سلام دوستان این داستان که میخوام بگم کاملا واقعی سال ۹۰ بود که من توی یکی از محله های پایین شهر یه خونه مجردی گرفته بودم خونه سه طبقه ای که من یک واحد تقریبا شصت متری طبقه سوم گرفته بودم و صاحب خونه علی هم که تقریبا دو سه سالی از من بزرگ تر بود تو همین طبقه بود . اون موقع من عادت داشتم که از سر کار که میومدم برای رفع خسته گی یه کم شیره دود میکردم و ریلکس میکردم و تقریبا بوی شیره توی طبقه پخش میشد تا اینکه یه شب علی اقا اومد در خونه و گفت که امیر جون دندون درد کردم میشه یه اسپری چیزی بدی تا دردم تا فردا ساکت بشه شک کردم فهمیده من شیره دارم گفتم اره عزیز بیا بین تو تا ردیفت کنم اومد منم براش بساط پهن کردم و زد و حالش ردیف شد رفت بعد از چند دقیقه با چای نبات اومد و از اون روز به بعد هر روز خونه ما بود و خانمش که یه زن ۳۴ساله بود به اسم مژگان یه زن با قیافه معمولی بود ولی اندام و باسن بیستی داشت هم کم کم برا اوردن غذا و چایی و اینا پاش باز شده بود تو خونه تا جایی که اونم میومد و پیش ما میشست و صحبت میکردیم .بعد از گذشت دو سه ماه واقعا دیگه شده بودیم مثل یه خانواده ومن هم بهشون عادت کرده بودم ولی هیچ فکر یا ذهنیت بدی نصبت به مژگان نداشتم تای اینکه کم کم احساس کردم که پوشش مژگان روز به روز راحت تر میشه و علی هم مشکی با این قضیه نداره و من که احساس معذبی میکردم هی میگفت راحت باش تا جایی که دیگه مژگان با یه تاپ و شلوارک میومد و میرفت بعد از دو سه ما حدود دو هفته رفتم شهرستان و علی مدام احوال میپرسید وقتی که برگشتم شب اومد و بساط پهن شد و جمع شد ساعت یک شب بود و اونا هنوز نرفته بودن منم که باید صبح میرفتم سر کار علی اقا گفت که امیر جون تو اگه خوابت میاد برو بخواب منم معذرت خواهی کردم و رفتم خوابیدم ساعت سه شب دیدم صدایی از تو حال میاد اولش ترسیدم بعدش که دقت کردم دیدم صدای اه و ناله مژگان خانم با علی بود منم سر تا پا گوش شدم و از صدای سکس کردن اونا لذت بردم و یه جق زدم خودمم راحت کردم اونا خوابیدن منم خوابیدم صبح که بلند شدم برم سر کار دیدم تو حال خوابیدن و مژگان معلوم تقریبا لخته ولی نیمی از تنش زیر پتو بود و کم کم این شد کار هرشب اونا من دلیل این کارشونو نمیدونستم اخه چرا میان اینجا این کارو میکنن
نوشته: مرتضی
اخه اسکل صاحب ملک مگه دیوونه است بره طبقه سوم بشینه همکفو بر میداره برای خودش که بهترین جای ساختمونه اسکله مگه بره زیر پشت بوم که خونش تابستون گرمتر باشه زمستون سردتر همشم صدای راه رفتن همسایه ها رو سرش باشه!!
احتمالا به جای شیره خاک اره بهت دادن کشیدی که اینجوری چت کردی درضمن جق زدن با سکس دیگران اسمش ام اف امه؟؟ اگر اینجور باشه که مجلوقین هرشب با پورن استارا ام اف ام دارن خودشون خبر ندارن!!! به زن صاحبخونه تیکه انداختی اونم نصفه شبی کلید انداخته اومده تو… ?
