ازدواج با جنده ترین زن جهان (۴)

1400/11/07

...قسمت قبل

اون روز یکم بعد دعوامون رفتم تو اتاق سراغش. رو تخت خوابیده بود و با گوشیش کار میکرد. بهش گفتم “نوشین بیا حرف بزنیم دیگه بچه بازی درنیار” بالشو پرت کرد سمتم و گفت “گمشو ببینم… من بچه بازی درنیارم؟ تو ابروی منو بردی با این امل بودنت” خودمو زدم به خریت و گفتم “ببخشید من یکم زیاده روی کردم. خسته بودم از سر کار اومده بودم پشت در وایساده بودم، یکم اعصابم خورد شد” لحنش یکم نرم شد و گفت “نمیشه هرجور دلت میخواد رفتار کنی که. تو دیگه ازدواج کردی، اگه قرار باشه به زنت اعتماد نداشته باشی چه مردی هستی؟ ادمی که به خودش شک داره به زنش شک میکنه” من گفتم “خب اخه عزیزم رفتار تو هم موثر بوده دیگه… همش به من میگی کیرم کوچیکه و ارضات نمیکنم و حس بدی بهم میدی” گفت “عزیزم این چه حرفیه؟ تو با دهنت خیلی قشنگ ارضام میکنی. دروغ چرا، من دوست داشتم کیرت یکم بزرگتر بود، ولی همه چیز که سایز نیست. اون قرصاتو میخوری؟” گفتم اره. گفت “افرین… بعدشم شما مردای ایرانی زیادی حساسید رو این چیزا… الان خیلیا تو دنیا رابطه باز دارن و خوبن باهم، ازدواج که فقط سکس نیست” با عصبانیت گفتم “یعنی چی نوشین؟” سریع گفت “نه عزیزم منظورم این نبود که ما هم داشته باشیم که. من بهت وفادارم و کاری نمیکنم مطمئن باش، ولی میگم اینقد خودتو با فکرش اذیت نکن. من که میدونم حتی خوشتم میاد. بیا اینجا ببینم”

شلوارمو کشید پایین و کیرمو گرفت تو دستش و شروع کرد مالیدن. همونطور که میمالید تو چشمام نگاه میکرد و میگفت “این اقا کوچولو امروز حسودیش شده بود؟ فک میکرد یه کیر دیگه جاشو گرفته؟ اره؟ نباید از این فکرا کنه دیگه، من مواظبشم…” و شروع کرد خوردن کیرم. تا ته ته کیر راست شدمو بدون مشکل میکرد تو دهنش. با همون لحن گفت “اوممم… امروز خوشمزه تر شده… نکنه حسودی کردن کیر ادمو خوشمزه تر میکنه؟ فک کردی کامی داره کسمو میکنه؟ اره؟” من که دیدم دارم میام بهش گفتم بسه و کیرمو کشید بیرون از دهنش. دقت کرده بودم هروقت حرفی میزد که به بیغیرتی ربطی پیدا میکرد کیر منو میمالوند که من نرم بشم و تو ذهنم پیوند بخوره به لذت. خیلی کارشو خوب بلد بود. بلند شد و با خنده گفت “چیه میخوای واسه کسم نگهش داری؟ واقعا فک کردی بعد رفتار امروزت از کس خبریه؟ بشین اینجا تا بیام” و از اتاق رفت بیرون. با خودم فکر کردم چطور این زن هرکاری میخواد با من میکنه و من نمیتونم مقاومت کنم؟ شاید فکر کنید به خاطر دختر ندیده بودنمه ولی الان که تو امریکا زندگی میکنم و کلی زن لوند و ارباب کارکشته داشتم هم بهتر از نوشین ندیدم. با این که طلاق گرفتیم ولی مطمئنم هروقت اراده کنه میتونه دوباره جلوم کس بده و مجبورم کنه آب بکناشو از کسش بلیسم. انگار یه سحری تو رفتارش بود.

