استخر پرماجرا (۵ و پایانی)

1400/07/11

...قسمت قبل

صحبت های من با مهسا درباره نفر سوم توی سکس بعد از ماساژی که از سروش گرفته بود و بازگو کردن تصویر دستمالی اندام سکسی و جذابش موقع ماساژ توسط یه غریبه،‌هر دومون رو توی سکس به اوج میرسوند و اینقدری برای مهسا لذتبخش شده بود که هربار برای سکس، یه سناریوی تازه تدارک ببینه تا من رو سورپرایز کنه … تولد مهسا نزدیک بود و توی فکر بودم که یه شب رویایی رو براش رقم بزنم …
یه ست لباس شب مشکی فوق العاده سکسی به همراه بات پلاگ و نقاب بالماسکه، از یه پیج توی اینستا سفارش داده بودم که ظهر پیک آورد شرکت و تحویلم داد، یه نامه برای مهسا نوشتم:« عزیزم سلام! ساعت ۸ دوست دارم با این لباس و بات پلاگی که توی کون خوشتراش و سکسیت کردی روی تخت با چشم بند مشکی ببینمت، البته این بار با نقاب بالماسکه برای جذابیت بیشتر سکسمون، فدای تو که مثل همیشه جذاب و کردنی هستی ». یه پیک گرفتم و بسته رو فرستادم خونه …
در خونه رو باز کردم، چراغ های خاموش و شمع های روشنی که من رو به سمت اتاق خواب هدایت میکرد به همراه صدای دلنشین موسیقی، فضای رمانتیکی رو ایجاد کرده بود، به مهسا از دور سلام کردم و رفتم تا دوش بگیرم، معطر و سرحال رفتم توی اتاق خواب، پاهای زیبا و‌کشیده مهسا توی جوراب نازکی که تا بالای رونش کشیده شده بود و با بند شورت به شورت لامبادای مشکیش وصل بود، توی کفش پاشنه بلند خودنمایی میکرد، نگین انتهای بات پلاگ از کنار شرتش برق میزد و لباس خواب حریری که نمیتونست حجم سینه های مهسا رو از چشم من پنهان کنه، و مهمتر از همه نقابی که با چشم بند روی چشمهای خوشگل مهسا رو پوشونده بود، همه نوید یک شب رویایی رو میدادن ولی هنوز سورپرایز آخرم مونده بود، به مهسا گفتم عزیزم منتظرم تا کادوی تولدت رو بیارن و بعد از ماساژ دادن بدن بی نظیرت، تقدیمت کنم، مهسا با یه صدای کشدار طوری که خودش رو لوس کنه گفت:« یعنی باز هم باید صبر کنم؟» که صدای آیفون بلند شد، گفتم نه دیگه آوردن و رفتم سمت آیفون و با گفتن طبقه ششم واحد ۶۰۲ ، به سمت واحدمون راهنماییش کردم. در رو که باز کردم با انگشت اشاره روی بینی، به آرومی گفتم بیا تو و باهم رفتیم سمت اتاق خواب. مهسا به شکم روی تخت دراز کشیده بود و انتظارم رو میکشید. آهنگ «هپی برث دی» رو پخش کردم و گفتم ماساژ دادن سکسی ترین زن دنیا رو تا یک دقیقه دیگه شروع میکنم، آهنگ که قطع شد،لباس شب مهسا رو از تنش درآوردم و گوشه اتاق به تماشای ماساژ دادن زنم ایستادم …
———————————————————————————————————————————————
دوماه قبل
مهسا نصف غرامتی که از حاج کامبیز گرفته بود رو به مادر تنهاش داده بود‌ و با بقیه اش برای خودش یه واحد آپارتمان و یه پژو ۲۰۰۸ خریده بود، وقتش رو با باشگاه رفتن و کلاس زبان پر کرده بود و تنها دغدغه اش مهاجرت بود و برخلاف من که اصرار داشتم دیگه وقت بچه دار شدنمون هست، اصلا تمایلی نشون نمیداد و میگفت لطفا جلوی پیشرفت من رو با داشتن فرزند نگیر … یه گروه تلگرامی کلاس زبان داشت و دل مشغولی جدیدش چت کردن با همکلاسی هاش بود، من هم که مشغول کارهای شرکت بودم و خیلی وقتی برای با هم بودن نمیموند. شب که مشغول چک کردن فایلهای پروژه جدیدم توی لپ تاپ بودم، صدای پیام های ارسالی برای مهسا کنجکاوم کرد، مهسا حموم بود، رفتم تا گوشیش رو سایلنت کنم که یه شماره ناشناس روی گوشی افتاد و سریع قطع کرد، شماره رو توی گوشی خودم سیو کردم و با دیدن عکس های یه پسر خوش هیکل و خوش تیپ توی تلگرام خشکم زد،‌ رمز گوشی مهسا رو میدونستم ولی دوبار که وارد کردم، دیدم خانوم رمز گوشی رو عوض کرده، صدای مهسا اومد که ایمان جان، چای میریزی تا بیام با هم بخوریم. سعی کردم عصبانیتم رو مخفی کنم و رفتم سمت آشپزخونه…
