اصالت یا حقارت (۲)

1396/10/05

…قسمت قبل

اصالت یا حقارت؟؟
تا قبل ازدواجم موجودی ضعیف و بی اراده بودم.با دیدن تصاویر و صحنه ها سریع تو لاک‌شهوت میرفتم.از اهمیت حس تو سکس بیخبر بودم…
حالا نازیلا شده زندگی من.زنی ک هر باری ک باهم میخابیم زیبایی های زیاد و جدیدیو بهم نشون میده.
صبح اولین روز زندگی مشترکمون بود…تا قبل ازدواجمون فقط بوسیده بودمش…
وقتی بچه بودم یکی بهم اجیل میداد اول مغزارو از هم جدا میکردم…نخود و کیشمیشارو اول میخوردمو گردو رو ک از همه بیشتر دوس داشتم نگه میداشتم اخر سر بخورم…هیچ عجله ای برا خوردنشون نداشتم…نازیلا برام یکی از مقدسات زندگیمه…چیزی ک هیچ عجله ای برای هر کاری باهاش ندارم…
وقتی اخر وقت نامزد بازیمون تموم میشد فقط پیشونیشو میبوسیدم…
اون برقی ک تو چشماش میومد واقعا نشون از عشق و علاقه‌ای عمیق بود.

زودتر از نازیلا من بیدار شدم.از جام دوس نداشتم تکون بخورم چون یچیزی بیشتر از فرشته و پری جلو چشام بود صورتامون زیاد باهم فاصله نداشته با یه حبس نفس نظم نفس کشیدنمون بهم ریخت و بازدم هوای نازیلام تو صورتم برخورد میکرد.از شدت ذوق و شوقم صورتمو چسبوندم ب صورتشو از گونه هاش یه بوسه گرفتم.
لباس های جدیدی ک مادر نازیلا برام خریده بودو پوشیدمو بیرون رفتم.با نون داغ کمی مخلفات برا صبونه برگشتم.وارد شدن به یه خونه ک یه زن توش منتظرت باشه قطعا یکی از لذیذترین سکانسای زندگی هر مردیه…
+خانم اگه اینطوری میخای هرروز از خاب بیدار بشی نمیشه هااا
_ب من چه میخاسی زودتر بوسم کنی تا بیدار شم
+اخه اینجوری ک دیگه اصن خاب برات نمیمونه
_اگه همیشه اینجوری منو ببوسی من مشکلی ندارم ک
+ای پدر سوخته حالا دیگه جواب بوس کردن منو نمیدی…
_اوووم از این به بعد بوس بارونت میکنم…
سریع پرید و منو تو اغوشش کشید و محححکم بوسم کرد…
دیگه وقت خوردن گردوهای اجیلم رسیده بود.
صبونرو خوردیمو من رفتم تو اتاق خابمون…ی ملافه ی سفید کشیدم روی تخت.دوتا عطر داشتیم ک یکیشو ب تن خودم زدم و هوای اتاق پر شد از بوی عطر…نشستم جلوی اینه و یکم ب خودم نگاه کردم.اماده شده بودم ک پیوندمونو کامل کاملش کنم…اومدم بیرون و تو راه اشپز خونه یه نگاه ب کاکتوسمون انداختم.
وارد اشپز خونه شدمو از پشت نازیلارو بغل کردم.از خجالت یا استرسش بود ک یکم سعی کرد فاصله بگیره ازم اما دیگه کار از کار گذشته بود و لبام در گوش نازیلا بود.جملات و کلمه ها ب سرعت از دهنم تو گوش و مغز نازی میرفت…
مدام از عشقمون میگفتم نازی شل شده بود.برگشته بود و دستاش دور گردنم حلقه شده بود.رو انگشتای پاش اومده بود و با اینکه یکم خم شده بودم ولی بزور تونسته بود صورتشو بیاره جلوی صورتم.
تنها ویژگی بارز صورتم لبای قلوه ایمه بخصوص لب پایینم.با چرخش سرامون تو جهت مخالف همدیگه لبامونو چسبوندیم به هم.چشمامونو بستیمو چند ثانیه ای لب همدیگرو میک زدیم.دستم دور کمرش بود و دستاش دور گردنم.
لبای همو جوری میخوردیم ک انگار صبونه نخوردیمو و ب شدت ضعف داریم .
دست من دیگه کم کم از روی کمر داشت سر میخورد و پایین میرفت تا جایی ک دیگه با هر دستم یکی از روناشو ماساژ میدادم‌.ازش خواستم ک به اتاق خوابمون بره و منتظر باشه تا برم ماساژش بدم…با یه چشم قربان و یه لب اساسی رفت داخل و من مدام داشتم از وجودش کیف میکردم…
راه رفتنش با پاهای لخت و شلوارکی ک تا زیر زانوش بود خیلی برام جذاب بود بخصوص وقتی ک نگام به کونش افتاد…
رفتم سرویسو یکم از اسپری تاخیریو مالیدم ب زیر کیرم…
بعد از حدود ده دقیقه وارد اتاق خوابمون شدم.
پاهای سفید و بازو های پر به اضافه ی کمر باریک نهایت زیبایی بدن از نظر من بود ک علاوه بر این ها سینه های سربالا و کون تقریبا گرد و بزرگ رو هم داشت…
زیبایی چشمای نازی به رنگ ابی و سفیدی پوست صورتش در کنار رژ لب تقریبا سرخ رنگش بی شک اونو از نظر من از همه مستثنی کرده بودتش…
یه تاپ مشکی جذب ک تصویر میکی موس روش بود با یه دامن تا بالای زانوش اونده بود رو پوشیده بود…از دیدنش شوکه بودم و متحیر.
با چند جمله ک دست و پا شکسته بود موفق شدم یکم از زیباییاش تعریف کنم.

