امشب کوس و کونت رو پاره می کنم!

1393/04/03

سلام به همه دوستان شهوانی ؛ من علیرضام تازه ازدواج کردم ؛ از طرف شرکتی که توش کار میکردم برای 15 روز رفتم ماموریت ؛ تو این 15 روز بیچاره شدم ؛ انقدر آتیشم تند بود که تحملش برآم عذاب آور شده بود ؛ با هر بدبختی که بود تموم شد ؛ صبح راه افتادم به سمت شهرمون ؛ وقتی رسیدم خونه زنم رو گرفتم تو بغلم کلی بوسش کردم ؛ گفت یه چایی برات بیارم گفتم نه بزا برم حموم یه صفا به خودم بدم و بیام بعد میخورم ؛ رفتم حموم یه نیم ساعتی حسابی خودم تر و تمیز کردم ؛ وسطاش خانومم در زد گفت نمیای بیرون ؟ منم بلند گفتم عجله نکن دارم برات صاف و صوفش میکنم ؛ یکم صبر کن الان میام ؛ اونم گفت زود باش ؛
خلاصه تموم شدو اومدم بیرون ؛ دیدم داره نماز میخونه ؛ واستادم تا رفت رکوع بعدش محکم زدم رو کونش گفتم امشب کوس وکونت رو پاره میکنم ؛ بعد رفتم سمت آشپزخونه چایی بخورم ؛ یهو خانومم از تو آشپزخونه گفت چایی بریزم برات ؛ منو میگی خشکم زده بود ؛ گفتم مگه تو نماز نمیخوندی ؛ گفت نه بابا مامانم داره نماز میخونه همه حرفاتم که از تو حموم زدی شنید ؛ من رنگم پرید ؛ گفتم من اومدم نبود گفت تو که اومدی مامانم رفته بود نون بخره تو همین حرفش بود که یهو زنگ زدن
آیفونو برداشتم دیدم خواهر زنم و برادر زنمو پدرزنم پشت درن ؛ در و باز کردمو اومدن تو …
همه نشستنو من دربدر دنباله زنم بودم که یجا تنها گیرش بیارم ؛ یهو دیدم رفت تو اتاق خواب بلند شدم رفتم دنبالش درم پشتم بستم ؛ پشتش بمن بود از پشت گرفتمش دستامو گذاشتم رو سینه هاش که یهو گفت علیرضا خان چیکارمیکنی ؛ تا صداشو شنیدم انگار یه پارچ آب یخ ریختن روم ؛ نکه لباس خواهر زنه عین لباسه زنم بود اشتباهی از پشت چسبیده بودم به خواهر زنم حالا خشکم زده بودو ولش نمیکردم ؛
که یهو بخودم اومدم دیدم داره خودشو ازم جدا میکنه و گفتم تو رو خدا ببخشید اشتباه گرفتم ؛ دیگه منتظر جواب نشدم برگشتم که بیام بیرون با کله رفتم تو در ؛ یه صدایی داد که خودمم ترسیدم ؛ همه گفتن چی بود گفتم هیچی حواسم نبود سرم خورد تو در ؛
خلاصه شامو خوردیم دیدم انگار اینا خیاله رفتن ندارن ؛ منم که خسته و دربدر کوس ؛ پدر زنم دید من خسته ام گفت مریم جایعلیرضارو بنداز بخوابه ؛ منم ار خدا خواسته یه عذر خواهی کردم ورفتم تو اتاق ؛ البته تو این مدت نه چش تو چش خواهر زنه شدم نه مادر زنه ؛