وقتی برگشت دیدم یه ست خیلی سکسی پوشیده. یه تاپ صورتی پوشیده بود که بالای سینه هاش بسته میشد اما چاک سینش معلوم بود با یه ساپورت بلند مشکی شیشه ای که با دوتا بند بسته شده بودن به کمربندش. دوتا بند چرمی هم دستش بود. اومد جلو و کونشو داد طرفم و گفت “چطوره؟” گفتم عالیه و دستمو بردم جلو کونشو لمس کنم که محکم زد رو دستم و گفت “حق نداری به کونم دست بزنی” گفتم “نوشین اذیت نکن دیگه خیلی حشریم” یهو هلم داد رو تخت و بهم گفت “اگه نمیتونی دست نزنی پس باید دستاتو ببندم” و دستامو با بند چرمی ای که با خودش اورده بود بست به تخت. گفتم “این چه کاریه دیگه؟ یعنی چی؟” گفت “این تنبیهت واسه بد حرف زدنه… خوب بهت میاد” گفتم “عزیزم من خوشم نمیاد دیگه، بازم کن” بدون این که چیزی بگه چندبار با دست محکم زد کیرم و خندید. کونشو قمبل کرد طرفم و گفت “لباسمو دوست داری نه؟ کونم توش چطوره؟” هنوز جای دست کامی که سرخ شده بود رو کونش بود. گفتم “خیلی عالیه عزیزم، مثل همیشه محشر شدی” شروع کرد کون قمبلشو به کیرم مالیدن. کیرم میفتاد لای شیار کون نرم و بزرگش و واقعا حال میداد. برگشت و در حالی که کیرمو میمالوند لای کسش ازم چندتا لب طولانی و پرحرارت گرفت. گفت “کسمو دوست داری؟ دوست داری کیر کوچولوتو بکنی توش؟” سرمو تکون دادم. خندید و گفت “نمیشه، باید تنبیه شی” رفت خوابید جلوم رو تخت و تاپشو داد بالا و پاهاشو قشنگ باز کرد تا کسشو ببینم. شروع کرد مالیدن کسش و اه کشیدن، منم با دستای بسته نشسته بودم رو تخت. انگشتشو خوب کرد تو کسش و بالا پایین کرد و اومد کرد تو دهنم. انگشتشو که میخوردم اون لذت شرورانه رو با لبخند تو صورتش میدیدم.

یهو خیلی محکم و سریع شروع کرد ساک زدن کیرم. خیلی خوبتر از همیشه کیرمو میخورد. یکی دو دقیقه که خورد از دهنش کشید بیرون و یه چک زد تو تخمام و گفت “الان نمیای. هروقت من بگم میای. تو دو دقیقه بیشتر نمیتونی کسمو بکنی، باید اینطوری تمرینت بدم تا بیشتر طول بکشه.” بعد رفت جلوتر قمبل کرد و گفت “بیا بکن توش” بهش گفتم “میشه یکم بیای جلوتر؟ خیلی دوری” در حدی که سر کیرم برسه به کسش اومد نزدیکتر و لپای کونشو با دست باز کرد. مث جنده ها میخندید و میگفت “جون، بیا بگیرش دیگه. کسم در اختیارته، بکنش… تلاش کن بتونی کیرتو بکنی تو، زور بزن” من با تمام توان تلاش میکردم کیرمو بکنم تو کسش و تا یکم میرفت تو کونشو میبرد جلوتر تا کیرم بیاد بیرون و با خنده گفت “خیلی نزدیک بودا، ولی انگار نشد بازم… میبینی عزیزم؟ اینطوری کیرت برای رسیدن به کسم درازتر میشه، همونطور که گلا برای رسیدن به خورشید رشد میکنن. تلاش کن” من با تمام توان خودمو دادم جلو و کیرمم دادم جلو در حدی که کمرم درد گرفت تا سر کیرم رفت تو کسش. با خنده دست زد و گفت “افرین، دیدی تونستی؟ حالا که اینقد پسر خوبی هستی میذارم بکنی توش” و اومد منو خوابوند رو تخت و کس و کونشو گذاشت رو کیرم. شروع کرد لرزوندن و بالا پایین کردن کونش رو کیرم و گفت “کونم از اون زاویه قشنگه؟ مگه نمیخواستی کسمو بکنی؟ بکن دیگه” من داشتم لذت میبردم و نزدیک بود بیام که از رو کونم پاشد و یکی محکم زد رو تخمام و گفت “حق نداری بیای، من هنوز اماده نیستم… اگه جرات داری بدون اجازه من ابت بیاد… هرموقع خواستی بیای به این فک کن که اگه ابت قبل از ارضا کردن من بیاد چه بلایی سرت میارم تا حشرت بخوابه” و شروع کرد کونشو رو کیرم تکون دادن.

سی ثانیه بعد داد زدم و گفتم “اخ نوشین الان میام” که از رو کیرم پاشد و گفت “اه… نه خیر نمیای… سعید حالمو به هم میزنی اینقد بی مصرفی…اه… بیا کسمو بخور تا بیام” گفتم “تو رو خدا بذار ابم بیاد تخمام درد گرفته” کونشو گذاشت رو دهنم و گفت “خفه شو کسمو بخور” یکم که خوردم ازم پرسید “داری میمیری که ابت بیاد نه؟” همونطور که کسش تو دهنم بود گفتم اوهوم. گفت “فقط یه شرط داره. زنگ بزنی به کامی ازش معذرت خواهی کنی و بگی اگه میشه ما هم واسه گودبای پارتیش بریم” و کونشو از رو صورتم برداشت. گفتم “امکان نداره. اگه بخوای میریم مهمونیش ولی من زنگ نمیزنم ازش معذرت بخوام” کس و کونشو گذاشت جلو صورتم و در حالی که کیرمو میمالید با لحن شیطون گفت “مطمئنی؟ حیف شد اخه میخواستم ابتو بیارم” من که داشتم میمردم واسه این که ابم تو دهنش بیاد گفتم “اخه عزیزم این خیلی تحقیرامیزه، چه فکری با خودش میکنه؟” با کونش زد تو صورتم و گفت “یا باید به حرف مردم فکر کنی یا به ارضا شدن. کدوم؟” من که مغزم کار نمیکرد با زجر گفتم “باشه باشه، هرکاری بگی میکنم. فقط کیرمو همینطور بخور تا بیام. خواهش میکنم” قهقهه زد و شروع کرد محکم ساک زدن کیرم. سی ثانیه طول نکشید تا ابم اومد. خیلی واضحه که ابمو نخورد و موقع اومدنم کیرمو کشید بیرون و ابمو ریخت رو شکم خودم، ولی خب بازم خیلی حال داد. باید درک کنید. برای من که تا حالا به جز نوشین کسی بهم نگاه هم نکرده بود همه این چیزا خیلی حشری کننده بود و وقتی کیرمو ساک میزد از همه زندگیم بیشتر لذت میبردم.

نیم ساعتی بعد سکس بهم گفت زنگ بزنم به کامی. من که ارضا شده بودم و عقلم سر جاش اومده بود یکم بحث کردم که کار اشتباهی نکردم و چرا باید معذرت بخوام و اونم گفت قول دادی باید بکنی وگرنه دیگه به حرفت اعتماد نمیکنم از ارضا شدنم خبری نیست. خلاصه قبول کردم. راستش خیلی راحت نبودم ولی نمیخواستم نوشین بازم عصبانی شه. وقتی زنگ زدم بعد کلی بوق خوردن برداشت. “جانم؟” “سلام کامی جان، منم سعید” “ببین داداش اگه راجب امروز زنگ زدی من حوصله دعوا ندارم…” سریع گفتم “نه اتفاقا زنگ زدم عذرخواهی کنم. ببخشید رفتار من درست نبود، نباید عصبی میشدم” لبخند پهنی رو صورت زنم نشسته بود. کامی از اون طرف خط گفت “معلومه که نباید میشدی، من فقط داشتم وظیفمو به عنوان یه دوست انجام میدادم” حرومزاده خوب داشت مسخرم میکرد. بعد یه مکث طولانی گفت “حالا عیب نداره، دیگه از این اشتباها نکن که عصبی میشم. نوشین راجب شب جمعه بت گفته؟” گفتم “بله، گفتش گودپارتیته انگار” خندید و گفت “اره دیگه دارم میرم از ایران. تو و نوشین هم بیایید، دوست دارم بار اخر یه خاطره خوب براتون بسازم” حس میکردم همه حرفاش خیلی واضح تیکه به کردن زنم داره. من همون نقش احمق بودنمو ادامه دادم و گفت “چشم حتما، خدمت میرسیم” وقتی تلفنو قطع کردم دیدم لبخند نوشین دیگه قشنگ به خنده تبدیل شده. کیف میکرد که شوهرش اینقد احمق و بیغیرته. شرط میبندم با کامی هماهنگ کرده بودن که من همچین کاری کنم. اومد لپمو بوس کرد و گفت “افرین عزیزم بهت افتخار میکنم که اینقد بالغانه رفتار کردی” گفتم “خواهش میکنم عزیزم هرچی تو رو خوشحال کنه انجام میدم”

فرداش دیدم رفته حموم و حسابی به خودش رسیده و سکسی تر از همیشه شده. همونطور که حوله دور بدنش و موهاش بود اومد نشست رو مبل و گفت “عزیزم دست و پامو لاک میزنی؟” منم گفتم باشه و مشغول شدم. پاهاشو گذاشته بود بغلم براش لاک بزنم و مدام بهم دستور میداد که اینکارو بکن اونکارو نکن. یه جورایی برام تحریک کننده بود. پاهای گوشتی و خوشگلشو ماساژ میدادم و براش لاک میزدم. وقتی تموم شد پاشد رفت تو اتاق و گفت “عزیزم من یه نیم ساعتی طول میکشه حاضر شم. تو که حاضر شدی میخوای برو ماشینو بنزین بزن و خریدای خونه رو انجام بده و بیا تا بریم” منم گفتم باشه و‌ رفتم. وقتی برگشتم سر کوچه منتظرش وایساده بودم تا بیاد که یهو دیدم داره از دور میاد و چندتا از پسرای نوجوون محل هم دارن پشتش میان و میخندن. یکیشون انگار هی حرف میزد و تیکه مینداخت و بقیه میخندیدن. زنمم با این که بهشون نگاه نمیکرد ولی یه لبخند جنده طوری رو لباش بود که باعث میشد اونا پرروتر بشن. پسر همسایمون آرتین که خیلی هم بچه پررو بود دستشو انداخت لای کونش و لباشو پشتش شکل بوس کرد و همه دوستاش خندیدن. زنمم بلند جوری که من از اون فاصله به صورت خفیف صداشو شنیدم با خنده گفت «خیلی اشغالی به خدمتت میرسم» که پسره داد زد “خدمت از ماست” و با دوستاش زدن قدش. وقتی زنم اومد من خودمو زدم به ندیدن و نشنیدن و فقط بهش سلام کردم و رفتیم. تو راه یه اشاره ای به شهروز کرد که الان یادم نیست چی بود دقیقا ولی اون موقع حدس میزدم به این ربط داشته باشه که آرتین اونو یاد شهروز مینداخته. تا الان دیگه سلیقه زنم قشنگ دستم اومده بود. نوجوونای شر و تخس، جوونای هیکلی و بکن و مردای قدرتمند و باصلابت. دقیقا همه چیزایی که من هیچوقت نبودم.

وقتی رسیدیم ویلای کامی اینا تو لواسون باورم نمیشد چی میبینم. یه ویلای خیلی بزرگ و سرسبز با استخر و اصطبل و کلی درخت میوه. در حدی ویلاشون خفن بود که واقعا یه لحظه به فکرم رسید نوشین چرا به جای این که به اون بچسبه اومده با یکی مث من ازدواج کرده. واقعا نمیفهمیدم. وقتی رفتیم تو همه با نوشین خوش و بش گرمی کردن که معلوم بود همه پسرا خوب زنمو میشناسن و حتی باهاش شوخی دارن. نوشین همراه یکی از دخترا رفت لباسشو عوض کنه و برگشت. یه تاپ شل و گشاد پوشیده بود بدون سوتین. وقتی اروم بهش گفتم چرا سوتین نپوشیدی گفت “چه میدونم، یادم رفت. چقد گیر میدی تو. من امشب اصلا حوصله این رفتاراتو ندارما” و ازم جدا شد رفت پیش دوتا از دخترا کوکایین بزنه. فهمیدم اصلا شب خوبی در انتظارم نیست. تنهایی وایساده بودم که شایان همون فروشنده لباسه رو دیدم. من که انتظار نداشتم اونم اینجا باشه چون اون موقع تو ذهنم نبود که دوست کامیه، حسابی تعجب کردم و رفتم پیشش گفتم “سلام شما هم اینجایید؟” یه سری تکون داد و با بی میلی گفت “سلام، خوبید شما؟ بله دیگه” و دوباره مشغول صحبت شد. من که بعد چندبار تلاش دیدم واقعا نمیتونم با کسی جور بشم دوباره رفتم پیش زنم و هرکجا میرفت بدون این که بهم بگه دنبالش میرفتم. مث یه بچه که دنبال مامانش میره و برای این که بهش توجه کنه التماس میکنه.

زنم حسابی بالا بود و بدون این که رو بگیره جلوی من با بقیه‌ی مردا لاس میزد. مثلا وقتی داشت با یه پسره بدنساز هیکلی حرف میزد و بحث ورزش شد گفت “هیکل من چطوره اردلان؟ رژیم گرفتم تازگیا”. پسره دستشو گذاشت رو پهلوهای زنم و گفت “نه خوشم اومد، اینا رو خیلی خوب شکل دادی… اگه خواستی یه بار بیا باشگاه ما، من میتونم واست کلاس خصوصی بذارم.” زنمم عین جنده ها خندید و گفت “حتما، باعث افتخاره” یا مثلا یه بار که یه پسره از توی ظرف یخ ابجو بهش داد جلوی من برای تشکر ازش لبشو بوس کرد و با لحن لوس گفت “مچکرم”. چند دقیقه بعد که داشت تو گالریش به همون پسره عکس نشون میداد انگار اشتباهی رفت عکس بعدی و گفت “اوا خاک بر سرم این اینجا چیکار میکنه” که پسره هم با خنده گفت “چرا؟ چیز بدی نبود که” من اونقد بدون این که متوجه باشم از فشار این کارای نوشین مشروب خوردم که حسابی مست شده بودم. قبلا گفته بودم که الکل بهم نمیساخت. اونم رو کوک و الکل بود و داشت با پسرای مختلف میرقصید و هرکدوم از هر فرصتی برای مالیدنش و لاس زدن باهاش استفاده میکردن.

بعد رقصش در حالی که حسابی عرق کرده بود یه بوس کوچولو از لبم کرد و گفت “من خیلی عرق کردم عزیزم… اوففف کوکش خیلی خوب بود… میرم با کامی و شایان و دوستاشون اون طرف جکوزی و قلیون” و رفت پیش دختر و پسرا که تو جکوزی نشسته بودن و قلیون میکشیدن. لباساشو دراورد و فقط با بیکینی و شرت شد. پسرا همه به کون زنم که نخ شرتش که رفته بود لاش تنها چیزی بود که میپوشوندش زل زده بودن. چند دقیقه بعد از دور دیدم زنم نشسته رو پای کامی تو آب و اونم دود قلیونو میده تو صورتش. نوشین میخندید و یه چیزی در گوشش گفت که باعث شد کامی هم بخنده. یکم بعد پاشدن از اون طرف رفتن و اصلا حواسشون به این که من دارم نگاه میکنم نبود. حسابی بالا بودن و دیگه کلا منو آدم حساب نمیکردن. با چشام دنبالشون کر‌دم، دیدم رفتن تو خونه. یه ربی منتظرشون موندم اما دیدم نیومدن. از اعصاب خوردی به نوشین پیام دادم که من دارم میرم تا بیاد بیرون، اما در کمال تعجب یکم بعد جواب داد “باشه برو عزیزم، شایان منو میرسونه” عجب اشتباهی کرده بودما. حالا دیگه نه میتونستم بمونم نه برم. به نوشین هم نمیشد حرفی زد، با اون اخلاقش ابرومو جلو اینا میبرد. مطمئن بودم زنم بازم امشب کسو داده. تو خونه که نمیشد رفت چون مهمونی خیلی شلوغ بود و تابلو میشد، ولی تصمیم گرفتم برم اون ته مهای باغ و بین درختا قایم شم تا بتونم بلکه یه چیزی ببینم. دیگه تو قایم شدن و دید زدن زنم و بکناش استاد شده بودم.

هی شبتر شد و از دور میدیدم که کم کم مهمونا یکی یکی دارن میرن. اخر فقط کامی موند و شایان و زنم و یکی از دخترایی که تو جکوزی باهاشون بود که البته رو یکی از این صندلیای افتاب گرفتن اون ور استخر خوابش برده بود. من دیگه جرات پیدا کرده بودم و اومده بودم نزدیک نزدیک، پایین پلتفرم استخر. دیدم کامی و زنم نشستن رو یکی از این صندلیا و دارن از هم حسابی لب میگیرن. زنم فقط همون شرت و بیکینیه تنش بود و کامی هم فقط یه شرت هفتی. زنم از رفتاراش معلوم بود اصلا تو حالت طبیعی نیست، حتی به زور چشاشو باز نگه میداشت و وقتی کامی دستشو از پشتش برمیداشت انگار میخواست بیفته. شایان اومد نشست کنارشون و کامی بهش گفت “دوست دارم امشب کیر جفتمونو خوب بخوریا، همونطور که کیر منو تو اتاق میخوردی کیر شایانو بخور حال کنه.” زنمم گفت چشم و افتاد رو کیر شایان. کیر خوشگلشو از گوشه شرتش بیرون اورد و گفت “آخ چه بویی میده کیرت عاشق این بوشم” اونم با یه دست بازوی زنمو گرفته بود و دستشو میکشید رو سرش. کامی اومد کیرشو داد دهنش و تمرکز از کیر شایان رفت رو کیر کامی. همونطور که کیر اونو تو دستش نگه داشته بود و بعضی وقتا میمالید، واسه کامی ساک میزد. بعد برگشت و کونشو داد طرف کامی و به شایان گفت “سرمو بگیر و قشنگ دهنمو بگا” شایان دو دستی سرشو گرفت و شروع کرد مث یه سوراخ تو دهن زنم تلمبه زدن. همونطور که زنم کیرشو میخورد شایان از شدت حال کردن داد زد “به این میگن پارتی، جااان” و کامی هم کیرشو از پشت کرده بود تو کس نوشین و میخندید. زنم گفت “جون بکنید منو، عاشقتونم. نمیخوام کیرتو از دست بدم کامی، میشه منم ببری همراه خودت از ایران؟” کامی خندید و گفت “اون وقت شوهر دیوستو چیکار میکنی؟” نوشین که معلوم بود مست کیر کامی و شایانه چشاشو بست و گفت “گور پدر اون… ازش طلاق میگیرم کامی، زنت میشم. کنیزت میشم. فقط این کیر بزرگتو ازم نگیر” جنده استاد حشری کردن مردا با حرفاش بود، هرچند با اون حالی که اون داشت فک کنم یه جورایی حرف دلش بود.

همونطور که زنم واسه شایان ساک میزد و کامی محکم از پشت تو کسش تلمبه میزد بهش میگفت “اره رو کس و کونم کار کن کامی…همینطوری بزن توش… تو تنها کسی هستی که زبون کس منو میفهمه” شایان که انگار حسودیش شده بود گفت “پس من چی جنده خانوم؟” که زنم خندید و کیرشو بوس کرد و گفت “تو عزیز منی، ارزوم این بود میشد کیرتو مث اب نبات چوبی بذارم تو کیفم هرجا میرم بخورمش” بعد در حالی که چشاشو بسته بود داد زد “آخ میمیرم واسه کیرتون. بکنید کسمو که کسم واسه شما دوتاست” و از شدت فشار رون کت و کلفت شایانو گاز میگرفت. کامی بلندش کرد نشوندش و با شایان دوتایی بالاسرش وایسادن. زنم تو دست این دوتا مرد ورزشکار به سبکی یه گونی برنج بود. کامی بهش گفت “دوست دارم مث جنده های تو فیلم سوپرا به کیر جفتمون باهم حال بدی” زنم کیر جفتشونو گرفت تو دست و گفت “جون، یه جوری کیرتو میخورم که تا اخر عمرت هیچ دختری تو امریکا نتونه کیرتو اینطوری بخوره” و شروع کرد کیر کامی رو خوردن و واسه شایان با دست زدن. مرتب بینشون جابجا میشد و کیر یکیشونو میخورد و واسه اون یکی میزد. بعضی وقتا هم که انگار دهنش خسته میشد واسه جفتشون میزد. سینه های بزرگ و گردش از تاپش افتاده بودن بیرون و با هر تکونش میلرزیدن. واقعا منظره حشری کننده ای بود. دوتایی زن جنده منو گیر اورده بودن و داشتن ازش کار میکشیدن و لذت میبردن. معلوم نبود چندوقته زنم جندشونه. از تعریفایی که بعدا شنیدم مطمئن شدم این اولین سکسشون نبوده و چندین بار قبل اینم سه تایی سکس کرده بودن.

