک میکردم و این اس ام اسا رو دیدم. تو از اینا چیزی میدونی؟” گوشیو گرفتم و دیدم اس ام اسای زهراس به پسری که اون موقع باهاش حرف میزد. گفتم “نه به خدا، من خبر نداشتم” که گفت “جدی؟ چون تو این اس ام اس گفته به مامانم میگم میرم خونه نوشین اینا، نوشین و مامانشم هماهنگن” من که جا خورده بودم با لکنت گفتم “اخه… به خدا خودش ازم خواست” گفت “میدونی اگه مامان بابام بفهمن به زهرا کمک میکنی با پسر بره بیرون دیگه نمیذارن ارتباط داشته باشید؟” گفتم “به خدا من نمیخواستم، زهرا مجبورم کرد” بهم گفت “تو هم دوست پسر داری؟” گفتم “نه به خدا من دختر خوبیم” اومد از پشت بغلم کرد و شروع کرد مالیدن سینه هام. من خیلی تعجب کرده بودم و ترسیده بودم ولی نمیتونستم انگار کاری کنم. بهم گفت “چرا نداری؟ پستونای بزرگ و قشنگی داری که. ماشالا خیلی زود استخون ترکوندی… دوست داری اینطوری میمالم؟” هیچی نگفتم و فقط گذاشتم ادامه بده. مرتضی که انگار پرروتر شده بود گفت “ببین اگه میخوای خانوادم از نقش تو چیزی نفهمن باید امروز هرکاری میگم انجام بدی، به حساب اون زهرای عوضی هم بعدا میرسم” گفتم “باشه چشم، هرچی شما بگید قبوله اقا مرتضی، فقط خواهش میکنم به طاهره خانوم نگید” لبامو با اون لبای مردونش بوسید و گفت “پس زانو بزن جلوم ببینم”

من مث یه دختر حرف گوش کن زانو زدم جلوش و اونم شلوارشو کشید پایین. کیرش افتاد بیرون. من که تا اون سن فقط تو فیلم سوپرای بلوتوثی چندبار کیر دیده بودم خیلی تعجب کرده بودم. بهم گفت “بگیرش تو دستت ببینم” بدون این که حرفی بزنم کیرشو گرفتم. گفت “بزرگه؟ دوسش داری؟” با خجالت گفتم “بله، خیلی بزرگه” گفت بوسش کن. اروم بوسش کردم. بوی عجیبی میداد که یه جورایی دوسش داشتم. بعد چونمو گرفت و گفت “حالا دهن کوچولوتو باز کن و بذارش تو دهنت. بدو” منم همینکارو کردم. کیرش بزرگ بود و اون موقع تو دهنم جانمیشد. بهم هی میگفت چیکار کنم و ساک زدن کیرشو بهم یاد میداد، منم هرکاری میگفت قشنگ انجام میدادم. یکم بعد وقتی دید هی این پا اون پا میکنم بهم گفت “زانوت درد گرفته؟” گفتم اوهوم. گفت پاشو ببینم. دستمو گرفت و بردم اتاق بالای خونشون که وسایل قدیمیشونو نگه میداشتن. روانداز سفید مبلی که اونجا بودو برداشت و نشست رو مبل و رکابی تنش و شلوارکشو دراورد. به منم گفت همه لباسامو دربیارم. بعد نشوندم کنار خودش رو مبل و دستمو کشید رو سینش و بازوهاش و گفت “هیکلم چطوره؟ ورزشکاری دوست داری؟” من از خجالت سرخ شدم و هیچی نگفتم. دستی کشید به سینه های لختم و گفت “تو هم پستونای خوبی داری، ماشالا دیگه بزرگ شدی” و منو خم کرد رو کیرش تا واسش ساک بزنم. بعد شروع کرد مالیدن کونم و گفت “جون، تو بزرگ بشی چی میشی دیگه. چه کسی بشی. یادت باشه این کون واسه منه دیگه، هرموقع بخوام میای میکنمش”

