امیر و دخترخاله حشری

1392/11/08

سلام اسمم امير 23دارم خوش تيبو ورزشكار ميخوام ماجراي اولين سكسم با دختر خالم تعريف كنم اسمش نگين 27 سالش سفيد خوشتيب و نرم من خيلي دوست داشتم بكنمش هر وقت با هم ميخواستيم بريم بيرون تيپي ميزد كه كيرمو بلند ميكرد جوراب شلواري با مانتو كون نما كه كون خوش فرمش برام خود نمايي ميكرد يا حتي سينش كه هر قدمي بر ميداشت كلي بالا پايين ميرف يا اينكه مي يومد تو خونمون با يك دامن كوتاه صورتي و تاپ مشكي ميموند خيلي بهم حال ميداد خلاصش كنم يك روز كه خاله و نگين اومده بودن خونمون بابامم نبود منم از بس ران گوشتي سفيدش از دامن كوتاش زده بود بيرون ديدم با اون خط سينش شق كردم بخودم گفتم يا اينو بايد بكني يا تا آخر عمرت بيادش جق بايد بزني خلاصه تو دلم گفتم اينطوري كه من دارم نگاه ميكنم پيش مامانو خالم تابلو ميشم حد اقل برم تو اتاق فيلمي ببينم بزنم اومد تو اتاق درو بستم سيستمو روشن كردم مشغول فيلم ديدن بود كه يهو در اتاق خورده شود من تا به خودم بيام ديدم نگين وارد شده منم سريع قطع كردم و قرمز كردم رو خودش نياورد ولي فكر كنم متوجه شده بود آخه چند ثانيه فقط منو نگاه كرد بعد از من در خواست كرد كه با اينترنت كار داره بلند شم منم بلند شدم اومدم بغلش نشستم وقتي سوتينشو از بغل تابش ديدم كيرم شده بود مثل سنگ ران سفيدش منو مثل آهن روباه به طرف خودش ميكشوند ولي به خودم ميگفتم اگه تابلو شم چي از اتاق رفتم بيرون تا كيرم بخوابه بيام نگو نرو وقتي وارد اتاق شدم ديدم داره فيلما رو ميبينه تا اومدم قطع كرد و منو نگاه كرد بعد از صندلي بلند شد روبروي من وايساد و گفت خاك تو سرت از اتاق رفت بيرون من خشكم زد كه اون از كجا پيدا كرد رو صندلي نشم رفتم تو فكر كه يهو يادم اومد كه نيوفولدرو نبسته بودم خلاصه تو دلم غوغايي بود يكي دو روز از اون ماجرا گذشت كه پنجشنبه اي خانواده ترتيب يك دريارو داد بود كه 3 الي4 ماشيني بريم منم تو دلم ميگفتم برم،نرم،خلاصه تو دلم آشوبي بود به هر ترتيبو بود رفتيم خونه خاله كه جمع بشيم با هم بريم وقتي منو ديد نيش خند ريزي زد و از پيشم رفت وقتي به سمت دريا رسيديم وسايلو پهن كرديم ناهارو درست كرديم خورديم بعد با هم رفتيم تو آب منم لباسامو كندم فقط با شلوارك بودم متوجه شدم كه نگين زير چشمي منو داره نگاه ميكنه منم شيت شدم چندتا واسش فيگور گرفتم واسه خودش حال كرد رفتيم تو آبو يك ده دقيقه گذشت ديدم نگين شلوارشو كند با مانتو كوتاش اومد تو آب منم ديدم اومد تو آب عظيتش مي كردم منم با جنبه بازي در آوردم 20 دقيقه اي گذشت منو نگين از آب اومديم بيرون داشتيم از آب بيرون ميرفتيم كه نگينو ديدم منو كوتاه به كون سفيدش چشبيده حتي اون شورت مشكي توري سكسيشم معلوم بود منم شق كردم محكم زدم به كونش اونم جيغي كشيدو منو دنبال كرد منم باحاش لاس زدم مثلا منو گرفت وقتي منو گرفت چند تا منو زد منم بوسيدمش وقتي بوسيدمش چند ثانيه وايساد منم داشتم ميرفتم سمت چادر كه پشمو ديدم ديدم هنوز وايساده داره آروم حركت ميكنه منم رفتم لباسمو پوشيدم نيم ساعت گذشت بهش گفتم بريم لب ساحل قدم اونم پايه بودو اومد تو راه دشتشو آورد جلو دست تو دست هم لب ساحل داشتيم قدم ميزديم خيلي حال داد صحبتاي چرتو پرت ميكرديم كه خودش صحبتو عوض كرد بمن گفت تو فيلماي بد ميبيني گفتم بد؟ گفت آره گفتم بد چي؟ ميخواستم خودش بگه گفت فيلم دختر پسر كه با هم يك كاراي ميكنن ديگه خودتو نزن به اون راه شيطون روش نمي يومد بمن بگه گفتم نه بعضي اوغات بعد گفتم ناكس تو هم داشتي ميديديا هيچي نگفت منم متوجه شدم پيستو منتظر علامت منه خلاصه گذشت رفتيم خونه هامون نصبه شب بود ديد من هيچ اقدامي نكردم خودش دست به كار شد به من اس داد از اون فيلما داري واسم فردا ساعت6 بياري جا خوردم بهش اس داد باشه عزيز روت تاثير گذاشتا يك نيم ساعتي اس بازي كرديم بعد خوابيدم صبح بلند شدم رفتم حموم خودمو ترو تميز كردم كه ساعت 6 برم ميدونستم برم حد اقل انگشت بازي تو اتاقش نصيبم ميشه خلاصه سي دي رو برداشتم بردم بعد معلوم شد سي دي بهونه بود خودش بوز بود از ماهواره خودش نگاه ميكرد زنگ خونشونو زدم رفتم بالا وقتي درو باز كرد ديدم مثل هوري شده تاپ تنگ شلوار تنگ با يك آرايش ناز مولايم من چوب خوش شدم بهم گفت نمي خواي بياي تو خلاصه من وارد شدم گفتم خاله اينا نيستن مگه گفت نه ميدونست خاله اينا نيستن بخاطر همون بمن گفت بيا منم خوشحال شودم واسم يك نوشيدني آورد خوردم من روم باز شده بود ولي اون هنوز نه سي دي بهش دادم بمن گفت وا واقعا سي دي آوردي بعدش خنديد گفتم آره ديگه مگه خودت نمي خواستم سي دي رو برداشتم رفتم تو اتاق سي دي رو گذاشتم در حال پخش بعد صداش كردم بيا وقتي اومد جا خورد ولي معلوم بود از خوداش بزور نشوندمش منم كيرم بلند شده بود ولي ميخواستم اونو داغ داغ كنم من بالا سرش بودم دستم رو شونش ميخواستم شروع كنم قلبم تند تند ميزد كه ديدم خودش دستمو كشوند رو گردنش به اين معنا كه بمال شروع كن بعد نازشو ميكشيدم باهم صحبت ميكرديم كه مابين كارامون گفت من انتظار داشتم اون روز تو خونتون فيلمو ديدم منو صدا كني بيام تو اتاقت منو غافل گير كني بكني منو ولي نكردي اون روز تا حالا منو داغ داغ نگه داشتي نميدونستم كه اينقدر عاشقمه شروع كردم از ش لب گرفتن تاپشو در آوردم ديدم دوتا سينه مثل پنبه پايين اوفتاد منم داغ داغ كردم شروع كردم به خوردن سينش دستشو گذاشت رو كيريم گفت خودم لباستو ميكنم گفتم راستي خاله اينا نمي يان گفت نگران نباش پيراهنمو در آورد همديگرو بغل كرديم سينه به سينه فشار ميداديم لب ميگرفتيم سيب شلوارمو باز كرد كيرم شوتو داشت پاره ميكرد كه از تو شورت كيرمو ميگرفت ميخورد بعد شورتو كند ديد كيرم خبر دار وايساده واسه خودش حال كرد دختره تو فيلم داشت ساك ميزد بمن گفت ميخواي بهتر از اون واست ساك بزنم گفتم بزنه ديدم نه بابا مثل حرفه اي يا مي خوره دو سه دقيقه اي خورد منم شلوارشو كندم همون طوري بدنشو ميخوردم رانشو ميخودم كسشو از رو شرت ش ميخوردم صداي دادشم بلند شد كيرمو ميگرفت تو دستش منم كل بدنشو ميخودم بعدش شورتشو كندم ديدم يك كس صورتي ناز بي مو خيسم شده بود روبروم منم باهاش بازي ميكردم ديدم يهو يك جور ديگه شده سرمو گرفت برد سمت كسش يعني بخور الان نخور كي بخورد همون طور كه كسشو ميخوردم با كون سفيدش كه مثل پنبه بالا پايين ميرفت بازي ميكردم منو برد سمت تخت خواب باشو برد بالا بهم گفت كسمو بخور منم بطور حرفه اي خوردمو با سينش ور ميرفتم كه ديدم بهو لرزيد بهش گفتم حالا نوبت منه قبول كرد بهش گفتم ميتونم تو كونت كنم قبول نكرد جلوهم گفت پرده داره گفتم پس من چي كنم گفت حتما بايد سوراخ باشه تو اون حال يكم لاس زديم گفت لا پا بنداز چند دقيقه اي لا پا انداختم ديدم آبم داره مياد كل آبمو روشكمو سينه هاش ريختم بي حث بقلش دراز كشيدم از هم لب گرفتيم يكم ور رفتيمو با يكم صحبت از اينكه هر وقت ميخواست خود ارضايي كنه بياد من ميكرده از اين حرفا هر وقت به هم نياز داريم يا همديگرو ميبينيم يك حاليم ميكنيم بوبوس دوستون دارم

