اسارت من و شوهر زنپوشم (۱)

1400/11/05

اسارت منو و شوهر زنپوشم (۱)

سلام شهوانیا من رعنام می‌خوام زندگینامه خودم از بیست سالگی تا الان که ۲۸ سالمه رو بگم که تقریبا طولانی هستش و در قالب چند داستان که بعدا براتون می‌نویسم
این داستان شامل مجردی متاهلی منو شوهرم آرمین هست که حاوی موضوعاتی مثل بی غیرتی گی زنپوشی و تجاوز و…

بخش یک:
من در سن بیست سالگی یه دختر محجبه ساده و ساکن بودم با قدی ۱۷۵ و هیکلی لاغر مردنی که یه داداش که ده سال ازم کوچیک تر دارم بابا که بزرگ شده یک خانواده مذهبی بوده و حجاب خیلی مهم بود بابای من تولیدی مانتو داره که صبح تا شب اونجا مشغول بود و یه مامان که فروشگاه لباس زیر داره تو بالاشهر تهران خانواده مامانم خیلی با هم راحتن شال روسری براشون معنا ندارد و همیشه هم سر سفرشون مشروبه و کلا خانواده داغ هستن و از وقتی چشم باز کردم همیشه اختلاف بین مامان بابام بوده و هست به قول مامان بابات سر یه عشق الکی خواستگار مامان شده بودن و علی رغم مخالفت جدی خانواده مامانم این مامانم بوده که با زور زن بابام میشه خلاصه وقتی بیست سالم بود پدرم برا مادرم یه آپارتمان ۷۰ متری خرید و تصمیم گرفتند از هم جدا زندگی کنند اما طلاق هم نگیرن به خاطر من و داداشم.
ما همش پیش مامان بودیم اما من هر از گاهی پیش بابام میرفتم و بهش سر میزدم براش غذا درست میکردم و خونش رو تمیز میکردم بعدا پدرم یکی از چرخکاراش که اهل اصفهان بود رو به خونه آورده بود پسری به نام عباس ۲۴ ساله که باشگاه بدنسازی هم می‌رفت هیکلی خوب داشت و با بابام تو خونش با هم میموندن منم هر از گاهی که میرفتم خونه بابام باهام خیلی گرم و صمیمی رفتار میکرد کلی تشکر میکرد خیلی هم منو دید میزد اما من چون ساده بودم و چیزی از سکس نمی‌دونستم فکر میکردم دوسم داره و فکرش پاک هست اما یه باری که بابام حموم بود اومد نشست رو مبل دقیقا کنارم کلا ۵ سانتی باهام فاصله داشت خیلی ترسیده بودن بهم گفت نترس فقط میتونم شمارت رو داشته باشم؟ منم بهش گفتم اولا موبایل ندارم دوما نیازی نیست شمارم رو داشته باشی!!! پا شدم اومدم آشپزخانه تا از یخچال یه آبی بخورم که داشت دنبالم میومد بهش گفتم پاتو بذاری آشپزخانه داد میزنما ترسید گفت باشه باشه غلط کردم با هفت جد و آبادم من فکر کردم روشن فکری و میتونم حرف دلم رو بهت بگم حالا میبینم خیلی اشتباه فکر میکردم و رفت سرجاش نشست منم خیلی ترسیده بود و وقتی کل این ماجرا را برا خاله ام تعریف کردم خندید و گفت من جای تو بودم باهاش لب میرفتم دختره مو فرفری عقل کل حرفای خاله بی تاثیر نبود و شب کلی فکر عجیب و غریب داشتم