نصف شب یهو از خواب پریدم دیدم زنم یکم اونورتر پشتش بمنه و خوابیده ؛ خودمو بهش نزدیک کردمو دستمو مالیدم بکونش و گفتم دمش گرم هوامو داشته اومده پیشم ؛ بعد دستمو بردم تو شلوارش و یهو دیدم یه ابول تو دستمه ؛ وایییییییی ؛ نگو برادر زنمه یه داد زدو گفت علیرضاخان دستتو بکش یعنی چی اینکارا چیه ؟ گفتم جون مادرت صدات در نیاد که اشتباه گرفتم ؛
ولی دیگه پدر زنم بیدار شده بود گفت چه خبره چی شده برادر زنم گفت هیچی بابا سوسک بود ؛ گفت خوب پاشو یه دمپایی بیار بکشش ؛ گفت در رفت بخواب بابا ؛ گفت نمیتونم تا نکشی خوابم نمیبره ؛ از انور زنم اومد گفت چه خبره گفتم بابا یه سوسک بود در رفت ؛ تاگفتم سوسک یه جیغی زد که برقش همه رو گرفت؛ خلاصه خواهر زنمم تااسم سوسک اومد از زنم بدتر جیغ کشید ؛ برادرزنم پاشدو یه دمپایی آوردو الکلی رفت پشت یشتی و چند تا زدزمینو با دستمال کاغذی خالی بندی ورش داشت برد انداخت تو دستشویی و ماجرا تموم شد ؛ اما پدرزنه گیر داد و گفت من دیگه اینجا نمیخوابم و پاشد رفت بیرون ؛ برادر زنه هم که ترسیده بود گفت پس منم میام بیرون ؛ مادرزنمم گفت مریم پس نو برو تو اتاق که ما اینجا جا بشیم ؛ بلاخره مریم خانوم اومد پیشم و من به عشقم رسیدم ؛ تا اومد شروع کردم به خوردن و بوسیدنه لب و ماچ بازی که گفت یدقه واستا بگو ببینم چی شده ؛ من شروع کردم به گفتن که مریم یهو چنان قهقه ای زد که دوباره همه بیدار شدن و پدر زنه گفت نخیر مثل اینکه ما امشب خواب نداریم اینجا ؛ دیگه از ترسم نه دست به مریم زدم و نه صدام در اومد ؛
صبح هم بدون سرو صدا و بدون صبحونه پاشدم زدم بیرون و رفتم سره کار ؛ نه میتونستم از خجالت تو چشاشون نگاه کنم نه جوابی داشتم که بدم ؛ تا بعد از ظهر که خانومم زنگ زدو گفت بابا بیا دیگه اینا رفتن هیچکس نیست ؛ تا اینو گفت یه دریست گرفتم و با کلی نقشه تو ذهنم که چجوری زنه رو بکنم که زود ارضا نشم و ضد حال نخورم بازم رفتم خونه ؛ دیگه وقتی رسیدم خونه تا درو باز کرد از همونجا شروع کردم به لخت کردنش و لخت شدنه خودم تا رسیدیم تو اتاق و چنان کردنی کردم تا تلافی دیشب و دربیارم ؛
ممنون که خوندید یکی از دوستاتون تو شهوانی