یه عده آدم بیکار و کسخل ریختن تواین سایت چه حالی هم میکنن واسه خودشون
کاری به بوی شیرهواین ها نداریم چون نمیدونم کدام درست هست بو دارد یا ندارد اما انقدر کم نوشته بودی که با یک پیام کوتاه اس ام اس میشدارسالکنی .نمینوشتی بهتر بود چیه
آخه دو خط و نصفی ارسال کرذی… درضمن دوست گرامی که نوشتی ضرضر ، اشتباه هست جهت اطلاع شما عرض کنم زرزر درسته اما شما باهرکدوم دوست داشتی بزنی یا بنویسی درسته من با دومی میزنم زر زر منظورمه خخخخخ
چرا آخه الکی نظرات جوراجور میدید وقتی نمیدونی هنوز که صدای ساختمان در طبقه هم کف بیشتره و حتی سرد تره بدلیل تماس مستقیم با کف زمین . آنوقت به نویسنده این داستان این همه گیر هم میدید. در ضمن منظور ایشون از تماشای سکس یا شنیدن صدای سکس اونها نبوده بلکه اگراندکی تحمل بفرماییدمتوجه میشویداین داستان قسمت بعد هم داردو تازه مقدمه یا قسمت اول بود که اندک هم بود و سکس ام اف ام یا اف بی آی و غیره را در ادامه مشخص میشود چیست و قراره احتمالا صاحب خانه با ایشون با همسر صاحب خانه سکس کنند که بعد میخوانیم. اگر ممکنه کمی دقت کن زود توهین نکن و نظرات اشتباهی ارسال نکن . همه دانشمندن اینجا بخدا …خوبه حالا سن وسالی ندارند و اصلا تجربه ای هم بیشتر این افراد ندارند و فقط عقل کل هستند و بس .البته در نظر شخص خودشان …شنیدید میگن « کسی که حرف نزنه عیب و هنرش پنهان هست ولی وقتی حرف بزنه مشخص میشه چه پرفسور و دانشمندی هست که خودش هم خبر ندارد» شعرش هم هست کهمیگه چی چی و چی حافظا ، اندر خرابات مغان ،حافظا چی چی…؟!
خخخخخخخ
خونه سه طبقه اونم محله پایین شهر اسانسور نداره پس هر بار باید کل خرید هاتو خرکش کنی تا بالا ببری یا هر روز کلی پله رو باید بری بالا در مورد سرما هم اقای باهوش تابستان گرمای پشت بام و زمستان سرمای پشت بام از طریق سقف با طبقه اخر منتقل میشه تابستونا گرم تره زمستونا سرد تر خونه قدیمی ما دو طبقه دوبلکس بود با این وجود اختلاف درجه هوا کاملا مشخص بود زمستونا به خاطر سرما میومدیم طبقه همکف می خوابیدیم. بدترین طبقه. طبقه ای ست که سقفش پشت بام باشه . دیگرانو نمیدونم اما ما تو این سیو خورده ای سالی که از خدا عمر گرفتیم اینقدر تجربه داریم که بفهمیم چی راسته چی دروغ!!
خیلی چرت بود و معنی ام اف ام را هم نمیدونی . نمیدونم چرا داستان نوشتی؟؟؟؟
دوست عزیز همش درست اصلا هرچی گفتی خود واقعیت فقط جان من ام اف ام رو توضیح بده کجاس دارم دنبالش میگردم هوووی ام اف ام کجایی دیوث بیا بیرون
واقعا اول سالی فکرم و بدجور درگیر کردی !!
واقعا چرامیومدن اونجا این کارو میکردن !!!؟
کسشعر نوشتی، دنبالشو ننویسی چیزی از دست ندادی، فقط يه لطفی به خودت میکنی و کمتر فحش میخوری
فکرکنم موقع نوشتن جق میزدی و وقتی آبت اومد داستانو نصفه تمومش کردی گوه تو سرت کودن احمق بیشعوره جقیه پدرکونیه مادرکیری…
جنسش خیلی خوب بوده آ…
یه لیوان دوغ بزن داداش وضعیتت قهوه ایه
مغزت گوزیده
الان این ام اف ام بود؟؟؟