فرداش یه موبایل خریدم برا خودم و یه سیم‌کارت
دلم میخواست دیگه ساده نباشم بتونم با یکی دوست بشم عباس گزینه خوبی بود اما چون اونروز جوگیر شده بودم و جوری اونو از خودم رونده بودم که حتی جرات نمی‌کرد نگام بکنه و خلاصه شمارمو دادم به عباس و دوست شدیم و کلی پیامک عاشقانه و قرار مرار…سه سال گذشت و رفته رفته من اخلاقم رفتارم پوشش لباسم شد عین خاله هام شایدم جلف تر از اونا بابام حساس شده بود کم کم همه فهمیده بودن که تغییر کردم اینجا داستان سکسی می‌خوندم فیلم پورن نگاه میکردم خیلی عوض شده بودم عباس میخواست ازدواج کنیم و برنامه ها داشتیم قرار بود خانواده هامون دیدار داشته باشن بیشتر آشنا بشیم منم بابت اینکه مامان بابام جدا از هم زندگی میکردن دلهره داشتم اما عباس گفته بود که در این مورد با مامان بابام حرف نزنم چون مخالفت میکردن منم به حرفش گوش کردم و قرار‌ نشد چیزی بگم یه شب برا اولین بار که بابا بحث خواستگاری رو تو خونمون باز کرد داداشم اومد کنارم نشست و گفت آبجی عباس آدم خوبی نیستا رفتی اتاقت میام میگم چجور آدمیه خلاصه داداش اومد اتاقم و گفت آبجی یه چیزی بگم بین خودمون میمونه گفتم آره عزیزم بهم اعتماد کن بهم گفت که چند وقته عباس اذیتش می‌کنه گفتم یعنی چی؟؟!!! گفت ازم سو استفاده می‌کنه عکس و فیلم هم ازم داره که تهدیدم کرده به کسی چیزی بگه اونارو پخش می‌کنه تورو خدا باهاش ازدواج نکن آدم بدی هست و وقتی داشت تعریف میکرد گریه میکرد حالم بد شد عصبانی شدم و خودم رو کتک زدم که من ساده ببین به کی اعتماد کردم و نتونستم به مامان بابام چیزی در این مورد بگم گفتم عزیز دلم این حرفارو به کسی نگو دیگه هیچ وقت عباس رو نمی‌بینی شبش چند باری تصمیم گرفتم با چاقو برم پیشش و بکشمش ولی جراتش رو نداشتم

بعد یه تصمیم عاقلانه گرفتم اونم این که ببینمش و بهش بگم که میدونم با داداشم چیکار کرده و این وصلت غیر ممکن هست و دیگه نیاد سمت خانوادمون و برگرده شهرشون فردا ظهر با عباس قرار گذاشتیم تو پارک بهش گفتم که میدونم با داداشم چیکار کرده تا عباس حرفام رو شنید هنگ کرد فکر نمی‌کرد دستش رو بشه هر چی هم کادو داده بود رو پسش داشتم و سریع برمیگشتم خونه که عباس بهم گفت بیا ماشین بریم منم کادوهاتو بدم منم گفتم نمی‌خوام مال خودت فقط دیگه دور خانواده مارو خط بکش بابام بدونه میکشتت بهم گفت بیا ماشین بریم نیای به زور می‌برمت منم به حرفش گوش ندادم میخواستم کنار خیابون تاکسی بگیرم که منو با تمام زورش آغوش گرفت و به زور داخل ماشین برد و گفت پیاده شی چاقو رو میکنم تو شکمت تا حالا عباس رو اینطوری ندیده بودم مثه وحشیا بود چون وسط ظهر بود کسی تو پارک نبود فقط یه پیر مرد و یه پیرزن اونطرف تر بودن که کاری از دستشون بر نمیومد خلاصه منو به زور و با تهدید سوار ماشین کرد قفل مرکزی درب رو هم زد و شیشه ها هم پایین نمیومدن انگار کارش آدم ربایی بود خیلی ترسیده بود و فقط داد میزدم و اون تهدیدم میکرد داد نزن با پشت دست راستش که دو تا انگشتر بزرگ داشت یه سیلی زد دهنم که پر خون شد و گفت جنده مگه نگفتم صدا درنیاد و من از ترس لال شدم داشت بی راهه میرفت گفت داداشت رو تنهایی کردم اما تورو میبرم سه نفری بکنیمت تا دیگه گنده تر از دهنت حرف نزنی و تهدیدم نکنی خلاصه هر چقدر التماس کردم گوش نکرد بهم می‌گفت تو این چند سال لبت رو خوردم سینه هات رو خوردم لاپایی زدم بهت حالا هم کوس نازنینتو سه نفری افتتاح می‌کنیم آهوی من. مطمین شدم یه چیزی مصرف کرده چون تو این چند سال حتی نذاشتم بهم دست بزنه فقط یه بار دستم رو گرفت که چند هفته باهاش قهر بودم درسته مدل لباس و رفتارم عوض شده بود اما باز نمی‌ذاشتم دست بزنه بهم. خلاصه بعد کلی هزیون گفتن منو برد حاشیه شهر تو یه گاراژ که داخلش کلی مغازه بسته بود و فقط یه مغازه اون ته باز بود که دو نفر منتظرمون بودن دو نفر با قیافه ترسناک که عباس پیش اونا یه بچه سوسول بود خلاصه منو پیاده کرد و از موهام گرفت و برد داخل مغازه گفت رفقا اینم هلویی که میخواستم زنم بکنمش که هر روز بکنینش اما این جنده سر داداش کونیش زد زیر همه چی شاید این اول و آخرتون باشه واسه همین جنده بازیش حسابی جرش بدین و یه فیلم یادگاری هم بگیریم ازش که هم زبونش لال بمونه و هم هر وقت هوس کردیم سرویس بده بهمون داخل مغازه پایپ و لوازم شیشه بود تازه می‌فهمیدم که شیشه زدن و هیچی حالیشون نی هر چقدر التماس کردم گوش نکردن اون دوتا که اسم هر دو تاشونم ممد بود یه جوری نگام میکردن که میترسیدم دو تا مرد هیکلی با لباسای کثیف بوی عرق بدنشون از چند متری معلوم بود با ریشهای زیاد و موی سر نا مرتب انگار دو ساله آرایشگاه نرفتن بدنم می‌لرزید موهام سیخ شده بودن کاری از دستم بر نمیومد هاج و واج نگاه میکردم و قلبم داشت میترکید که یه لحظه از هوش رفتم و افتادم و وقتی بیدار شدم یه لیوان آب قند دستم بود و یکی از اون ممد ها دونه دونه داشت دکمه های مانتوم رو باز میکرد و من باز آروم زدم زیر گریه گفتم تورو خدا ولم کنین آبروم می‌ره دوست ندارم و کو گوش شنوا ؟؟؟!!!