مهسا که خوابید با اثر انگشتش گوشی رو باز کردم و تلگرام خط مهسا رو روی آیپدم بالا آوردم و مشغول مطالعه چت های زنم با غزیبه ای به نام مهبد شدم، مهید از همکلاسی های مهسا توی کلاس زبان بود که سه سال از مهسا بزرگتر بود، یه مربی بدنسازی و البته یه ماسور دوره دیده.
یک ماه بود که با هم چت میکردن و به قدری صمیمی شده بودن که مهسا قضیه استخر و سروش رو بهش گفته بود و اینکه دوست داره تا این تجربه ماساژ جلوی شوهرش براش تکرار بشه و مهبد هم با پررویی پیشنهاد داده بود و مهسا هم با جواب سربالا دادن بحث رو عوض کرده بود، اما مهبد دست بردار نبود و صبح بخیر و شب بخیرهای عاشقانه اش رو نثار مهسا میکرد و این اواخر گیف ماساژ سکسی هم برای مهسا فرستاده بود که مهسا با استیکر قلب پاسخش رو داده بود …
———————————————————————————————————————————————
از یک هفته قبل برای ماساژ از مهبد وقت گرفته بودم و بیعانه رو براش واریز کرده بودم …
دستهای مهبد روی بدن مهسا حرکت میکرد و من با موبایلم مشغول دیدن سکسی ترین لحظات عمرم بودم، مهبد بند سوتین مهسا رو باز کرد و سینه های مهسا رو از بغل به آرومی ماساژ میداد. بندهای متصل به شورت مهسا رو از جوراب جدا کرد و کفش ها و جوراب رو از تن مهسا خارج کرد، روغن ماساژ رو روی پاهای مهسا ریخت و پشت ساق مهسا رو ماساژ میداد، دستش به سمت زیر کون برجسته و سکسی مهسا در حرکت بود و با انگشتهای شستش زیر باسن مهسا رو میمالید که نگاهش به برق بات پلاگی که توی کون مهسا بود خیره موند. از کناره های شورت لامبادا، بغل کس مهسا رو خیلی نرم ماساژ میداد طوریکه آه و ناله مهسا بلند شده بود و کسش حسابی خیس شده بود، دستش رو متناوبا روی کون مهسا حرکت میداد و شورت مهسا رو از پاش خارج کرد، روغن ماساژ رو دور سوراخ کون مهسا ریخت و بات پلاگ رو خیلی آروم کشید بیرون و دوباره داخل کرد و با چند بار تکرار این حرکت، مهسا رو به ارگاسم رسوند، مهسا بعد از کشیدن یه آه بلند، گفت ایمان ادامه بده و به پشت خوابید. یه دست مهبد روی سینه مهسا بود و با دست دیگه اش کس مهسا رو میمالید، انگشتش رو داخل کس مهسا کرد و عقب و جلو میکرد و با زبونش بالای کس مهسا رو لیس میزد، مهبد به قدری ماهرانه این کار رو انجام میداد که مهسا با صدای بلند میگفت کیر میخوام و سعی میکرد دستش رو به کیر مهبد برسونه، مهبد به من نگاه کرد که کیرم رو از روی شلوارکم میمالوندم و شلوار و شورتش رو در آورد و کیرش رو به کس مهسا نزدیک کرد و روی شیار کس مهسا به حرکت درآورد. به مهسا گفتم دوست داشتی الان با دوتا کیر حال میکردی که گفت آره من دوتا کیر میخوام، گفتم دوست داری کادوی تولدت همین باشه که گفت آره ایمان، واقعا این بهترین هدیه اس برام، گفتم مهسا یه کیر آوردم فقط بگو دوست داری کیر کی باشه،یه اسم بگو که گفت، کیر مهبد خوبه و همون موقع کیرم رو کردم توی دهن مهسا و مهبد هم کیرش رو کرد توی کس مهسا، نقاب رو از روی صورتش برداشتم و مهسا سعی داشت تا چشم بندش رو باز کنه و ببینه که نذاشتم و مهبد هم که تازه داشت متوجه اتفاقات امشب میشد یه جون گفت و آبش رو پاشید روی شکم مهسا، مهبد با تعجب داشت نگاه میکرد، بهش گفتم بات پلاگ رو از کون مهسا بیرون بکشه و کون مهسا رو با لیس زدن برام آماده کنه، بعد از اینکه مهسا رو از کس گاییدم، مهبد که دوباره راست کرده بود، کیرش رو توی دهن مهسا کرد و من هم رفتم سراغ کون مهسا…
مهسا دیگه بدون چشم بند بود و از شوک در اومده بود و زیر دوتا کیر مشغول گاییده شدن بود، به کمر روی تخت خوابیدم و مهسا اومد روی من، کیر من توی کس مهسا بود و کیر مهبد توی کون مهسا، مهسای سکسی من با یه جیغ بلند ارضا شد و من و مهبد هم آبمون رو توی کس و کون مهسا خالی کردیم … مهسا که سرحال شد، رفت حموم و مهبد هم لباساش رو پوشید و رفت، رفتم توی حموم و بغلش کردم و گفتم:«مهسا جان، تولدت مبارک» …

نوشته: ایمان


👍 17
👎 9
53301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

835502
2021-10-03 00:33:30 +0330 +0330

جقی

0 ❤️

835503
2021-10-03 00:33:34 +0330 +0330

خدا وكيلي كيرم سيخ شد… ١٠٠ تومن مي دم …

1 ❤️

835576
2021-10-03 09:32:54 +0330 +0330

اوففففف
دمت گرم خیلی خوب بود

0 ❤️

835611
2021-10-03 14:00:19 +0330 +0330

خاک بر سرت همین

0 ❤️

835711
2021-10-04 02:03:26 +0330 +0330

الاغ

0 ❤️

835898
2021-10-05 03:46:52 +0330 +0330

مطمعن باش مهاجرت کنی حتما موفق میشی چون نشون دادی کس کش خوبی هستی

0 ❤️

835902
2021-10-05 04:56:44 +0330 +0330

آخرشو خیلی سمبل کاری کردی مالیدی رفت کل داستانو. قشنگ بود ولی این قسمت آخر هم صحنه سازیا افتضاح بود هم زمانبندی و سیر داستان. فقط میخواستی تمومش کنی بره دیگه 😁

0 ❤️

851515
2022-01-04 14:08:58 +0330 +0330

ایمان جان کص خواهر و مادر جندت!

0 ❤️

944401
2023-08-26 20:35:54 +0330 +0330

وای میخام اوووف کصم

0 ❤️