افسوس که دیر فهمیدم

1398/02/11

این داستان نیست و واقعیت زندگی منه. واقعیتی که هنوز با گذشت بیست سال با به یاد آوردنش میتونم دلیل تمایلات انحرافی خودم را پیدا کنم و گرچه خیلی سعی کردم تا زندگیم را درست کنم اما نتونستم.
دوازده سال داشتم و همیشه نگاه پسرها و دخترهای محل رو من بود. خودم نمی فهمیدم اما تو مدرسه توجه بیش از حد بعضی از معلم ها و بچه های کلاس بالاتر نگرانم میکرد.
بچه خوشگلی بودم که هرزمان اراده میکردم تو هر بازی و کار درسی همه دنبالم بودند تا باهاشون هم گروه باشم. امید تنها دوست صمیمی من بود که گرچه همکلاس بودیم اما به خاطر دوسال مردودی از من بزرگتر بود و من را کم کم با خیلی چیزها آشنا کرد.
اگر کمک امید نبود و حواسش بهم نبود تو مدرسه خیلی از بچه ها به کام من میرسیدن و ترتیبم را میدادند. هیچوقت هم بهم پیشنهادی نداد و مثل یک برادر بزرگتر هوامو داشت. مدام میگفت شلوار تنگ نپوشم و حتی یکبار خواست تا موهامو از ته بتراشم چون موهای چتری من بچه ها را حسابی تحریک میکرد.
خودم هم میدونستم و از طرفی خوشم میومد مورد توجه باشم. اون سال تحصیلی تمام شد و بعد امتحانات آخر سال تو وجودم احساس خوبی پدیدار شده بود. هر فرصتی پیدا میکردم گوشه ای دنج برای خودم رفته و با تماشای عکسهای سکسی که امید بهم داده بود خودم را ارضا میکردم. تازه به این حس رسیده بودم و هر بار که آبم میومد کمبود چیزی را حس میکردم. دلم میخواست کسی باشه تا این حس را باهاش تقسیم کنم.
مدرسه ها تعطیل بود و من که تک پسر بودم اکثر اوقات تو خونه تنها بودم و کارم شده بود جق زدن. تا روزی که پدر و مادرم برای سفری که پدرم میخواست بره و ده روزی طول میکشید من را به دایی و زن داییم سپرده و عازم شدن.
دو روز اول تو خونه داییم که سی سال داشت خیلی خوش گذشت و گرچه بچه نداشتند اما هر روز عصر باهاشون میرفتم بیرون و تا آخر شب خوش میگذروندیم. زن داییم که یک دختر 23 ساله و شوخ بود منو خیلی دوست داشت و من هم که تازه بالغ شده بودم مدام حواسم به تن و بدن او بود و از اینکه پیشش هستم کیف میکردم و از طرفی سوژه جق زدنهای من بود .
یادمه روز دوم که خونشون بودم تو حمام یکی از شورتهاش روی رادیاتور حمام بود و وقتی برداشتم و بو کردمش حس وحشتناک شهوت بهم غلبه کرد و تا چند دقیقه فقط میلیسیدمش. ازحمام که بیرون اومدم تو آشپزخانه بود و داشت ظرف میشست. دیدن بدنش من را مست کرده بود و دلم میخواست به اون اندام دست بزنم.
اون شب وقتی که خوابیدیم آروم و بی صدا رفتم پشت در اتاقشون. از سوراخ کلید نگاه کردم و فقط چهار تا پا میدیدم که تو هم میپیچند و صدای ناله های غزاله من را مست کرده بود. چنان غرق تصور بودم که سرم به دستگیره خورد و در کمی باز شد. سریع رفتم تو اتاق و تو رختخوابم دراز کشیدم.
چند ثانیه بعد داییم اومد بالا سرم و تو تاریکی گفت: اشکان جان بیداری؟ لال شده بودم و حرفی نزدم. ملافه را کشید روم و آروم اتاق را ترک کرد. نفهمیدم از ترس بود یا شق درد که خوابم برد.
فرداش که بیدار شدم شورتم خیس بود و فهمیدم تو خواب آبم اومده . خواستم برم دوش بگیرم که غزاله بهم گفت: اشکان جان ، امشب مهمون داریم و قبلش باید بریم خونه شما تا از مشروبهای بابا بیاریم.
دایی و غزاله هفته ای دو سه بار مشروب میخوردن و میدونستم یک چنین چیزی وقتی مست باشه بهترین فرصت برای دید زدنه!
بعد از ناهار رفتیم خونه ما و مشروب ها را برداشت و برگشتیم. از قرار معلوم دوست داییم که تو بازار همسایه اش بود میومد خونه داییم. تا عصر سرم به بازی کامپیوتر گرم بود و دم غروب دایی نادر با دوستش اومدن.
تو جمعشون احساس خوبی نداشتم چون همش از کار و سیاست حرف میزدن و حسابی کلافه شده بودم. بساط مشروب که پهن شد فرهاد دوست دایی نادر نگاهی به من کرد و با لبخندی تعارف کرد. دایی که میخندید گفت : زوده براش الان اذیتش میکنه.
من هم با خنده ای به فرهاد نگاه کردم و همان حسی سراغم اومد که وقتی معلم امور تربیتی بهم نگاه میکرد. شلوار گرمکن چسبی پام بود و تی شرت آستین حلقه ای که حس کردم فرهاد نگاه هاش داره روم سنگین تر میشه.
بعد شام دیگه هر سه مست بودن و دایی نادر مدام غزاله را بغل میکرد و به حشری شدن من و فرهاد کمک میکرد. ساعت از یازده گذشته بود که حس کردم فرهاد به هر بهانه ای میخواد شب بمونه و داییم هم مدام اصرار میکرد چون زیاد خوردی پشت فرمون نشین و شب اینجا بمون.
غزاله حسابی مست بود و تو اتاقی که من میخوابیدم جای فرهاد را انداخت و شب بخیر گفت و رفتند تو اتاقشون. من و فرهاد هنوز تو سالن بودیم و کانالهای ماهواره را میزد تا یک فیلم ببینه. روی کاناپه کنار من نشسته بود و شلوارک دایی نادر را پاش کرده بود. صدای عشقبازی غزاله و نادر کاملاً به گوشمون میرسید و هر از گاهی رو به من میکرد و میگفت: داییت خیلی آتیشش تنده !
کم کم بهم چسبیده بود و نشونی از مستی تو سرش نبود. دستش را کم کم به پشتم برده و کمرم را ماساژ میداد و از مدرسه و دوستام میپرسید. بعد چند دقیقه بغلم کرد و سرم را گذاشت روی شونه هاش و با دستش از روی گرمکن کونم را شروع به مالیدن کرد.
نمیدونستم چکار کنم و بار اولی بود که کسی با اون سن و سال باهام ور میرفت. تو مدرسه زیاد انگشت شده بودم اما این کار که فرهاد میکرد حس مخالفت کردن را از من گرفته بود. صدای دایی و غزاله بیشتر تحریکم میکرد و وقتی دستم را گرفت و خواست روی پاهاش بشینم مثل آدمهای مسخ شدم اطاعت کردم.
دستهاش را دور شکمم حلقه کرده و من را کاملاً روی کیرش نشونده بود . از روی شلوار سفتی کیرش را حس میکردم و وقتی دستش را تو شلوارم برد و کیرم را گرفت گرمای دستش که به کیر و خایه هام میخورد مستم کرده بود. در گوشم گفت: شیطون تو هم راست کردی؟ همان لبخند من کافی بود به کارش ادامه بده و گردنم را که لیسید بدنم مور مور شد و چشمانم را بستم.

شلوارم را تا زانوهام پایین کشید و کیرش را لای پاهام گذاشت. هم خیلی داغ بود و سفت و هم خیلی بزرگ. با قطع شدن صدای غزاله و دایی بلافاصله من را سر جایم نشاند و خودمون را مرتب کردیم.
چند دقیقه بعد دایی نادر که اومد بیرون پرسید : فرهاد جان چیزی کم و کسر نداری؟ فرهاد خیلی خونسرد گفت: نه ممنون. داشتم از اشکان میپرسیدم تابستون اگه دوست داره بیاد کارگاه تا کار طلاسازی را از الان یاد بگیره. دایی تصدیق کرد و گفت: آره دایی جون . کار قشنگیه و یاد بگیری خیلی خوبه.
من که از شهوت داشتم میترکیدم به گفتن باشه اکتفا کردم و رفتم تو اتاق خواب. ده دقیقه نگذشته بود که فرهاد اومد تو و چراغهای سالن خاموش شد. روی تخت نشسته بودم و انگار منتظر بودم تا فرهاد کارش را شروع کنه. کنارم نشست و به آرومی بغلم کرد. لبهایم را که بوسید خوشم اومد و آروم روی تخت خوابیدیم.
به خودم که اومدم لخت مادرزاد شده بودم و فرهاد هم لخت شده و من را روی تخت خوابونده بود. جوری که نیم تنه ام روی تخت بود و پاهام روی زمین. سرش را برده بود لای کونم و با زبونش سوراخم را لیس میزد. با دستش کیرم را گرفته و برام میمالید. چشمهامو بسته بودم و هیچی نمیگفتم.
نفهمیدم چقدر طول کشید ولی از بس کفلهای کونم و سوراخم را لیسیده بود بی حس شده بودم. انگشتش را که فرو کرد سوختم و کمی رفتم جلو اما با بوسه هاش آروم شدم و خودم را بهش سپردم. انگشت دوم را که فرو کرد درد بدی داشتم اما در گوشم که گفت: چقدر سوراخت تمیزه و خوردنی باز آروم شدم.
شاید نیم ساعتی گذشته بود و همچنان با انگشت منو گشاد میکرد. پشت سرم که قرار گرفت گرمای کیرش را روی سوراخم حس کردم و خیلی آروم سرش را فرو کرد. خیلی سعی کرد اما هم من میترسیدم که کسی سر برسه و هم او. در نهایت با مالیدن کیرش به لای کونم آبش اومد و آروم شدیم.
فردای اون روز به بهانه بردن من به کارگاه برد خونه خودش و تو حموم کار خودش را کرد. حس بودن یک چیز کلفت تو کونم حس خوبی برام بود. طی چهار سال بعد این کار ما هر هفته تکرار شد و گرچه دیگه فهمیده بودم چکار میکنم اما چنان خوب میکرد که برام عادت شده بود. سال دوم که باهاش بودم ازدواج کرد و باز هم حاضر به جدا شدن ازش نبودم.
امروز که بیست سال از اون روز میگذره خودم اعتیاد به کردن پسرهای دوازده تا پونزده ساله پیدا کردم و میدونم کار قشنگی نیست اما باور کنید هیچکدوم را به زور نمیکنم و واقعاً دست خودم نیست. دیدن یک پسر برام چنان لذت بخشه که با هیچ دختری تحریک نمیشم. آخرین باری که کون دادم تو شونزده سالگیم بود ولی از اون به بعد فقط کردم و هنوز هم دارم میکنم.
پیش دکتر روانشناس هم رفتم و خیلی صحبت کردیم اما به محض اومدن بیرون از مطبش تا یک پسر بچه میبینم همه چی یادم میره. خودم هم خجالت میکشم ولی انگار مسخ شدم و نمیدونم چکار کنم.
افسوس که دیر فهمیدم کارم اشتباهه اما نمیتونم جلوش را بگیرم.
اگر میون شما دوستان مبتونه بهم کمک کنه تا این درد را کنار بذارم ممنونش میشم.