چون وسط تابستون بود زیر مانتو یه بلوز حریر مشکی که مامانم دوخته بود داشتم که سوراخهایی قد گردو داشت که سفیدی بدنم از داخل سوراخ ها میزد بیرون یکی از ممد ها تا دید بدنم رو با زبونش از یکی از سوراخها با نافم بازی میکرد زیر شلوار هم عین همون بلوز یه شلوارک حریر هم داشتم دقیقا همان طرح… خلاصه زیر بلوز و شلوارک یه ست کرست و شورت به رنگ سفید و صورتی داشتم که لبه هاش گیپور داشت اون زمان سینه هام سایز هشتاد بود و تا میخواستن مانتوم رو در بیارن مقاومت میکردم که دو تا ممد ها مانتوم رو جر دادن و به زور از تنم در آوردن و یکی از ممد ها گفت خوشگلم همکاری بکن باهامون زود کارمون رو بکنیم و بریم سر بساط عباس تموم کرد جنس هارو و عباس هم اون گوشه داشت شیشه میزد و گفت اگه همکاری نکنی به جان مادرم میکشمت منم تازه حموم کردم ادکلن خوشبو هم زدم و آرایش داشتم خوشگل خوشگل کرده بودم تا به عباس نشون بدم چه دست گلی رو از دست داده که متاسفانه نصیب گرگهای بیابون شدمد اون دو تا ممد ها هم بوی عرق بدنشون داشت خفم میکرد و افتاده بودن رو من همه جامو میمالوندن هر کدوم یکی از سینه هامو با زبونشون لیس میزدن البته از رو کرستم من زور میزدم اما بی فایده بود بالاخره یکی از ممد ها صبرش سر اومد و با دستاش خفم میکرد و فشار میداد جوری که چشام داشتن در میومدن از جاش و کم کم مرگ رو قبول میکردم که اون یکی ممد دستاش از گلوم جدا کرد و گفت کسکش چیکار میکنی؟؟!!!گفت گفته بودم مقاومت بکنی میکشمت خلاصه چاره ای نداشتم خلاصه اون یکی ممد اومد سمت گوشم و گفت عزیزم خواهشاً همکاری کن ممد حالش خوب نیست جونت رو به خطر ننداز باشه؟ گفت باشه فقط زود تموم کنین برم از این حرفم خوششون اومد اینجا تو این سایت که داستان های تجاوز رو می‌خوندم