نوشته:‌ امیر


👍 1
👎 0
103286 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

411022
2014-01-28 01:20:36 +0330 +0330
NA

فکر کنم از کلاس اول ابتدایی بجای اینکه قلم بگیری دستت کیرتو میگرفتی جلق میزدی…
خاک تو سر کس لیس کس ندیدت بکنم

0 ❤️

411024
2014-01-28 05:16:09 +0330 +0330

آهن روباه؟؟؟ برو بچه جمع كن بساطتو

0 ❤️

411025
2014-01-28 06:18:34 +0330 +0330

مس پلنگ، نقره ببر، برنز شیر، روی خوک، قلع گرگ، طلا گراز و در نهایت آهن روباه!

0 ❤️

411026
2014-01-28 06:33:27 +0330 +0330

مطمئنم که شمالی و به احتمال خیلی خیلی قوی گیلانی هستی و داستانت رو کاملا با لهجه ت نوشتی! آهن روباه، شیت شد، سیب شلوارش، نصبه شب و غیره! وقتی این کلمات رو میخوندم چون خودم هم گیلانی هستم، برام جالب بود! ولی از نظر داستان نویسی، نگارش و خصوصا املا خیلی باس کار کنی! مخصوصا املای کلماتت افتضاحه، افتضاح! “عظیتش” شد!!! آخه “عظیت”؟؟!!! دو تا غلط املایی تو یه کلمه آخه؟!! یعنی واقعا تا حالا کلمه “اذیت” رو جایی نخونده بودی یا ندیده بودی؟!! و همچنین خیلی کلمات دیگه!

0 ❤️

411027
2014-01-28 12:50:05 +0330 +0330

بجای روزی ده بار جق زدن از رو غلط هات ده بار بنویس بچه جان . . از خودات باشه که سیب شلوارت باز بشه آهن روباه مولایم بره تو کونت تاعظیتت کنه که نصبه شب پانشی جق بزنی بچه ی بد کون طالبی

0 ❤️

411029
2014-01-28 16:34:22 +0330 +0330
NA

وجدانا يه اول دبستاني هم اينقد غلط املايي نداره

0 ❤️

411030
2014-01-28 17:59:57 +0330 +0330
NA

کامنت ها رو که خوندم کافی بود که دیگه نخوام داستان رو بخونم . هر کی هر چی گفت نوش جونت .

0 ❤️

411031
2014-01-30 03:15:52 +0330 +0330

جلقیدی، دیگه ننویس . . . . . . . . . . . . .
چی می‌شد قبل از اومدن تو این سایت، سر در این کاروانسرا رو می‌خوندی که نوشته بالای 18 سال؟ شاشیدم تو سوادت، ننویس بچه جان. آخه این کُس‌شعرها چی بود که نوشتی؟ ننویس بچه جان، ننویس. به جای داستان نوشتن، عملا جلق زدی و آبش رو تو سایت شهوانی خالی کردی. ای شاشیدم تو لحظه‌ی انزالت، دیگه ننویس. جلقو، دیگه ننویس.

0 ❤️

411034
2014-01-31 04:07:39 +0330 +0330
NA

ای ولل

0 ❤️

411032
2014-01-31 23:42:20 +0330 +0330
NA

اهن روباه و عظیت؟؟؟؟ یعنی تا این حد بی سواد؟؟؟؟ترکیدم از خنده

0 ❤️

411036
2014-02-01 00:21:14 +0330 +0330
NA

vdsjbjjjfdsszcbnn

0 ❤️

411033
2014-07-18 12:43:01 +0430 +0430
NA

راستش اولین غلط املایی رو دیدم خواستم بگم ، دیدم همه بچه ها کلی غلط گرفتن، منم داستانو نخوندم از حرفای بچه ها فهیمدم چیه داستان.به حرفای آموزگار عشق خیلی فک کن.خوب میشی.

0 ❤️