امیر و دختر عمو

1396/06/06

سلام به اعضای سایت شهوانی
من دو سالی میشه که داستان هاتون رو می خونم و امروز عضو شدم.
میخوام داستانی که همین هفته پیش اتفاق افتاد براتون بگم
خوب اول مشخصات من اسم من امیر هست و قدم176وزنم 50 کیلو هستش 15سال هم سن دارم
خوب داستان ما از اونجایی شروع میشه که ما اومدیم تهران یعنی چند ماه پیش. اون موقع من اصلا تو فکر دختر عموم نبودم چون همه میگفتن خیلی اذیت کاره و جیق جیقو البته قبلا هم خیلی دیده بودمش چون اونا یا ما به هم سر میزدیم و خودمونی بودیم یعنی راحت بودیم جلوی هم خوب بعد از اساس کشی و این جور حرفا چند روز بعد یکی از فامیل هامون به رحمت خدا رفت و فوت شد و ما مجبور بودیم بریم برای مراسم شهرستان .
شهرستان ما هم توی شیراز بود اینم بگم خانواده ما اهل دل هستن یعنی اگه بریم مسافرت به کسی یا هیچی فکر نمیکنیم نهایت لذت رو از مسافرت میبریم.
خوب من اون موقع به خاطر کلاس و موسیقی مجبور بودم خونه برای همین منو با خواهرم فرستادن خونه عموم اینا.
پسر عموی فضول و شیطونم هم خیلی خیلی منو دوست داره برای همین تا در زدم درو باز کرد و پرید تو بغلم.منم بعد از روبوسی از پله ها رفتم بالا تا برم خونه عمو. اینم بگم ما کل خانوادمو آدمای پولداری هستیم و بابای من به خاطر شغلش از همه عمو ها و عمه ها و دایی ها و خاله هام پول دار تره. دیگه خلاصه ما تا وارد خونه شدیم عمو و زن عموم اومدن استقبال من و خواهرم ما هم بعد از سلام و احوال پرسی طولامنی رفتیم تو اناق پسر عموی شیطونمون و خواهرم هم رفته بود تو اتاق دختر عموم البته اون له گفته خودش کلاس داشت و هنوز سر کلاس بود اینم بگم عموم خیلی حواسش بهش هست و دیگه این که دختر عموم دو ماه ازمن کوچیک تره.بعد ها فهمیدم که به بهونه کلاس میرفته پیش دوستاش اما نمیدونم چرا آقا اون شب اون اومد وقتی اومد سلام کرد دیدم اصلا هرچی حرف در موردش شنیده بودم الکی بود تیپ خیلی باحال مشکی با یه شلوار مود پاره پوره و خیلی جذاب و باحال بود ما هم چون با هم راحت بودیم عموم اینا خیلی رو من و اون حساس نبودن با هم شوخی میکردیم متلک مینداختیم و …

