افرودیت زن عمو

1396/05/11

باسلام
من کاری ب خزعبلاتی ک خیلیا مینویسن ندارم.این قضیه خاطره شخصی خودمه.وتاجایی ک میتونم مختصر میگم چون حوصله نوشتن طولانی ندارم
اسم من فرزاده ساکن جنوبم.این قضیه مربوط میشه به 17 سالگیم.الان 27سالمه.از خودم بگم من بدن سفید و کم مویی دارم با قیافه ای حدودا دخترونه.زن عموم همسن مادرمه و بخاطر کار عموم اون موقع ساکن تهران بودن.زن عمو زهرام بدن سفید و گوشتی داره.هرچند از کم خونی رنج میبره اما به شدت گوشتیه و چاق نیست.ساق پا ران بازو ساعد سفید و ورم کرده.زن عمو سه بچه داره دو دختر و یه پسر.اولین مواجهه من برمیگرده ب بچگیم ک یک بار از بازی خسته بودم و تو پذیرایی دراز کشیده بودم زن عمو ک تو اشپزخونه بود پیش مادرم برا کاری بیرون اومد و من چون با فاصله کمی از در خوابیده بودم و نگاه سقف میکردم.از بالای سرم رد شد وقتی قدم های راه رفتنش بین سرم افتاد از زیر دامنش بیخ ران ها و جلوی باد کردشو دیدم ک شرت پاش نبود.ران های سفید تر از برف پاهای باد کرده و کس ورم کرده و باد کردش.ک تو اون سن برام عین ی بدن غول میموند.از اون روز ببعد نگاهم بهش ی نگاه شهوت امیزی شد.و از نگاه پاک فاصله گرفت.دیگه وقتی بام میحرفید دست و پامو گم میکردم.روز به روز بدنش زنونه تر میشد و من بزرگتر.