یکم بعد کامی موهای زنمو گرفت بلندش کرد و گفت “پاشو بریم تو جنده خانوم، یهو بهار بیدار میشه میگه منم کیر میخوام” و با شایان خندیدن. زنمم مث یه دختر حرف گوش کن خوب پاشد و به جفتشون بوس داد و دنبالشون راه افتاد. یهو کامی بهش گفت “وایسا کنار ماشین کونتو قمبل کن ازت عکس بگیرم” زنم بدون معطلی پاشد قمبل کرد رو کاپوت بی ام و کامی و اونم با خنده ازش عکس گرفت. بعد رفت زد در کونش و همونطور که کیرشو میمالید لای کس سفید و‌ تپلش گفت “جون جنده خانوم کونت مث‌ پنبه میمونه از بس نرمه” بعد چندبار بالا پایین کردن کیرش گفت بسه و زد در کونش تا بره. همونطور که دور میشدن و میرفتن تو خونه هم یکی زد در کونش که لرزید و به شایان گفت “الله اکبر از کون این دختر، تا حالا مثلشو ندیدم” خلاصه اون شب بکنای زنم بردنش تو و نشد من ارضا شدنشونو ببینم، دیگه هم بیرون نیومدن. زنم رسما شب باغ دوست پسر سابقش مونده بود و تا صبح به اون و دوستش کس داده بود. منم یکم بعد از شدت مستی همونجا لای درختا رو زمین خوابم برد. فردا صبح زود از نور افتاب بیدار شدم و دیدم همه جا ساکته. اروم از دیوار رفتم رو سقف اصطبل و پریدم اون طرف. سوار ماشینم شدم و رفتم. تو راه این فکر اومد به ذهنم که صبحونه بگیرم ببرم برای زنم و دوتا بکناش و واقعا حشری شده بودم و میخواستم اینکارو بکنم، ولی گفتم نه ولش کن دیگه زنم خیلی سوارم میشه اینطوری. نمیدونستم همین الانم سواره.

نوشته: cuckduck69


👍 14
👎 10
56701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

855797
2022-01-27 08:29:33 +0330 +0330

قشنگ بود مرسی

1 ❤️

855801
2022-01-27 08:41:39 +0330 +0330

@sabaam94 آآآآآآاخخخخخخخخ کاش تو زن من میشدی،،دقیقا مشابه زن و شوهر این داستان میشدیم…هرکاری که تورو راضی و خوشحال میکرد،،انجام میدادم

1 ❤️

855802
2022-01-27 08:48:09 +0330 +0330

😐😐😐
.‌‌‌…
حرفی ندارم

0 ❤️

855821
2022-01-27 11:29:26 +0330 +0330

این sabaam94 هم از اون جنده های کص پارس ها!

0 ❤️

855822
2022-01-27 11:33:12 +0330 +0330

خاک تو سرت بیار تو باغ ببندمش به درخت بدم سک باغ بکندش

0 ❤️

855840
2022-01-27 14:27:03 +0330 +0330

لایک فقط برای جمله اخر داستانت

0 ❤️

855852
2022-01-27 17:16:21 +0330 +0330

اینو باید تو سایتای هند آپلود کنی نه اینجا
انقدر تخیلیه و تخمیه 😂 صبحونه یکم کافور بگیر برای زنت

0 ❤️

855905
2022-01-28 00:42:35 +0330 +0330

حس جالبیه! ولی دردناک

0 ❤️

856037
2022-01-28 09:58:17 +0330 +0330

اون یازده نفر که لایک کردن خیلی ک‌ونی هستین.
خاک توسرتون
ریدم تو داستانت
کی‌رم دهنت
تو الان آمریکا هستی لاشی…
ریدم تو امریکا