روی صندلی جلوی اینه بود و من از پشت داشتم میدیدمش…
_خوشگل شدم عزیزم؟
+تو زیباترین زنی هستی ک تا بحال دیدم
_وووی اینجوری تعریف میکنی اب میشم ک…
بازم از پشت رفتم و چسبیدم بهش .دستامو گذاشتم روی سینشو و شرو کردم ب مالیدنشون طاقت نشستن نداشت و سرپا شد.لاله ی گوشش زیر دندونام بود و سینه هاش زیر دستای زمخت و ورزیده شدم.
از شدت لذتی ک بهش دست داده بود خم شده بود و خودشو محکم چسبونده بود بهم…
انداختمش روی تختو تابشو از تنش دراوردم و سوتینشو باز کردم…
سایز سینه هاش ۷۵ میشه ولی خب نوک صورتی رنگ و تقریبا برجستش خیلی قشنگتره بخصوص ب رنگ سفیدی ک داره و من از خوردنشون بعد از دقایقی سیر شدم و از همه جای شکمش از بوسه و لیس به اقناع رسیدم…
تیشرتی ک تنم بود و دراوردم و به شیکمی ک عضلاتش ب سختی خودنمایی میکرد چشم دوخت مجددا همدیگرو بغل کردیمو چشمامون فقط رو لبای همدیگه بود دستمو از پشت کرده بودم لای پاش…دامنش تو کمرش جم شده بود و مرز بین انگشتام با کسش فقط یه شرت بود…
بعد از خوردن لباش پرتش کردم رو تخت سرمو بردم لای پاهاش و نفسای عمیقی کشیدم و احساس کردم ک شهوتم چندین برابر شدع و شرتشو از پاش دراوردم…
سفید بود بدون مو کمی تپل بود و حسابی خیس شده بود با همون شرت خیسی کسشو پاک کردمو شرو کردم ب خوردن.با اولین تماس زبونم ب کسش صداش درومد و پاهاشو جمع کرد با دستام پاشو باز کردم و شرو کردم ب لیسیدن .تو ازدواج قبلش ۴بار سکس داشت و اینو بعدا خودم بخاطر کنجکاویم ازش پرسیدم.هیچ عیبی نداشت کسش و ذره ای گشاد نبود و فقط پرده نداشت.زبون میزدمو انگشتمو فرو میکردم توش .از شدت شهوت چنگ ب موهای من میزدو سرم لای فشار پاش بود ک بعد از چن دقیقه با اه و ناله های بلندتری ارضا شد…
شلوارمو‌ در اوردمو کنارش نشستم اول از روی شرت دست کشید روی کیرمو باهاش ور رفت