یکم بعد برم گردوند و کیرشو گذاشت در کونم. یکم که فشار داد جوری دردم اومد که جیغ زدم. حس کردم نزدیکه بمیرم. با گریه میگفتم “تو رو خدا درش بیار اقا مرتضی، خواهش میکنم التماس میکنم. هرکاری بگی میکنم فقط درش بیار” مرتضی که انگار دلش به رحم اومده بود گفت “باشه خب، بیا کیرمو بخور تا ابم بیاد” و نشوندم جلوی پاش تا کیرشو ساک بزنم. کیرشو تمیز کردم و شروع کردم خوردن. همونطور که کیرشو میخوردم گوشیشو دراورد و ازم عکس گرفت و گفت “اگه زهرا یا هرکس دیگه ای بفهمه این عکستو تو محل پخش میکنم تا ابروت بره. اگه دختر خوبی باشی و هرهفته بیای اینجا باهم حال کنیم منم هواتو دارم” با ترس گفتم چشم و بازم کیرشو خوردم. یهو دیدم کیرش انگار تو دهنم بزرگتر شد و شروع کرد داغتر شدن و لرزیدن. ابش با فشار پاشید تو دهنم. من که نمیدونستم داره چی میشه و ترسیده بودم کیرشو کشیدم بیرون و بقیش ریخت رو صورت و سینه هام. خندید و گفت جون، از این بهتر نمیشد. از این به بعد دیگه جنده کوچولوی خودمی. هرهفته میای اینجا کیرمو میخوری. کونتم خودم افتتاح میکنم. نوشین که شروع کرده بود تعریف کردن منم کیرمو دراورده بودم و شروع کرده بودم جق زدن. به اینجا که رسید ابم بی اختیار اومد. وقتی اینو دید خندید و گفت “جون اینقد حال میکنی با داستان کس دادنای من؟” من با خجالت گفتم “اره واقعیتش نمیدونم چرا واسم حشری کنندست” صورتمو با دستاش گرفت و گفت “اشکالی نداره عزیزم، منم جای تو بودم و همچین زنی داشتم با تصور سکسش خودارضایی میکردم”

فرداش که پاشدیم گیر داده بود که بریم تفریحات آبی. منم که سردرد داشتم و هنگور بودم بهش گفتم بریم ولی من اینطوریم. تو راه بهم گفت “اگه خسته ای برگرد هتل عزیزم، من خودم تنهایی میرم” منم گفتم “نه حداقل بریم تو رو سوار کنم بعد برمیگردم” وقتی رسیدیم اونجا یه پسره نوجوون جنوبی اومد جلومون گفت جت اسکی شاتل پاراسل همه چی دارم. نوشین هم شروع کرد باهاش صحبت کردن و رفتیم طرف کانکسشون. پسره گفت الان به حمود میگم بیاد. دیدم یه مرد سیاه عضلانی اومد بیرون. واقعا هیکلی و تراشیده بود بدنش، در حدی که منم تحریک شده بودم چه برسه به نوشین. اومد با صلابت باهامون دست داد و با همون حالت خشنش پرسید “نیم ساعت یا یک ساعت؟” تا من اومدم دهنمو باز کنم زنم با لبخند و عشوه گفت “یک ساعت” وقتی با اعتراض بهش نگاه کردم گفت “عزیزم خب دوست دارم حال میده دیگه. تو مگه نمیخوای بری هتل؟” گفتم باشه هرجور خودت میخوای. مرده زنمو برد تو کانکس لباسشو عوض کنه. واقعا دوست داشتم کرده شدن زنم توسط اون هیکل سیاه و سکسی رو ببینم. وقتی اومدن بیرون یه جلیقه بهش داد بپوشه که زنم بهش گفت این بندش بسته نمیشه. رفت جلو و بندشو گرفت و در حالی که دستشو گذاشته بود رو سینه های زنم واسش بست. من نزدیک بود ابم همونجا بیاد. واسه زنم که داشت میرفت تو اب سوار جت اسکی بشه دست تکون دادم و وقتی رفتن منم کم کم رفتم. کاش به این مرد سیاه و سکسی میداد زنم. شاید باورتون نشه ولی واقعا تو اون لحظه از خدا همچین چیزی خواستم.