0 ❤️

856038
2022-01-28 09:58:31 +0330 +0330

اخرین جمله این داستانت که بلا نسبت واقعا کص نویسی اون اونقدر حجیمه که حتی تو کون خر اُبنه هم نمیره …اینطور نوشتی
" تو راه این فکر اومد به ذهنم که صبحونه بگیرم ببرم برای زنم و دوتا بکناش و واقعا حشری شده بودم و میخواستم اینکارو بکنم، ولی گفتم نه ولش کن دیگه زنم خیلی سوارم میشه اینطوری. نمیدونستم همین الانم سواره."
اگه تو دنیا بگردی و همه بی غیرت های طراز اول عالم رو به ترتیب لیست کنی …نفر اول لیست هم این جمله اخر این داستانت رو بخونه چنان رگ غیرت محو شده اش نمایان میشه که از شدت تورم رگهاش مغزش منفجر میشه …
از اولش هم هیچ جور نمیتونستم به خودم بقبولونم که نویسنده سریالی این داستان یه مرد باشه …اصلا تو مخیله ام نمیگنجید …این حد کص گویی از بی غیرتی …فقط از عهده نویسنده زنی برمیاد که از مرد جماعت عقده داره و میخواد خودش رو با این نوشته های احمقانه خالی کنه. خیلی سال پیش یه خاطره از فیلمبردار یکی از استودیوهای پورن رو خوندم که نوشته بود کارگردان استودیو که خودش هم مدیر تولید و تهیه کننده بود و سالها خاک این صحنه هارو خورده بود ، همسرش یکی از پورن استارهای فیلم های خودش بود که شش ماهی میشد تازه وارد عالم بازیگری شده بود منهم تنها فیلمبردار صحنه های سکس زنش بودم که با دهها پورن استار مرد بازی کرده بود و کص و کونش کیرهای رنگارنگ گردن کلفتی رو تجربه کرده بود … رو این حساب همه عوامل پشت صحنه هم ، همگی رو ی بی غیرتی کارگردان قسم میخوردیم . ناگهان سر صحنه اخرین فیلم …وسط های کار که یارو با کیری که شبیه عاجل فیل بود ، با دل و جون داشت زنش رو میکرد و پورن استار هم ناله هاش گوش فلک رو کر کرده بود همینجور که داشتم فیلم برداری میکردم یهو دیدم نوک تیز و فلزی یه چتر بشدت تمام رفت تو کون یارو …طرف افتاد یه طرف و فریاد دل خراشی کشید بعدش چتر از کون یارو اومد بیرون ، بشدت تمام رفت تو کص زنه که هاج و واج مونده بود چه خبر شده . اینقدر صحنه صاعقه وار اتفاق افتاد که نتونستم سرم رو بالا کنم که ببینم این چتر از کجا اومد رفت به کص و کون اینها … با سرو صدای عوامل فیلم یه ان از شوک خارج شدم ودیدم کارگردان هردوشون رو با اسلحه زد کشت بعد از اون بی معطلی رو کرد بما و گفت من بی غیرت نبودم …بعد لوله اسلحه رو کرد تو دهنش شلیک کرد . همه این اتفاق 15 ثانیه هم نشد . باورمون نمیشد که کارگردانی که به بی غیرتی در عالم صنعت ما …شهره عام و خاص بود همچین غیرتی بشه که دست به یه همچین اقدام جنون امیزی بزنه…
خب یه همچین کارگردانی که به بیغیرتی مشهور بود نتونست بار چنین فشاری که بر دوشش بود حقارتش رو تحمل کنه …تازه حقارتی که فقط رو صحنه دادن زنش بود ازارش میداد و نتونست بیش از این تحمل کنه …اونوقت نویسنده این داستان علاوه بر نظاره گر صحنه سکس زنش با هر ننه قمری بوده همزمان شاهد رد و بدل شدن جملاتی باشه که میتونه صد برابر بدتر از گاییده شدن زنش توسط دو نره خر ، حقارت خفه کنی رو تحمیل کنه باشه ؟ … چطور یه همچین مردی میتونه با دیدن این صحنه ها و شنیدن چنین جملاتی …حشری بشه …چه برسه که کیرش بلند بشه ؟!! …تازه اضافه بر اون از خوشحالی بخواد بره و براشون کله پاچه هم بگیره و بهشون بگه دستتون درد نکنه خدا قوت …!! پس لطفا سیکیمی یِه.
میگم بدم هم نیست تو این کص نویسی دست به یه ابداع جدیدی از روی خوش خدمتی هم که شده بکنی و بری کیر کامی و شایان رو ساک بزنی و ماساژ بدی و قربون صدقه شون بری…
زنیکه دست بردار از اینهمه کص نویسی… مردهای مارو اینقدر ظالمانه با این قصه های من دراوردی و احمقانه خرابشون نکن .

2 ❤️

856087
2022-01-28 16:07:12 +0330 +0330

این سبک داستان ها رو خیلییی دوس دارم

البته از تو سایت لوتی کپی شده من از اونجا دنبال میکنم

زود زود بزار مرسسی خیلی عالیه

0 ❤️