اشکان و دختر همسایه

1393/02/28

سلام اسمم اشکان 25سال سن دارم.موضوع برمیگرده به دوسال پیش.یک سالی میشد که ازخدمت سربازی اومده بودم.روبه روی خونمون یه مستاجرزندگی میکردن دوتاپسر بایه دختر داشتن که اسم دخترشون مریم بودکه حدود28سال سنش بود.تو14سالگی به اجبارپدرش بایه نفرازدواج کرد.شوهرش ازقرص های آرام بخش استفاده میکرد تاوقتی میخورد آروم بود وقتی نمیخوردیه روانی که مریموزیربار کتک میگرفت خلاصه بعد 2سال بادخالت خانواده مریم طلاق گرفتن.ولی به گفته خودمریم همون چند شب نامزدیشون کلکشوکند.مریم باخانواده ما خیلی خوب بود چون من یه خواهرهم سن وسال خودش داشتم انقدر خونمون رفت وآمد میکردکه دیدنش توخونمون برام عادی شده بود هرشب میومدخونمون قلیون وجک وکلی مسخره بازی در میاوردیم ومیرفت.یه روزخونمون هیچ کس نبوددوست دخترمو آوردم که ترتیبشوبدم یک دفعه زنگ آیفون به صدا در اومد.از ترس چنان دست پارچه شدم که حتی پیراهنموبرعکس پوشیدم رفتم دروبازباز کردم دیدم مریم اومده.گفت چته رنگ وروت پریده گفتم هیچی نیست گفت خونتون کیه گفتم هیچ کی.خنده ای کردوگفت پیراهنتودرست بپوش ورفت.من ازترس اینکه یه موقع به خواهرم بگه داشتم سکته میکردم فرداش که ازسرکاراومدم دیدم خونمونه ازترس بهشون سلام نکردم ورقتم لباسموعوض کردم وقتی اومدم به خواهرم گفت این دفعه قلیون نوبت توکه آماده کنی.خواهرم رفت مریم بهم گفت نترس بین خودمون میمونه.اینو که گفت یه خورده آروم شدم ولی ازاون شب به بعداس های سکسی وحرف زدن راجب دوست دخترام وسکس باهاشون شروع شداماچراغ سبزی ازش نمیدیدم ولی شهوت وخارش کسشو احساس میکردم.یه روز جمعه خانوادم رفتن ییلاق قرار بود مریم هم باهاشون بره اما نمیدونم چی رو بهانه کردکه نرفت.ساعت ده اومدخونمون در زدوازخواب بیدارم کرد دیدم مریمه اومد بالا وبهم گفت تا یه دوش بگیری منم یه اوملت توپ میزنم که باهم بخوریم.بعد دوش وصبحانه دیدم که دیگه طاقت نداره اومد جلو.قلبم داشت ازدهنم میزد بیرون انگار اولین بار بود که میخاستم سکس کنم.بالب گرفتن شروع شد.وقتی لختش کردم هیچ وقت فکرشونمیکردم که بدنش انقدرسکسی باشه مونده بودم سرسه راهی که بخوروش ـ بکنمش ـ یافقط نگاش کنم.چنان سینهاشومیخوردم چنان کسشوزبون میزم که انگار آخرین سکسمه ودیگه کس گیرنمیاد.بعدچند دقیقه نوبت مریم شدشروع کردبه ساک زدن چنان باولع میخوردکه آبم اومد وریختم تودهنش اونم نکرد نامردی وهمشوخورد.دوباره شروع کرد به خوردن که کیرم سیخ شه واومد روم وخودش بالا پایین میکرد.ازجلوخابوندمش وشروع کردم به عقب جلوکردن بادستاش چنان پشت بازوهاموفشار میداد که جای ناخونش مونده بودوقتی خواستم ازپشت بکنمش نذاشت منم اصرارنکردم ودوباره ازکس گذاشتمش .وقتی سکسمون تمام شددیدم مریم بایه حس عجیب وباچشمای گریون رفت بارفتنش منم داغون شدم وخراب دیگه باهاش سکس نکردم یعنی دیگه موقعیتش جورنمیشدیااگه جور میشدهیچ کدوم نمیخاستیم.خلاصه هم باحال بود سکس بامریم هم ضدحال واونا ازاونجا کوچ کشیدن ورفتن.الان هم مریم خانم بایه پسره که 4سال ازخودش کوچیک تره ازدواج کرده.حالا من موندموخاطره ای که هیچ وقت فراموش نمیکنم.امیدوارم برای شما دوستان عزیز هم همچنین اتفاق به یادموندنی بیفته

نوشته: اشکان


👍 0
👎 0
17972 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

418623
2014-05-18 13:41:07 +0430 +0430
NA

حسش نی

0 ❤️

418625
2014-05-20 23:16:55 +0430 +0430
lfu_85.jpg
0 ❤️