رفتم بیرون از اون مجموعه تفریحات ابی. نزدیکش اسکله بود که فک کنم به خاطر گرمی هوا خیلی خبری نبود. نشستم رو یه نیمکت بزرگ و به فکر فرو رفتم. فکر این که الان اون مرد سیاهه با اون هیکل عضلانیش داره زنمو رو جت اسکی میکنه کیرمو کاملا شق کرده بود. یهو دیدم یه پسر خوشتیپ که فک کنم اونم جنوبی بود رو نیمکت روبرویی نشسته. یهو یه فکر شیطانی به ذهنم رسید و باخودم گفتم “بذار برم یکم شیطونی کنم. اینجا که کسی منو نمیشناسه، ما هم دو روز دیگه میریم” پسره خیلی سیاه نبود ولی یکم افتاب سوخته بود. باهاش بحثو باز کردم و سعی کردم رفیق شم. گفت مال جزیرست و سی و‌پنج سالشه و بوتیک داره. وسط مکالمه بحث ازدواج شد و گفتم زن گرفتم و یکی از عکسای لختی ای که زنم قبلا واسم فرستاده بودو بهش نشون دادم. گفتم چطوره؟ گفت “خیلی خوبه، خوش به حالت که همچین تیکه ای زنته” گفتم “به من نمیده، میگه کیرت کوچیکه. ولی خوب به مردای دیگه میده” با تعجب و خنده گفت “ای بابا، خیلی بده که” گفتم “نه راستش حال میده یه جورایی” خندید و گفت “رو زنت بی هستی؟” گفتم چی؟ گفت “بی. بیغیرت. دوست داری جلوت بکننش؟” گفتم “نمیدونم، یه جورایی. اخه خیلی سکسیه.” یهو دستمو گرفت گذاشت رو کیرش و گفت “از هیکلش واسم بگو” من که تا حالا یه کیر بزرگ تو دستم نبود یکم دستپاچه شدم. گفت “چیه یعنی میخوای بگی کیرمو نمیخوای؟” گفتم “راستش تا حالا امتحان نکردم” گفت “من به خاطر کارم مثل تو زیاد دیدم، از خودتون بهتر میشناسمتون. سخت نگیر. از رو شلوار بمالش و از زنت بگو” منم حقیقتش دوست داشتم امتحان کنم و رفتار بااعتمادبنفسش حشریم میکرد.

به دور و بر نگاه کردم و شروع کردم دزدکی کیرشو از رو شلوار مالیدن و گفتم “قدش یکم کوتاهه، ولی کون و سینه هاش خیلی گندن… کونش خیلی خیلی گندستا، جوری که تو هر شلواری بپوشه میفته بیرون” در حالی که داشت از مالیده شدن کیرش لذت میبرد گفت “حتما از این زنای کون کپلیه که یکم شکم پهلو هم داره نه؟” گفتم “اره دقیقا همینطوره. ولی اصلا چاق نشون نمیده، خیلی هیکل سکسی ای داره” با چشای خمارش در گوشم گفت “جون، پس دقیقا از همون زناییه که من دوست دارم. خوشگل و چشم درشتم هست؟” گفتم “خوشگله ولی چشماش اونقد درشت نیست” گفت “پس از اون چشای بیا منو بکن داره” گفتم “دقیقا” دستشو گذاشته بود پشت سرم رو نیمکت و در حالی که کیرشو میمالیدم با حالت قدرتمندی لم داده بود به سمت دریا گفت “از این گرایشت خبر داره؟” گفتم “مستقیم بهش نگفتم، ولی جوری که اون راحت میده فک کنم میدونه” گفت “نگران نباش، خودم میارمش تو راه. قشنگ کاری میکنم جلوت کیرمو تو کسش غیب کنه” گفتم “حتما… من که از خدامه” بلندم کرد و گفت “بیا بریم کارت دارم” منم بدون این که حرفی بزنم مثل یه سگ مطیع دنبالش راه افتادم. ماشینش تو پارکینگ کنار اسکله بود. یه بار وسط راه برگشت رو به من و جلوی عابرا گفت “بدو دیگه” که واقعا حس کردم ابروم رفت. ولی دوست داشتم باهام خشن برخورد کنه. رفت سوار ماشین شد و منم نشستم.