خیلی دلم می سوخت براشون اما حالا این منم که شما دلتون برام میسوزه خلاصه لباس حریر رو که در آوردن ممد مهربونه به اون یکی ممده گفت بیا جفتی هماهنگ بخوریمش که گفت باشه حالا هر دو یکی از گوشهامو لیس میزدن و من میلرزیدم فقط بعد دو تایی گردنم رو خوردن بعد دو تایی با دندوناشون کرستم رو بالا کشیدن هر کدوم یکی از سینه هامو کرده بودن دهنشون و میمکیدن و بعد اومدن رو شکمم که گفتن اینجا جاییه که بچه هامون به دنیا میان که با این جملشون وحشتم چند برابر شد و باز گریه ام گرفت و التماس کردم اما بی فایده بود یه هلو دست سه نفر آدم کثیف بود همش خیال میکردم وقتی عباس شوهرم بود با یه سورپرایز دوتایی تو یه اتاق شیک و پر از گلبرگ پرده بکارتم برداشته بشه اما واویلا که تو این خرابه توسط این سه نفر بر میدارن پرده ام رو دیگه قید همه چی رو زده بودم فقط مونده بودم چه جوری جونم رو سالم ببرم دو تایی شلوارم رو در آوردن دوباره دو تایی از سوراخ‌های شلوارک حریرم رونام رو لیس میزدن بعد دوتایی با دندوناشون شلوارک حریرم رو از پام در آوردن و بعد هم شرتم رو کوس نازنین من برا اولین بار دیده میشد دست‌خورده میشدم برا اولین بار لیس زدن و ممد خشن کیرش رو در آورد یه کیر بزرگ کلفت و پر پشم رو کرد دهنم بالا آوردم حالم بد شد دوباره کرد دهنم چاره ای نداشتم براش به سختی ساک زدم بعد پنج دقیقه ساک زدن تا خواست کیرشو بزار دم کوسم عباس به زور هلش داد اونور و گفت عز****یزم افتتاحیه هزینه داره هر کی پول بیشتر بده اون کوس زنم رو افتتاح میکنه اصلا تو خودش نبود اخم میکرد یهو می‌خندید قیمت گذاری میکردن آخر ممد خشنه واسه پرده من پنج تا تراول پنجاهی داد به عباس گفت بیا مادر جنده حرومت باشه بعد رو کرد به من گفت ارزشش رو داری بعد پاهامو داد بالاو انداخت رو شونه های درشت و سفتش بعد آروم آروم کیرش رو داشت میمالوندن به کوسم عقب جلو میکردن پرده من از اون ارتجاعیا بود که خیلی عقب تر بود که گفت حرومزاده پرده نداری گفتم به خدا اولین باره یه کیر می‌ره تو کوسم که کم کم احساس میکردم داره میخوره به پردم که وقتی بهش گفتم آرومتر یهو با تمام قدرت کیرش رو کرد تو کوسم انگار با چاقو یه عضوی از بدنت رو ببرن خیلی درد داشت یه دادی زدم و صدام تا چند کوچه اینورتر میشد شنید زود زود تلمبه میزد میسوختم و میلرزیدم خون داشت مثه یه شیر آب میومد از کوسم کلی تلمبه زد و یهو یه آب خیلی داغ ریخته شد تو کوسم آره ممد کل آبش رو ریخت و افتاد رو زمین و اون یکی ممد انگار تخصصش کون بود یه کرم تو جیبش بود که با انگشتش از سوراخم میکرد تو و به کیرش میمالوند بعد منو داگی استایل کرد و آروم داشت میکرد تو کونم که درد داشتم ولی سکوت میکردم دختر حرف گوش کنی شده بودم و فقط میخواستم زود ولم بکنن که همونجور که داگی رو زانوهام بودم از کوسم خون میمومد و آب اون یکی ممد داشت می‌ریخت از کوسم بعد که کیرش تا نصفه تو کونم بود خیلی درد داشت رسما از عقب جلو جرم دادن ولی عقب جلو نمی‌کرد گفت بزار جا باز کنه تا اذیت نشه خانمی

آره راست می‌گفت بعد پنج دقیقه دردم کم شده بود آروم آروم عقب جلو میکرد بعدش کیرش رو در آورد و گفت شلوارک حریرت رو بپوش و منم پوشیدم دوباره داگی کرد و ایندفعه با دستش بیضه و کیرش رو به زور از داخل سوراخ شلوارک رد کرد بعد دوباره کیرش رو کرد تو کونم بعد آروم در گوشم می‌گفت خودت عقب جلو بکن و منم عقب جلو کردم براش آه و اوه ممد بیشتر و بیشتر شد علی رغم درد و نگرانی کم کم خودمم لذت میبردم کیرش که به پروستاتم میخورد تحریک میشدم بعد یه آهی کشید و گفت کجا بریزم حرفی نزدم گفت بریزم تو کونت یا رو سینه هات؟ بعد گفت دیر شد میریزم تو کونت خلاصه عباس هم کاری باهام نکرد و منو آورد تو همون پارک ولم کرد با مانتوی پاره پوره که وقتی خونه رسیدم به بابا مامان گفتم جریان رو و بابام شکایت تنظیم کرد و یه وکیل خوب گرفت و این داستان ادامه دارد…

کامنت یادتون نره ها…****

ادامه...

نوشته: رعنا


👍 7
👎 24
65701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

855251
2022-01-25 00:47:04 +0330 +0330

خانم پروستات دارن؟


855282
2022-01-25 01:38:35 +0330 +0330

مثل شیر خون میومد و شما هنوز زنده ای؟ باشه کی گفته دلفین پرواز نمی کنه؟

1 ❤️

855284
2022-01-25 01:45:06 +0330 +0330

پروستات داری؟ جل الخالق؟ نکنیمون . من فقط داشتم رد میشدم
میگی گرم بود و تابستون بود . بعد زیر شلوار ، شلوارک داشتی و زیر اون شورت پوشیده بودی؟ نپختی از گرما؟
والا الان دیگه مرد و زنهای ۸۰ ساله هم زیر شلوارشون یه شلوار دیگه نمیموشن

1 ❤️

855353
2022-01-25 08:08:07 +0330 +0330

وااااااای پروستات. مرزهای کسشر رو تو شهوانی جابه جا کردی. 😂 😂 😂

3 ❤️

855377
2022-01-25 10:51:31 +0330 +0330

پروستات؟😂😂
پس کیر بوزینه ی چینیم تو مهبل پدرت😂

1 ❤️

855381
2022-01-25 11:18:40 +0330 +0330

اینکه گفتی خون چطوری مثل شیر آب می‌آمد خندم گرفت مشخص شد زر زدی عزیزم

1 ❤️

855384
2022-01-25 11:40:12 +0330 +0330

چه کسشعری هستی تو بچه! ده سالت شده اصلا اومدی شهوانی؟

0 ❤️

855387
2022-01-25 11:55:22 +0330 +0330

مگه دختر پروستات داره😁

1 ❤️

855428
2022-01-25 16:17:12 +0330 +0330

لاشی تو پسری یا دختر ک پروستات داری کیرم در جا خوابید😐😐

1 ❤️

855434
2022-01-25 17:35:27 +0330 +0330

داداش کونیمون اخر کار سوتی داد. دسخوش. سلامتی همه پروستاتیا

3 ❤️

855459
2022-01-25 21:37:14 +0330 +0330

پروستاااااتتتتتت 😚 😚

1 ❤️

855460
2022-01-25 21:49:39 +0330 +0330

دوستان ارام باشید اینو هیچ ساقی گردن نمیگره این همون داشس ک کونش‌گزاشتن و عباسم دوستشه و دو کیره ت کونش کردن زورش گرفته

0 ❤️

855465
2022-01-25 22:22:19 +0330 +0330

بسیار بی مفهوم و بی محتوا
ادامه در نگارش این داستان بی مفهوم کاری بس مهمل است

0 ❤️

855549
2022-01-26 02:57:14 +0330 +0330

مگه دخترام پروستات دارن جقی کس مغز

0 ❤️

855592
2022-01-26 09:06:33 +0330 +0330

ریدی جقی 👎 👿

0 ❤️

855600
2022-01-26 11:19:04 +0330 +0330

خورد به پروستات؟؟؟؟ 🤔🤔🤔

0 ❤️

855644
2022-01-26 17:24:52 +0330 +0330

نه منطق داستانی داشت ، نه ویرایش خوبی داشت.اصلا ایده هم خیلی بد بود.چه چه فانتزی مسخره بود به اسم واقعیت منتشر میکنید

1 ❤️

855811
2022-01-27 10:06:45 +0330 +0330

قشنگ بود ادامه بده حتما

0 ❤️

871301
2022-04-29 19:22:33 +0430 +0430

😂اخه خب کون خوشگله یه چیزی بگو بگنجه خانوما مگه پروستات دارن اخه ولی دوست داری اینجوری بکننتاااااااا ای شیطون

0 ❤️