تا این که 15 ساله بودم ک برا مسافرت رفتم تهران خونه عموم.عمو بعد از چند روز برگشت اهواز و بچه هاشو باخودش برد. زن عمو موند و من که منم قرار بود فرداش برم خونه ی عمم که طرفای زعفرانیس. ماهواره خونه عمو کانال هاش باز بودن سوپر کانالی که زن هایی میومدن باتلفن ب خودشون ور میرفتن و…شب شد من میزدم این کانال ها و میخندیدم زن عمو میومد با ناراحتی عوضش میکرد…وقتی پشت میز چرخ خیاطی رفت ک روبرو تلویزیون بود و عطش من شدید بود بش گفتم زن ها چطور بچه دار میشن؟گفت شربت مرد باید تو بدن زن بریزه.گفتم عمو ریخته؟خندید گف سه بار. با پررویی گفتم.میشه ببینم جلوتو.باناراحتی نگام کرد گف خجالت بکش تو جای میثمی برای من.گفتمش خب منم جلومو نشونت میدم.با قاطعیت گف نه.گفتم نمیخواد من خودم دوس دخترمو اوردم خونه.خندید گف چی بهش دادی.گفتم هیچ.دستمو جلو اوردم گفتم بذار ی کم دس بزنم.بالباس مچاله شده زد رو دستم و گف برو اون ور تا فردا بفرستمت خونه عمت.و رفت.بااین ک ضد حال بود اما یادمه ککمم نگزید و خندیدم.یه پرانتز باز کنم ک یادم رف بگم زن عموم واااااقعا پستون های بزرگی داره یعنی هیچ کس تو فامیل هیکل و سینش ب اندازش نیست.برگردیم.اون رفت حموم من هم کانال لختی زدم و خود ارضایی کردم و گوشه ای خوابیدم.بعد از چند دقیقه باحالت خش خشی از خواب بیدار شدم.چشم ک وا کردم.دیدم زن عمو با ی شلوار کشی سیاه تنگ پشت بمن ایستاده و دستشو سمت یکی از لپ ها کونش برده و از زیر شلوار داش میخاروند.سرش زیر بود و حالتی مث فک کردن داشت.فردا صب داداشش اومد و منو برد خونه عمه.گذشت گذشت.تا خونشون اومد اهواز.یادمه کاری داشتم ب میثم نبود.زن عمو داش ظرف میشست.گفتمش پ میثم گف بیرونه.با کمال گستاخی ک نمیدونم این رو رو از کجا اوردم ک هنو برام عجیبه دستمو زدم ب سینش فشار دادم گفتم چ بزرگه.با شونش دسمو رد کرد گف برو دیگه.ولی خندید.باز ماه ها گذشت شهوتم نسبت بهش تبدیل ب علاقه شده بود.اسمشو با خودکار رو بدنم مینوشتم و بش فک میکردم.وقتی پدرش فوت شد منم باهاش اشک ریختم.البته یواشکی تو اتاقم.تااین ک یک بار برا گرفتن ی قابلمه رفتم خونشون.میثم خدمت بود.و دو دخترش معلوم نی کجا.عموم هم پا مغازه و تا خونه فاصلش زیاد بود…در زدم زود جواب اومد و زود در باز شد.از زیر در اب میومد و کف.یه موکت بزرگ تو حیاط پهن بود و زن عمو با ی شرت ن چندان قشنگ مشغول شستن.شوکه شده بودم.ک برا اولین بار این شکل میبینمش.ی برس و تاید دستش داشت میشست.موهاش دم اسبی رنگ کرده طلایی و خیس عرق.گفتمش کمک نمیخوای.گف چرا.بیا کمک زود ردش کنیم بره.مات مونده بودم ک برگشت گف.دربیار بیا دیگه.من هم لخت شدم با یه شرت شقایق تخمی رفتم و بادستم شستم.دیدم گف شرتت مث منه و با هم خندیدیم.توشستن پشتش ب دستم خورد و کیرم سیخ شد بد طور.تو شستن ی لحظه نگاهی ب کیرم انداخت و نیش خند زد.بعد برگشت و کم کم از طرف باسن بمن نزدیک شد.بالای کونشو زد ب شکمم منم عین ادمی بودم ک حالت عادی نداره نوک کیرمو زدم ب پشت ران پاش.ی نفس اروم کشید و ایستاد.انگار تحمل این موش گربه بازی رو دیگ نداره و خسته بشه چون منم خسته بودم.گف میخوای چی کنی؟گفتم چی کنم؟اصلا نمیفهمیدم چی جواب میدم.گف میخوای شرتتو دربیاری خیس نشه.در اوردم.دیدم تلفن بیسیمی رو اورد.زنگ زد ب عموم جفت کردم.گف کی میای برا کلیدا بالا.و…قط کرد.ی تیکه شلنگ گذاشت لای دوسوراخ در.گف بیا.رفتیم اون قسمت از موکت ک زیر شاب بود.نشست زانو زد منم همینطور.وقتی اومد عقب من خودمو اروم گذاشتم رو بدن نرم تر از پنبش.ولی داشت مدام با دستاش میشست موکتو.واقعا بدن نرمی بود.من از استرس کیرم نیمه سیخ بود. و بوی عطری ک از گوشه گردنش میومد.بدنمو جدا کرد شرتشو از طرف ران پاش گرفت و تا دو سوراخش کشید.اومدم جلو.وااای انگاردو لپ کون وسط دو لپ کون بود.اینقد کسش ورم کرده و پف کرده.و لای سفیدش.قلبمداش میموند.سر کیرمو ب جلوش زدم ی هو رف جلو گف نههههه جلوم نذاری.پشت.انگشتشو تفی کرد زد ب سوراخ سگی تر شد زور زد سوراخ پشتش باز شد و ی صدای فسه اومد.ک انگار هوا گیریش کرد.با صدا لرزون گف بیا من امادم پشتمم امادس.کمرشو بوسیدم قوس کرد.انگار منتظر بود اتفاق بیفته.حرف سکسی هم از تشنگی میزد.گف سرشو ب لبه هاش بزن تا بهم رسیدن صدا کرد اوووووومممم.من دوس دختر داشتم اما هیچ سوراخی اینقد داخ نبوده برا سر کیرم.من ک خشکم زده بود.گف د فشار بده خوووو دست راستشو ب کونم زد و چسبوند ب خودش.کیرم ی هو رف تو سوراخ داخش.گف ایییی خدا.کونمو با دستش جدا کرد و از بار قبل محکمتر کوبید.خم شدم گردنشو بوسیدم ادیدم اروم گف نه بوسیدن نه.داشتم ارضا میشدم.گف کیرت درازه اما کلفت نیس.دوباره جدا کرد و کوبید.گف بزن وقت نیس.من ک اروم عقب اومدم و ی کم جلو.چون داش ابم میومد.گف نه احمق بکوب.ی کم حیوون باشی بد نیس باعصبانیت گه.مگ نه تهران میگفتی دست بزنی حالا داری میکنی بیا.دستشو برد سمت کونم.همزمان با کوبیدن گف سوراخ نذار برام.ااااااه…یه حال عجیب سر تا پامو گرف.خوابیدم دستمو حلقه کردم دور شکمش.با تمام قدرت چند ضربه زدم.ی ناله کرد گف اییی اییی ارررره اینجور بزن…اروم شدم کیرم توسوراخ تکون میخورد.ی مکثی کرد گف داری میریزیش؟؟؟یه هو بلند شد و منو پرت کرد اون ور.من ک ابم داشت رو شکمم میریخت رو موکت دراز کشیده بودم.باور کردنی نیس بااین ک از بدنش جدا شده بودم اما همینطور لذت ارضاشدنرو داشتم و طولانی بود.ک ی لگدی خورد ب پهلوم گف زود باش زود باش پاشو لباس بپوش.و زود رف داخل قابلمه رو اورد.داشتم میپوشیدم دیدم گف تقصیر منه ک سوراخامو کردم طرف ی بچه ک دره کونش گوه خشک شده.رو کرد طرفم.بیس سال دیگ جا
داری تا بتونی حرارت ی زن رو تحمل کنی.داشتم میرفتم گف اگ ب نسرین مامانت گفتی میگمش اینجا مزاحمم شدی.مدتی بعد دوباره تنها شدیم و نمیدونم چی گفتم یکی خوابوند تو گوشم.دیگ درسی شد ک دیگ طرفش نرم
الان عضو سپاه هستم و برا خودم ریش و پشمی دارم.الان ک نیشخندایی بهم میزنه تو صورتش چروک میبینم.افسوس ک وقتی اون رسیده بود من کال حالا ک من رسیدم اون…

نوشته: دترونیوس


👍 5
👎 9
51202 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

643245
2017-08-03 03:24:27 +0430 +0430

تو مایه های گذارش هادی عامل و نخجیر محسن نامجو از یه کسمغز 13 ساله

0 ❤️

643247
2017-08-03 03:29:51 +0430 +0430
NA

کس کش تو شروع داستان 17 ساله ای بعد میشی 15 ساله . 15 سالگی کونت گذاشتن فقط

1 ❤️

643290
2017-08-03 08:14:23 +0430 +0430

سلام خدمت دوستان که اومدن و فحش دادن برا سنش که ۱۷ یا ۱۵؟؟
دوستان اگه توجه میکردید نویسنده نوشته بود تو سن ۱۷ سالگی رخ داد. بعد که داستان شروع از بچگی شروع شد پس یعنی کمتر از ۱۵ سالگیش بوده و بعد که داشتن میرفتن تهران خونشون تازه شده بوده ۱۵ سالگی. پس خواهش زیر داستان هرکسی میخایید فحش بدید با دلیل بدید

0 ❤️

643310
2017-08-03 10:12:12 +0430 +0430

کوچولو اگه عضو سپاه بشی همه جا تو معاینه میکنن بعدشم مگه خونه خره تو شهوانی باشی و سیستمتم تحت نظر سپاه باشه پس کس نگو کونی جقی

0 ❤️

643330
2017-08-03 13:41:03 +0430 +0430
NA

عوضی وقت مارو گرفتی با اون زن عموی کونیت

0 ❤️

643343
2017-08-03 17:53:32 +0430 +0430

چه نوشته ای گستاخ، ما که نتوانستیم حرفهایت را درک نماییم

0 ❤️

860370
2022-02-21 20:38:37 +0330 +0330

کس کش تو شروع داستان 17 ساله ای بعد میشی 15 ساله . 15 سالگی کونت گذاشتن فقط 👍 👍 👍 👍 👍 👍 👍 👍 👍 👍 👍 👍

0 ❤️