نوشته: اشکان 33


👍 1
👎 13
27265 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

764981
2019-05-01 21:20:27 +0430 +0430

چون یکی تو بچگی گرفته کرده ات الان خودت عقده پیدا کردی که پسرای سن پایین رو بکنی؟! گناه اون پسر های بیگناه چیه؟ ادم خیلی عقده ای هستی

5 ❤️

764997
2019-05-01 21:55:57 +0430 +0430

[اگر میون شما دوستان مبتونه بهم کمک کنه تا این درد را کنار بذارم ممنونش میشم.]

راه حل دردت پیش منه 》》》خیلی سادس ملتو نکن . تماااام

4 ❤️

765043
2019-05-02 05:38:11 +0430 +0430

ببین آقای پدوفیل اولا که اگه میخای بدی یا بکنی کاندوم بزار دوم اینکه دیگه توی شهوانی داستان ننویس چون حالمون رو به هم زدی با این داستانت…

2 ❤️

765045
2019-05-02 05:47:24 +0430 +0430

پشمام تو دیگ کی هستی دسته همه حشریارو از پشت بستی شورت لیسیدی

1 ❤️

765123
2019-05-02 12:45:21 +0430 +0430

اون طور که تو تعریف کردی منم دلم خواست. حالا چرا کتابی پس بزار این طور بگم :
تو میخواهی خود کرده شده ات در دوران نوجوانی ات را با گایش نوجوان های حشری امروز بیابی ولی افسوس بسی خیالات واهی بافته ای مراقب باش ما تحت خودت مورد عنایت قرار نگیرد چون روزگار هم آلتش را بر ما فرو کرده از آدمیزاد دیگر چه توقع

1 ❤️

765153
2019-05-02 17:21:16 +0430 +0430

ی دقیقه نکن بذار من کامنت بذارم

1 ❤️

765322
2019-05-03 19:41:59 +0430 +0430

حالا یکم سن بره بالاتر میمیری!مرگ بر علایق غیر انسانیت پدوفیل

0 ❤️