نوشته: علیرضا


👍 0
👎 0
117116 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

424122
2014-06-24 16:25:30 +0430 +0430
NA

ازذهن مجلوقت خوب جکایی درمیاریا ولی جالب بود ای ول خوشم اومد .کیر فرعون پوسیده توکون پدرزنت.

0 ❤️

424123
2014-06-24 16:27:19 +0430 +0430
NA

کاملا غیر واقعیه میدونید چرا؟ توی قسمتیش که گفته بود زدم در کونش در حالت رکوع و بعد فهمید که مادر زنشه یه جک بوده دوما وقتی بغلش کرد و گفت یه صفایی به خودم میدم یعنی زنش انقدر خر بود که به شوهرش نگفت مامانم خونست از این حرفا نزن؟
پس نتیجه میگیریم کس و شعره من ک تا همینجاش خوندم

0 ❤️

424125
2014-06-24 17:51:30 +0430 +0430
NA

چندتا جک معروف بود ک چسبونده بودشون بهم.

0 ❤️

424126
2014-06-24 19:44:15 +0430 +0430
NA

واااااااای ترکیدم از خنده خیلی باحال بود lol lol
ذهن خلاقی داری اینجوری بنویس خوبه ساعت 4.15 یه چیزی داشته یاشم بش بخندیم
دمت گرم
clapping clapping clapping

0 ❤️

424127
2014-06-25 00:19:05 +0430 +0430
NA

چقدر سختی کشیدی تو جهاد کردی

0 ❤️

424128
2014-06-25 01:10:41 +0430 +0430
NA

ای بابا ما این تاخیل رو هم نداریم .خلاف سنگینمون فیلم بوده .اما توهم و تخیل حال نمیده دوستدارم تجربه کنم.

0 ❤️

424129
2014-06-25 02:18:47 +0430 +0430
NA

داستان با حالی بود کلی خندیدیم بازم بنویس

0 ❤️

424131
2014-06-25 05:07:20 +0430 +0430

واقعا لذت بردم و کلی خندیدم، سپاس

0 ❤️

424132
2014-06-25 05:17:58 +0430 +0430
NA

داستانه جالبی بود .هر چند غیر واقعی ولی خیلی خندیدم

0 ❤️

424133
2014-06-25 05:22:20 +0430 +0430
NA

iiiiiiiiiii

0 ❤️

424135
2014-06-25 06:18:51 +0430 +0430
NA

افرین داستان تخیلی جدید و خلاقانه ایی بود…

0 ❤️

424136
2014-06-25 07:07:33 +0430 +0430

آقا دمت گرم.باحال بود.کاری به واقعی بودن و نبودنش ندارم.خیلی خندیدم.مرسی

0 ❤️

424137
2014-06-25 08:52:13 +0430 +0430
NA

حال کردم با داستان دروغت

0 ❤️

424138
2014-06-25 09:06:29 +0430 +0430

با ابنکه همه می دونن ولی اگه آخرش می نویشتی که این داستانه نه خاطره الان کیرمو نمیذاشتم پس کله ات.الانم نمیذارم دمت گرم باحال بود :D

0 ❤️

424139
2014-06-25 16:30:39 +0430 +0430
NA

دمت گرم خوشم اومد قشنگ بود

0 ❤️

424140
2014-06-25 17:02:53 +0430 +0430
NA

=))

0 ❤️

424141
2014-06-25 18:03:46 +0430 +0430
NA

جک خوبی بود ولی اون بالا گفتی خواهر زنته بعدگفتی بردار زنت سکسکه رو الکی کشته حداقل اینجور سوتی نده

0 ❤️

424142
2014-06-25 21:07:01 +0430 +0430
NA

حاجی دمت گرم خیلی خندیدم خدا یه کس بده بکنی حال بیای بازم بنویس حال داد

0 ❤️

424143
2014-06-26 00:24:12 +0430 +0430
NA

با مزه بود . اگه راست بود که دیگه شاهکار بودی تو ROFL pleasantry

0 ❤️

424144
2014-06-26 01:00:35 +0430 +0430

کیرجوجه تیغی توکونت

0 ❤️

424145
2014-06-26 02:55:00 +0430 +0430

جوک بدی نبود، بنویس. . . . . . . . . .
با این همه داستان جلقکی، این جوک بیشتر حال داد. دستت درد نکنه. باز هم بنویس.

0 ❤️

424147
2014-06-26 10:09:46 +0430 +0430
NA

ایول .جوکش رو خیلی قبل خونده بودم .ولی خوب بود .آفرین .

0 ❤️

424148
2014-06-27 10:47:09 +0430 +0430
NA

مرسی. داستان جالبی بود کلی خندیدم.

0 ❤️

424150
2014-07-06 15:36:20 +0430 +0430
NA

همه این اتفاقات تو یه روز افتاد!!!
مگه میشه یعنی تو هیکل زنت و نمیشناسی؟

0 ❤️