تو ماشین ازش پرسیدم “میشه بپرسم اندازه کیرت چقده؟” همونطور یه دستی فرمونو چسبید و دکمه شلوارشو باز کرد کیرشو انداخت بیرون و گفت “بیا خودت ببین” کیر بدی نداشت. از کیر مستخدم هتل کوچیکتر بود ولی از کیر کامی بزرگتر بود. گفتم ماشالا. گفت “واسه زنت مناسبه؟” گفتم عالیه اقا. گفت “دوست داری بدونی باهاش چیکار میکنم؟ اول میدم کیرمو با اون لبای بزرگ و حشریش ساک بزنه. قشنگ کیرمو جلوت مث یه جنده کثیف با صدا بخوره و تو هم نگاه کنی.اصلا باید پیشش بشینی تا خوردن کیرمو اموزش ببینی و‌ وقتی زنت نیست تو به جاش ارضام کنی. میتونی ازش اجازه بگیری اون موقع به تو هم بده کیرمو یه ساکی بزنی، ولی بعید میدونم بتونه از کیرم دل بکنه. تو نهایتش بتونی کون زنت و تخمای منو بلیسی. من کونشو واست جر میدم” من که حشری شده بودم و میخواستم حال کنه گفتم “تو رو خدا به زنم سخت نگیرید، یواش بکنیدش. با این کیری که شما دارید فک کنم جر بخوره واقعا” خندید و گفت “برنامم همینه. تنها لطفی که میتونم بهت بکنم اینه که وقتی دارم کسشو میکنم بیای لپای کونشو از هم وا کنی تا کمتر دردش بیاد… اگه پسر خوبی باشی مستقیم از کسش میکشم بیرون میدم تو بخوریش. خوبه؟” گفتم “عالیه، من تو خوابم همچین چیزی نمیدیدم” مثل دیوونه ها خندید و دستی به کیرش کشید و گفت “الان به خدمتت میرسم” و پاشو گذاشت رو گاز.

یه جا زیر یه درختی تو یه محلی که خونه های قدیمی داشت زد کنار و گفت “یالا بخورش” گفتم “من تا حالا کیر نخوردم، دوست ندارم راستش” که زد تخت سینم و یقمو محکم گرفت که جفت کردم. با لحن خشن گفت “یا امروز کیرمو میخوری یا میام دنبالت و به زن جندت میگم کیرمو خوردی و دوست داری بکنمش” من که ترسیده بودم و دیدم چاره ای هم ندارم گفتم “میشه حداقل بریم یه جایی که مثلا تو باشه؟ من تو ماشین راحت نیستم. خواهش میکنم” یه اخمی کرد و گفت باشه. رفتیم تو همون محل یه اتاق کوچیک پشت یه پاساژ دوطبقه. کیرشو از شلوارش کشید بیرون و زد پشتم. زانو زدم و کیرشو کردم تو دهنم. وای خدا خیلی سخت بود، اصلا به راحتی ای که نوشین کیرا رو میخورد نبود. مطمئن بودم این کیرش از اون پسره مستخدم هتل کوچیکتره، ولی نوشین صبح خیلی راحت کیر اونو میخورد. سرمو گرفت و گفت “درست بخور بیناموس وگرنه داغونت میکنم” گفتم “ببخشید خب تا حالا نخوردم” یکی زد تو گوشم و پشت گردنمو گرفت کیرشو کرد تو دهنم و گفت “عادت میکنی. کاری میکنم از زنتم بهتر کیر بخوری.یه روز دوتاییتونو میذارم کنار هم نوبتی کیرمو ساک بزنید ببینم کدوم بهتر میخورید”

بعد بهم گفت “تی شرتتو دربیار ببینم” بهم گفت “جون خوب سفید و ظریفی، بیخود نیست زنت جنده شده” و خودش نشست رو مبل و انداختم پایین و در حالی که با یه دست کمرمو نگه داشته بود، با اون یکی دست سرمو گرفت گفت ساک بزن. یکم که خوردم بهم گفت “شلوارمو دربیار ببینم” شلوارش که تا نصفه پایین بودو به زور دراوردم و دوباره مشغول ساک زدن شدم. اونم همونطور سرمو گرفته بود و رو کیرش جابجام میکرد و اروم نوک سینه هامو میمالید. دست کشید به خایه هاش و بهم گفت “این خایه های بادکردمو میبینی؟ هرچی توشه رو تو دهن خودت و زنت خالی میکنم. شلوارتم دربیار میخوام کون سفیدتو ببینم” شلوارمو دراوردم و یکی محکم زد در کونم. بهم گفت “جون عجب کون ظریفی داری. مث زنا میمونه. از این به بعد کون ظریف بخوام تویی کون گنده بخوام زنته” و خوابوندم رو مبل. همونطور که واسش میخوردم کونمو از اون طرف گرفته بود و هی میمالید و میزد روش. یهو حس کردم شروع کرد لرزیدن و محکم سرمو گرفت. تا قطره اخر ابشو تو دهنم خالی کرد. خیلی مزه تلخ و بدی داشت. وقتی دید حالم به هم خورده خندید و گفت “چیه انتظار نداشتی ابمو بخوری؟” با حالت چندش سر تکون دادم که یعنی نه. کیر نیمه شق شدشو مالید به صورتم و گفت “از این به بعد ابمو یا میریزم دهن خودت یا زنت، حرومش نمیکنم”