اون روز گذشت و ما دیگه بعد از چهار روز برگشتیم خونه تو این مدت خیلی با هم گرم شده بودیم منم همش تو فکرش بودم . راستش چند بارم با فکرش جق زدم.
بعد ها روابطمون بیشتر شد و ما هم بیشتر همدیگه رو میدیدیم اما اون دیگه بیشتر پیش خواهرم بود. ولی بعضی وقت ما بهشون متلک مینداختیم اینم بگم ما دوتامون بچه اول و بزرگتریم . آقا ما هی با اینا دیدو بازدید داشتیم. دیگه داشتم روانی میشدم اخه تا از فکرش در میومدم دوباره میومدن خونمون یا ما میرفتیم اونجا تا این که همین یه ماه پیش اومدن خونه ما منظورم دختر عموم که اسمشم هست نازنین به همراه داداش فضولش آقا اونجا دیگه ما خیلی راحت تر بودیم بابام که سر کار بود مامانم هم میرفت با خالم بیرون ما هم تنها بودیم خواهرم هم سرما خورده بود پسر عموم هم که همش میخوابید ما دو تا تنها بیدار بودیم و قتی بقیه بیدار بودن جلوی من شال مینداخت رو سرش اما وقتی کسی نبود نه من هم تو خانوادمون از هک و اینا خیلی سردر میارم از سیستم هم همین طور مثلا اکثر چیز ها رو من درست میکردم. خلاصه این اومد پیش ما نشست و گفت گوشیش مشکل پیدا کرده منم براش درستش کردم اون گفت خوب اینا رو بلدی ها منم گفتم ممنون و اینا اونم گفت: میشه به منم باد بدی. منم گفتم باشه.
خلاصه چند تا چیز یادش دادم و اینا یکم سرگرم گوشی شدیم. بعد گفت: حوصلم سر رفت بیا حرف بزنیم منم گفتم باشه و نشستیم درباره هک و موبایل و اینا حرف زدن که نمی دو نم چی شد که یهو موضوع کشید به عشق و عاشقی این حرفا ازم پرسید تا حالا عاشق شدی من گفتم نه بعد من پرسیدم تو چی گقت آره گفتم عاشق کی پفت نمیتونم بگم بعد ازم پرسید چرا عاشق نشدم منم گفتم تا حالا کسی نبوده که منو اینجوری دوست داشته باشه. یه کم بعد یهو پسر عموی فضولم بیدار شد و اونم رفت پیششو اینا بعد فرداش رفتن . دیگه ما اونارو ندیدیم تا این که همی هفته پیش قرار گذاشتیم بریم پارک خونواده ما و اونا با خانواده همسایشون که تا حالا ندیده بودمشون اومدن پارک بعد از یکم اشنا شدن نشستیم که اول شام بخوریم بعد بریم پیست دوچرخه سواری. همسایه اونا یه پسر ۱۳ ساله داشت که اسمش امین بود. نازنین خیلی باخاش راحت بود مثلا با هم میرفتن بد مینتون و این حرفا با هم میرفتن بازی من کم کم داشت حسودیم میشد میخواستم اون بچه پر رو ، رو سرجاش بشونم آقا ما غذا خوردیم و رفتیم دوچرخه کرایه کردیم و رفتیم بازی تا این که تو راه چند تا پسر همسن خودم به نازنین تیکه انداختن و دعواشون شد من چون هم کمربند مشکی کاراته دارم و هم کشتی گیر هستم هیکل خوبی دارم و زورم هم زیاده اما بچه درس خونم رفتم وسط دعوا وقتی دیدم پسرا حرف حالیشون نمیشه گرفتم تا میخوردن زدمشون بعد فرار کردن اونم ازم تشکر باحالی کرد و رفت من برگشتم پیش مامان و بابام تا یکم بعد از دوچرخه سواری استراحت کنم وقتی اونا برگشتن از طرف پسر عموم فهمیدم که نازنین به یه پسره شماره داده. اونجا بود که فهمیدم نازنین اهل این کارا هست . وقتی دیگه میخواستیم برگردیم خونه ، پسر عموم خواهش کرد که من برم خونشون منم به گفته بابام مجبور شدم برم وقتی رسیدیم خونه عموم اینا اونا که رفتن خونشون من پسر همسایه یعنی امین رو صدا زدم امین اومد و گفت چی شده، یقه لباسشو گرفتم زدمش به دیوار و گفتم دفعه آخرت باشه دورو بر دختر عموی من میپلکی بدبخت از ترس گفت باشه و رفت. ما هم رفتیم تو خونه عموم اینا من چند تا بازی رو فلشم ریخته بودم و اورده بودم برای پسر عموم براش بریزم که گفتم فردا برات میریزم گفت باشه و همه آماده خواب شدیم من رو تخت دوم خوابیدم .نمیدونم چی شد که اصلا خوابم نمیبرد نمیدونم چرا اصلا هم از فکر دختر عموم در نمیومدم عاشقش شده بودم دوست داشتم الان برم بگم نازنین عاشقتم ، تو این فکرا بودم که دیدم یه نور که عین فلش گوشی بود تابیده شد منم ترسو نیستم کرمم گرفت برم ببینم چیه؟؟!!منم رفتم و دیدم نازنینه اونم عین من خوابش نبرده بود و اومده بود آب بخوره منم یواش رفتم پشت سرش و گفتم پخخخخخ
از ترس اومد جیق بزنه که دستم رو گذاشتم رو دهنش و گفتم هیسسس منم نترس با سرش گفت باشه منم یواش دستم رو برداشتم گفت تو این وقته شب اینجا چیکار میکنی منم گفتم راستش خوابم نمیبره
گفت:منم همینطور
منم گفتم چه جالب یه لیوان آب براش ریختم و دادم بهش و رفتیم بخوابیم روم نمی شد خیلی باحاش حرف بزنم فردا صبح از خواب بیدار شدم دیم عمو و زن عمو رفتن بیرون پسر عموم هم میگفت بدو بازی هارو برام بریز گفتم باشه گفت من میرم بیرون بازی کنم تا بر گردم برام بریز گفتم باشه و اون رفت نازنین هم برام چند تا چیز آورد تا با هم صبحانه بخوریم بعد از صبحانه رفتم لپ تاپ رو اوردم تا برای پسر عموم بازی بریزم فلش رو که زدم دیدم چند تا فیلم سکسی تو فلشمه یهو یه فکری به ذهنم رسید .
به نازنین گفتم میخوای چند تا چیز در مورد هک بهت یاد بدم

گفت باشه و اومد پیشم نشست بعد از اموزش چندتا چیز کاری کردم کامپیوتر قفل کنه و فقط از طریق گوشی کنترل بشه گفتم وایییی خدا ، گفت چی شده گفتم هک شدیم ،گفت واقعا، کی هکمون کرده گفتم نمی دونم بعد یواشکی فیلم رو اجرا کردم با گوشی گفتم این چیه گفت نمیدونم
بعد از یکم رفت تو سکس که من گفتم وایی چه زشت الکی چشمم رو بستم ولی اون اصلا و فقط گفت اره زشته منم الکی گفتم درستش میکنم تا بیاد درست شه یکمم طول دادم تا قشنگ ببینه و حشری بشه بعد یهو بردمش گفتم حل شد گفت تو واقعا مهندسی منم گفتم خواهش نگاهش که کردم دیدم یجوری هستش بعد به بهونه این که میخواد زنگ بزنه رفت تو اتاقش منم گفتم باشه و رفت بازی هارو برای پسر عموم ریختم و منم رفتم ببینم چیکار داره می کنه رفتم در زدم گفتم منم در رو بازی کرد لباسشو عوض کرده بود همون لباس سکسی خودشو پوشیده بود گفت بشین رو تخت منم نشستم و یهو درو قفل کرد گفتم چرا قفل کردی گفت حالال بهت میگم در بیرون هم قفل بود طوری که هرکی بخواد بیاد مجبور بود در بزنه بگذریم…
بعد از قفل کردن در اومد نشست گفتم خوب بگو چرا قفل کردی دست گذاشت رو پا هام و گفت نمیخوام کسی مزاحم
حال کردنموم بشه گفتم چی؟؟؟ که یهو نمیدونم چیشد که لباشو گذاشت رو لبام و منم بدم نمیومد منم همراه شدم
خیلی طعم باحالی داشت داغ بود منم ادامه دادم یواش یواش لباساشو در اوردم و سوتین قرمز و باحالش رو در اوردم و ممه های گرمشو دیدم و گرفتم تو دستام و بازم ازش لب گرفتم خیلی حالا میداد گفت یادته گفتم عاشق شدم گفتم آره گفت قاشق تو بودم منم گفتم منم همینطور و بازم لب گرفتم بعد نشستم رو تخت شلوارم رو در آورد و شروع کرد برام ساک زدن خیلی حرفه ای بود و لذت خاصی داشت
بعد از 5 دقیقه ساک زدن گفتم دیگه بسته و بازم یه لب کوچولو گرفتم و خوابوندمش روتخت آروم شلوارش رو در آوردم دیدم یه شرت قرمز قشنگ پاشه آروم درش آوردم و دیدم یه کلوچه قشنگ اون وسطه خیلی قشنگ بود بعد شروع کردم براش لیس زدن کسش که اونم خیلی خوش بو و قشنگ بود کم کم اه اهش در اومد با لیس زدن من اونم اهش در میومد تا اینکه کم کم ارضا شد و ابش اومد بعد گفتم میشه تا ابد باهم باشیم گفت اره و گفتم نازنین من خیلی دوستت دارم عزیزم گفت منم همینطور بعد به پشت خوابوندمش و کرم زدم سر کیرم و مالیدم دم کونش خیلی حال داشت با یه فشار سرش رو کردم تو یهو یه اه بلند کشید و گفت اروم تر گفتم باشه عشقم ویواش یواش دادمش تو یه دفعه دوباره صداش بلند شد ولی بعدش راحت تر شد و بهتر کردمش منم کمرم سفته بعد رو به دیوارش کردم یعنی ایستاده کردمش بهش گفتم نازنین خیلی دوست دارم گفت منم بعد هی تلمبه میزدم کم کم ابم داشت میومد که گفتم ابم داره میاد چیکار کنم گفت بپاش رو کونم منم پاشیدم بعدش یه لبه دیگه ازش گرفتم و گفتم خیلی دوست دارم گفت منم همینطور بعد رفتیم هموم یه کلاه شنا پوشید تا مو هاش خیس نشه بعد اونجا دوباره برای کسشو خوردم تا ارضا شد.کلا روز اونجا بودم سه روز هم با هم سکس داشتیم روز اخر پردشو زدم چون واقعا مخوام باحاش زندگی کنم چون واقعا دوسش دارم .اگه غلط داشتم ببخشید فعلا هم از تلگرام با هم ارتباط داریم ممنون از سایت خوبتون نظر بدید ممنون.

نوشته: GTA V


👍 6
👎 13
14787 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

648206
2017-08-28 22:00:06 +0430 +0430

خوش غیرت دهنت سرویس???

0 ❤️

648219
2017-08-28 22:24:19 +0430 +0430
NA

کله کیری.پونزده ساله بودم نمیدونستم کیر چیه اونوقت کس میلیسی و کرم آمادم دم دست میزاری.

0 ❤️

648232
2017-08-28 22:53:19 +0430 +0430
NA

لعنتی تو هنوز به کیر میگی دودول ???

بعد میای واسمون داستان میگی

0 ❤️

648238
2017-08-28 23:11:04 +0430 +0430
NA

لختش کردم گفتم دوست دارم گفت منم همینطور???
کونشو چرب کردم گفتم دوست دارم گفت منم همینطور???
خلاصه این اقای جق الدین جق جقیان زاده کلا میگفته دوست دارم و اون دختر عموی همه کاره هم میگفته منم همینطور
یاد اون تبلیغ میافتم ک ی پیرمرده با بچه نشسته بودن پیرمرده میگفت‌منم همینطور???
ببین عمو جون من نمیگم جق نزن چون حق مسلمته ولی تو رو ب دوست داشتنت کم بزن???

2 ❤️

648250
2017-08-29 00:18:24 +0430 +0430

کیر بیل گیتس تو کونت -_- من رشتم کامپیوتره هر چیزی میشه نمیگم هک بعد تو میگی هک!؟ هم!؟ اصلن گوزو چجور بکنمت اه اه کنی!؟ بقران دعا کن گیرت نیارم از کون میکنمت! پولداری!؟ په چرا ابجیتو ننت کص میدن برا کسب درامد !؟ هم !؟ پونزده سالته از دو سال پیش میومدی شهوانی!؟ بقران دوسال پیش من جغ نزده بودم :/ اینارو ولش پونزده سالته اب داری!؟ بقران اروزمه گیرت بیارم یه جا ننت گاییدس

0 ❤️

648252
2017-08-29 00:25:01 +0430 +0430

کص ننت با میمنت تخیلی بود داستانت

0 ❤️

648257
2017-08-29 00:51:23 +0430 +0430

فرزندم ای آلتم در ماتحت کسی که تربیتت کرده کدامین مردی که برای مردان دیگر زن فراهم میکند(کسکش)تو را گاییده و به اینجا انداخته است ما انقلاب کردیم شماها عقده ای شوید؟

2 ❤️

648282
2017-08-29 05:36:04 +0430 +0430

از یور مایه داری استیو جابزی از یور خر زوری حالک شگفت انگیزی از یور یجوری میگی کمرم سفته انگار کمر فیله بابا نکنیمون عمو جانی

0 ❤️

648287
2017-08-29 06:08:09 +0430 +0430

یعنی از طرف خودم به خانواده بزرگ هکر ها تسلیت میگم که توی جقی عضوشون شدی
یعنی اگه تو هکر باشی من باید برم بمیرم
وای خدا ترسیدم هککککک شدم

عمو این تخیلات که میگی مشتی چرندیاته که از ذهنت تراوش میشه
هرچند میدونم مشتی کس و شعر بیشتر نیست اما می تونی یه فیلم یا عکس از حرفات بفرستی بلکه بتونی بخشی از تخیلاتت را اثبات کنی

0 ❤️

648304
2017-08-29 07:07:17 +0430 +0430

دم ایرباس تو کو.نت

0 ❤️

648318
2017-08-29 07:42:48 +0430 +0430

تا پونزده سال سن داری خوندم اومدم پایین اخه جوجه تو اینجا چکار میکنی مگه سردر این خراب شده ننوشته هیژده سال

0 ❤️

648322
2017-08-29 07:59:32 +0430 +0430

پسر جون بیا برو جقتو بزن وقت مارو نگیر

0 ❤️

648344
2017-08-29 09:39:34 +0430 +0430

کله داستانو که نوشته بودی اینا اونا
کشتیگیرم هستی - کاراته کارم هستی - هکرم هستی - موسیقی هم کار میکنی

تو با این همه استعداد و ایکیو چطوری باهاش رو نوشتی باحاش ؟

دوستان اینو ولش کنید بخاطر سنشه و البته مغز معیوبش بیاید دعا کنیم بزرگ تر بشه حداقل عقلش سره جاش بیاد

0 ❤️

648377
2017-08-29 11:53:34 +0430 +0430

چه گیری افتادیم بین این بچه های پونزده شونزده ساله.ادمین حواستو بیشتر جمع کن.چه وضعشه.

0 ❤️

648385
2017-08-29 12:19:13 +0430 +0430

مهندس
کشتی گیر
کاراته باز
هکر
هیکل درست
پرده زن
و در آخر کس مامانیت حرومزاده

0 ❤️

648411
2017-08-29 14:48:38 +0430 +0430

کوس ننت بابیسکوییت.کوس ننت قلقلیه.خاشخاشیه.ننویس دیوس

0 ❤️

648512
2017-08-29 22:27:47 +0430 +0430

چقد فک میزنی کس مغز

0 ❤️

648625
2017-08-30 13:22:14 +0430 +0430

حقیقت ریدم تو داستانت ک تو خودتو بیل گیتس میدونی

0 ❤️