من دیگه کامل دراز کشیده بودمو نازی بغلم نشسته بود و کونش ب سمت من بود ک یهو سر کیرم داغ داغ شد و رفت تو دهن نازی…خیلی اروم و بدون سرعت داشت برام ساک میزد و من موهای نازیو گرفته بودم دستم‌…چون صورتشو نمیدیدم بلند شدم و پوزیشنو عوض کردم و ازش خوستم رو زمین زانو بزنه جلوم و کیرمو چنباری مالیدم ب صورتشو گذاشتم رو لباشو اون شرو کرد ب خوردنش.موهاشو دم اسبی بسته بود و من عاشق این کار بودم و موهاش تو مشتم بود.و گاهی سرشو بدون حرکت نگه میداشتمو خودم عقب جلو میکردم ولی مثه اینکه مزه ی دهنش عوض شده بود بخاطر اسپری و زیاد ادامش ندادیم… دوباره نشوندمش رو تختو یکم
کسشو با زبونم خوردم و کیرمو اروم مالیدم رو کسش و ضربه زدم تا اینکه ناله هاش یکم بیشتر شد و کیرمو گذاشتم دم سوراخ کسشو اروم اروم فشار دادم تا یکم رفت داخلو و شرو کردم ب عقب جلو کردن کشیدمش لب تختو سینه هاشو گرفتم تو مشتمو همزمان هم تلمبه میزدمو هم با سینه هاش بازی میکردم…نزدیک بود ارضا بشم…
صدای جیغ و داد نازی برام حس قشنگی ایجاد میکرد و ازش خوستم برگرده و حالت سگی بشینه چون خیلی دوس داشتم ابمو رو کمرش بریزم…تو این حالتم چن دقیقه ای از هم دیگه حال بردیم و چنبارم چکای ارومی ب لمبرای کونش میزدم تا اینکه درست چن ثانیه بعد از ارضا شدن مجدد نازی من احساس کردم کل وجودم داره از کمرم ب سمت کیرم راه میافته د با ی نعره افتادم روشو کیرم رفت لای کون نازیو ابم با فشار ریخت رو کمرش و شیکم خودم و سرم بی اختیار روی گردنش بود و فقط داشتم گوشش و گردنشو میخوردم و لیس میزدم…
یکم تو این حالت بودیم و بعدش پا شدیم رفتیم دوش گرفتیم و با همدیگه راه افتادیم رفتیم خونه مادرم ب صرف نهار …
الان به موضوع اصالت رسیدم
من ۲۶سالمه و خانومن۲۴سال
ما خیلی خوشبختیم و برا همتون این ارزورو دارم
اگر قسمت اروتیک بد نوشته شد معذرت میخام چون داستان من واقعی بود و چون نویسنده نیستم نتونستم ادبی شکل بدم بهش.
امیدوار.

نوشته: امیدوار


👍 4
👎 1
4639 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

667067
2017-12-27 08:12:33 +0330 +0330
NA

به به به به :)
خوب نوشته بودی حال کردم

0 ❤️

667073
2017-12-27 08:42:46 +0330 +0330

خوشبخت باشین
عشق نیاز هر پسر و دختریه
اگه وفاداری باشه

1 ❤️