لباسامونو پوشیدیم و منو دوباره رسوند اسکله و شمارشو بهم داد. موقع رفتن بهم گفت “بیناموس همین امشب زنگ میزنیا، وگرنه پیدات میکنم میکنمت” گفتم چشم و رفتم. دوست داشتم نوشینو ببرم پاساژی که مغازش بود خرید و بندازمش زیر کیرش ولی میترسیدم. وقتی رفتم تو اون مجموعه، پسر نوجوون سیاهه وقتی دید اومدم سریع اومد جلوم. گفتم اومدم دنبال خانومم. مث کفتار با اون دندونا کجش خندید و گفت “داره تو لباساشو عوض میکنه، یکم طول میکشه” سرمو انداختم پایین برم پیششون که اومد جلوم گفت نمیشه. گفتم “یعنی چی نمیشه؟ زنم اون توئه” گفت “اماکن به ما گیر میده اقا. ما از کجا بدونیم اون خانوم واقعا زنته؟” گفتم “اماکن گیر نمیده که مربی مرد زن منو میبره؟” با پررویی گفت “اقا حمود مدرک و مجوز داره، مشکلی داری میتونی بری شکایت کنی… نمیشه واسه من مسئولیت داره” دیدم حریف این تخم سگ نمیشم و بعد یکم بحث بیخیال شدم رفتم یکم قدم زدم تا زنم و اون حمود اومدن. گفتم خوش گذشت؟ زنم با یه لحن جنده طور گفت “اوهوممم… خیلی” به مرده گفتم “اقا دست شما درد نکنه، چقد تقدیم کنم؟” که خندید و گفت “مهمون ما باشید” گفتم “نفرمایید دست شما درد نکنه” و پولو بهش دادم. دیدم نوشین داره با شیطونی میخنده. اون که انگار پررو شده بود شمارشو داد به زنم و گفت “از این به بعد هرکاری تو جزیره داشتید باهام تماس بگیرید در خدمتتونم” نوشینم مث جنده ها خندید و گفت “حتما، حتما” و رفتیم. تو ۲۴ ساعت هم یه جورایی دیگه دستم واسه زنم رو شده بود، هم خودم کیر خورده بودم هم زنم داده بود. ماه عسلی از این شیرین تر نمیشد.

ادامه...

نوشته: cuckduck69


👍 15
👎 13
64301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

853855
2022-01-17 03:01:04 +0330 +0330

اسم داستان باید میذاشتی کونی‌ترین شوهر دنیا

2 ❤️

853951
2022-01-17 16:45:28 +0330 +0330

این همه مزخرف رو از کجات در آوردی

2 ❤️

853981
2022-01-17 19:52:34 +0330 +0330

واقعا داری خوب از کار در میای.هم بی شدی و هم کونی.

1 ❤️

854032
2022-01-18 05:04:08 +0330 +0330

وجود این متن تلفیقی از سم و سرطان بود
مرد میخواد همچین کصشری رو نوشتن
بهت تبریک میگم باریکلا

0 ❤️

854088
2022-01-18 18:03:03 +0330 +0330

قسمت بعدی :
داشتیم برمیگشتیم که تو هواپیما خلبان زنمو کرد
بعدش مهماندارا کردن
بعدش مسافرا کردن
بعدش که رسیدیم نگهبان فرودگاه کرد
بعدش رفتیم تاکسی گرفتیم راننده کرد
بعدش تو خیابون تا خونه همسایه ها کردن
آخرشم زنم منو کرد
پایان

4 ❤️

854095
2022-01-18 19:52:23 +0330 +0330

بیغیرتی جزو فانتزی و ژانرهای مورد علاقه‌ی من نیست، اما شما اونقدر زیبا و روان مینویسی که من وسوسه میشم و کامل تمام قسمت‌هارو میخونم.

ژانرهای دیگر را نیز امتحان کنید، شما یک نویسنده‌ی خوب هستید

0 ❤️

854686
2022-01-22 03:04:11 +0330 +0330

تو چرا نمیمیری نکبت

0 ❤️

855800
2022-01-27 08:39:01 +0330 +0330

چندشم شد کصکش بی غیرت

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها